دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
می خورم, پس هستم
یكی از انتقاداتی كه امروزه برخی از منتقدان و فیلسوفان معاصر بر آرای فیلسوفان گذشته وارد میكنند، آن است كه فلسفه كلاسیك بیش از اندازه به مسائل انتزاعی و دور از زندگی روزمره توجه نشان داده است.
از همین رو، امروزه گرایشهایی در فلسفه معاصر نسبت به جنبههای ملموس زندگی انسان نمودار شده است. به گونهای كه هماكنون از فلسفه غذا، فلسفه پوشاك، فلسفه تن و فلسفه زندگی سخن گفته میشود. مطلب حاضر با نگاهی به ارتباط میان فلسفه و غذا از چنین رویكردی برخوردار است.
خویشتن را بشناس.
كتیبهای در اوراكل، واقع در معبد دلفی
تو همان غذایی هستی كه میخوری.
ضربالمثل آمریكایی
كتیبهای واقع در دلفی، فیلسوفان را به كاوش در رموز هویت انسانی فرا میخواند، اما چندین نویسنده به معمایی دیگر، در این باب اشاره كردهاند: چرا فیلسوفان توجه اندكی به غذا، طبخ و مزه آن داشتهاند؟ حذف غذا از میان مجهولات فلسفی به عنوان موضوعی قابل تعمق كاملا ریشه در عقاید نیاكان ما داشته است.
رای بویسورت(RAY BOIS VERT ) در مقالهاش به نام « فلسفه از خواب غفلت بیدار میشود»، این گونه میگوید: غذا، طبخ آن و اشتهای ناشی از غذا، نهایتا در بدن منجر به فضولاتی میشود كه برای فیلسوفان موضوع جالب توجهی نیست. سلسله مراتب تعقل، درون مایهای است كه كارلین كورس مایر، در كتاب اخیر خود به نام « تعقلی در طعم و مزه: غذا و فلسفه» به آن پرداخته است. و ایرن مكنا(ERIN MCKENNA) خلاصهای از آن را در اینجا آورده است: چشایی، لامسه و بویایی به عنوان زیرمجموعههایی از بینایی و شنوایی، بخشی از سلسله مراتب الگوهایی هستند كه شامل تفوق روح در بدن، برتری منطق بر اندیشه، تفوق انسان بر حیوان و همچنین فرهنگ بر طبیعت است.
این سلسله مراتب همچنین شامل تصورات دیگری است كه تاكنون ذكر نشدهاند: برتری مرد بر زن همراه با ویژگیهای مردانه در برابر خصایص زنانه.ردپای این عدم توجه نسبت به غذا و طبخ آن را میتوان به گذشتههای بسیار دور و دوره افلاطون نسبت داد. همان طور كه لیزا هلكل در مقاله خود به نام «آیا واقعا میدانی كه چگونه آشپزی كنی؟» در باب گورگیاس افلاطون بیان میكند: برای افلاطون طبخ غذا كابوسی محض بود و آن را در ضدیت با حرفهای اصیل همچون طب میپنداشت.
عمده اشكال این بیتوجهی نسبت به جسم تنها به این خاطر نیست كه غذا و خوردن آن طور كه باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته، بلكه به آن خاطر است كه فلسفه مسیری بیراهه را در پیش گرفته است.
برخی از فلاسفه، تنها فاصله گرفتن از جسم مادی را در شأن خود میدانند. همچنین بویسورت در جایی دیگر اشاره میكند كه این گروه از فلاسفه اندیشمندانی عزلتنشیناند كه تنها با همصنفان خویش مراوده دارند. آنها شیفته مسائلی میشوند كه هیچ رابطهای با زندگی روزمره ندارد، و در عوض فیلسوفانی كه به جسم همانند روح توجه دارند، بیشتر به دنبال تجربههای زندگی روزانهاند و بنا به آنچه توماس شوسترمن از دانشگاه تنبل آن را مینامد: زندگی هنری.
آنان وقت خویش را صرف مجهولات جهانی نمیكنند، این گروه از فلاسفه با میراث عقل سلیم هنری كار خویش را آغاز میكنند و سعی در تقویت ریشههای آن دارند. به نظر آنها جسم و ماده ما را در جهان غوطهور ساخته و به انواع روابط مشغول میسازد و همانند حصاری نفوذناپذیر بین خودمان و جهان اطرافمان فاصله میاندازد.
دیدگاههای منفی نسبت به غذا و طعم كه اشتباها به عنوان موضوعاتی بیاهمیت تلقی میشوند، طرفداران بسیار زیادی دارد؛ اما چرا نباید خلاف آن درست باشد؟! چه اتفاقی خواهد افتاد اگر كه دلیل حقیقی اهمال آنان باعث شود تا غذا و عادتهای غذایی ما كه برایمان بسیار بااهمیت است با اندیشههای فلسفی خطرناك به مخاطره بیفتد؟ یك ضربالمثل خردمندانه آمریكایی اینطور میگوید: ( از خوانندگان حساس نكتهسنج به خاطر این اصطلاحات عامیانه پوزش میطلبیم.) در جایی كه غذا میخوری قضای حاجت نكن.
به نظر رابطهای بین فلسفهپردازی و نیستی وجود ندارد، مگر آنكه شما افسوس توماس اكوئیناس را در پایان دوره پربار زندگی فلسفیاش به خاطر بیاورید. او اذعان داشت كه تمام محصول تلاش وی در راه فلسفه، تنها كپهای از كاه بوده است. خرد نهفته در این ضربالمثل بیانگر این است كه نوشیدن و آشامیدن نیازهای حیاتی ما هستند و هرگونه كند و كاو فلسفی كه ما را به سوی تردید و شبهه بكشاند، بسیار خطرناك است.
و این دقیقا همان كاری است كه پیترسینگر(PETER SINGER) رفتارشناس استرالیایی، در طول دوره كاری خویش انجام داد. كتاب او به نام آزادسازی حیوانات، برای اولین بار در سال ۱۹۷۵منتشر شد و به خاطر پیشرفت نوین وی در جهت جنبش حقوق حیوانات به طور گستردهای مورد استقبال قرار گرفت. تصاویر تشریحی او از شیوههای برخورد حیوانات در تحقیقات و مخصوصا در تهیه فرآوردههای گوشتی، همراه با استدلالهای مستحكم او در دفاع از اینكه حیوانات نیز شایسته توجه وجدانی و اخلاقی ما هستند، در هم آمیخته و میلیونها خواننده را از تمام جهان بر آن داشت تا با تناقض بین ارزشها (اخلاقیات) و عادتهای غذایی خویش مقابله كنند.
غذا به عنوان موضوعی برای كند و كاوهای فلسفی، موضوعی روزآمد است، اگر چه فیلسوفان از دیرباز به جاودانگی سرشت انسان اعتقاد دارند. امروزه این نظریه در حال افزایش است كه ما تا حد زیادی محصول فرهنگ خویشیم و این فرهنگهای متفاوت نژادهای مختلفی از همنوعان ما را به وجود میآورد.
به عقیده من در جوامع معاصر غربی، این دگرگونی به علت تغییرات بنیادی در شناخت از خودمان است. در یك یا دو نسل پیشین، هویتهای فردی بیشتر براساس نقشهای اجتماعی و روابط تعریف میشد. بنابراین تاكیدی اساسی بر جنسیت داشت؛ اما امروزه هویتهای ما، بیش از پیش بر آنچه میخوریم، پیوند خورده است.
جرمی ایگرز
ترجمه ساناز سرابیزاده
منبع:WWW.Philosophynow.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست