چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
خیالات و واقعیات اقتصاد تجارت بین الملل
● مقدمة
در سخنرانی زیر که آقای پاسکال لامی(Pascal Lamy) مدیر کل سازمان جهانی تجارت طی کنفرانس تجارت و جهانی شدن در مدرسة اقتصادی پاریس(Paris School of Economics)، در تاریخ ۱۲ آوریل ۲۰۱۰ ایراد نموده است، با نظم و تحلیل مبتکرانهای مسائل تجاری را به سیاستگذاری اقتصادی پیوند میزند و با استناد به دکترین و تئوریهای اثبات شده اقتصادی و مثالهای گویا، برخی نظرات اقتصادی را که از طرف برخی اقتصاددانان مطرح شده، به چالش میکشد و نکات بسیار جالب توجه و هوشمندانهای را متذکر میشود. در این سخنرانی، لامی ۶ نظر اقتصادی شایع شده در میان جوامع را یک به یک بر میشمرد و با توضیحاتی تلاش میکند، نقاط ضعف و کاستیهای آنها را نمایان سازد.
اقتصاددانان همواره با تحلیلهای خود به افزایش درک ما از تجارت کمک کرده اند، این که چرا ملتها برای موفقیت به تجارت احتیاج دارند و اینکه دولتها باید چه بکنند تا کسب درآمد از این طریق را توسعه بدهند و هزینهها را مدیریت کنند. نتیجه کار اقتصاددانان طی سالها همگان را نسبت به اهمیت تجارت در رشد و توسعه اقتصادی متقاعد نموده است.
اما اگرچه مسائل اقتصادی تجارت شفاف و واضح است ولی سیاست گذاریهای تجاری بسیار پیچیده هستند. سیاست گذاری تجاری، مانند سایر حوزههای سیاست گذاری، به نحوة تخصیص منابع میپردازد و همین موضوع منجر به رقابت گروههای مختلف جامعه برای انتفاع بیشتر میشود. لذا دولتها مجبور هستند به منظور ایجاد توازن میان این منافع، شیوههایی به کارگیرند که لزوماً مطابق با تحلیلهای اقتصادی نباشد.
در اینجا میخواهم تئوریهای غیراصولی را که به واسطه همین سیاست گذاریهای بحث برانگیز در میان جوامع رایج شده است مورد مداقه قرار دهم. ما باید به تحلیلهای اقتصادی صرف به عنوان نقطة ثقل این مباحث توجه کنیم. ضمناً لازم است سیاست گذاری تجاری را در قالب وسیع تری از سیاست گذاری ببینیم، زیرا این خطر وجود دارد که اگر سیاست گذاری تجاری را با همه پیچیدگیهایش در قالب مناسب خود تعریف نکنیم، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید.
۱) مزیت نسبی منسوخ شده است
در ابتدا اجازه بدهید اشارهای به تئوری تجارت بین الملل پل کروگمن(Paul Krugman) داشته باشم که به تئوری جدید تجاری معروف شده است. براساس تئوری کروگمن حتی زمانی که تفاوتهای بهره وری بین دو کشور وجود ندارد، تجارت منجر به انتفاع هر دو طرف میشود. او بر بازدهی فزاینده به مقیاس تاکید دارد و معتقد است که میانگین هزینههای یک شرکت در هر واحد با افزایش تولید کاهش مییابد و تفاوت سلایق مصرف کنندگان نیز در این فرایند اثر گذار است. در حالی که تئوری جدید تجاری از میزان اهمیت نقش مزیت نسبی میکاهد، منابع جدیدی را برای انتفاع از تجارت نام میبرد که توسط اقتصاددانان کلاسیک به رسمیت شناخته نشده بود؛ به اعتقاد او افزایش تجارت به نفع همه کشورها خواهد بود، زیرا تخصص در تولید منجر به کاهش هزینهها میشود و مصرف کنندگان به محصولات متنوع تری دسترسی خواهند داشت. این در حالی است که تئوریهای سنتی براین باورند که حتی با وجود آزادسازی تجاری، تنوع کالاها دستخوش تغییر نخواهد شد.
این روزها از گوشه و کنار میشنویم که اصل مزیت نسبی و تبادلات سودآور دو جانبه اگر هم درست بوده مربوط به گذشته بوده و در قرن بیست و یکم با وجود ظهور کشورهایی چون چین و هند دیگر کاربرد ندارد.
اقتصاددانانی هستند که تئوری ریکاردو را به چالش میکشند و این موضوع را که تفاوتها در بهره وری نسبی بین دو کشور منجر به تخصصی شدن تولید و تجارت میشود، مورد شک و شبهه قرار داده اند. تردیدی که وجود دارد آنست که تخصصی شدن مبتنی بر مزیت نسبی منتهی به تولید بیشتر میشود و همة کشورها نیز از این افزایش تولید منتفع میشوند.
پل ساموئل سن(Paul Samuelson) در مقالهای که در " مجلة چشم اندازهای اقتصادی"(Journal of Economic Perspective)، چاپ شده، نشان داده که پیشرفت فنی در یک کشور در حال توسعه مانند چین میتواند باعث کاهش انتفاع از تجارت یک کشور توسعه یافته مانند آمریکا بشود. به نظر میرسد در مقاله مزبور این عقیده که آزادی تجاری مبتنی بر مزیت نسبی منجر به انتفاع دو طرف میشود، مورد تردید قرار گرفته است.
ساموئل سن نشان داده که تجارت بین آمریکا و چین در ابتدا مبتنی بر انتفاع دو جانبه بر اساس مزیت نسبی بوده است. اما پیشرفتهای تکنولوژیک چین بر این رابطه تاثیر گذارده است. به طوری که هر زمان که چین با افزایش بهره وری در بخش صادرات مواجه بوده است، هر دو کشور از تجارت منتفع شده اند؛ چین از افزایش استانداردهای زندگی ناشی از افزایش بهره وری منتفع شده و آمریکا بواسطه افزایش حجم تجارتش. در همین حال، هر زمان که چین افزایش بهره وری در بخش واردات را تجربه نموده، تفاوتها در بهره وری کاهش مییابد و همین مسئله منجر به کاهش تجارت میشود؛ و با کاهش تجارت، منافع ناشی از آن نیز کاهش مییابد.
بنابراین ساموئل سن نشان نداده است که تجارت مبتنی بر مزیت نسبی بین کشورها مانند گذشته سود آوری ندارد، بلکه نشان داده است که در برخی اوقات افزایش بهره وری میتواند هر دو کشور تجارت کننده را منتفع سازد و در مواقع دیگر افزایش بهره وری یک کشور فقط انتفاع همان کشور را به همراه دارد در حالیکه در برخی موارد این حالت دائماً منجر به کاهش انتفاع از تجارت بین دو کشور میشود. در اینجا کاهش انتفاع از تجارت به دلیل افزایش حجم تجارت نیست، بلکه اتفاقاً به دلیل کاهش تجارت بوده است. حتی ساموئل سن در این مورد خودش هم حمایت گرایی را به عنوان یک پاسخ سیاست گذاری پیشنهاد نمیدهد، بلکه به زبان کنایه اظهار میدارد" آنچه را که دمکراسی در دفاع از خود، سعی به انجام آن دارد، اغلب منجر به شکست و از پادرآمدنش میشود".
به اعتقاد من مطالعات اقتصاددانانی چون باگواتی (Bhagwati) پاناگاریا(Panagariya) ، سرینیواسان(Srinivasan) باید ما را متقاعد کرده باشد که اصل مزیت نسبی و به طور کلی این اصل که تجارت نفع دوسویه دارد همچنان در قرن بیست و یکم نیز قابل اتکاء و پابرجاست.
۲) نباید رشد تجارت سریع تر از تولید باشد!
بعد از جنگ جهانی دوم ما شاهد توسعه قابل ملاحظة تجارت بین الملل و رشد سریع تر تجارت نسبت به تولید بودهایم. نسبت تجارت بین الملل به ارزش تولید ناخالص جهانی از ۵/۵ درصد در سال ۱۹۵۰ به ۲۰ درصد رسیده است. برخی از اقتصاددانان معتقدند چنین توسعهای در تجارت میتواند خطری برای اقتصاد جهانی به حساب آید.
میخواهم راجع به این موضوع بحث کنم، زیرا معتقدم افزایش سریع تجارت بین الملل عمدتاً به دلیل انفکاک زنجیرة تولید در محصولات میانی، کاهش هزینههای حمل و نقل، انقلاب فنآوری اطلاعات، و سیاست گذاریهای اقتصادی آزادتر کشورها بوده است که به تجارت آسان تر بخشهای مختلف یک محصول انجامیده است. امروزه اجزاء و قسمتهای یک محصول نهایی در کشورهای مختلفی در سراسر جهان ساخته میشوند، که اغلب آنها نیز کشورهای در حال توسعه هستند. این محصولات میانی ممکن است قبل از آنکه به صورت محصول نهایی گردآوری شوند، بارها و بارها از مرز کشورها عبور کنند. حتی برخی از تبادلاتی که در زمرة تجارت بین الملل محسوب میشوند در واقع تجارت درون شرکتی هستند. چنانچه به هر کشوری که در زنجیرة عرضه قرار دارد اجازه بدهیم در آن جز یا قسمت از محصول که مزیت نسبی دارد، تخصص پیدا کند، بین المللی شدن زنجیرة عرضه را به دنبال دارد که میتواند منافع اقتصادی قابل ملاحظهای بوجود بیاورد.
افزایش تجارت اجزا یا قسمتهای یک محصول، باعث میشود آمارهای مربوط به حجم واردات حاکی از بزرگنمایی سطوح رقاتبی عوامل تولید در کشور مبدا و عوامل تولید در کشور وارد کننده باشد. به همان نسبت تمرکز بر آمار مربوط به ارزش ناخالص تجارت یا واردات از یک کشور، باعث میشود که میزان انتفاع شرکتهای واردکننده از تجارت دست کم گرفته شود.
در تئوری تجارت بین الملل، تجارت کالا به معنی جابجایی عوامل تولید به حساب میآید. بنابراین، واردات کالای یک کشور از طرف تجاری اش به معنی استفاده از نیروی کار و سرمایه مازاد آن است. اما سهم ارزش افزوده ناشی از عوامل تولید در کشور مبدا نسبت به گذشته بسیار کمتر است.
افزایش تجارت اجزا یا قسمتهای یک محصول، باعث میشود آمارهای مربوط به حجم واردات حاکی از بزرگنمایی سطوح رقاتبی عوامل تولید در کشور مبدا و عوامل تولید در کشور وارد کننده باشد. به همان نسبت تمرکز بر آمار مربوط به ارزش ناخالص تجارت یا واردات از یک کشور، باعث میشود که میزان انتفاع شرکتهای واردکننده از تجارت دست کم گرفته شود.
برای مثال، محصول آی پد ((iPad شرکت اَپل (Apple) در چین، ارزش صادراتی به میزان ۱۵۰ دلار در هر واحد دارد( براساس آمار صادرات و واردات چین)، اما ارزش افزودة مربوط به پردازش محصول در چین، فقط ۴ دلار است، و باقی ارزش افزوده که در چین شکل میگیرد از آمریکا، ژاپن و سایر کشورهای آسیایی حاصل میشود. در واقع فقط ۳ درصد(۴ دلار از ۱۵۰ دلار) ارزش محصول مربوط به سهم چین است، و بخش عمده زنجیرة عرضه توسط کارگران و شرکتهای آمریکایی، ژاپنی و سایر کشورها تکمیل میشود. در حالیکه بر اساس آمارهای تجاری، سهم صادرات چین از هر واحد آی پد (iPad )۱۵۰ دلار است.
بنابراین آمارهای تجاری رسمیتصویر مخدوش شدهای از عدم توازن تجاری میان کشورها ارائه میکند. آنچه که اهمیت دارد عدم توازن ناشی از اندازه گیری ارزش ناخالص صادرات و واردات نیست، بلکه میزان ارزش افزودهای است که در جریان این تبادلات حاصل میشود.
۳) مسئله عدم موازنه حسابهای جاری، یک مشکل تجاری است و باید از طریق سیاست گذاریهای تجاری برطرف شود!
عدم موزانهها پدیدهای طبیعی و شایع در اقتصاد هستند. مثلاً اگر جریان ورودی و خروجی دو محله از پاریس را با هم مقایسه کنید، متوجه عدم موازنه میشوید. البته در سطح کشورها اگرچه وجود چنین پدیدهای طبیعی اما این مسئله از برخی جهات نگران کننده است. به نظر من یک دلیل قانع کننده برای این که کسی نگران عدم موازنهها بین کشورها باشد، آنست که نظامهای تجاری هر کشور توسط نهادهای اقتصادی و نظامهای مالی متفاوتی مدیریت میشوند. وضع قواعد، خصوصاً در بخشهای مالی حتی بین دو همسایه نیز میتواند متفاوت باشد. همچنین سیستمهای نرخ گذاری ارزی کشورها نیز میتواند بسیار متفاوت از هم باشد. این تفاوتها و عدم شباهتها میتواند اشکالاتی را بوجود بیاورد و دلیل موجهی برای نگرانی از عدم موازنهها باشد. دلیل دیگری که باید نسبت به عدم موازنهها حساس باشیم، زمانی است که سخن از ارقام بزرگی در میان است. این تفاوت زیاد، میتواند حاکی از سیاستهای متفاوت رفتاری در میزان سرمایهگذاری و میزان پس انداز مردم در کشورهای مختلف باشد. در اینجا با یک مسئله اقتصاد کلان مواجهیم و ارتباطی با سیاست گذاری تجاری ندارد. کسری حساب جاری یک کشور حاکی از عدم پس انداز مردم مقیم در آن کشور است- برایندی از مخارج کلی بخش خصوصی و عمومیتقسیم بر در آمد ملی- و همچنین مازاد حساب جاری نیز حاکی از افزایش پس اندازهای مردم مقیم در یک کشور و همچنین افزایش درآمد ملی نسبت به مخارج میباشد.
افزایش عدم موازنهها در دهه اخیر تا حدی ناشی از همگرایی و درهم تنیدگی بازارهای مالی و سرمایه بوده است. این فرایند باعث شده تا مشکل تفاوتهای بین میل به پس انداز و فرصتهای سرمایهگذاری کشورها هموارتر شود. شهروندان مقیم به دلیل افزایش پس انداز شهروندان سایر کشورها توان پس انداز کمتری خواهند داشت و به دلیل برخی محدودیتها در جریان سرمایه، پس انداز خارجیان با هزینه کمتری در دسترس شهروندان مقیم قرار خواهد گرفت.
عدم موازنهها یکی از نشانههای این واقعیت است که پس اندازها در یک کشور به کشور دیگر ارسال شده یا استفاده شده است. اگر فرصتهای سرمایهگذاری در یک کشور زیاد باشد، اما افراد مقیم قادر به پس انداز و تامین مقادیر مورد نیاز برای سرمایهگذاری نباشند، پس اندازهای خارجی میتواند این خلاء را پر کند. اقتصاد داخلی از پروژههای سرمایهگذاری سود آور منتفع میشود و سرمایه گذاران نیز میتوانند سود برگشتی بیشتری نسبت به کشور خود به دست آورند.
با در نظر گرفتن اینکه کسری یا مازاد حساب جاری ناشی از تفاوتها در توان پس انداز و فرصتهای سرمایهگذاری بین کشورها میباشد، محدودیتهای تجاری همیشه منجر به کاهش کسری حساب نمیشود، زیرا این محدودیتها شرایط بوجودآورنده عدم موازنهها را از بین نمیبرند. در واقع، محدودیتهای تجاری منجر به بدتر شدن شرایط میشوند و عدم موازنهها را افزایش میدهند. زیرا ابتدا باعث میشود که کشور مواجه با این محدودیتها خود دست به اقدامات تلافی جویانه بزند و بعد اینکه محدودیتهای وارداتی منجر به کاهش حجم مبادلات و درنهایت کاهش رشد و ناکارآمدی اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. در واقع همانطور که پرفسور آبا لرنر (Abba Lerner) مدتها قبل به ما آموخته است، سیاست گذاران اغلب فراموش میکنند که محدودیتهای وارداتی، منجر به کاهش صادرات خود کشور محدود کننده نیز خواهد شد!
به نظر من نرخهای ارز خود به خود به سطوح تعادل خواهند رسید، برای مثال از طریق تفاوتهای موجود در تورم مطابق تئوری برابری قدرت خرید یا بواسطه تفاوتها در نرخ بهره مطابق تئوری کلاسیک ماندل- فلمینگ(Mundell- Fleming) . میدانیم که غیرمنعطف بودن نرخ ارز در برخی کشورها منجر به تشدید عدم موازنهها در سطح جهان شده است. در این خصوص باید گفت که نمیتوان راجع به یک نظام بهینه نرخ ارز برای یک کشور- چه با نرخ ارز ثابت چه شناور- نسخه ای پیچید مگر اینکه در سطح وسیع تر جهانی، یک نظام پولی بین المللی مناسب بوجود آوریم.
۴) تجارت اشتغال را تهدید میکند!
مشکلی که در رابطه با این نظر وجود دارد این است که تنها خطر ناشی از واردات بر اشتغال را مورد توجه قرار داده و نسبت به این واقعیت که با آزادسازی تجاری در بخشهای صادراتی اشتغال زایی صورت میگیرد ناغافل مانده است. همچنین باید به خاطر داشت که آزادسازی تجاری منجر به افزایش رشد اقتصادی و افزایش قابلیت اقتصاد برای ایجاد مشاغل جدید میشود.
میدانیم که در مدلهای تجارت بین الملل سنتی اشتغال کامل یک امر فرض شده است، بنابراین تجارت بیشتر در این مدلها منتهی به ایجاد مشاغل جدید نمیشود. بلکه مشاغل جدید فقط با توسعه بخشهای موجود بوجود میآید. با این وجود، حتی اگر آزاد سازی تجاری لزوماً به ایجاد مشاغل جدید نیانجامد، جابجایی نیروی کار خود یک مزیت ارزشمند است. کارگران از بخشهایی که درآمد کمتری برای آنها دارد به حوزههایی میروند که درآمد بیشتری برای آنها به همراه خواهد داشت، و همین موضوع منجر به افزایش بهره وری نیروی کار و به تناسب آن بازده اقتصادی بیشتر میشود.
تجارت آزادتر میتواند با افزایش نرخ تجمیع سرمایه، تسریع پیشرفتهای تکنولوژیک از طریق خلاقیت و نوآوری و همچنین بالابردن کارآمدی نهادها، منجر به افزایش نرخ رشد اقتصادی شود. کشوری که تجارت آزادتری دارد، برای سرمایه گذار خارجی مطلوب تر میشود و سرمایه خارجی بیشتری وارد آن کشور میشود. از آنجا که تکنولوژی در کالا متبلور میشود، تجارت وسیله مناسبی برای توزیع دانش فنی فنآوری خواهد بود. راه دیگری که تجارت میتواند منجر به افزایش بهره وری شود از طریق " یادگیری از طریق صادرات" است، بدین نحو که امکان حضور در بازارهای جهانی تولیدکنندگان را وادار میکند که هزینهها را کاهش دهند و ارزش افزوده خود را بالا ببرند. انتقال فنآوری از طریق تجارت بسیار مهم است؛ زیرا هزینه تحقیق و توسعه(R & D) در همه جهان بسیار بالاست. برای مثال، کشورهای گروه هفت، در سال ۱۹۹۵، ۸۴ درصد مخارج مربوط به تحقیق و توسعه را در جهان برعهده داشتند، این در حالیست که سهم آنها از تولید ناخالص داخلی ۶۴ درصد بوده است. درنهایت اینکه تجارت بین الملل تاثیر مثبتی بر نهادهای یک کشور دارد، مانند نظام حقوقی، که کارکرد مناسب آن پیشرفت کارایی اقتصادی را در پی دارد. اقتصادی که رشد سریع تری دارد قابلیت جذب نیروی کار بیشتری نسبت به یک اقتصاد با رشد کم دارد، این نکته خصوصاً در مورد کشورهای فقیر که جمعیت رو به رشدی دارند بسیار قابل تامل است. آزادسازی تجاری میتواند به رشد اقتصادی بیشتر بیانجامد و از این طریق مشاغل بیشتری ایجاد کند. این موضوع در بسته مذاکراتی دور دوحه مورد توجه قرار گرفته است.
۵) تجارت منجر به پایین آمدن استانداردهای زندگی اجتماعی میشود!
برخی بر این باورند که تجارت بیشتر باعث میشود دولتها در کشورهای ثروتمند به سمت کاهش استانداردهای کار و زندگی اجتماعی سوق داده شوند و اینکه تجارت بیشتر به زندگی کارگران در کشورهای ثروتمند آسیب میزند. اولاً مبنای مطالعاتی این نظر بسیار ضعیف است. پیدا کردن کشورهایی که برای افزایش رقابت تجاری استانداردهای کاری و زندگی را کاهش داده باشند، بسیار دشوار است.
امانوئل تاد(Emmanuel Todd) این بحث را به صورت دیگری مطرح میسازد، به این ترتیب که تجارت آزاد بین کشورهای در حال توسعه مانند چین و کشورهای صنعتی، دلیل بحران اقتصادی کنونی است. به نظر او، توان رقابتی کشورهای با دستمزد پایین، فشار بر دستمزدها در کشورهای صنعتی را بدنبال داشته و سطح تقاضا را پایین آورده است.
من برخلاف ایشان معتقدم که تفاوت در دستمزدها ناشی از تفاوت بهره وری نیروی کار است. یک ارتباط منطقی بین دستمزدها و بهره وری در سطح کشورها وجود دارد؛ به طوریکه حتی میتوان تخمین زد تا ۹۰ درصد تفاوت دستمزدها در بین کشورها به دلیل تفاوت بهره وری است. در واقع پایین بودن سطح دستمزدها در کشورهای در حال توسعه نسبت به کشورهای توسعه یافته نیز ناشی از تفاوت در سطح بهره وری نیروکار است.
اشکال دیگری که بر تئوری امانوئل تاد وارد میباشد این است که او در تحلیلهای خود تجارت را یک بازی با یک برنده میبیند، به این ترتیب که در تجارت؛ یک ملت میبرد و یک ملت میبازد. اما ما از تئوریهای اقتصادی یادگرفته ایم که تجارت یعنی انتفاع دو جانبه، و برای تمام کشورهایی که به تجارت میپردازند سود به همراه دارد. زیرا تجارت درآمد کشورهای تجارت کننده را افزایش میدهد و به تناسب باعث افزایش تقاضا میشود و نه کاهش آن.
ظهور چین و هند به معنی ادغام دهها میلیون کارگر چینی و هندی در اقتصاد جهانی است. نکته جالب توجه آنست که این ادغام زمانی اتفاق افتاد که نرخ بیکاری در کشورهای OECD و اتحادیه اروپا در حال کاهش بود! برای مثال بین سال های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۸ متوسط نرخ بیکاری در اروپا از ۹/۹ درصد به ۴/۷ درصد کاهش یافت، و در کشورهای OECD از ۶/۶ درصد به ۹/۵ درصد. اگر تئوری یک برنده داشتن تجارت صحیح باشد، ظهور چین و هندوستان منجر به بیکار شدن میلیونها نفر از کارگران در کشورهای توسعه یافته میشد.
در نهایت اینکه برخی بر این باورند که تجارت عامل اختلاف دستمزدهای کارگران ماهر و ساده در کشورهای صنعتی میباشد. در پاسخ باید گفت که این شکاف دستمزدها عمدتاً به دلیل تغییر فنآوریها و ناگزیر گرایش به سمت تبحر بوده است. تغییر فنآوری با گرایش به سمت تبحر برآمده از پیشرفتهای فنآوری است، مانند انقلاب فنآوری اطلاعات که منجر به افزایش تقاضا برای کارگران ماهر نسبت به کارگران ساده شد. در آمریکا این تغییر فنآوری همزمان با کاهش کارگرانی که از کالجها فارغ التحصیل میشدند، منجر به افزایش شکاف دستمزدهای کارگران ماهر و ساده شد. در حالی که کشورهای صنعتی، آزادسازی تجاری بیشتری را در همین زمان تجربه میکردند، تجارت نقش چندانی در نابرابری دستمزدها نداشته است. مطالعات جامع نشان داده است که تاثیر تجارت بر اختلاف درآمدها چیزی بین ۴ درصد و ۱۱ درصد تا ۱۵ درصد بوده است.
۶) آزادسازی تجاری مساوی است با مقررات زدایی!
گرایشی وجود دارد که آزاد سازی تجاری را معادل مقررات زدایی اقتصادی تلقی کند. یکی از راههای تفکیک این دو مقوله آنست که آزادسازی تجاری به معنی کاهش موانع تجاری یا کاهش اقداماتی است که منجر به تبعیض علیه کالاها و خدمات سایر کشورها میگردد. کشوری که آزادسازی تجاری میکند، اراده خود برای قاعده سازی را از دست نمیدهد، با این شرط که این مقررات منجر به تبعیض نشود.
دلایل موجهی برای دخالت دولت در اقتصاد و ادامه این دخالت حتی پس از آزادسازی تجاری، وجود دارد. برای مثال، ممکن است تولید یا مصرف یک کالا تولید آلودگی کند؛ ممکن است بازار یک کالا یا یک خدمت دچار عدم توازن اطلاعاتی شود به این ترتیب که فروشنده نسبت به کیفیت و یا ایمنی کالا اطلاعات بیشتری نسبت به خریدار داشته باشد. ممکن است شرکتهای بزرگ با استفاده از موقعیت مسلط خود فضای رقابتی را از بین ببرند. یا اینکه حتی فساد اخلاقی بوجود بیاید. در تمامیاین موارد مقررات میتوانند پاسخگوی نواقص بازار باشد. همچنین دلایل مشروع دیگری مانند افزایش دسترسی فقرا به خدمات عمومی یا امکان دسترسی یکسان همه مردم یک کشور به خدمات عمومی دخالت دولت در اقتصاد را توجیه میکند. سازمان جهانی تجارت هرگز ظرفیت دولتها برای قانونگذاری در این زمینهها را محدود نمیکند.
برای اینکه تفاوت آزادسازی تجاری و مقررات زدایی را ببینیم، اجازه بدهید مثال خدمات مالی در بازار آمریکای شمالی را یادآور شوم. موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی(نفتا) منجر به تجارت آزاد مرزی خدمات مالی بین کشورهای آمریکا و کانادا شد، اما این موافقتنامه دست هر دو کشور را برای تنظیم نظام مالی خود آزاد گذاشته بود. اتفاقاً به همین دلیل بود که نظام مالی کانادا و آمریکا در جریان بحران مالی اخیر تجربههای کاملاً متفاوتی داشتند. مقررات آسان گیر در بازار وامهای رهنی آمریکا به شکل گیری بحران در بازار مسکن این کشور انجامید. اما در آنطرف مرز، بانکهای کانادایی که مقررات سفت و سخت تری داشتند، تقریباً از بحران مصون ماندند.
معتقدم که باید در عرصه سیاست گذاری به مسئله تجارت اهمیت بسیار داد و همواره مسائل مختلف را مورد بحث گذاشت و آگاهانه انتخاب کرد. زیرا تجارت بر زندگی ما چه به عنوان کارگر و چه به عنوان مصرف کننده تاثیر گذار خواهد بود.
البته من هرگز این اعتقاد کهنه را که افزایش آزادسازی تجاری به هر قیمتی، رمز موفقیت اقتصادی کشورهاست قبول ندارم. باید بپذیریم که تجارت فقط یکی از معیارها و پایههای موفقیت در عرصه اقتصاد بین الملل است، معیاری که هم میتوان توقعات زیادی از آن داشت و هم انتظارات بسیار ناچیز.
انتفاع از تجارت آزاد زمانی اتفاق میافتد که در یک چارچوب سیاست گذاری کلانِ صحیح حادث شود. به همین علت است که من تا این اندازه بر "اجماع ژنو" (سازمان جهانی تجارت) تاکید دارم. زیرا معتقدم آزادسازی تجاری میتواند، فقط میتواند، رفاه اقتصادی و هماهنگی سیاسی را به طرق مختلف بوجود بیاورد، البته اگر شرایط دیگر فراهم آمده باشد. این شرایط چه هستند؟ اول نیاز به یک سیاست گذاری صحیح اقتصاد کلان داریم. دوم فرصتهای تجاری ناشی از آزادسازی تجاری بسیار محدود هستند. زیرساختها و کارکردهای بازارها نیز باید به درستی بنا شده باشند. اینها برخی عواملی هستند که در کنار هم میتوانند زمینه را برای مفید بودن تجارت فراهم کنند.
آخرین مسئلهای که میخواهم بر آن تاکید کنم سود ناشی از تجارت در داخل کشورها و در بین کشورهاست.
سازمان جهانی تجارت میتواند به توزیع منافع حاصل از تجارت به نحوی که کشورهای فقیر تر نیز منتفع شوند کمک میکند. تاکید من بر " کمک برای تجارت" (Aid for Trade) به همین دلیل است. اما دولتها نیز مسئولیت مستقیم در مورد آن دارند و سیاست گذاری ناصحیح میتواند فقط به انتفاع گروهی خاص از تجارت بیانجامد.
منبع: www.wto.org
http://kazem-kh.blogfa.com/
فرزاد مهرانی
- کارشناسی ارشد حقوق بین الملل؛ کارشناسی زبان و ادبیات فرانسه
- کارشناس روابط تجاری چند جانبه امور بین الملل اتاق ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست