جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مرسی از شکلات


مرسی از شکلات

به بهانه بزرگداشت اینگمار برگمان

کارنامه پربار فیلمسازی برگمان (با بیش از چهل فیلم) به قدری متنوع و در عین حال درهم تنیده است که از یک سو یافتن مولفه های مشترک در آنها کاری نه چندان دشوار بوده و از طرف دیگر دنیای هر یک از فیلم های وی به قدری مستقل و یگانه هستند که در بعضی موارد شاید باعث شود به این مولفه های مشترک شک کنیم. ممکن است مثلاً مفهومی که در توت فرنگی های وحشی مطرح می شود، در فیلمی چون شرم هم به کار رود؛ ولی شیوه نگاه و زاویه دیدهای متنوع برگمان به همین مفهوم مشترک در دو فیلم، این فکر را در ذهن به وجود می آورد که اساساً با دو مفهوم متفاوت روبه رو هستیم. از نظر شیوه های اجرایی و تکنیک های کارگردانی و موارد فنی هم دقیقاً با همین مساله روبه رو هستیم. هر فیلم از اینگمار برگمان، به لحاظ جنبه های فنی و تکنیک های کارگردانی، برای هر کسی می تواند یک کلاس درس کامل باشد. نکته قابل توجه در سینمای اینگمار برگمان این است که وی در هر فیلم خود، دست به تجربه یی نو و کاملاً بدیع در قیاس با تاریخ سینما می زند تا جایی که بعضی از فیلم های وی اساساً شروع کننده شکل جدید و تجربه نشده یی از فیلمسازی در تاریخ سینما بوده اند. توت فرنگی های وحشی به عقیده بسیاری اولین فیلم کاملاً مدرن تاریخ سینما محسوب می شود که چه به لحاظ شیوه روایتگری و پیش بردن داستان و چه به لحاظ شخصیت پردازی و چه از نظر شیوه کارگردانی کاملاً متفاوت با سینمای پیش از خود بوده است.

به زبان دیگر بسیاری از فیلم های اینگمار برگمان در نوع خود و در تاریخ سینما اولین بوده اند و حصارهای تعریف شده زبان سینما را وسعت بخشیده اند. از این منظر شاید کمتر کسی را در تاریخ سینما بتوان پیدا کرد که به اندازه وی راهگشای سینمای بعد از خود بوده و تاریخ سینما تا این اندازه به وی مدیون باشد. اورسن ولز، آکیرا کوروساوا، میکل آنجلو آنتونیونی و فدریکو فلینی شاید تنها فیلمسازانی باشند که بتوان نام آنها را هم ردیف اینگمار برگمان قرار داد. حال و با تمام این توضیحات و با اذعان و اشراف بر این نکته بدیهی که طبیعتاً توضیح و تبیین تمامی شگردهای سینمای برگمان، در نوشته یی تا این حد ممکن نیست، می خواهیم به بررسی اجمالی و نه چندان عمیق از دنیای آثار برگمان بپردازیم.

با نگاهی کلی و گذرا به مجموعه فیلم های سینمایی اینگمار برگمان می توان سیر کارنامه فیلمسازی وی را به لحاظ پرداختن به مفاهیم مشترک و به تبع آن شیوه های فرمی و روش های کارگردانی به چهار بخش تقسیم کرد. دوره اول از فیلم بحران (۱۹۴۵) تا لبخندهای نیمه شب تابستانی (۱۹۵۵)، دوره دوم از فیلم مهر هفتم (۱۹۵۷) تا چشم شیطان (۱۹۶۰)، دوره سوم از فیلم همچون در یک آینه (۱۹۶۲) تا تماس (۱۹۷۱) و دوره چهارم از فیلم فریادها و نجواها (۱۹۷۲) تا فانی و الکساندر (۱۹۸۳) البته به استثنای ساراباند (۲۰۰۵)، آخرین فیلم از کارنامه فیلمسازی برگمان که آن را پس از تقریباً ۲۲ سال سکوت ساخت و حقیقتاً وصیتنامه درخشانی برای کارنامه فیلمسازی بود بی شک هر اثرش یک اتفاق در تاریخ سینما محسوب می شد.

دوره اول فیلمسازی برگمان که آغازین اثرش بحران نام دارد همراه است با فراز و نشیب هایی که لازمه پختگی و تجربه اندوزی هر فیلمسازی است. در این دوران برگمان چه به لحاظ فنی و چه به لحاظ مضمونی بیشتر سعی در کسب تجربه در حیطه سینما می کند و حتی در مواردی نشانه هایی از آشفتگی و سرگردانی نیز در آثارش به چشم می خورد. تنوع پرشمار سبکی در فیلم های این دوره از کارنامه وی، در هیچ یک از دوره های دیگر فیلمسازی برگمان قابل مشاهده نیست. از طرفی ریشه های بسیاری از آثار شاخص بعدی فیلمساز را می توان در این دوره ردیابی کرد؛ از فیلم های سیاهی چون بحران تا کمدی های مفرح و در عین حال تلخی چون لبخندهای نیمه شب تابستانی تا آثاری با محوریت خانواده و بحران های زناشویی چون تابستان با مونیکا (۱۹۵۲). شاید بتوان شاخص ترین آثار برگمان در این دوره را همان لبخندهای نیمه شب تابستانی و تابستان با مونیکا نامید. آثاری که بعد از گذشت تمام این سال ها هنوز طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند و جزء آثار کلاسیک استاد بزرگ سینمای سوئد محسوب می شوند.

اما فیلمی که برای برگمان موفقیت جهانی به همراه آورد و باعث شهرت بین المللی وی شد مهر هفتم (۱۹۵۷) بود؛ آغازین فیلم از دوره دوم فیلمسازی برگمان، شاهکاری تمام عیار و حیرت انگیز با محوریت مضمونی مرگ و مهر تاییدی بر استادی بی چون و چرای برگمان، چه در حیطه های فکری و مضمونی و چه در عرصه تکنیکی و فنی. با این فیلم یکی از مضامین تکرارشونده در آثار بعدی برگمان و یکی از اصلی ترین دغدغه های ذهنی وی نیز به صورت کاملاً پخته و استادانه جلوه گر می شود؛ مرگ، که پس از این ستون و محور مضمونی بسیاری از آثار استاد قرار گرفت. مضمونی که به صورت کامل تر و گسترده تر، در فیلم بعدی برگمان اساس بنیادین شاهکار دیگر وی در همان سال را تشکیل داد. توت فرنگی های وحشی دقیقاً در همان سالی ساخته شد که مهر هفتم (هر دو محصول ۱۹۵۷)، اثر جاودانه و نامیرای برگمان به بار آمد. دغدغه اصلی برگمان در این دوره از مسیر فیلمسازی اش، اساساً همان مرگ و تاثیراتش بر زندگی انسان است.

با اینکه در این دوره از فیلمسازی اینگمار برگمان، فیلم های شاخص دیگری چون چهره (۱۹۵۸) و چشمه باکرگی (۱۹۵۹) نیز به چشم می خورند، اما به علت تاثیرات شدید و غیرقابل انکار مهر هفتم و توت فرنگی های وحشی در تاریخ سینما، کمتر به آنها توجه شده و می توان از آنها به عنوان آثار کمتر قدر دیده استاد یاد کرد. آثاری که ساخت هر کدام شان، می تواند آرزوی هر فیلمسازی باشد. اما مهمترین دوره و به زعم نگارنده پربارترین، پویاترین و خلاقانه ترین دوران فعالیت اینگمار برگمان، دوره سوم از کارنامه فیلمسازی وی است. دورانی که اولین فیلم اش، آغازین اثر از (شاید) بهترین سه گانه تاریخ سینما است. همچون در یک آینه (۱۹۶۲)، نخستین فیلم از سه گانه مشهور اینگمار برگمان درباره ایمان به خدا، نه تنها شروع کننده یکی از حیرت انگیزترین سه گانه های تاریخ سینماست، بلکه سررشته دورانی از کارنامه فیلمسازی برگمان است که در آن بداعت، خلاقیت، پختگی و استادی در تمامی زمینه های فیلمسازی به چشم می خورد. در این دوران برگمان به آتشفشانی از خلاقیت می ماند که به نظر می رسد به این زودی ها خاموش شدنی نیست.

شمار شاهکارهای وی در این دوران واقعاً حیرت آور و رشک برانگیز است. گزاف نیست اگر بگوییم در این دوران، هر فیلم از اینگمار برگمان، یک شاهکار به شاهکارهای ماندگار و جاودانه تاریخ سینما افزوده است. همچون در یک آینه (۱۹۶۲)، نور زمستانی (۱۹۶۲)، سکوت (۱۹۶۳)، پرسونا (۱۹۶۶)، ساعت گرگ و میش (۱۹۶۸)، شرم (۱۹۶۸) و مصائب آنا (۱۹۶۹) همگی آثاری جاودانه و ماندگار هستند از دورانی از فیلمسازی استادی که شاید در تاریخ سینما و حتی تاریخ هنر، یگانه و بی همتا باشد. دغدغه های اصلی برگمان در این دوره، بیشتر مسائلی از قبیل ایمان، مذهب و درگیری های روحی و ذهنی انسان معاصر با مسائل بنیادین درونی و محیطی است. این دورانی است که برگمان با موشکافانه ترین نگاه به بررسی و کندوکاو تاریک ترین و پیچیده ترین لایه های ذهن و روح انسان معاصر می پردازد. از درگیری های ذهنی و درونی با مساله ایمان و مذهب و خدا در همچون در یک آینه، نور زمستانی و سکوت، تا وارد شدن به درون روح و ذهن انسان وحشت زده معاصر در پرسونا، ساعت گرگ و میش و مصائب آنا و حتی درگیر شدن با مساله یی بیرونی و اجتماعی چون جنگ در شرم؛ البته به شیوه یی کاملاً برگمانی که محصول آن یکی از بهترین فیلم های ضدجنگ تاریخ سینما است. در این دوران علاوه بر پختگی کامل برگمان در زمینه های مضمونی و فکری، شاهد یکی از بااصالت ترین و رادیکال ترین شیوه های فرمی کارگردانی در تاریخ سینما نیز هستیم. فیلم های این دوره برگمان، چه به لحاظ فرم روایی و چه به لحاظ قاب بندی و نورپردازی و مسائل فنی، همگی از دیرهضم ترین و پیچیده ترین آثار تاریخ سینما محسوب می شوند. به عنوان نمونه پرسونا از نظر فرم روایی و شخصیت پردازی پیچیده اش و ابهامات بی شمار و بی جوابش، جزء مهمترین آثار سینمای جریان سیال ذهن محسوب می شود.

اثری که بعد از گذشت این همه سال و با این میزان پیشرفت در شیوه های روایتگری غیرمستقیم، نه تنها ذره یی از تاثیر هولناکش را از دست نداده است، بلکه کمتر فیلمی را بعد از آن می توان پیدا کرد که اولاً از تاثیرات آن مصون مانده و بعد از نظر اصالت و پیچیدگی حتی به آن نزدیک شده باشد. شاید فقط بتوان فیلم هایی چون بزرگراه گمشده (دیوید لینچ)، سور عریان (دیوید کراننبرگ) و جاده مالهالند (دیوید لینچ) را نام برد که به میزان قابل توجهی، هم از پرسونا تاثیر مستقیم گرفته و هم به آن نزدیک شده اند. دوران چهارم فیلمسازی اینگمار برگمان دورانی است که در آن وی به ساخت آثاری با محوریت خانواده و زندگی زناشویی روی آورد. روابط زناشویی که برگمان در این دوران به تصویر می کشد، همگی مملو از شک و ترس و بی اعتمادی بوده و با تلنگری از هم می پاشد. انسان ها در این دوران از فیلمسازی برگمان، یا در حال تحمل کردن همدیگر هستند و هیچ گونه دلبستگی بین آنها وجود ندارد، یا در حال آزار دادن خود و دیگران هستند یا درگیر بیماری های روحی و جسمی هستند که از زندگی گذشته شان باقی مانده. روابط خانوادگی کاملاً از هم گسیخته جلوه می کند و اساساً از مفهومی به نام خانواده، به جز پوسته یی ظاهری چیز دیگری باقی نمانده است و انسان ها زمانی پی به اهمیت یکدیگر در زندگی شان می برند که دیگر دیر شده است و همان مقصد قدیمی، یعنی مرگ، در حال جدا کردن ابدی آنها از یکدیگر است.

این دوره از فیلمسازی برگمان دورانی است که علاوه بر المان های قبلی سینمای وی، عنصر جدیدی وارد جهان آثار او شده است که فیلم های این دوران را با تمامی کارنامه گذشته اش متمایز می کند. رنگ؛ عنصری که شاید مهم ترین جلوه بصری سینمای برگمان در این دوران محسوب شود، نقشی به مراتب بنیادی تر و ساختاری تر از سینمای رایج کلی که بیش از بیست سال قبل به اصطلاح رنگی شده بود، در سینمای برگمان ایفا می کند. برگمان مانند یک نقاش چیره دست از رنگ به عنوان عنصری ساختاری در به تصویر کشیدن حالات روحی و روانی شخصیت ها استفاده می کند. حتی فضا و اتمسفر محیط فیلم های این دوران برگمان هم با رنگ و نور شخصیت پردازی می شوند.

از این زاویه بهترین فیلم برگمان در این دوره، فریادها و نجواها (۱۹۷۲) است؛ تابلویی حیرت انگیز از تصاویری که نظیرشان تا قبل از این در تاریخ هنر کمتر دیده شده بود، به همان شکوه و عظمت نقاشی و به سیالی و روانی موسیقی. از دیگر فیلم های شاخص این دوره از فیلمسازی برگمان می توان به صحنه هایی از یک زندگی زناشویی (۱۹۷۳)، سونات پاییزی (۱۹۷۸) و فانی و الکساندر (۱۹۸۳) اشاره کرد. با فانی و الکساندر دوران فیلمسازی کارگردانی به پایان رسید که سهم عظیمش در پیشبرد زبان سینما به قدری یگانه و بی همتا بود که تا زمانی که سینما زنده است و تا زمانی که نور نوار فیلم بر پرده نقره یی می تابد، همه عاشقان سینما مدیون فعالیت های این استاد باقی خواهند ماند. پیرمردی که تا چندی پیش اگر ساکت هم بود، می دانستیم که هست و دلخوش بودیم به پرتوهای نورانی منبع لایزال اش، حالا خاموش شده و به ابدیت پیوسته است و ما شیفتگان همیشگی اش را در دنیای ترسناک و بی رحمی که خود سال ها آن را به تصویر کشیده بود، تنها گذاشته است و تا ابد در حسرت اثر سه بخشی ساخته نشده برگمان، فلینی و کوروساوا باقی خواهیم ماند.

هادی آزاد