سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

فرد, اخلاق, سیاست


فرد, اخلاق, سیاست

اندیشیدن با پتک

اگر اخلاق را به عنوان تاثیرگذارترین فکت انسانی در تقابل با دیگران و اجتماع اطراف فرد در نظر بگیریم پس بدیهی است که اخلاق می تواند در عین حال به عنوان مهم ترین اصل انسانی در ارتباط های کلان بشری، یعنی در یک اجتماع سیاسی یا در تقابل های موجود در سیاست های اجتماعی به عنوان مهم ترین عامل نقش ایفا کند. از این حیث اخلاق می تواند به نوعی به دو قسم تقسیم شود؛

۱) اخلاق فردی به مثابه پایه و اساس

۲) اخلاق عرفی و سیاسی به مثابه معرفتی درجه دو که به صورت تمام عیار متاثر از رفتار ها و ریزرفتارهای اخلاق فردی است. میشل فوکو هنگامی که بحث قدرت را به مثابه امری اخلاقی مورد مداقه قرار می دهد تشریح می کند چگونه قدرت از زیر لایه های رفتارهای فردی پا به عرصه سیاست و اجتماع می گذارد و می تواند نه تنها در تقابل های فردی بلکه حتی در عرصه سیاست جهانی نقش ایفا کند. پس از این رو رفتار یک سیاستمدار نه تنها حوزه فردی وی را مورد تاثیر خود قرار می دهد بلکه اجتماع را می تواند با اخلاق خود یا به قهقرا بکشاند یا به سرمنزل سعادت بشری رهنمون کند. به راستی رفتار یک سیاستمدار چگونه باید باشد؟ آیا رفتار یک سیاستمدار در عرصه درون اجتماعی یا در گستره جهان سیاسی نمایانگر و بیان کننده فهم و منزلت تعقل سیاسی در میان آحاد درون اجتماعی است و به تعبیر حدیث حضرت علی(ع) مردم یک جامعه آنقدر که شبیه زعمای جامعه خود هستند شبیه پدر و مادر هایشان نیستند، یا این حدیث از حضرت که یک جامعه اصلاح نمی شود مگر با اصلاح زمامداران آن و زمامداران، اصلاح نمی شوند مگر با استقامت و حرکت مستقیم مردم؟ پس بی شک می توان این ادعا را کرد که تقابل اخلاقی و عملکرد های رفتاری میان سیاستمدار و جامعه یک حرکت دوسویه است.

به مدد این پیش فرض ها می توان گفت یک سیاستمدار دیندار راست کیش معتقد (ارتدوکس به معنای لغوی کلمه)، یا یک سیاستمدار فایده گرا یا یک سیاستمدار عملگرای اخلاقی ملتزم به اصول اخلاقی ماپسینی بر اساس اعتقاد هایش و عملکرد و نتیجه کارش می تواند تاثیرهای بسیاری بر جامعه و سامانه سیاسی خود بگذارد.

به راستی کدام یک از اصول اخلاقی می توانند مفاهیم ناب دموکراسی و جامعه سلامت را در بطون یک جامعه طرح ریزی کنند؟ به راستی سیاستمداری که با توحش خاص خود با دنیا صحبت می کند،جامعه خود را در اختناق خفه می کند و با بنیان تفکر فاشیسم خود جنگ جهانی دوم را به راه می اندازد یا آن سیاستمداری که به خاطر کشتار مسلمانان کشورش به بهانه اعتراض روزه می گیرد و در نهایت هم در راه آزادی و سعادت انسانی کشته می شود، هر کدام به کدام یک از اصول یا نحله های اخلاقی اعتقاد دارند؟ آیا بستر اجتماعی می تواند آنقدر تاثیرگذار در رشد شخصیتی سیاستمداران باشد که مثلاً گاندی جای هیتلر بنشیند و جامعه هندو مادر فاشیسم باشد و هیتلر در راه آزادی و سعادت جهان و بالاخص آلمان ها تلاش کند و در نهایت به خاطر احقاق حقوق مسلمانان کشورش جان خود را فدا کند؟ مساله کمی پیچیده شد.

می توان نتیجه گرفت که به واقع و برعکس هنرمندان و متفکران که فرزند زمانه خود هستند و باید آینه تمام عیار جامعه خود و متاثر از آن باشند، سیاستمداران نه تنها فرزندان زمانه خود نیستند بلکه از جامعه هم تاثیر نمی پذیرند و جامعه و سامان سیاسی خود را تحت تاثیر عقاید و اعتقادات خود قرار می دهند. مساله کاملاً روشن است؛ پیامبر اسلام به عنوان یک رهبر سیاسی و اجتماعی اگر قرار بود متاثر از جامعه خود باشد پس هیچ گاه نه به او وحی از جانب خداوند نازل می شد و نه بت پرستی از جامعه عرب ریشه کن می شد و چون شبیه به جامعه خود نبود در مقام سیاسی و اجتماعی با آموزه های اسلامی توانست نه تنها عربستان را بلکه بسیاری از کشورها را که بعد ها در دایره بلاد اسلامی قرار گرفتند تحت تاثیر خود قرار دهد. از این رو می توان گفت مفهوم یک مولفه اخلاق در ساحت فردی به همراه فکت هایش بسیار متفاوت تر از همان مولفه اخلاقی در عرصه اجتماعی و سیاسی بوده و فکت هایش هم کاملاً متفاوت رخ می نمایانند؛ هرچند در یک خط طولی قرار دارند.

از این رو سیاست قطعاً نمی تواند عرصه جولان تمایلات و اخلاقیات شخصی باشد چرا که تاثیری کاملاً متفاوت از آنچه فرض می شود، می گذارد. پس اکنون اخلاق به دو ساحت متفاوت از هم تقسیم می شود؛

۱) اخلاق سیاسی

۲) اخلاق فردی.

با این تقسیم بندی وظیفه یک سیاستمدار بسیار حساس تر از گذشته می شود. یک سیاستمدار اگر اقتصاد نداند و با استخدام مشاور کارش را به پیش ببرد یا از فرهنگ سررشته یی نداشته باشد و متفکران و روشنفکران جامعه را به استمداد بطلبد، اگر اخلاق اجتماعی و سیاسی را درک نکند هیچ گاه نمی تواند یک سیاستمدار متناسب با قد و قامت جامعه خود باشد چرا که هیچ مشاور یا فیلسوف اخلاقی نمی تواند به او اخلاق را بیاموزد. اگر ارسطو توانست از اسکندر مقدونی سیاستمداری ارزشمند و اخلاقی بسازد هر فیلسوف اخلاق دیگری می تواند این کار را انجام دهد. امروزه اخلاق در ساحت سیاست امری بسیار مهم تلقی می شود. یک سیاستمدار می تواند در مدتی کوتاه با اخلاق سیاسی خود حیثیت یک سامان سیاسی را در جهان ارتقا دهد و نیز می تواند در همان مدت حیثیت جهانی سامان سیاسی خود را ساقط کند. پس دانستن اخلاق سیاسی، اجتماعی برای یک سیاستمدار اولین شرط سیاستمدار شدن است.

محمد میلانی



همچنین مشاهده کنید