پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

بلوم و شکسپیر


بلوم و شکسپیر

هارولد بلوم در باب شکسپیر بسیار نوشته است، اما شاید عصاره بحث‌های او را بتوان در مقدمه‌ای یافت که بر ویرایش سال ۱۹۹۷ کتاب «اضطراب تاثیر» نوشت. فصلی از این مقدمه طولانی به شکسپیر …

هارولد بلوم در باب شکسپیر بسیار نوشته است، اما شاید عصاره بحث‌های او را بتوان در مقدمه‌ای یافت که بر ویرایش سال ۱۹۹۷ کتاب «اضطراب تاثیر» نوشت. فصلی از این مقدمه طولانی به شکسپیر اختصاص دارد.

بلوم اینجا هم مثل باقی آثارش، بار دیگر به ماتریالیست‌های فرهنگی، کسانی که برای خواندن شکسپیر به دنبال زمینه تاریخی اثر او می‌گردند، کسانی که می‌خواهند متن ادبی را در زمینه تاریخی‌اش بخوانند و به رابطه‌ای دیالکتیکی بین تاریخ و ادبیات اعتقاد دارند و کسانی که به قرائت‌های سیاسی از ادبیات دل بسته‌اند و عوامل اقتصادی و اجتماعی هر عصر را در متون هنری خلق شده در آن عصر، موثر می‌دانند، به شدت حمله می‌کند. بلوم نامی از کسی نبرده، ولی کاملا مشخص است که منظور او متفکرانی مثل ریموند ویلیامز،‌تری ایگلتون، ادوارد سعید و امثال آنان است؛ کسانی که به وضوح به سنت چپ تعلق دارند و غیرتاریخی خواندن ادبیات را محکوم می‌کنند.

بلوم درست، نقطه مقابل این گروه است. او به نبوغ فردی اعتقاد راسخ دارد و معتقد است با تقلیل دادن شکسپیر به شرایط اجتماعی و تاریخی عصر او، کل عظمت کار شکسپیر نادیده گرفته می‌شود.

بلوم نقل قولی طولانی از مقاله «شکسپیر، شاعر شاعران» رالف والدو امرسون، شاعر سرشناس آمریکایی می‌آورد و می‌گوید این بهترین متنی است که تا به حال درباره شکسپیر خوانده است.

امرسون در این متن ستایش‌هایی غلیظ و شدیدی از نبوغ شکسپیر می‌کند و معتقد است: شکسپیر موجودی است ورای تمام انسان‌ها، ذهنی است که نمونه‌اش در تاریخ خلق نشده، نابغه‌ای است دور از دسترس که هیچ‌کس را یارای دست یازیدن به موقعیت او نیست. امرسون می‌گوید خواننده زیرک می‌تواند گاه خود را در ذهن افلاطون و هر نابغه دیگری تصور کند و بفهمد آنان به چه می‌اندیشیده‌اند، اما این اتفاق هرگز در مورد شکسپیر رخ نمی‌دهد.

به تعبیر امرسون ما هنوز «پشت در» هستیم، هنوز شکسپیر در را به روی کسی باز نکرده است و مانده تا بشر بتواند به فضای ذهن او راه یابد و ستایش‌های دیگری از این قبیل. نقل قول دو، سه صفحه‌ای بلوم مجموعه‌ای است از همین ستایش‌ها و به‌زعم بلوم، نزدیک‌ترین متن به حقیقت کار شکسپیر است. سیاسی شدن نقد ادبی از دید او چیزی از ادبیات باقی نمی‌گذارد، ادبیات را ابزاری می‌کند در دست عده‌ای تا اهداف سیاسی خود را پیش ببرند و کسانی که چنین می‌کنند هرگز لذت ادبیات را درک نکرده‌ و نخواهند کرد.

به عقیده بلوم، راه را باید در مسیر عکس پیمود، باید به جای تاثیر جهان بر شکسپیر، به تاثیر شکسپیر بر جهان اندیشید. در تمام گرایش‌های نقد معاصر این مسیر واژگون شده است. همه می‌خواهند بدانند جهان با شکسپیر چه کرده است، اما بلوم به دنبال درک این است که شکسپیر با جهان چه کرد و به‌زعم او تاثیر شکسپیر بر جهان، به مراتب مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر و عمیق‌تر از تاثیر جهان بر شکسپیر است. بلوم در ادامه حملاتش، آن دسته از اساتید دانشگاهی را که مدعی‌اند به کمک شکسپیر می‌خواهند از زیباشناسی سرمایه‌داری رها شوند و تحلیل سیاسی‌ و تاریخی‌شان از شکسپیر، در واقع تحلیلی است در راستای رهایی درماندگان جهان و هم‌دردی با ستم‌دیدگان دست می‌اندازد و به سخره می‌گیرد.

بلوم معتقد است؛ پوچ‌ترین نگاه به ادبیات، می‌تواند چنین چیزی باشد و این چیزی نیست جز شکل ابلهانه‌ای از استفاده ابزاری ادبیات در خدمت اهداف ایدئولوژیک. هر قدر هم که سر و شکل چنین سنت انتقادی‌ای تغییر کرده باشد و هر قدر هم اساتید معاصر خود دشمنان سرسخت رئالیسم سوسیالیستی باشند، باز تفاوت چندانی پدید نیامده و همه در همان جهت سابق راه می‌پیمایند.

از آن سو، تیغ حمله بلوم همچنین متوجه آن گرایش نقد ادبی دانشگاهی است که دانشجویان را به «سفیدپوست غربی» بودن متهم می‌کنند، گرایشی که جز عذاب وجدان چیزی برای دانشجوی سفیدپوست به همراه ندارد و موجب می‌شود برای جبران این گناه و برای رهایی از بار قساوت نیاکان، کل سنت ادبی غرب تحت عنوان نژادپرستی و امپریالیسم و دیگر برچسب‌های سیاسی به باد انتقاد گرفته شود و سرانجام پذیرفتن چنین انتقادی و تن دادن به تثبیت آن، همین است که از ادبیات چیزی باقی نماند.

هارولد بلوم معتقد است؛ رابطه حقیقی با شکسپیر، یعنی نشان دادن اینکه شکسپیر تقلیل‌ناپذیر است؛ رابطه حقیقی با شکسپیر یعنی باور داشته باشیم که سیاسی و تاریخی کردن او ناممکن است و در نهایت، یعنی اعتراف به اینکه ما همه به دام شکسپیر افتاده‌ایم، همه تحت تاثیر اوییم و از این تاثیر مضطرب می‌شویم.