جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مردمسالاری دینی در اندیشه سیاسی شیعه


مردمسالاری دینی در اندیشه سیاسی شیعه

جرح و تعدیل و ایجاد الگوی بومی مردمسالاری

در مقاله حاضر به بررسی مردمسالاری دینی و جایگاه آن در اندیشه سیاسی شیعه پرداخته ایم و در صدد یافتن پاسخ برای این سوال هستیم که آیا در نظام سیاسی شیعه جایی برای حضور مردم و مشارکت آنها در عرصه سیاسی به شکلی که در دموکراسیهای غربی پذیرفته شده وجود دارد و اگر وجود دارد چگونه می توان این الگو را با نظام سیاسی خاص شیعه (ولایت فقیه) تلفیق کرد.

از هنگام تجدید حیات اسلام در دوران معاصر و آشنایی مسلمانان با مفاهیم مدرن سیاسی از جمله مردمسالاری (دموکراسی) بیش از یک قرن می گذرد در این مدت بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران شیعی با رویکردهای متفاوتی به ارائه نظر در این باره پرداخته اند آنها در پی این بودند که آیا دستاوردهای تمدن مدرن غربی در ذات و اساس با اسلام مشکل دارد یا نه؟ و یا چگونه می توان هم مدرنیته را قبول کرد و هم سنتهای دینی را نگه داشت مردمسالاری هم به عنوان یک تجربه مدرن غربی بحث چالش برانگیزی از آغاز تا کنون داشته است . موضوع نقش مردم در حکومت و حاکمیت که از پیش شرطهای اصلی مردمسالاری است در دو دوره یعنی دوران نهضت مشروطه و در آستانه انقلاب اسلامی به طور جدی از طرف اندیشمندان شیعه مطرح گردیده است. در مرحله اول افرادی چون علامه نائینی و در مرحله دوم افرادی چون امام خمینی(ره) با پذیرش اصل تشکیل حکومت اسلامی در عصر حاضر تلاش کردند تا جایگاه و نقش مردم در حکومت اسلامی را مشخص کنند . پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران باعث گردید که نظریه ولایت فقیه که از سوی امام خمینی(ره) ارائه شده بود در قانون اساسی جمهوری اسلامی اعمال گردید.

مردمسالاری برگردان واژه یونانی دموکراسی می باشد که سابقه آن به۲۵۰۰ سال پیش به یونانیان باستان برمی گردد و تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. در عصر جدید عبارت معروف آبراهام لینکلن یعنی (حکومت مردم به وسیله مردم و برای مردم) از تعاریف رایج برای دموکراسی است که به طور خلاصه منظور کلی از دموکراسی را می رساند ولی با این همه دموکراسی بسیار پیچیده بوده و نمی شود تعریف کاملی از آن ارائه داد.

● مردمسالاری دینی

التزام به شکلی از حکومت که مطابق با اصل حاکمیت مردم، برابری سیاسی ، مشورت با مردم و حاکمیت اکثریت سازمان یافته در قالب دین باشد.

به طور کلی۳ نوع قرائت در مورد رابطه دین و مردمسالاری وجود دارد

۱) اصول اسلامی با مردمسالاری سازگار نیست و نظام سیاسی دینی یک نظام بخصوصی است

۲) اسلام با مردمسالاری سازگاری کامل دارد و بدون دستکاری آن را می توان در داخل نظام سیاسی قرار داد

۳) قرائت بینابینی است که معتقد است اسلام با اصول کلی مردمسالاری تناقض ندارد و با کمی جرح و تعدیل می توان نظام مردم سالار و در عین حال دینی داشت.

مردمسالاری و مولفه های آن: مولفه هایی که برای یک نظام مردم سالار در نظر گرفته اند به طور کلی در۶ گزینه زیر خلاصه می شود:

۱) برابری سیاسی و حقوقی

۲) آزادی

۳) حاکمیت مردم

۴) مشارکت و رضایت عمومی

۵) قانونگرایی

۶) آگاهی مردم

شاخصه های مردمسالاری عبارتند از: مقامات منتخب، انتخابات آزاد منصفانه و مکرر، آزادی بیان، تشکلات مردمی جامعه مدنی.

عناصر نظری مردمسالاری دینی:

۱ ) اصل توحید در ساحت خرد و اندیشه ورزی

۲ )اصل عدالت و عدالت محوری

۳ ) اصل قانون و قانونمندی

۴ ) اصل تنوع سیاسی مبتنی بر آزادی مثبت

۵ ) اصل رضایت و قبول عامه

عناصر عینی مردمسالاری دینی:

۱) پذیرش اصل هدایت و رهبری مستمر

۲) جامعه ای با وصف دینی

۳) پذیرش نهادهای نظارتی و کنترلی قدرت از ناحیه مردم

۴) مشارکت و رقابت سیاسی فراگیر

۵) تقدم اکثریت بر اقلیت

● مردمسالاری دینی و نظام سیاسی شیعه

اولین بار حکیم فارابی در هنگام بررسی انواع حکومتها به دموکراسی اشاره دارد و آن را یکی از مصادیق مدینه جاهله قلمداد می کند. ولی تا دوران شکل گیری نهضت مشروطه در ایران توجهی به این مسئله مبذول نمی شود و از آن به بعد ابتدائا توسط میرزای نائینی و بعدا توسط امام خمینی(ره) و دیگر اندیشمندان شیعه کرارا به این مسئله پرداخته می شود . عمده ترین بحثی که حول این مسئله شکل گرفت این بود که آیا مردمسالاری در جامعه اسلامی شیعی قابل اعمال است و آیا با نظام سیاسی شیعه تناقضی ندارد؟ و این مباحث تا به امروز هم در جامعه ما وجود دارد. از نظر نویسنده بین اسلام و مردمسالاری هیچ تناقضی وجود ندارد حتی مردمسالاری دینی موردنظر در شیعه که در قانون جمهوری اسلامی نیز گنجانده شده علاوه بر داشتن مزایای دموکراسی از نواقص دموکراسی لیبرال هم بری می باشد بدین نحو که آن ایرادهایی را که از۲۵۰۰ سال پیش بر دموکراسی گرفته اند که یکی برابر قرار دادن رای و نظر همه که در واقع چنین نیست و به عنوان مثال نمی توان نظر یک عالم و باسواد را با نظر یک فرد بی سواد یکی در نظر گرفت و دومی که خیلی مهم می باشد مسئله آگاهی انتخاب کنندگان می باشد که به نظر اینجانب زیربنای یک دموکراسی موفق می باشد.

اگر مردم از آگاهی کافی برخوردار نباشند انتخاب درستی نخواهند داشت و چه بسا از حکومت دیکتاتوری هم بدتر خواهد شد که اولی را می توان با انتخاب غیرمستقیم شخص اول مملکت که از طریق مجلس خبرگان صورت می گیرد حل کرد و این انتخاب غیرمستقیم می تواند اثر رای نابخردان را خنثی کند. ولی دومی که خیلی مهم است از این طریق که یک فرد مسلمان شیعی در مقابل انتخاب خود مسئول و پاسخگو می باشد و باید درجهان آخرت پاسخگوی اقدام خود باشد چنانچه افرادی که در سقیفه ابوبکر را انتخاب کردند و شخص بزرگوار و لایقی همچون علی (ع) را کنار گذاشتند گناه بزرگی را مرتکب شدند. این تقید دینی خود به خود فرد مسلمان را به سوی تحقیق و کنجکاوی زیاد وامی دارد و نتیجه ای که این حساسیت و توجه خواهد داشت انتخاب آگاهانه خواهد بود.

● عدم تناقض اسلام با مردمسالاری

در این بخش با توجه به مجال و ظرفیت تحقیق تنها به برخی از آیات قرآنی در رابطه با ارزش انسان و نیز به سیره عملی پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) در امور سیاسی اشاره می گردد. خداوند در سوره انعام ۵۷() می فرماید: فرمان تنها از آن خداست بحق فرمان می راندو برترین حکم فرمایان است. این آیه ای است که حتی خوارج با تفسیر اشتباه از آن استفاده کردند و علی (ع) فرمودند (کلمه حق یراد بها الباطل، نعم انه لا حکم الا لله ولکن هولاء یقولون لا امره الا لله و انه لابد للناس من امیر، بر او فاجر، یعمل فی امرته المومن و یستمتع فیها الکافر) اینکه حکم از آن خداست صحیح است و حاکمیت خدا بر انسان و اعمال وی تشریعی است و در قانونگذاری الهی تجلی پیدا می کند که از طریق برگزیده خدا و در مرحله بعدی از طریق نایب بر حق پیامبر اعمال می شود. خداوند درجایی دیگر می فرماید (هو الذی جعلکم خلائف فی الارض) فاطر .۳۹ اوست که شما را جانشین قرار داد و نیز در جایی دیگر به خلقت بشر در قالب تبارک الله احسن الخالقین اشاره دارد.

به طور خلاصه در قرآن شاید بیش از۱۰۰ آیه در مورد ارزشمندی بشر، عقلانی بودن بشر اشاره دارد پس چطور این اشرف مخلوقات و موجود عقلانی نتواند در سرنوشت سیاسی خویش مشارکت داشته باشد و دیگران برای او تعیین سرنوشت کنند.

نمونه دیگری که برای اثبات عدم تناقض بین اسلام و مردمسالاری از آن استفاده می کنم سیره عملی پیامبر اسلام و امامان می باشد. اگر تاریخ اسلام و حکومت پیامبر در مدینهالنبی را به دقت بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که در دولت پیامبر (ص) عناصر قوی دموکراتیک وجود داشته است مثلا زنجیره پیمان ها که در زمان پیامبر (ص) شکل می گیرد یا مفهوم (ربقه) یا استقلال درونی قبایل و بسیاری از مکانیسم های دیگر. می بینیم که همه چیز در آن زمان بر مبنای قرارداد شکل می گیرد و نه اجبار. تا آنجایی که پیامبر (ص) در اجرای هر اقدامی رای یا همان بیعت را می گرفت. این برخلاف آنچه که هابز می گوید انسان ها برای یک بار قرارداد می بندند و دیگر در آن تجدید نمی کنند. یا قرارداد فرضی کانت که برای یک بار صورت می گیرد؛ اما در دولت پیامبر (ص) هر آن تجدید بیعت یا قرارداد انجام می شود اصلا مکانیسم دولت پیامبر(ص) این گونه است.

بنابراین یک دین جهانی یا پیامبر خاتم (ص) نمی تواند به یک شکل دیده شود چون که تاریخ دائما دگرگون می شود. نمونه دیگر رفتار امیرالمومنین(ع) با خوارج می باشد که در منتها درجه آزادی و دموکراسی بود. او خلیفه بود و آنها رعیتش هرگونه اعمال سیاسی برایش مقدور بود اما او زندانی شان نکرد، شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنها را از بیت المال قطع نکرد و تنها پس از اقدام به جنایت و راهزنی با آنها به جنگ پرداخت. حضرت در جایی به یکی از فرماندهان خود به خاطر بدرفتاری با غیر مسلمانان و حتی مشرکان تذکر می دهد و می فرماید در سرزمین اسلامی نباید با مشرکین و غیر مسلمان تند برخورد کنی چون آنها با ما عهد بسته اند یک لباس دوطرفه بین درشتی و نرمی، دوری و نزدیکی و جاذبه و دافعه به تن کن. در کدامین دموکراسی این همه آزادی به اقلیت ها داده شده است؟ آیا با وجود این همه شواهد و قراین، منصفانه است که دین اسلام را متضاد با مردمسالاری قلمداد کنیم؟ قرآن کریم سیره پیامبر و رفتار امامان بزرگوارمان همگی دلالت بر احترام به نوع بشر و عزت نفس دارد آیا این همه ارزش دادن به بشر، عدم تبعیض به رنگ، نژاد و زبان و ... اسلام می تواند مخالف تعیین سرنوشت سیاسی این مردم توسط خودشان باشد.

بحثی دیگری که در مورد مردمسالاری می شود چگونگی تلفیق آن با ولایت فقیه می باشد. بسیاری از علما استدلال می کردند چون ولایت فقیه از جانب خدا منصوب می شود بر مردم است که تنها اطاعت کنند و هیچ نقشی در انتخاب آن ندارند ولی افرادی همچون امام خمینی (ره) و شهید مطهری این استدلال را رد کردند و اعتقاد دارند. درست است که ولی فقیه منصوب خداست ولی برای ایجاد حکومت و رهبری توسط ولی فقیه، پذیرش مردم لازم و ضروری است و بدون پذیرش مردم اصلا رهبری سیاسی ولی فقیه قابل اعمال نیست و پذیرش مردم در طول انتصاب خداوند قرار می گیرد. بدین نحو که خداوند ولی فقیه را منصوب می کند و بر مردم است که با مشاهده شرایط آن فرد او را به عنوان رهبر خویش برگزینند.

● مردمسالاری و نقش آن در مشروعیت نظام سیاسی

بحث مشروعیت سیاسی دولت اسلامی از مباحث مناقشه برانگیز میان فرقه های اسلامی در گذشته و حال است. مسلمانان در این مورد که خداوند منبع نهایی و ذاتی مشروعیت سیاسی دینی است اختلافی ندارند ولی اصل اختلاف از اینجا شکل می گیرد که آیا خداوند حق حاکمیت بر مردم را به فرد یا صنف خاصی داده و یا این حق را در چارچوب اهداف دین و احکام شرع به همه امت اسلامی تفویض کرده است. از لابلای این سوال دو مبنای مشروعیت سیاسی به وجود می آید؛ مشروعیت الهی بلاواسطه و مشروعیت الهی- مردمی. در دیدگاه علمای شیعه مبنای مشروعیت از طریق نص بیان شده و مخالفت با آن حرام می باشد ولی در عصر کنونی هم به دلیل غایب بودن امام و هم به دلیل تحولات عمیق در اندیشه و تجربه سیاسی که موجب ایجاد نقش تعیین کننده ای برای مردم در بر پایی و استمرار حکومت شده علمای شیعه به دنبال راهی برای نسبت دادن بخشی از مشروعیت حکومت به مردم برآمده و نظریه های مبتنی بر مشروعیت الهی- مردمی ارائه دادند. شهید مطهری در این رابطه مشروعیت حکومت اسلامی را دو سویه می داند اول از طرف خدا و بعد تکمیل آن با تائید و انتخاب مردم به طور کلی در این رابطه مردمسالاری توانست به عنوان الگوی مناسبی جلب نظر کند و مردمسالاری تنها شکل حکومتی است که می تواند هم در جوامع دینی و هم در جوامع غیر دینی بحران مشروعیت را حل کند. به جرات می توان گفت بهترین و ارزشمندترین ارمغان مردمسالاری به نظام های سیاسی اعطای مشروعیت بوده است.

● نتیجه گیری

اسلام دین پویایی است و براساس این پویایی هیچ شکل خاصی حکومت برای همه زمان ها و مکان ها تجویز نمی کند بلکه با رعایت اصول اسلامی باید خود را با حوادث و مقتضیات زمان تطبیق دهیم تا از قافله عقب نمانیم چنانچه امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: (همانا خداوند واجباتی بر شما الزام کرده که نباید آنها را از دست دهید و حدودی را بر شما تعیین کرده که نباید از آن سرپیچی کنید و از چیزهایی شما را بازداشته که نباید انجام دهید و در مواردی هم سکوت کرده و حکم الزامی را بر شما معین نکرده است که از روی فراموشی نیست بلکه می خواسته زندگی را بر شما آسان سازد بنابراین شما خود را به زحمت نیندازید و به دنبال مسئولیتی که خداوند نگفته نروید).

مردمسالاری به عنوان یک شکل حکومتی می تواند در درون حکومت اسلامی بومیسازی شود و هیچ ناسازگاری با آن نداشته باشد و فقه سیاسی شیعه با ظرفیت بالای خود استعداد زیادی برای جذب این نظریه دارد هر چند مردمسالاری در چارچوب نظام جوامع غربی شکل گرفته و بالیده است اما قضاوت در مورد آن بایستی مستقل از قضاوت ما در ابعاد دیگر نهادها و رفتارهای غربیان شکل گیرد اینکه این نظام در سرزمین ما شکل نگرفته پس از ما نیست و با ما بیگانه است و برای همیشه باید کنار بگذاریم فکری اشتباه خواهد بود.

محمودکریمی

منابع

کمالی اردکانی، علی اکبر؛ دولت انتخابی اسلامی و مردمسالاری (بررسی آراء شیخ محمد مهدی شمس الدین و دکتر مهدی حائری) تهران، انتشارات کویر،۱۳۸۳

قدردان قراملکی، محمدحسن؛ حکومت دینی از منظر شهید مطهری؛ تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،۱۳۷۹

علوی تبار، علیرضا؛ روشنفکری، دینداری، مردمسالاری؛ تهران؛ فرهنگ و اندیشه،۱۳۷۹

زنجانی، عمید؛ فقه سیاسی شیعه (نظام سیاسی و رهبری در اسلام) جلد دوم؛ تهران، امیرکبیر،۱۳۶۷

پورفرد، مسعود؛ مردمسالاری دینی؛ قم؛ پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی۱۳۸۵

تاجیک، محمدرضا؛ مردمسالاری دینی؛ به سوی یک گفتمان مسلط؛ دانشگاه اسلامی؛ سال هفتم شماره۲۰ ، زمستان۱۳۸۲

مجتهد شبستری، محمد؛ مردمسالاری دینی چیست؟، آفتاب؛ شماره هفتم، شهریور۱۳۸۰

حیدری، احمد؛ مردمسالاری دینی از دیدگاه شهید مطهری؛ حکومت اسلامی؛ سال نهم؛ شماره اول

اسد سنگابی، کریم؛ مردمسالاری دینی؛ مجله صف؛ شماره۲۵۳

فیرحی، داوود؛ از مدینه النبی به مردمسالاری دینی؛ خردنامه همشهری۱۳۸۳