جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ابتکار در رهبری و کارآفرینی


ابتکار در رهبری و کارآفرینی

کمونز ویلسون همیشه انسانی مبتکر بوده است او از هفت سالگی شروع به کار کردن نمود و از آن زمان هرگز دست از کار نکشیده است

کمونز ویلسون همیشه انسانی مبتکر بوده است. او از هفت سالگی شروع به کار کردن نمود و از آن زمان هرگز دست از کار نکشیده است. کارش را با فروش مجله، روزنامه، و ذرت بو داده شروع کرد. در ۱۹۳۰، در هفده سالگی تصمیم گرفت برای نخستین بار زندگی حقوق بگیری را تجربه کند و نزد یک دلال پنبه استخدام شد. قیمتها را روی مقوا می نوشت و برای این کار ۱۲ دلار در هفته دریافت می کرد.

وقتی یک شغل دفترداری با ۳۵ دلار در هفته برایش پیش آمد، به آن سمت رفت. اما وقتی حقوقش را گرفت، باز هم همان ۱۲ دلار بود. او درخواست اضافه حقوق کرد، و آن را دریافت نمود. هفته بعد ۳ دلار بود. وقتی پرسید چرا مانند دیگر دفتر دارها ۳۵ دلار نمی گیرد، به او گفتند شرکت چنین پولی به یک بچه هفده ساله نمی دهد. ویلسون آن کار را رها کرد. در طول هفتاد و پنج سال بعدی این آخرین باری بود که زندگی حقوق بگیری را تجربه کرد.

ویلسون از آن پس از راههای مختلفی پول در آورد: دستگاههای پین بال، توزیع نوشابه های غیر الکلی، و دستگاههای سکه ای فروش نوشیدنی و سیگار. و توانست آن قدر پول جمع کند که برای مادرش خانه ای بسازد. در این هنگام بود که دریافت ساخت خانه ظرفیتهای بالقوه بسیاری دارد. بنابراین این کار را در ممفیس پیش گرفت و ثروتی به دست آورد، که آن را در صنعت ساختمان پس از جنگ سرمایه گذاری کرد.

قوه ابتکار ویلسون پول زیادی برای او به همراه آورد، اما بر دنیا تأثیری نگذاشت- یعنی نه تا سال ۱۹۵۱، در این سال بود که تاجر ممفیسی خانواده اش را برای گردش به واشنگتن دی. سی. برد. در این سفر از وضعیت اسفبار هتلداری در ایالات متحده آگاهی یافت. از دهه ۱۹۲۰ متلها مثل قارچ در همه جا سبز شده بودند. بعضیها مکانهای خانوادگی مناسبی بودند. بعضی دیگر تختخوابهایشان را ساعتی اجاره می دادند. مشکل این بود که مسافران نمی دانستند کدام یک گیرشان می آید.

ویلسون بعدها گفت: هرگز مطمئن نبودی چه چیز نصیب می شود. بعضی از آنها بسیار محقر بودند. و همه شان برای بچه ها نیز پول می گرفتند. این خون اسکاتلندی مرا به جوش آورد. کسی مثل ویلسون که پنج فرزند داشت، خانه خراب می شد. متلها برای هر اتاق شبی ۴ تا ۶ دلار می گرفتند. به اضافه ۲ دلار برای هر بچه. این صورتحساب او را سه برابر می کرد.

خیلیها ممکن بود شکایتی بکنند و بعد ماجرا را از یاد ببرند. اما ویلسون که همیشه انسانی مبتکر بود، تصمیم گرفت قدمی بردارد و در این مورد کاری انجام دهد. به همسرش گفت: بیا برگردیم خانه و هتلهای خانوادگی زنجیره ای را بیندازیم. هتلهایی که بشود به نامشان اعتماد کرد. هدف او این بود که چهار صد هتل بسازد. زنش فقط خندید.

ویلسون وقتی به ممفیس برگشت، نقشه کشی استخدام کرد که او را در طراحی نخستین هتلش یاری دهد. می خواست هتلش تمیز، ساده، و طبق انتظار باشد. و می خواست دارای همه آن چیزهایی باشد که او و خانواده اش کمبودشان را حس کرده بودند، مثلاً تلویزیون در همه اتاقها و استخر. سال بعد اولین هتلش را در حومه ممفیس افتتاح کرد. نام هتل روی تابلویی به بلندی ۱۶ متر با حروفی بزرگ به چشم می خورد. هتل را “هالیدی این” نا گذاشت.

داشتن چهارصد هتل بسیار بیش از آنچه ویلسون انتظار داشت زمان برد. تا سال ۱۹۵۹ تعدادشان به صد عدد رسیده بود. اما وقتی تصمیم گرفت نمایندگی آنها را واگذار کند، یکباره کار سرعت گرفت. در ۱۹۶۴ پانصد هالیدی این وجود داشت. در ۱۹۶۸ هزار تا شد. و در ۱۹۷۲، در هرهفتاد و دو ساعت یک هالیدی این افتتاح می شد. این زنجیره هنوز رو به گسترش بود که در ۱۹۷۹ ویلسون به دلیل سکته قلبی رهبری شرکت را کنار گذاشت.

ویلسون می گفت: “وقتی بچه بودم با گرسنگی کاملاً آشنایی داشتم. باید کار می کردم تا زندگی ام را می گذراندم. و وقتی پس از سکته قلبی ام باز نشسته شدم، به خانه رفتم تا به بوییدن رزهایم بپردازم. این حدود یک ماه طول کشید. برای انسان مبتکر بسیار دشوار است که دست از کار بردارد.

رهبران چه خصوصیاتی دارند که آنها را قادر می سازد کاری صورت دهند ؟ به نظر من دست کم چهار خصوصیت عمده دارند:

۱) می دانند که چه می خواهند: اسکار لوانت، پیانیست بذله گو، زمانی به شوخی گفت: وقتی تصمیم می گیرم، پر از تردید می شوم. متأسفانه بیشتر افراد در واقع همین طورند. اما نمی شود هم مردد بود و هم مؤثر. همان طور که ناپلئون هیل می گوید، نقطه شروع هر دستاوردی، خواستن است. اگر می خواهید رهبری مؤثر باشید، باید بدانید چه می خواهید. تنها در این صورت است که با پیش آمدن فرصت، آن را تشخیص می دهید.

۲) خود را به عمل وادار می کنند: ضرب المثلی قدیمی می گوید: خواستن توانستن است. افراد مبتکر صبر نمی کنند تا دیگران آنها را برانگیزند. می دانند وظیفه خودشان است که خود را از حیطه آسایششان بیرون بکشند. و پیوسته این کار را انجام می دهند. به همین دلیل است که یکی از بزرگترین رهبران مبتکر قرن بیستم می توانست بگوید: “هیچ چیز درخشان و برجسته ای در پرونده کاری من وجود ندارد مگر یک چیز: کارهایی را که فکر می کنم باید انجام شوند، انجام می دهم … و وقتی تصمیم می گیرم کاری را بکنم، می کنم.”

۳) بیشتر دست به مخاطره می زنند: رهبران وقتی بدانند چه می خواهند و بتوانند خود را به عمل وادار کنند، باز هم یک مانع دیگر پیش رو دارند. این مانع، تمایل به مخاطره است. انسانهای پیشتاز همیشه دست به مخاطره دارند این است که می دانند فقدان ابتکار نیز بهایی دارد. رئیس جمهور جان اف. کندی گفته است: (( انجام دادن هر عملی خطر و بهایی دارد، اما دست روی دست گذاشتن خطر و بهای درازمدت بیشتری دارد.))

۴) بیشتر اشتباه می کنند: خبر خوب برای افراد مبتکر این است که آنان کارهای مثبتی صورت می دهند. خبر بد این است که آنان زیاد اشتباه می کنند. تامس جی. واتسون، بنیانگذار آی بی ام، این را می دانست که گفت: راه موفق شدن این است که میزان شکستهایتان را دو برابر کنید.

اگر چه رهبران مبتکر شکست بیشتری را تجربه می کنند، نمی گذارند این ناراحتشان کند. هر چه قابلیتهای فردی بیشتر باشد، احتمال شکست بیشتر است. سناتور رابرت کندی این مسئله را چنین جمع بندی کرد: (( تنها کسانی که شهامتش را دارند که شکستهای سختی بخورند، می توانند دستاوردهای بزرگی داشته باشند.)) اگر می خواهید به عنوان رهبر دستاوردهای بزرگی داشته باشید، باید بخواهید که ابتکار نشان دهید و خود را در خطر بیندازید.

رئیس پیشین شرکت کرایسلر، لی یا کوکا، گفته است: حتی تصمیم درست اگر خیلی دیر گرفته شود، تصمیم اشتباهی است.

● برای پیشبرد قوه ابتکارتان کارهای زیر را انجام دهید:

▪ ذهنیت خود را تغییر دهید: اگر دچار فقدان قوه ابتکار هستید، بدانید که مشکل از درون شما ناشی می شود، نه از دیگران. بیندیشید که چرا در اقدام کردن تردید به خرج می دهید. آیا مخاطره کردن شما را می هراساند ؟ آیا شکستهای گذشته شما را دلسرد می کند ؟ آیا قابلیتی که در فرصتها نهفته است به چشمتان نمی آید؟ منبع تردیدتان را شناسایی کنید و در موردش کاری انجام دهید. تا زمانی که نتوانید در درونتان به جلو حرکت کنید، در بیرون نمی توانید حرکتی رو به جلو داشته باشید.

▪ منتظر نمانید تا فرصتها به سراغتان بیایند: فرصت در خانه تان را نمی زند. باید از جا برخیزید و آن را جستجو کنید. داراییها، استعدادها، و منابعتان را ارزیابی کنید. اکنون به مدت یک هفته هر روز در پی فرصتها باشید. چه جایی به نیازی بر می خورید؟ چه کسی به دنبال مهارتی است که شما دارید؟ چه کسانی برای آنچه شما می توانید ارائه کنید جان می دهند ؟ فرصتها در همه جا هستند.

▪ گام بعدی را بردارید: دیدن فرصت یک چیز است و در مورد آن کاری انجام دادن چیز دیگر. کسی به شوخی گفته است هر کسی در حمام به نظرات فوق العاده ای دست می یابد. اما تعداد کمی هستند که از حمام خارج شوند، خود را خشک کنند، و در این مورد کاری انجام دهند. بهترین فرصتی را که در برابر خود می بینید انتخاب کنید و آن را تا جایی که می توانید پیش ببرید. تا زمانی که بیشترین تلاشتان را در آن زمینه انجام نداده اید دس بر ندارید.

لستر ووندرمن در ۱۹۴۷ به طور کاملاً بی دلیلی از شغل تبلیغاتی اش در نیویورک اخراج شد. اما این مرد جوان می دانست از رئیس مؤسسه، مکس سکهایم، چیزهای زیادی می تواند یاد بگیرد. روز بعد ووندرمن به سر کار رفت و مانند روزهای قبل به کار پرداخت- اما بدون هیچ دستمزدی.

سکهایم یک ماه به او هیچ توجهی نکرد، اما سرانجام نزد او رفت و گفت: خیلی خب، تو برنده شدی. هرگز ندیده ام کسی کار را بیش از پول بخواهد

ووندرمن یکی ازموفقترین افراد صنعت تبلیغات قرن شد. او را پدر بازاریابی مستقیم می نامند.بایدامروز گام جسورانه ای بردارید تا فردا به همه قابلیتهایتان دست یابید.

نویسنده: admin

http://www.blog.toomaj.com