پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
داستان نویسان جنوب
اگر می گویم جنوب و مخصوصاً خوزستان سعد موفای ادبیات داستانی این مرز و بوم بوده است. سخنم مستند بر تعصب و سنگ مفت و گنجشك مفت, هرگز نبوده و نیست. تاریخ معاصر داستان نویسی, سنگ محك ادعاست و سوابق این دیار در حوصلهی همیشه خفت گرفتهاش به تاریخ معاصر, سوادی است كه بیشتر قصه نویسان جنوبی, آن قدر از این مسوده خط نوشتهاند برای سرمشق كه به سواد اعظم تبدیل شده و در این تجربه, نسل اول ودوم داستان نویسان, كویر بی انتهای صابری پیشه كردهاند و از صابون سلطانی دوری گزیدهاند (از شما چه پنهان, پیرهنی بر تن نداشته اند كه نیازشان به دریای زید یا چوبك عمرو, افتد) برای همین به خود و مردم خود و زبان و حكایت خود, فرصت و فراغتی جهانی بخشیدهاند.
حكایت نفت ملی شده, كه به ساختار ظاهر و باطن پالایشگاه آبادان و چاههای نفتی لالی و مسجد سلیمان و نفت سفید و هفتكل و.... می انجامد, با تأسف و اندوه, می رسد به كودتای ۲۸ مرداد اجانب و سكوت انگلیسی ها در خوزستان, مخصوصاً آبادان, اما به یاد بیاوریم. در این مورد كه اساس سخن ماست عدو سبب خیر میشود و در سعیر سوزان و جهنمی نوعی از استعمار, سبزینهی ترد و خوش بوی فارسی, در شعر وداستان, بار می گیرد و نویسندگان و شاعران, در فشار مضاعف و رنج و دردی انسانی به نوشتن و سرودن, صباح الخیر می گویندو بتز با تقریب وضعیتی پیش میآید شبیه به دو قرن نخست فتح ایران توسط اعراب. اگر نویسندگان و متفكران قرون اولیه هجری در حملهی اعراب برابر دینی بر حق كرنش می كنند و اسلام را می پذیرند و به یاد گرفتن عربی همت می كنند و نوشتههاشان را بعد از سكونی طولانی به لسان قرآن می نویسند تا كاربرد نوشتههاشان را تضمین كنند, این بار نیز چنان دفاعی مشروط شكل می گیرد. وقتی بریتانیای كبیر بعد از كارسازی كودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بدون حمله نظامی, بافند و چهرهای ظاهرالصلاح, در آبادان اتراق میكنند تا گوهر یك دانهاما شوم نفت ما را زیر نظر داشته باشند و نگاه تیزبین و كارشناسانهی خبرگان نفتیشان, بر استخراج و پالایش نفت باشد و طرفه آن كه برای این تصرف عدوانی, حق توحش هم می گیرند. اما بیشتر مردم آبادان و مخصوصاً با سوادترها, به انگلیسی مجهز می شوند تا با سلاح خود مهمانان ناخوانده, از پس زبانشان لااقل برآیند. البته حساب این مردم را باید از حساب متظاهران مستفرنگ و شیفته خارجیها جدا كنیم. همیشه آدمهایی بودهاند كه شادمانه افتخار كنند به این كه رضا شاه به آنها لطف كرده و پدر سوخته صداشان زده است. این جا هم یاد گرفتن انگلیسی مردم, مخصوصاص مردم آبادان نوعی دفاع بوده است به گمان من و به آگاهانی اشارت داریم كه زبان و ادبیات انگلیسی را درست مثل سلاحی از كف دشمن گرفتند و در كار ادبیات فارسی صرف كردند تا ادبیات داستانی را چنان كه حق آن بوده و هست از مرگ نجات دهند.چنین است كه در آبادان گروهها و نحلههایی چند نفری و دستانه پا میگیرد. اصل مهم در آغاز كار عمق بخشیدن به دوستیهاست و انجام كاری مثبت در ادبیات داستانی و شعری تا بتوانند دوام بیاورند و خواهم گفت, چنین گروههایی در اهواز و مسجد سلیمان هم پا میگیرند.
حضرات انگلیسی وقت مجبور می شوند در آبادان زندگی كنند و از بوی نفت و پالایشگاه درینك(۱) شوند و پول پارو كنند, به دولت خود میقبولانند كه آنها عوض فداكاری زندگی در ایران و میان وحشیان نیاز به تفریح هم دارند, مخصوصاً كه دوست ندارند بچههاشان از خلق و خوی انگلو ساكسونی دور افتند و بادیدنپا برهنههای جنوب, بیتربیت بار بیایند. برای همین سینمای مجلل تاج, و بعد سینماهای دیگر برای حضرات راه می افتد و كتابخانهی«الفی» كه تقریباً ً كتابهای چاپ انگلیس را هم زمان با لندن یا كمی تأخیر برای تافته های جدا بافته, می آورند و كم كمك تمامی نوشگاههای فرنگی و باشگاهها, كتابخانهدار می شوند كه شاهكارهای ادبیات جهان را به انگلیسی در اختیار سروران بگذارند.
اما آگاهان و روشنفكران ساكن آبادان, از همین سینماها و كتابخانهها, گاه رندانه و گاه آشكارا سود میبرند و جوانهای آن دوره را كه ما باشیم با داستانهای خوب دنیا آشنا می كنند و دست به ترجمهی آثار داستانی روز می نند.
همین سینمای تاج است كه آدمهایی مثل ناصر تقوایی و امیر نادری را با مقولهی فیلم, آن هم فیلم خوب آشنا میكنند كه به بحث ما مربوط نمی شود. این نكته هم قابل تأمل است كه پیش از اروپایی شدن آبادان و بعد خرمشهر، با زور و سودخواهی انگلیسیهای نفت شناس و اقتصاددان و خبرهی معادن نفتی كشورهای عقب نگه داشته شده, آبادان به دلیل فقر و گرما نبود وسایل لازم برای زندگی, منطقهای محروم به حساب میآمد و آدمهایی كه برای دولتهای آن زمان, با زبان سرخ سرسبز بر باد داده, یا قلم كه همیشه ظلمه از آن هراس داشتهاند اشكال ایجاد می كردند, به آبادان تبعید می شدند مهمترین این آدمها را به بندر عباس و كیش تبعید می كردند و كم خطرترینها را به آبادان و اهواز, گاه در وقت استخدام این آدم ها در آموزش و پرورش مخصوصاً, از همان آغاز به آبادان و اهواز گسیل میداشتند با این بهانه كه مثلاً مافقط در آبادان به معلم و دبیر نیاز داریم.
بعد كه فضای آبادان اروپایی و دلبخواه آقایان قدر قدرتان مركز شد, دیگر نمی شد تبعید شدگان را به جایی دیگر فرستاد.
به مطلب برسیم. م. آزاد شاعر ( محمود مشرف آزاد تهرانی ) و حسن پستا دو معلم ادبیات و تاریخ, در آبادان ادبیات نو را در كلاسها مطرح می كنند و ایرج وامقی نوعی حقلهی اتصال ادبیات گذشته به معاصر میشود. این زمانی است كه سیروس طاهباز و ناصر تقوایی و هوشنگ گلشیری, شاگردان مدرسههایی هستند كه آزاد و پستا در واقع یكهتازان مدارس آبادان هستند.
وجود ابراهیم گلستان و نجف دریابندری در شركت نفت, انگلیسیدانهایی روشنفكر و استادانی خوش فكر و اندیشمند را, جذب دانستههاشان می كنند. از این گروه باید به محمد علی صفریان و صفدر تقی زاده اشاره كنم كه با ترجمههای خود ادبیات داستانی روز دنیا را لابد به رهنمود نجف دریابندری به نسل جوان و جوانتر جنوب, شناساندند. نجف دریابندری و ابراهیم گلستان, همینگوی و مارك تواین را به زیباترین صورت ممكن به فارسی برمیگردانند. هكل بریفین و زندگی خوش و كوتاه فرانسیس موكمبر و پیرمرد و دریا و برفهای كلیمانجارو و زنگها و كارهای بسیار دیگر سر مشقی میشود برای داستاننویسان جوان مشتاق, برای همین است كه بیشتر نامداران عرصهی داستان آبادان و اهواز (غیر از احمد محمود كه به چراییاش اشاره خواهم كرد ) در شروع همینگوی زده به نظر میرسند. چون دریا بندری و گلستان و بعد صفریان و تقی زاده, در ترجمه های خود هنر ترجمه را در نظر دارند و در برگرداندن, ظرافتهای زبان فارسی را استادانه به كار میگیرند و همین جنبهی كار آنهاست كه بر دو عمقی تدریسی پیدا میكنند و نویسندگان جوان در همین كلاس ها مشق نوشتن می كننداثر وجودی محمد علی صفریان و صفدر تقیزاده, البته عمیقتر و كاربردیتر است. چون نجف دریا بندری و ابراهیم گلستان و م . آزاد و پستا, از آبادان منتقل می شوندو كار بر دوش تقیزاده وصفریان میماند. دفتر كار محمد علی صفریان در شركت نفت خیلی زود تبدیل می شود به كلاس درسی جذاب و دوستانه كه در آن چای و قهوه هم سرو میشود. بچههای اهل قلم خوزستان, گاه و بیگاه به این دفتر سر می زنند و از ادبیات روز جهان مخصوصاً امریكا و انگلیس با خبر میشوند. صفریان بارها بدون هیچ خست و یا روی ترش كردن, فصلهایی از ترجمههای هنوز چاپ نشدهاش را كه معمولاً طبق قرار داد با ناشر به ترجمهاش نشسته بود, برای ما جوانترها می خواند و عجیب در پذیرش سخنان منطقی ما در باره ادبیات آماده بود و سعهی صدر نشان میداد و همین گفتگوها, ذهن و اندیشهی مارا نقد پذیر بار میآورد . البته صفدر تقیزاده هم همین خط را دنبال می كرد, اما صفدر, خیلی زودتر از صفریان به تهران منتقل شد و دسترسی بچههای جنوب به او كمتر صورت می گرفت اما صفریان جنوب, مخصوصاً آبادان را دوست داشت و تا جایی كه می دانم هیچ فعالیتی برای انتقال به تهران انجام نداد. صفریان ما جوانترها را شدیداً دوست داشت و تا می توانست به قول امروزیها ساپورت می كرد حتی به یاد می آورم نمایشی نوشته بودم كه به صورت تله تئاتر باید در تلویزیون آبادان ضبط میشد و مرحوم علی صیادی آن را كار می كرد(كه تئاتر تمام خوزستان به او مدیون است و باید سردمدارانش روزی به این شهید روز نخست جنگ, ادای دین كنند) و من وصیادی در مورد اجرای نقش دختر سیزده چهارده سالهی داستان كه لال و عقب مانده بوده درمانده بودیم, چون فضای بستهی شهرستان باعث شده بود هنرپیشه كم داشته باشیم و در این مورد بخصوص چون قرار بود تئاتر از شبكهی سراسری پخش شود, هنرپیشههای موجود دوست نداشتند همه جای ایران آنها را در نقشی عقب افتاده ببینند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست