سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

کارفرمای اصلی


کارفرمای اصلی

واقعا اوضاع می‌توانست از این هم بدتر باشد. انگار خوشی می‌زند زیر دلم و شروع می‌کنم به شِکوه و شکایت از وضع موجود. اما بعد از این که حسابی دور برداشتم و به زمین و زمان لعنت فرستادم، …

واقعا اوضاع می‌توانست از این هم بدتر باشد. انگار خوشی می‌زند زیر دلم و شروع می‌کنم به شِکوه و شکایت از وضع موجود. اما بعد از این که حسابی دور برداشتم و به زمین و زمان لعنت فرستادم، صدای ضعیفی از اعماق ذهنم می‌پرسد: گذشته را یادت هست؟

درآمدم را با دیگران مقایسه می‌کنم و می‌بینم که با کار مشابه، نصف آن‌ها هم پول در نمی‌آوردم. حس برابری‌طلبی در وجودم شروع می‌کند به قلیان کردن و رگ گردنم بیرون می‌زند که ایها الناس! حقوق ما را دارند پایمال می‌کنند. همکارانم را بسیج می‌کنم که امضا جمع کنیم برای افزایش حقوق و درگیری با کارفرما. وقتی هم که تلاش‌هایمان شکست می‌خورد، به فکر استعفا می‌افتم. اما قبل از این‌که برگه استعفا را به مدیر بدهم، یاد روزهایی می‌افتم که برای به‌دست آوردن نصف همین حقوق اندک فعلی، باید ساعت‌ها پشت کامپیوتر می‌نشستم و کمر درد و سر درد را به جان می‌خریدم تا بتوانم نیمی از درآمد کنونی‌ام را به‌دست بیاورم؛ آن هم بدون بیمه و امنیت شغلی و چیزهای دیگر.

بعد، یک چیزی فراتر از وجدان، چیزی از جنس کشف و شهود پیشگویانه، جلوی چشمم می‌آید و خودم را در بیست سال آینده می‌بینم که با وجود افزایش چندین برابری درآمد، همچنان دارم از وضع موجود ناله و گلایه می‌کنم. خودم را می‌بینم که ناراضی به زندگی ادامه می‌دهم و ناراضی می‌میرم.

آدم باید همیشه یادش باشد که کارفرمای اصلی‌اش، خداست و او مثل کارفرماهای دیگر نیست که برای افزایش دستمزد، لازم باشد شِکوه و شکایت پیشش ببریم. او وقتی ببیند از وضع کنونی ات راضی هستی و شکر می کنی، خودش بدون نیاز به هیچ تقاضا و نامه ای، پاداشت را افزایش می دهد.

قدرنشناس ها هم خود به خود مجازات می شوند و کوچکترین مجازاتشان، همین است که ناراضی می مانند و تا وقتی زنده اند و حتی بعد از مرگ، در ناراضی بودنشان در جا می زنند.