شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

شهری كه شكسپیر برای آدم ها می سازد


شهری كه شكسپیر برای آدم ها می سازد

عهد شكسپیر دو مشكل اساسی پیش روی نمایشنامه نویسان بود نخست اینكه نمایش به گونه یی دروغ گویی محسوب می شد و در واقع مردم را به ریا و دورویی تشویق می كرد و دیگر آنكه پوشاندن جامه زنان بر مردان خود عملی غیراخلاقی محسوب می شد

در نیمه‌ اول‌ قرن‌ بیستم‌ بود كه‌ هایدیگر نظریه‌ پدیدارشناسی‌ خود را مطرح‌ كرد. اگرچه‌ تا قبل‌ از هایدیگر كمتر در این‌ مورد حداقل‌ به‌ صورت‌ نظام‌مند و سیستماتیك‌ بحث‌ شده‌ بود اما این‌ نظریه‌ در بطن‌ هنر و ادبیات‌ قرون‌ گذشته‌ وجود داشت‌. با این‌ وجود هیچ‌كس‌ گمان‌ نمی‌كرد كه‌ روزی‌ مبحثی‌ با نام‌ «باروك‌» پیش‌ بیاید. پیش‌ از سخن‌ گفتن‌ راجع‌ به‌ باروك‌ باید در مورد پدیدارشناسی‌ سخن‌ گفت‌ كه‌ در ساده‌ترین‌ توضیح‌ رابطه‌ متعامل‌ میان‌ متن‌ وخواننده‌ است‌.

به‌ عبارت‌ دیگر آنجا كه‌ خواننده‌ با شركت‌ در متن‌، آن‌ را كامل‌ می‌كند، اصطلاح‌ پدیدارشناسی‌ به‌ كار می‌رود. هایدیگر و پیروان‌ او كه‌ اعتقاد داشتند: «فهم‌، چیز بیش‌ از توافق‌ نیست‌». آنچنان‌ كه‌ شرایط‌ ایجاب‌ می‌كرد نظریاتی‌ در زمینه‌ ادبیات‌ و هنر مطرح‌ ساختند كه‌ شاید در یك‌ نگاه‌ كلی‌ بتوان‌ آنها را ایجاد كننده‌ جنبش‌های‌ هنری‌ ادبی‌ قرن‌ بیستم‌ سوررئالیسم‌، داداییسم‌و در تداوم‌ آن‌ پست‌مدرنیسم‌ دانست‌. این‌ جنبش‌ها با بهادادن‌ بیشتر به‌ مخاطب‌ هنر و ادبیات‌ خویش‌ را پیش‌ می‌بردند. اما چنانكه‌ ذكر رفت‌ اینها نه‌ نظریات‌ و كوشش‌هایی‌ تازه‌ كه‌ تداوم‌ كوشش‌های‌ قدیمی‌ بودند.

«باروك‌ نه‌ یك‌ مكتب‌ یا نهضت‌ ادبی‌ مشخص و معین‌ است‌ و نه‌ از نظر تاریخی‌ و جغرافیایی‌ به‌ زمان‌ و مكان‌ معینی‌ محدود است‌، بلكه‌ عنوانی‌ است‌ كه‌ از اواخر قرن‌ نوزدهم‌، نوگرایان‌ به‌ یك‌ رشته‌ قالب‌های‌ جمال‌شناسی‌ در قرون‌ گذشته‌ كه‌ حالاتی‌ خاص‌ و غیرعادی‌ داشته‌اند اطلاق‌ كردند».

هدف‌ از آوردن‌ این‌ تعریف‌ كشف‌ رابطه‌ میان‌ باروك‌ و جنبش‌های‌ ادبی‌ هنری‌ قرن‌ بیستم‌ است‌. چنانكه‌ از تعریف‌ مشخص است‌، باروك‌ مفهومی‌ عام‌ دارد. پس‌ ما می‌توانیم‌ جنبش‌هایی‌ نظیر سوررئالیسم‌، داداییسم‌ و پست‌مدرنیسم‌ را زیرمجموعه‌ باروك‌ بدانیم‌ با این‌ تفاوت‌ كه‌ باروك‌ قدیم‌ (قبل‌ از قرن‌ بیستم) غیرنظام‌مند است‌ و باروك‌ قرن‌ بیستم‌ نظام‌مند و سیستماتیك‌ است‌.

به‌ هرحال‌ باروك‌ به‌ عنوان‌ واژه‌ قابل‌ اطلاق‌ برای‌ برخی‌ آثار هنری‌ ادبی‌، دارای‌ یكسری‌ ویژگی‌هاست‌ كه‌ بیش‌ از آنكه‌ تمییزدهنده‌ آن‌ از دیگر مكتب‌های‌ ادبی‌ و هنری‌ باشد توجیه‌ كننده‌ اثری‌ است‌ كه‌ در هیچ‌ قالبی‌ نمی‌گنجد.

«باروك‌ آن‌ چیزی‌ است‌ كه‌ كلاسیك‌ نیست‌».

این‌ عبارت‌ قادر است‌ ما را در اثبات‌ این‌ ادعا یاری‌ كند كه‌ ممكن‌ است‌ یك‌ اثر را باروك‌ بخوانیم‌ اما این‌ دلیل‌ خالی‌ بودن‌ آن‌ از ویژگی‌های‌ دیگر مكتب‌های‌ هنری‌ ادبی‌ نیست‌. در واقع‌ ما آنگاه‌ كه‌ نتوانیم‌ یك‌ اثر را كلاسیسیسم‌ یا رومانتیسیسم‌ یا هر چیز دیگری‌ بخوانیم‌، آن‌ را باروك‌ می‌خوانیم‌. با این‌ همه‌ اؤر باروك‌ دارای‌ ویژگی‌هایی‌ است‌ كه‌ البته‌ این‌ ویژگی‌ها نه‌ نظام‌مند كه‌ اصلا خود این‌ مكتب‌ نظام‌مند نیست‌ كه‌ تنها از دل‌ آثار و متون‌ درآورده‌ شده‌ است‌.

از مهمترین‌ ویژگی‌های‌ هنر باروك‌، حركت‌، استحاله‌، دكور و ساختمان‌ و تصنع‌ است‌. از طرف‌ دیگر این‌ هنر تماشاگر (مخاطب) را به‌ حركت‌ و شركت‌ در متن‌ یا اثر هنری‌ دعوت‌ می‌كند و این‌ درست‌ نقطه‌ اشتراك‌ باروك‌ و پدیدارشناسی‌ هایدیگر است‌.در عهد شكسپیر دو مشكل‌ اساسی‌ پیش‌ روی‌ نمایشنامه‌نویسان‌ بود. نخست‌ اینكه‌ نمایش‌ به‌ گونه‌یی‌ دروغ‌گویی‌ محسوب‌ می‌شد و در واقع‌ مردم‌ را به‌ ریا و دورویی‌ تشویق‌ می‌كرد و دیگر آنكه‌ پوشاندن‌ جامه‌ زنان‌ بر مردان‌ خود عملی‌ غیراخلاقی‌ محسوب‌ می‌شد. شكسپیر این‌ گونه‌ اشكالات‌ را بر نمی‌تابد اما از طرفی‌ نمایش‌ و نمایشگری‌ با تماشاگر و به‌ صورت‌ عام‌ با اجتماع‌ معنا پیدا می‌كند. اگر تماشاگری‌ نباشد نمایشی‌ هم‌ نمی‌تواند وجود داشته‌ باشد. پس‌ نمی‌توان‌ در برابر این‌ مشكلات‌ و ایرادات‌ بی‌تفاوت‌ بود حتما باید به‌ گونه‌یی‌ آنها را حل‌ كرد. شكسپیر این‌ معماهای‌ اخلاقی‌ را به‌ راه‌های‌ گوناگونی‌ حل‌ می‌كند و یكی‌ از این‌ راه‌ها شركت‌ دادن‌ تماشاگر در نمایش‌ است‌. او در نمایشنامه‌ «رویای‌ نیمه‌ شب‌ تابستان‌» وقتی‌ كه‌ قرار است‌ صحنه‌ عاشقانه‌ پیراموس‌ جوان‌ و معشوقه‌اش‌ یك‌ شبه‌اجرا شود به‌ روی‌ صحنه‌ می‌آید و به‌ تماشاگران‌ می‌گوید: «آن‌ در خور شما نیست‌. بارها آن‌ را شنیده‌ام‌. هیچ‌ چیز، براستی‌ هیچ‌ چیز در آن‌ نیست‌. مگر آنكه‌ نیت‌ ایشان‌ پیش‌ شما ارجی‌ داشته‌ باشد كه‌ رنج‌ بسیار برده‌اند و متنی‌ را به‌ خاطر سپرده‌اند. با این‌ امید كه‌ خدمت‌ به‌ شما عرضه‌ كنند». و بدین‌ صورت‌ مشاركتی‌ فعال‌ از تماشاگران‌ در دیدن‌ نمایش‌ می‌خواهد. هم‌ اوست‌ كه‌ در اثر معروف‌ خود «طوفان‌» كه‌ آن‌ را شاعرانه‌ترین‌ نمایشنامه‌ او می‌خوانند از ابتدا با شروعی‌ خلاقانه‌ تماشاگر را در كش‌ و گیر روایت‌ و رشكت‌ در آن‌ قرار می‌دهد.

از اینكه‌ بگذریم‌ در مورد تصنع‌ كه‌ از ویژگی‌های‌ باروك‌ خوانده‌ شد باید گفت‌ كه‌ باروكی‌ها معتقد بودند دنیا صحنه‌ نمایش‌ است‌. «ژرار ژنت‌» پژوهشگر ساختارگرای‌ فرانسه‌ در آغاز كتاب‌ سه‌ جلدی‌ صورت‌ها در صور اول‌ می‌گوید: «دنیا یك‌ تئاتر است‌. این‌ فرضیه‌ طبعا فرضیه‌ دیگری‌ را هم‌ به‌ دنبال‌ خود می‌آورد كه‌ آن‌ را در مرز دیگری‌ از وجود قرار می‌دهد. همان‌ فرضیه‌یی‌ كه‌ «كالدرون‌» عنوان‌ یكی‌ از كمدی‌های‌ خود قرار داده‌ و آن‌ چنین‌ است‌؛ زندگی‌ رویاست‌. دیالكتیك‌ پیچیده‌یی‌ است‌ از بیداری‌ و خواب‌، از واقعیت‌ و خیال‌ و از عقل‌ و جنون‌ كه‌ سرتاپای‌ اندیشه‌ دوران‌ باروك‌ را در می‌نوردد.»

پس‌ آنگونه‌ كه‌ از عبارات‌ «ژرارژنت‌» پیداست‌، تاكید بر اینكه‌ دنیا صحنه‌ نمایش‌ است‌ و تاكید بر رویا از ویژگی‌های‌ باروك‌ است‌.این‌ ویژگی‌ها كه‌ در اصل‌ شباهت‌های‌ میان‌ آثار شكسپیر و هنر باروك‌ بودند هرگز به‌ معنای‌ اصول‌ تمام‌ و كمال‌ آثار شكسپیر نیستند. در آثار شكسپیر برخی‌ اصول‌ دیگر رعایت‌ شده‌اند كه‌ مهمترین‌ آنها تقلید از طبیعت‌ است‌. شاید برای‌ اینكه‌ این‌ تقلید از طبیعت‌ با اصول‌ مكتب‌ كلاسیسیسم‌ مشتبه‌ نشود بهتر باشد عشق‌ به‌ طبیعت‌ را به‌ كار ببریم‌ در هملت‌ می‌خوانیم‌: «بازی‌ را در خور كلام‌ و كلام‌ را در خور بازی‌ بسازید و این‌ نكته‌ را پیش‌ چشم‌ داشته‌ باشید كه‌ هیچگاه‌ از حد تعادل‌ طبیعت‌ خارج‌ نشوید. زیرا هرچیز كه‌ به‌ گز افكاری‌ كشد، از مقصد بازی‌ دور افتد كه‌ هدف‌ آن‌ هم‌ در آغاز و هم‌ در امروز این‌ بوده‌ و هست‌ كه‌ آینه‌یی‌ پیش‌ روی‌ طبیعت‌ باشد، سیمای‌ فضیلت‌ را چنانكه‌ هست‌ و چهره‌ دنائت‌ را نیز چنانكه‌ هست‌ پیش‌ چشم‌ آورد و اوصاف‌ و احوال‌ زمانه‌ را به‌ درستی‌ به‌ اهل‌ زمانه‌ بنماید.»

در واقع‌ اینجا شكسپیر دیدی‌ ارسطویی‌ به‌ ادبیات‌ و هنر دارد. ارسطو در برطیقا (فن‌ شعر) غایت‌ هنر را تقلید از طبیعت‌ عنوان‌ كرده‌ و این‌ عبارات‌ شكسپیر هم‌ به‌ گونه‌یی‌ پیروی‌ او از این‌ نظریه‌ ارسطوست‌.

از طرف‌ دیگر اخلاق‌ نقشی‌ اساسی‌ در تولید آثار شكسپیر داشته‌اند. در عهد شكسپیر نمایشنامه‌نویسان‌ همواره‌ این‌ گفته‌ «هوراس‌» را سرلوحه‌ كار خود قرار می‌دادند كه‌ «كار را آن‌ كس‌ تمام‌ كرد كه‌ هر چیز سودمند را به‌ شیرینی‌ درآمیخت‌ تا در عین‌ سرگرم‌ كردن‌ خواننده‌ او را چیزی‌ بیاموزد».

این‌ دیدی‌ افلاطونی‌ به‌ هنر و ادبیات‌ است‌. در واقع‌ شكسپیر چیزی‌ میان‌ افلاطون‌ و ارسطو موجودی‌ كه‌ هم‌ در اشراق‌ افلاطون‌ و هم‌ در اؤبات‌ ارسطو غوطه‌ می‌خورد بود. اینگونه‌ است‌ كه‌ آثار شكسپیر در یك‌ توصیف‌ كلی‌ دارای‌ ویژگی‌هایی‌ نظیر عشق‌ به‌ طبیعت‌، رویاگونگی‌، پدیدارشناسی‌ و ساختارشكنی‌ است‌. باری‌ شروع‌ زیبای‌ شكسپیر از ابتدا مخاطب‌ را با نوعی‌ آشنایی‌ زدایی‌ روبرو می‌كند. این‌ آشنایی‌ زدایی‌ كه‌ شاید در نتیجه‌ ممارست‌ او در نمایشنامه‌ نویسی‌ و داستان‌پردازی‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ در سراسر شعر به‌ چشم‌ می‌خورد؛ چنانكه‌ در ادامه‌ می‌خوانیم‌: «و شاخسارانی‌ برهنه‌ و متروك‌ می‌بینی‌/ كه‌ پیش‌ از این‌ پرندگان/ چون‌ گروه‌ آواز خوانان‌ كلیسا تا دیرگاه‌/ بر آن‌ آواز می‌خواندند.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.