دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

شورش, خیزش, جنبش


شورش, خیزش, جنبش

قبل از ورود به بحث رفتارشناسی زبان در کاربرد برخی از واژگان مصطلح در ادبیات علوم سیاسی, توضیح این نکته را لازم می دانم که هرکس به فراخور تجربه و حرفه خود نسبت به مسایل پیرامونش حساسیت پیدا می کند

قبل از ورود به بحث رفتارشناسی زبان در کاربرد برخی از واژگان مصطلح در ادبیات علوم سیاسی، توضیح این نکته را لازم می دانم که هرکس به فراخور تجربه و حرفه خود نسبت به مسایل پیرامونش حساسیت پیدا می کند. مثلا یک خیاط به لباس دیگران نظر می اندازد و یک کفاش به کفش دیگران و یک معمار به ساختمان های مردم اما توجه این نگارنده به واژگان نه از جنبه مباحث سیاسی و تئوری های جامعه شناسی که از مفهوم ادبی و لغوی آن است. همچنان که در جامعه ادبی و هنری متاسفانه تفاوتی بین قالب های طنز، هزل، هجو، فانتزی، فکاهی، کمدی و لودگی قایل نیستند و رسانه ها و صداوسیما همه این موارد را طنز می نامند و نیز برای قالب های داستان، قصه و افسانه و رمان کمتر تفکیک معنا صورت می گیرد.

شاید پرسش شود چه نیازی به شناخت این واژه ها داریم. پدیده هایی را می بینیم یا قبول داریم یا رد می کنیم حالا اسمش هرچه می خواهد باشد.

این گونه برخوردها عامیانه است و ما برای شناخت بیشتر، به نقد و تحلیل نیازمندیم.

جهان همواره بستر حوادث اجتماعی و سیاسی نا آرام و درهم تنیده ای بوده و این گمان که یک روز در اخبار رسانه ها خبر کشت و کشتار نداشته باشیم یک آرزوی محال شده است. این در حالی است که فلسفه وجودی همه علوم و فنون برای این است که انسان به تعالی برسد و زندگی و روابط را محکم و آسان کند و تفهیم مفاهیم ارزان شود ولی گویا این جان انسان هاست که از چغندر هم ارزان تر شده است و چه افرادی که مرتب در جهان طعمه خود کامگی های سیاهکاران تاریخ می شوند. این همه جنگ و قتل، مرگ و میرهای طبیعی، زلزله، سیل و سونامی و انواع بیماری ها و تصادفات، آمار تکان دهنده ای را نشان می دهد. و اما بحث اصلی:

عوام تمام آشوب ها و اعتراض های کوچک و بزرگ را یکسان می بینند اما اهالی سیاست و تحلیل گران اجتماعی با توجه به علت و معلول هر رویکردی برای هر تجمعی عنوان خاصی قائل هستند اگرچه بین آنها وجه اشتراک وجودداشته باشد. افتراق معنا در چگونگی پدید آمدن تجمعات است.

طبیعی است که دستگاه های ذیربط در هر کشوری بنا به شناخت و سلیقه خود با در نظر گرفتن منافع خودشان حوادث جهان و کشورشان را در نظر دارند و تفسیر می کنند.

● تعریف شورش

اگر عده ای بدون هماهنگی و مقصد سیاسی بر اثر محرک خاصی دست بهآشوب بزنند و نظم جامعه را مختل کنند، به این پدیده شورش می گویند. معمولا در آشوب ها ابتدا هدایت خاصی وجودندارد و پس از مساعد شدن زمینه، آهنگ آن تغییر می کند و توسط گروه های فرصت طلب مدیریت می شود و چه بسا که در کشمکش های سیاسی سو»استفاده های بسیاری صورت بگیرد و بسترهای زیادی برای ناامنی ایجاد شود.

اساسا در هر ناامنی زمینه برای غارتگران و تسویه حساب کنندگان قانون گریز پیش میآید. اما بدتر از این، سو»استفاده های سیاستمداران و احزاب برای مصادره چنین شلوغی به نام خود است. چنین رویکرد احزاب بیانگر آن است که در واقع خود به لحاظ برنامه ریزی سیاسی و مقبولیت اجتماعی توان کافی نداشته اند و از نشئه چنین حوادثی بو می کشند و اظهار شادمانی می کنند.

وقتی شورش به چنین مرحله ای برسد، دیگر ماهیت اولیه خود را از دست می دهد و نمی توان نام آن را آشوب نهاد. به خصوص اگر از سوی کشورهای بیگانه هدایت و حمایت شود چه پنهان و چه آشکار، بدیهی است که اقدام سیاسی تلقی می شود.

اساسا بار معنایی «شورش» منفی است ولی اگر کسانی یا گروهی یا جامعه ای از وضعیت موجودشان ناراضی باشند، از هر آشوب و شورشی خوشحال می شوند، پس این اشتباه است که شورش را در یک موقعیت مثبت ببینیم و در موقعیت دیگر نه و عنوان «شورش انقلا بی» یک ترکیب پارادوکسی جمع ناپذیر است. چرا که انقلا ب با فداکاری و شناخت صورت می گیرد. حرف حق همه جا باید یک رنگ داشته باشد و عمل بد همه جا نکوهش شود. مثلا رسیدگی به حقوق مردم در همه جوامع و کشورها خوب است و آتش کشیدن و غارت همه جا بد. منفی بودن عنوان «شورش » به معنی بجا نبودن اعتراض آنان نیست، ممکن است به ستوه آمده باشند. همان طور که کسی ظرفیت ندارد و خودکشی می کند، دیگری هم ممکن است تحمل نداشته باشد و آشوب کند. یعنی باید به ریشه یابی علت و عوامل آشوب پرداخت و در هر جامعه ای که کمتر به زور و تحمیل و تحمیق افراد بپردازند نشان از قدرت هدایت و رسیدگی به امور را دارند چرا که با زور ممکن است آشوب ها فروکش کند، اما دل ها خاموش نمی شود. البته این به آن معنا نیست که از خطاهای افراد در هر رده ای چشم پوشی کنند چرا که عدم برخورد مناسب موجب تقویت تفکر آشوبگرانه خواهد شد. اما باید با عامل اصلی آشوب برخورد کرد. ممکن است عامل اصلی دعوا هیچ کدام از طرفین دعوا نباشند و مشکلا ت مادی یا اختلا ف خانوادگی روح فرد را تحت تاثیر قرار دهد و درجای دیگر به شکل اعتراض به همکار خود بروز کند. بله مرزهای باریکتر از مو در تعریف هر پدیده وجود دارد.

برخی از عوامل و اسباب شورش ها:

۱) فقر

۲) بیکاری

۳) تبعیض

۴) فاصله بسیار بین آحاد جامعه از لحاظ شغلی و معیشتی

۵) عدم برخورد مناسب قضایی از سو» استفاده های کوچک و بزرگ

۶) فرهنگ نامناسب و محترم نبودن قانون

۷) باز نبودن باب تعامل افراد جامعه با مدیران

۸) ضعف در کنترل امنیت با روش های اصولی و مردم مدار.

اگر چه شکل همه شورش ها یکی است اما درون مایه هر شورشی با شورش دیگر حتی در همان جامعه و همان محل تفاوت دارد. دقیقا مثل آتش سوزی است.

ظاهر شعله ها یکسان است اما نحوه درگیری آتش و علت احتراق فرق دارد.

هر شورشی ممکن است به خیزش و جنبشی تبدیل شود. همان گونه که آتش سوزی با انفجار تفاوت دارد و ممکن است به مسمومیت و مصدومیت و شکل های دیگر تبدیل شود.

دولت های مردمی باید خیلی حواسشان جمع باشد همان طور که دوربین ها و تکنیک های کنترل امنیت نسبت به ده ها سال پیش، کارها را آسان کرده، برای مخالفان نیز ابزار سریع و پیشرفته برای ارتباط و انتقال پیام و سو» استفاده های لا زم فراهم شده است. متاسفانه علم همیشه دو چهره داشته است و مثل قلمی که می تواند خوب بنویسد، بدهم می نویسد. اینطور نیست که فقط ما از پیشرفت علوم استفاده کنیم. این شمشیر ممکن است در دست دیگری هم قرار بگیرد. ایجاد رضایت و رعایت حق به هنر نیاز دارد نه قدرت های بازدارنده و خشونت. زیرا باید تمام عوامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و اعتقادی متناسب پیش روند و الا اگر پزشک مرتب دارو بدهد و بیمارستان ها پر شوند اما آب آلوده باشد، تغذیه اشکال داشته باشد چه فایده دارد! پیشگیری مقدم بر درمان است.

نمی خواهم دل کسی خالی شود ولی ما از شرایط به وجود آمده در انگلیس به خاطر اختلا ف افکنی که داشته خوشحال نمی شویم ولی مباد آن روزی که شرایط آن جا برای ما پیش آید، البته نباید هیچ مقایسه ای صورت بگیرد نه حرکت آن جا را رد می کنیم و نه محکوم. زیرا فرهنگ آن جا با فرهنگ ما متفاوت است. در آن جا زد وخوردهای هواداران فوتبال به خصوص تیم منچستر یونایتد از گذشته دیرباز مشهور است وخوردن مشروبات و انواع بی بند و باری رایج است. در حالی که در کشور ما اعتقادات دینی و فرهنگ بسیجی در بین مردم حاکم است، حس نوع دوستی و روشنگری روحانیت درمساجد وجود دارد و اساسا چنین مقاصد ویرانگری پیش نمیآید. اما دعوای سیاسی بوده و قومی هم بوده و همه ما باید اذعان کنیم که بری از خطا نبوده ایم پس این همه حرف های متضاد و متناقض برای چیست؟ بهتر است به مشکلا ت مردم آنچنان که در شان انقلا بی و فرهنگی آنان باشد، رسیدگی کرد.

● تعریف خیزش

خیزش اراده ای است متکی بر تفکر و تشکل که با حمیت عمومی صورت می گیرد در حالی که در شورش این اراده جمعی وجود ندارد و ممکن است از یک فرد شروع شود. بنابراین خیزش مرحله ای آبرومندانه تر از شورش است به لحاظ سیاسی. باز تاکید می کنم نه اینکه هر خیزشی به صواب باشد ونه اینکه هر شورشی نابه حق باشد.

چه اینکه با انباشته شدن دردها وفشارهای دیرین، زمینه شورش یا خیزش به وجود میآید.

اگر جامعه ای به لحاظ توان سیاسی به اندازه ای برسد که بتواند صدای هر مخالفی را بشنود و در صورت درست بودن تاثیر بپذیرد، این متعالی است. آگاهان به مسایل روان شناسی سیاسی سکوت و تک صدایی را به مراتب خطرناک تر از هر خیزش و شورشی می دانند. چون صدایی که در سینه بماند ممکن است تبدیل به کینه و بغض بشود و خطرش از فریاد آزاد بیشتر باشد.

معمولا در خیزش ها نقش جوانان تعیین کننده تر است چون از نیروی جوانی و احساسات برخوردارند و مصالحه کار و عاقبت اندیش نیستند. اما با تجربه ها که معمولا به احزاب و جناح ها وصلند دیگران را هدایت می کنند. عیب کار در خیزش ها این است که هرچه استاد ازل بگوید همان را می گویند و معمولا تابع محض هستند مگر آن که پس از رسیدن به مقصود سیاسی منافع آنان تامین نشود، آن گاه به اختلا ف می افتند. اما در خیزش ها عده زیادی پلی برای عبور دیگران به مناصب می شوند. نکته دیگری که درباره خیزش ها باید گفت این است که تاریخ مصرف دارند و برای یک جریان سازی و یا انتخابات تدارک دیده می شوند و سپس تحلیل می روند. پس هویت رسمی ندارند اگرچه افراد آن شاخص باشند.

● تعریف جنبش

«جنبش» شکل تکامل یافته خیزش است و ایده اجتماعی و سیاسی شخصی دارد. نمی دانم در وزارت کشور جایگاه و تعریفی برای جنبش های اجتماعی وجود دارد یا خیر اما باید اذعان داشت که در واقع جنبش ها یک حزب کوچک هستند و شاید از احزاب و جمعیت های بزرگ پرشور و نشاط تر، باشند و چه بسا افراد دلسوز با نیت های پاک و اعتقادات درست منشا خیرات بشوند، ما باید با به رسمیت شناختن تشکل های مردمی جامعه زنده و پویایی داشته باشیم. قدرت تحمل رقیب در ما بالا برود، چارچوب ها را رعایت کنیم اگر موازین مشخص باشد اختلا ف چه مانعی دارد. هر کس از زوایه دید خود به نقد بپردازد آیا جرم سیاسی تعریف شد؟ احزاب به معنای واقعی وجود دارند؟ یا در هر جمعیتی اگر ده نفر وجود دارند ده سلیقه حاکم است.

سیاست باید در خدمت فرهنگ باشد نه این که تمام هستی مملکت در خدمت سیاست قرار گیرد. آحاد جامعه به نوبه خود حقی دارند و با دعوای سیاسی نمی توان کارها را پیش برد. چرا که مسوولیت ها امانت های الهی هستند ولی گاه چنین فکر می کنیم که فقط ما باید سوار بر اسب مراد باشیم و پیش برویم و مرتب برای پیاده ها دل بسوزانیم آن هم موقع انتخابات.

یک موقع به عنوان یک خبر دهان به دهان می شنویم مثلا آلمان هم شلوغ شده، یا در انگلیس اعتراض وآشوب شده یا در زمانی در آمریکا به خاطر برخورد با یک سیاه پوست، سیاه پوستان متحد و متفق شدند و در یک حرکت جمعی شلوغ کاری کردند یا هنوز پس از سالها گذر از جنگ جهانی بحث نازی ها و حساسیت نسبت به آن وجود دارد و همچنان درباره آن فیلم ساخته می شود.

آنچه که موجب جدایی انسانها و اختلا ف بین آنها می شود رنگ ها و آیین ها نیست در بسیاری از کشورها اقوام و ادیان مختلف با حفظ حریم یکدیگر و رعایت حقوق هم در کنار یکدیگر و زندگی می کنند اما چه می شود که برخلا ف پیش بینی همه سیاستمداران ناگاه در یک سال گذشته تحولا تی عجیب در کشورهای عربی یکی پس ازدیگری پدید میآید و خواب حاکمان آنان را آشفته می کند تا جایی که در جهان آزاد امروز همان هایی که برای کشورهای جهان سوم خوراک تبلیغاتی درست می کردند اکنون در کشور خودشان هم کسانی پیدا می شوند که آزادی را مزمزه کنند. به راستی اختلا ف عقیده با اختلا ف نژاد عامل این تحرکات است؟ خیر این بی عدالتی و تبعیض سالیان بسیار است که همچون زمین مستعد زلزله و آتشفشان انرژی ذخیره و اکنون سرباز کرده است.

دین آمده تا بشر را از گرفتاری ها نجات دهد و مسلمانان را نسبت به هم متحد کند و حتی خوبی ها را برای غیر مسلمانان هم به ارمغان ببرد اما در کشورهای اسلا می متاسفانه دولت ها نسبت به یکدیگر و حتی مردم خود آن اخوت و همدلی لا زم را ندارند و برابر دستورات اسلا م عمل نمی کنند. حتی به همان تعصب عربی بودن خود نسبت به حقوق مسلمانان عرب کم قید هستند با آنکه از سرمایه عظیم و خداداد نفت برخوردارند اما به دلیل آنکه خود را کوچک می بینند همیشه مراعات حال آمریکا و اروپا را دارند و خود را محتاج حمایت آنان می بینند. کنفرانس سران عرب آن اقتدار و ابتکار لا زم را برای حمایت از مسلمانان عرب ندارند و حال این که اسلا م عرب و غیر عرب نمی شناسد. در مرززمینی سوریه به لبنان سه راه عبور وجود دارد یک راه برای خود سوری ها که با یک برگ عبور از آن به لبنان می روند و یک راه عبور برای عرب ها و یک راه دیگر برای بیگانه که ایرانی ها نیز از معبر سوم به لبنان می روند یعنی این تعصب ها هنوز وجود دارد اما عرفان این مرزها را در نوردیده، جهان را یک کشور با یک حاکم به نام دل می بیند یک امپراطوری بزرگ که سیاه و سپید و زرد و سرخ نمی شناسد، شاه و گدا را جدا نمی کند و بالا و پایین ندارد همه یکی هستند و ریا و دروغ در آن نقشی ندارد عجب کشوری است این حکومت دل. حراست از آن مبارزه با خود است هرچه خود را بشکنی بزرگ تر می شوی. انسان در نداری به آن دارایی می رسد که در دارایی آن را نمی تواند داشته باشد. دریچه های زیادی به رویش باز می شود آنچنان که در تمرین رمضان اگر توفیقی به دست آید اندکی به معرفت نزدیک می شویم.

چیزهایی که می گویم بدیهی و روشن هستند، نه درس می دهم و نه ادعایی دارم شاید بارها ازذهن شما هم خطور کرده باشد اما مشغله ها این بازنگری را پیش نمی آورم والا من که باشم که بخواهم بگویم ای دولتمردان، ای سیاستمداران این قدر بین خود اختلا ف نداشته باشید. ما داعیه فرهنگ انقلا بی و انقلا ب فرهنگی داریم دیگران با این همه اختلا ف ما چگونه الگو بگیرند. در ابتدای انقلا ب، طبیعی بود کسی تجربه و سابقه حکومت نداشته ناخالصی هایی در بین مسوولا ن وجود داشت. هر چه انقلا ب پیش رفت افرادی از انقلا ب کنار زده شدند و گفته می شد که غربال می شوند ولی این غربال شدن اگر به گونه ای باشد که همه سابقون را در بربگیرد یا هیچ ماده ای از صافی عبور نکند معلوم است که اشکال از نوع فیلتر است و ما اسلا م را خیلی تلخ و ترش معرفی کرده ایم.

یک بار شاعری سروده بود «عجب صبری خدا دارد، اگر من جای او بودم...» خوب، تو هرگز نمی توانی آن نگاه فراگیر خدایی داشته باشی، خدا تمام بندگانش را دوست دارد، به همه می بخشد و برخی را هم امتحان می کند اما جریمه هایش قطع روزی نیست. حاصل کلا م این که ما برای کاهش جرم و از بین بردن زمینه هر شورش و خیزش نادرست، احتیاج به مدیریت دل داریم. ابتدا به تربیت دل خود و سپس محبوبیت در دل دیگران که عملکرد ما ایجاد خواهد کرد. این کار از رمضان ساخته است از او بخواهید.

اگر بخواهیم تقدم و ترتیب واژگان کلیدی را در روند پیدایش انقلا ب، جدای سمت و سوی تشکل ها و احزاب و رهبران جامعه نام ببریم، ابتدا باید به کلمات ساده و پیش پا افتاده ای نظر داشته باشیم که در هرجامعه کوچکی مثل خانواده هم به آن برمی خوریم. مثل: «پرسش و اعتراض» که اگر به پاسخ مطلوب نرسد به نارضایتی آشکار تبدیل می شود و اگر تعامل درست و اقناع کننده ای وجود نداشته باشد و برخورد قهرآمیز شود به نارضایتی خاموش می انجامد که به مراتب بدتر از اعتراض آشکار است و پس از آن به ناآرامی و شورش و با رهگیری و مقاصد سیاسی به خیزش، جنبش و در شکل پیشرفته به قیام و انقلا ب منجر می شود. پس یک پرسش و خواسته کوچک یا یک اعتراض و ناآرامی اندک که بار الکتریکی چندانی ندارد در تحلیل کارشناسانه آسیب شناسی اجتماعی به نوبه خود سهم دارد و ایفای نقش می کند و مثل آتش به جای مانده از گرم کردن غذای مسافر، می تواند در صورت مهارنشدن، جنگل را به آتش بکشد. در یک نگاه به نمودار خطی چنین ترسیم می شود: پرسش و اعتراض- نارضایتی و عصیان- ناآرامی و شورش- خیزش- جنبش- قیام- انقلا ب. البته در جهان امروز اسباب و عوامل تاثیرگذار در هر مرحله بسیار متنوع و غافلگیرانه است و آداب قانونمند ندارد. اگر قانون ملا ک باشد که شورش یا انقلا ب هم معنا پیدا نمی کند پس معلوم می شود وقتی که انقلا ب صورت می گیرد تمام یا بخشی از قانون قبل را در عمل ملغی می کند. حوادث پیش آمده در تونس، مصر، یمن، لیبی، بحرین، سوریه، عربستان و موج هاو تقلیدهای ناگهانی و مقطعی در انگلیس و آلمان اگر چه هر یک تفاوت ها و شرایط خاص خود را دارند اما یک ویژگی مهم و مشترک در تمامی کشورها مشاهده می شد و آن حرکت فزاینده و سریع الا نتشاری بود که از فشنگ گلوله نیز پیش تر می رفت و معلوم می شود که فشارهای گذشته بیشتر بوده مثل فنر که هر چه جمع شود، شتاب بیشتری می گیرد. این که سال های سال یک پادشاه یا یک رئیس جمهور با یک حزب و یک برنامه خود را به مردم تحمیل کند چنین نتیجه ای را در بردارد.

آنچه در این کشورها وجود داشته عدم مشارکت مردمی در تعیین سرنوشت خود، بی توجهی به مساله معیشتی و رفاهی مردم، سو» استفاده های مالی و توسعه زندگی شخصی حاکمان، وابستگی آنان به قدرت های جهانی و عدم توجه به ملت های مظلوم از دیگر فاکتورهای تعیین کننده در این روند بوده است. ممکن است قدرت های جهانی در سرنگونی یک حاکم جبار نقش داشته باشند و حرکت مردم آن کشور را تسریع ببخشند، اما نمی توانند جای اندیشه و فرهنگ مردم آن کشورها را بگیرند. در حمله آمریکا به عراق برای به اصطلا ح پیدا کرن سلا ح های کشتار جمعی و دستگیری و خلع صدام و یا حمله ناتو به لیبی نمونه این رویدادهاست که بی شک آنان امروز به شیوه فوق مدرن به اعمال استعماری خود و چپاول نفت و سرمایه های کشورها ادامه می دهند. در قیام های مذکور شعارهای الله اکبر شنیده می شد و این یک فرهنگ است و قدرت ها چگونه می توانند مردمی را که با دیکتاتورهای خود با دست خالی و سلا ح اندک به مقابله پرداخته اند، استثمار کنند جز این که افکار آنان را به انحراف بکشانند و آنان را به اعتیاد و یا جنگ نرم تسلیم اراده های خود کنند در حالی که مثل یک پدرخوانده به کشورهای جهان نگاه می کنند و برای نفت های آنان نقشه می کشند، مصاحبه می کنند که لیبی مردم مستقلی هستند و خودشان تصمیم می گیرند، این یک ملودرام سیاسی است نه مصاحبه دیویدکامرون. آنان به این سیاست ها احتیاج دارند. چون این منابع را در اختیار ندارند. بنابراین برای قرن های آتی خود فکر می کنند. در اینجا جمله ای معترضه بیاورم; ما باید در سیاست خود را به گونه ای تربیت کنیم که اگر روزی به لحاظ قدرت نظامی و سیاسی در جهان حرف اول را می زدیم، حقوق ملت های جهان را رعایت کنیم و این مستلزم آن است که حقوق رقیبان سیاسی خود در داخل و حقوق مادی و معنوی شهروندان خود را رعایت کنیم. موضوع این است که مردم یک پای حکومتند و تمام گروه های اجتماعی و سیاسی خود را نماینده و متولی امور مردم می دانند. هفتاد سال تسلط کمونیست ها در شوروی نتوانسته آداب و باورهای دینی جمهوری های استقلا ل یافته را مخدوش کند، سالها حضور روس ها و آمریکایی ها در افغانستان نتوانسته روز خوشی را برای آنان ترسیم کند و در سایر کشورها نیز چنین سرنوشت محتوم و محکومی دارند.

کشورهای بزرگ در جنگ تبلیغاتی و رسانه ای که برای کشورها فراهم کردند در حرکت های مردم خود جا ماندند. آنها از همان شیوه ای ضربه خوردند که برای تحرکات کشورها تبلیغ می کردند. حرکت کشورهای عربی به قدری پی در پی و شتابنده بود که با توجه به نوع منافع حکومت ها تصمیم هایشان متناقض از آب درمیآمد. مثلا برای لیبی حرف های گوناگون و متغیری می زدند و یا در برابر بحرین موضع حمایتی از حاکمان را داشتند در حالی که حقوق سیاسی مردم همه جا باید محترم باشد و نباید مساله حقوق بشر برای فشار به برخی کشورها چماق شود. به نظر می رسد نسل آینده جهان به آگاهی بیشتری برسد آنچنان که در این بیداری سیاسی به نقد عملکرد سلطه گران بپردازد. در فوتبال اگر یک مدیر عامل و مربی ناکارآمد باشد فشار تماشاچی به قدری موثر می افتد که مربی و مدیرعامل عوض می شود. در کشورهای عربی نیز خشم ملت ها به مراتب بالا تر از بازی فوتبال است چون شهید داده اند، زندگی و حقوق آنان پایمال شده و سرمایه های کشورشان به غارت رفته است.

قیام در لغت به معنی ایستادن است و در اصطلا ح سیاسی یک حرکت هدایت شده ای است که جمعیت یا گروه و قبیله ای برای اهداف خود علیه جمعیت یا قوم دیگر صورت می دهند. قیام الزاما مسلحانه نیست ولی مثل حمله یک لشکر سنگینی و کوبندگی دارد.

برای شناخت یک قیام باید به دو جنبه توجه داشت. نخست این که قیام کنندگان چه تفکر وخواسته ای دارند. دوم اینکه مخاطب آنان چه کسانی هستند. با شناخت این دو موضوع می توان قیام ها را رده بندی کرد. برخی از قیام ها به خاطر دعوای سابقه دار دو قبیله بر سر تقسیم اراضی و آب و تعدی سرقت و انتقام قتل صورت می گیرد. معمولا روابط طرفین متخاصم طوایف در زمان آرامش هم سرد وبا رجزخوانی همراه است و حق ازدواج با هم را ندارند. چنین تعصبات قومی و قبیله ای در یک کشور گاه دست آویز بدخواهان بیگانه می شود و برای ایجاد شکاف در وحدت ملی به آن دامن می زنند.

بیگانگان به مسایل فرهنگی ما بیشتر از خود ما دقت دارند و حتی برنامه های کودک ما را زیر نظر می گیرند. برای آنان فرق نمی کند که به بهانه تشویق تیم فوتبال تراکتورسازی باشد یا اختلا ف دیدگاه مذهب یا تفکیک قومیت عرب و کرد و... حتی با قالب لطیفه و جوک این حساسیت ها را مطرح می کنند. به خاطر دارید که عنوان سوسک که یک صطلا ح لا ت منشانه امروزی است موجب تعطیلی روزنامه دولتی ایران شد و پس از مدتها با تست زدن فرهنگی اجازه انتشار یافت. برخی از قیام های بزرگ ریشه اعتقادی و باور دینی دارد و در برخی موارد کمتر از تعصبات قومی و قبیله ای التهاب ندارد. اما برخی از قیام ها و یاغی گری های تاریخی به خاطر موقعیت اقلیمی و شرایط محلی و عشایری صورت می گیرد. قیام ها ممکن است رهبری واحدی نداشته باشد اما هدف واحدی داشته باشد و با حمایت های مردمی با رهبری چندگانه پیش برود. نمونه بارز شرایط حال لیبی است البته کشورهایی که در پی منافع خود هستند، سعی می کنند برای چنین قیام هایی رهبری وابسته بتراشند تا در آینده تعامل راحتی با آن کشور ایجاد نمایند.

در افغانستان قبل از پیروزی برطالبان گروه های زیادی به مقاومت و مبارزه چریکی و قبیله ای می پرداختند. اما انقلا ب یک مفهوم همه گیر و بزرگی است. یکی از مهمترین جنبه های انقلا ب، ویژگی ملی آن است یعنی یک ملت خواسته و اراده تغییر در کلیه سطوح جامعه را دارند. دیگر موضوع رهبری انقلا ب است. بی شک در پیروزی بی سابقه و بی نظیر انقلا ب اسلا می، رهبری بلا منازع حضرت امام(ره) قابل مقایسه با هیچ انقلا بی نیست و اعجاز کلا م او بر مبنای مکتب اسلا م در مقاطع حساس، نقش تعیین کننده ای داشته و ناگفته نماند اکنون نیز رهبری انقلا ب، خستگی ناپذیر جزئیات تمام مسایل داخلی و تحرکات و تحولا ت خارجی را درنگاه نقادا نه خویش دارند. علا وه بر رهبر، در یک انقلا ب، احزاب و جمعیت ها و مشاغل و اصناف و به خصوص بازاریان و کارمندان در نوع تحول جامعه و واکنش های خود نقش دارند. اگر مردم درانقلا ب نقش نداشته باشند اسم آن انقلا ب از ماهیت تهی خواهد بود و بایدنام آن را چیز دیگری گذاشت. لحظات پیروزی هر انقلا ب، لحظات حساسی است و حفظ و استقرار قانونی آن از به دست آوردنش مهمتر است مثل آن که کسی مدت ها زحمات زیادی کشیده و به دستمزدی رسیده اکنون باید مواظب باشد کسانی با طمع خود آن دستمایه انقلا بی را به سرقت نبرند و مانند گوشت قربانی قسمت نکنند و به دست امانتداران واقعی برسد. در انقلا ب های جهان، انسان های ساده اندیش با پیروزی انقلا ب به شعف دچار می شوند اما انسان های خردمند مغرور نمی شوند و عواقب و عوارض آن را در نظر دارند و به پیامدهای بعدی می اندیشند. به یاد آوریم سخنان حضرت امام را که فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» گذشته از پیشبرد اهداف انقلا ب که خود جای تامل و نگرانی دارد، اساسا پایان هر حکومتی حتی برای مخالفان دل آگاه حکومت منقرض شده حس غریب و عبرت آمیزی دارد. اهل حکمت و آنان که ظریف اندیش هستند نه تنها از محبوس شدن حسنی مبارک، که از اسباب کشی منزل خود نیز این حس غریب کوچ کردن را دریافت می کنند.

به راستی جهان جای کوچیدن است. هر اثر تاریخی با صد زبان این را به ما می گوید. چنان که در قصیده ایوان مدائن خاقانی هم این عبرت گرفتن تاکید شده است. قیام ها و انقلا ب هایی که همزمان و پشت سرهم در جهان امروز روی می دهد مثل فیلم های خیالی و خواب های تخیلی برخی سیاستمداران متهم فعلی است که دارد یکی پس از دیگری تعبیر می شود. آیا جهان به سمت پایان دادن به نظام سلطه پیش خواهد رفت؟ این وعده خداوند درقرآن کریم است.ان شا»الله

نویسنده : جعفر سید