شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

آی ویل بی بک تو ایران


آی ویل بی بک تو ایران

روایت «رایان وندرمروه» از سفر یک هفته ای اش به ایران

«رایان وندرمروه» یکی از مشاوران ارشد در پروژه‌های طراحی و توسعه نرم‌افزار است که تاکنون در کشورهای آفریقای جنوبی، استرالیا و آمریکا توانسته پروژه‌های موفقی را مدیریت کند. وندرمروه، حدود پنج ماه پیش سفری کاری با هدف مشاوره فناوری پیشرفته و سخنرانی درباره طراحی و توسعه محصولات دیجیتال در یک همایش تخصصی به ایران داشت.

او این سفر را بسیار مثبت دانسته و خاطرات سفرش به ایران را در سایت شخصی اش منتشر کرده است. آنچه در اینجا می خوانید، گزیده ای از خاطرات رایان وندرمروه از سفر به ایران است:

من به تازگی از سفر به ایران که برای مدیریت محصول، آموزش و مشاوره بود، بازگشتم. هنوز در حال پردازش آنچه در ایران یافتم، هستم اما باید بگویم سفرم به ایران یکی از نکات برجسته زندگی حرفه ای من محسوب می شود. آنچه من در این کشور تجربه کردم خیلی متفاوت تر از چیزی بود که انتظارش را داشتم. برای همین پیش از آن که بخش هایی از آن را به جهت مشغله زیاد فراموش کنم، تصمیم گرفتم خاطرات سفرم را بنویسم. این خاطرات، هم تجربه های کاری و حرفه ای با ایرانی هاست و هم تجربه های فرهنگی من را شامل می شود. فکر می کنم بهترین روش برای ثبت تمام این تجربه ها نوشتن روز به روز همه داستان ها و وقایع است. هرچند ممکن است طولانی به نظر برسد، اما این خاطرات آنقدر مهم است که ارزشش را دارد. چراکه ممکن است شما نیز همچون من تصورات کاملا اشتباهی از کشور ایران و مردمش داشته باشید. این نوشته شاید بتواند شما را به سفر به ایران ترغیب کند.

هیچ کدام از زنان ایرانی که من درخصوص زندگی در تهران از آنها سوال کردم، احساس مظلوم یا قربانی بودن نداشتند! حتی رفتارشان هم قابل توجه است؛ زمانی که مردان علیه آنها تبعیض قائل می شدند، آنها موضوع را شخصی نمی کردند.

● روز اول

کلاس آموزشی من شامل ۱۶ نفر می شد. تمام شرکت کنندگان، کارآفرینانی بودند که بشدت در کسب و کارشان مشغله داشتند. این که چنین افراد پرمشغله ای چهار روز تمام خود را جهت شرکت در این کارگاه آموزشی خالی کرده بودند برایم بسیار ارزشمند بود. ما دو روز اول را صرف آموزش مدیریت محصول و بحث در مورد جزئیات برنامه ریزی محصول و اجرای آن کردیم. من روز اول کاملا نگران به سر جلسه رفتم. فکر می کردم ایرانی ها با من ارتباط برقرار نکنند یا به خاطر زبان با هم دچار مشکل شویم، اما این گونه نشد. تنها مشکلم این بود که تمام شرکت کنندگان تا کاملا هر بحث را متوجه نمی شدند، اجازه نمی دادند من وارد مبحث جدید شوم.

تجربه روز اولم باعث شد متوجه شوم ایران با آنچه من فکر می کردم تفاوت بسیار دارد. من متوجه شدم تهران دارای یک جامعه کوچک، اما پیشرو است که مصمم است در حوزه وب رو به جلو حرکت کند و ایران را در این زمینه پیشرفته کند. جالب بود برخی از آنها آنقدر حرفه ای بودند که با سوالاتشان من را به چالش می کشیدند. پس از پایان روز نخست، شام را با چند نفر از شرکت کنندگان که هم سن و سال من و در دهه ۳۰ زندگی بودند، گذراندم. شنیدن دیدگاه هایشان نسبت به زندگی من را شگفت زده کرد. تعدادی از آنها در کشورهای انگلیس، آمریکا و کانادا زندگی و تحصیل کرده بودند، اما می گفتند به دلیل عشقی که به ایران دارند به کشورشان برگشته اند تا به رشد و پیشرفت آن کمک کنند. جالب است هیچ کدام از زنان ایرانی که من درخصوص زندگی در تهران از آنها سوال کردم، احساس مظلوم یا قربانی بودن نداشتند! حتی رفتارشان هم قابل توجه است؛ زمانی که مردان علیه آنها تبعیض قائل می شدند، آنها موضوع را شخصی نمی کردند. بلکه آن را با خنده رد کرده و رفتارشان را نوعی بی سوادی موروث نسل های قدیمی قلمداد می کردند. این زنان بسیار ماهر و تحصیلکرده بودند و به نظر من در حوزه کاری تبعیضی که بین آنها با مردان بود بسیار کمتر از آنچه در مشاغل مشارکتی در لندن یا سایر کشورها وجود دارد، است. این نسل بشدت از دیدگاه های منفی جهانی که نسبت به ایران وجود دارد، ناامید و ناراحت است. این جوانان مصمم به تغییر این دیدگاه هستند و حتی حاضرند این کار را نفر به نفر انجام دهند. کاری که با من کردند و دیدگاهم را از زمانی که از هواپیما پیاده شدم، تا آخرین روز سفرم به کلی دگرگون ساختند.

● این سفر چه معنایی برایم داشت

باز شدن یک فضای جدید فکری، مهم ترین تجربه کاری بود که از سفر به ایران به دست آوردم. من در طول این یک هفته محصول جدیدی را تولید نکردم و در فضای رقابتی همیشگی ام نبودم که مدام خود را با بقیه مقایسه کنم، اما به جایش دریافتم که اشتیاق برای پیروزی و موفقیت در ارائه محصول جدید یا ترابری بیشتر محصولات در فضای مجازی محدود نمی شود. آموختن تجربیاتم به گروهی که تشنه یادگیری و آموزش بودند و راه انداختن آنها در مسیر پیشرفت و موفقیت نیز بسیار ارزشمند و افتخارآمیز است.

کباب معروف ترین غذای ایرانی است برای رسیدن به این غذا از خیابان های بسیار شلوغ گذشتیم به ناگاه به یک رستوران بسیار شیک لبنانی رسیدیم و شام را در آنجا صرف کردیم

هنوز دارم تلاش می کنم آنچه در ایران دریافتم را تجزیه و تحلیل کنم و فکر می کنم این کار مدتی به طول بینجامد. چرا که تهران محل تناقضات بسیار است. زیرساخت ها به حد زیادی ضعیف هستند، اما جالب است که تهران عناصر مدرن بسیاری را در خود دارد. در یکی از شب های اقامتم در تهران در مسیرهای بسیار سخت رانندگی کردیم و به ناگاه به یک رستوران بسیار شیک لبنانی رسیدیم و شام را در آنجا صرف کردیم. بسیاری از خیابان بندی ها قدیمی هستند و فضای کافی برای جمعیت تهران ندارند، ساختمان های متروکه در آن زیاد است، اما در میان تمام آنها می توان ساختمان های مجلل، سینما، رستوران، مجتمع های آپارتمانی لوکس و حتی ویلاهای بزرگ دید. تمامی این چشم اندازها در کنار یکدیگر بسیار عجیب هستند.

تهران محل تناقضات بسیار است. زیرساخت ها ضعیف است، اما تهران عناصر مدرن بسیاری را در خود دارد. در یکی از شب های اقامتم در مسیرهای بسیار سخت رانندگی کردیم چراکه خیابان بندی ها قدیمی و فضای کافی برای این همه جمعیت ندارد

من در طول یک هفته به اندازه ای با مردم صحبت کردم که فکر می کنم می توانم درباره دیدگاه هایشان کمی بنویسم. برخی که از وضع زندگیشان در ایران راضی نبوده اند، از ایران مهاجرت کرده اند، اما بقیه همچنان باقی مانده اند و برای بهبود شرایط زندگیشان تلاش می کنند. مردم بسیاری با مشکلات اقتصادی درگیر هستند، اما بسیاری که من با آنها ملاقات کردم، با یک چشم انداز مثبت و قوی بر این باورند که قدرت تغییر وضع زندگی خود را دارند و حتی با کارآفرینی و ایجاد مشاغل تازه می توانند زندگی مردم عادی را نیز بهبود ببخشند. آنها به میراث فرهنگی خود بسیار افتخار می کنند و می گویند تا آخرین نفس برای حفظ این میراث ارزشمند تلاش می کنند. گروهی که من در تهران با آنها کار می کردم، سرشار از شور و شوق یادگیری و پیشرفت بودند و به من انرژی مضاعف می دادند و من از این بابت از آنها سپاسگذارم. برای همین به همه آنها و همچنین به میزبانم در تهران به زبان فارسی می گویم: مرسی، خداحافظ و من دوباره به ایران برمی گردم.

● ایرانی های کاری

برخلاف تصورم از ایرانی ها، آنها منتظر نیستند تا کسی کاری برایشان بکند، در بهترین شغل استخدامشان کند، موقعیت خوب برایشان فراهم آورد. آنها خودشان کار و تلاش زیادی انجام می دادند. البته باید بگویم حداقل ایرانی هایی که من با آنها کار می کردم این گونه بودند. روحیه کارآفرینی​شان بسیار قوی است. آنها به دنبال راه های جدید برای کسب و کار و ایجاد شغل هستند.

بسیاری که من با آنها ملاقات کردم، با یک چشم انداز مثبت و قوی بر این باورند که قدرت تغییر وضع زندگی خود را دارند و حتی با کارآفرینی و ایجاد مشاغل تازه می توانند زندگی مردم عادی را نیز بهبود ببخشند

اصلا همین که من را برای آموزش به کشورشان دعوت کرده اند، خود گواه این انگیزه قوی برای پیشرفت و بهزیستی است.

همایش تجربه کاربری نیز بسیار خوب برگزار شد و من برای ۳۰۰ ایرانی درخصوص طراحی و هدایت بازارهای در حال ظهور سخنرانی کردم. برخی از سوال های شرکت کنندگان در همایش، همانطور که انتظار داشتم چالش انگیز و قوی بود.

آیسا اسدی

منبع: www.elezea.com