دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مادربزرگ قلابی
روزی از روزها مادر میخواست آرد الک کند؛ به همینخاطر دختر کوچولوش را صدا زد و از او خواست که به خانهی مادربزرگ برود و الک او را قرض بگیرد.
دخترک یک تکه کیک حلقهای و کمی نان روغنی برداشت تا در راه بخورد و از خانه خارج شد.
رفت و رفت تا به رودخانهای رسید.
- " رودخونه! اجازه میدی من ازت رد بشم؟"
- " آره؛ بهشرطی که تو هم کیک حلقهایات را به من بدی"
رودخانه مدتی بود که ضعیف شده بود و کیک حلقهای میتوانست ضعفش را بر طرف کند تا رودخانه دوباره گرداب داشته باشد.
دخترک کیک را در رودخانه پرتاپ کرد و رودخانه هم در عوض جریان آبش را متوقف کرد و گذاشت که دخترک از او عبور کند.
دخترک دوباره رفت و رفت تا به یک در بزرگ رسید.
- " در بزرگ! اجازه میدی من ازت رد بشم؟"
- " آره؛ بهشرطی که تو هم نان روغنیات را به من بدی"
در بزرگ مدتی بود که ضعیف شده بود و لولاهایش زنگ زده و فرسوده بود و نان روغنی میتوانست لولاهایش را برایش روغنکاری کند.
دخترک نان روغنیاش را به در داد و در هم باز شد و اجازه داد تا او ازش عبور کند.
دختر بالاخره به خانهی مادربزرگش رسید، اما در خانه بسته بود.
_" مادربزرگ...مادربزرگ.....بیا در را باز کن!"
مادربزرگ جواب داد: " دخترم! من مریضم و توی رختخواب خوابیدم؛ نمیتونم بیام در را باز کنم... از پنجره بیا تو"
- " زورم نمیرسه پنجره را باز کنم..."
- " پس از در کوچولویی که گربه ازش میآد بیا..."
- " نمیتونم از اون یهذره جا رد شم...."
مادربزرگ گفت: " باشه...یه دقیقه صبر کن"
طنابی پایین فرستاد و با آن دخترک را بالا کشید. اتاق خیلی تاریک بود و دخترک بیچاره خبر نداشت که در رختخواب یک دیو خوابیده و نه مادربزرگ!
دیو مادربزرگ را از سر تا پا قورت داده بود و فقط دندانهای او را در قابلمهای ریخته بود تا بپزند و گوشهای مادربزرگ را هم در ماهیتابه گذاشته بود تا حسابی کباب شوند!
- " مادربزرگ! مامان گفت بیام ازت الک را قرض بگیرم."
- " الان دیروقته...بیا بگیر بخواب...فردا بهت میدم ببری."
دخترک گفت: " من یه کم گرسنمه؛ میخوام یه چیزی بخورم."
مادربزرگ گفت: " از اون باقالیها بخور که تو اون قابلمهاس! "
اما در قابلمه دندانها بود!
دخترک آنها را وارسی کرد و گفت: " اما مامانبزرگ! اینها خیلی سفت هستن."
- " خوب از اون خاگینه که توی ماهیتابهس بخور! "
اما در ماهیتابه گوشها بودند!
دخترک با نوک انگشتهایش آنها را لمس کرد و گفت: " اما مامانبزرگ! انگار اینها هنوز خوب نپختهاند."
مادربزرگ جواب داد: " خیلیخوب؛ پس بیا بخواب...فردا میخوریشون! "
دختر کوچولو رفت کنار مادربزرگش دراز کشید. یکی از دستهای او را در دست گرفت و با تعجب گفت: " مادربزرگ! چرا دستهات اینهمه مو داره ؟"
- " بهخاطر اینکه یه عالمه انگشتر تو انگشتهام کردم! "
دخترک به سینهی مادربزرگ دست کشید: " مادربزرگ! چرا سینهات اینهمه مو داره ؟"
- " بهخاطر اینکه یه عالمه گردنبند به گردنم انداختم! "
دخترک کمر مادربزرگ را لمس کرد: " کمرت چرا اینقدر مو داره ؟"
مادربزرگ پاسخ داد: " بهخاطر اینکه شکمبندم را خیلی سفت بستهام! "
دخترکوچولو به دم مادربزرگ دست کشید و حسابی تعجب کرد. مادربزرگ هیچموقع دم نداشت! چه بیمو چه با مو!
این یک دیو بود و نه مادربزرگ!
دخترک فکری کرد و گفت: " مامانبزرگ! من یه کار کوچولو دارم که تا انجام ندم خوابم نمیبره! "
مادربزرگ گفت: " اشکالی نداره؛ برو پایین طویله و کارت را انجام بده...من از دریچه میفرستمت پایین و دوباره میکشمت بالا."
آنوقت طناب را محکم دور کمر دختر بست و او را پایین فرستاد.
دخترک در طویله نشست و یواشکی طناب را باز کرد و شروع کرد آنرا به کمر یک بزغاله ببندد.
- " کارت تموم شد؟"
- " یه دقیقه صبر کن! "
بستن طناب به کمر بزغاله را تمام کرد. صدا زد: " تموم شد! منو بکش بالا! "
دیو شروع به بالا کشیدن کرد و دخترک فریاد زد: " دیو! دیو! یک دیو پشمالو! " و در طویله را باز کرد و خودش را به بیرون پرتاب کرد.
دیو بزغاله را رها کرد و از جایش جست زد و دنبال دخترکوچولو افتاد.
وقتی دخترک به در بزرگ رسید دیو از فاصلهی دور فریاد زد: " در بزرگ! اجازه نده او رد شه! "
در بزرگ گفت: " البته که میگذارم رد بشه! اون نان روغنیاش را به من داد."
و هنگامی که دخترک به رودخانه رسید، دیو دوباره فریاد زد: "رودخونه! اجازه نده اون دخترک ازت عبور کنه! "
اما رودخانه جواب داد: "البته که میگذارم عبور کنه! اون کیک حلقهایاش را به من داد! "
هنگامی که دیو سعی کرد از رودخانه عبور کند، رودخانه کوتاه نیامد و دیو در جریان رودخانه گرفتار شد.
دخترک در آنسوی رودخانه ایستاده بود و به چهرهی پشیمان دیو نگاه میکرد!
حسین جاوید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه ایران آمریکا شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی
فضای مجازی هواشناسی قتل تهران شهرداری تهران شورای شهر تهران سیلاب سامانه بارشی آموزش و پرورش سازمان هواشناسی باران سلامت
خودرو بانک مرکزی بنزین قیمت دلار بازار خودرو قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان
مهاجرت تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران صدا و سیما دفاع مقدس مسعود اسکویی موسیقی سریال مهران غفوریان
معماری
اسرائیل رژیم صهیونیستی حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام رئال مادرید سپاهان بارسلونا بازی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس
باتری گوگل آیفون اینستاگرام مایکروسافت سامسونگ اپل ناسا عکاسی
ویتامین کاهش وزن استرس توت فرنگی سیگار فشار خون کبد چرب