یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

افراطی ها


افراطی ها

اخراجی ها به عنوان یک فیلم کمدی جنگی, مضمون را فدای فرم می کند و البته در رمزگشایی معنوی از سوی مخاطب نیز راهی به مقصود نمی برد زیرا در ذهن تماشاگر نیز جز خاطراتی از یک فیلم سرگرم کننده و شاد چیزی اثر گذار باقی نمی ماند

● نگاهی به «اخراجی ها» پرفروش ترین فیلم اکران نوروزی

مسعود ده نمکی پس از تجربه دو مستند اجتماعی-سیاسی «فقر و فحشا» و «کدام استقلال؟کدام پیروزی؟» اینک به ساخت فیلمی بلند در ژانر طنز با موضوع جنگ پرداخته که به نوعی بازتولید دیگرگونه «لیلی با من است» و «مارمولک» است.

او سعی می کند با ورود به برخی از تابوهای جنگ، بر جذابیت داستان بیفزاید. اگرچه در تحلیل فیلم اخراجی ها نمی توان به سوابق غیر سینمایی و تفکرات سیاسی کارگردان بی تفاوت بود اما سعی می کنم مبتنی بر نظریه مرگ مولف به تحلیل این فیلم بپردازم.

مجید سوزوکی که از لمپن های معروف و به اصطلاح گنده لات های طبقه فرودست جامعه است به خاطر علاقه به دختر میرزا، مجبور می شود راهی جبهه شود تا رضایت میرزا را که فردی مومن و مذهبی است به دست آورد. او قبل از این با صحنه سازی دروغین از قبیل مکه رفتن و حاجی شدن نتوانسته بود پدر نرگس را بفریبد. بنیان طنز داستان بر تضاد رفتار شناسانه دو طبقه اجتماعی با خرده فرهنگ های متفاوت استوار است.

حضور یک فرد کاملاً متفاوت با ادبیات و فرهنگی دیگر در وضعیت جدی جنگ با آدم های خاص خودش یک کنتراست متنی مستعدی برای طنزپردازی فراهم می کند. جنس دیگری از این طنز را در مارمولک دیدیم اما اخراجی ها بیش از آنکه از موقعیت کمیک بهره بگیرد به طنز کلامی بسنده می کند که آن هم بیشتر شوخی و لطیفه گویی است.

وجود طنز فیلم بیشتر روی همین مزه پراکنی اکبرعبدی و امیرفضلی و امین حیایی شکل می گیرد، که چندان تناسب ساختاری با داستان هم ندارد یعنی بدون توجه به خود قصه هم می توانند بامزه باشند و اساس طنز حاکم بر فیلم، طنزی فاخر نیست و در بسیاری از موارد به لودگی و مسخره بازی می رسد. سکانسی که همه فکر می کنند شیمیایی زده اند اما بعد می فهمند که بایرام دست گل به آب داده یا در جایی که صحبت از جیگر داشتن (شجاعت) می شود بایرام می گوید ما به آن چیز دیگری می گوییم ( تماشاگر خود تشخیص می دهد منظور چیست) مواردی از این دست هستند.

این موارد بیشتر از آنکه به طنز شبیه باشد به لودگی و هرزه گویی نزدیک می شود. ضمن اینکه پرسوناژهای فیلم بیش از آنکه واقعی باشند کاریکاتوری اند، به این معنی که فیلم از بنیان قرار نبوده که تا با خلق کاراکترهای کمیک صرفاً به ساخت فیلمی طنز بسنده کند گویی قصد بر این بوده تا از ژانر طنز برای بیان حرف های جدی به زعم کارگردان استفاده شود؛ اما ظاهراً همین طنز هدف و پیام اصلی قرار گرفته تا با جمع آوری تعدادی از الگوهای طنز سینمایی در سال های اخیر و خلق کاراکترهای غلو شده کمیک به سرگرمی مخاطب رضایت دهد.

در اخراجی ها تعداد زیادی از بازیگران حضور دارند که برخی از آنها به حال خود رها شده و گویی تنها برای جذابیت بیشتر فیلم گردآوری شده اند مهمترین آنها کامران پسر طبقه مرفه است که ظاهراً به خاطر تضاد ایدئولوژیک با خانواده اش راهی جبهه شده یا آن نابینایی که آکاردئون می زده و به منطقی نخ نما شده پس از انقلاب خود را به کوری زده و اصلاً معلوم نیست حضور آنها چه ضرورت ساختاری در فیلم داشته است و حالا که حضور دارند چرا به آنها پرداخته نمی شود؟ البته به نظر می رسد کارگردان قصد داشته در راستای آشتی ملی از اقشار مختلف اجتماعی در ارتباط با واقعه جنگ دفاع کند، در واقع ما با یک سوپرمارکتی از بازیگران مواجه هستیم که تنها برای جذابیت ویترین فیلم و جلب مخاطب بیشتر، گرد هم آمده اند تا هر کدام از آنها بخشی از طرفداران خود را به سینما بیاورند.

در این معنا فیلم گاهی شبیه به طنزهای تلویزیونی می شود که پرسوناژهای متنوع آن با شوخی های کلامی و جوک گفتن و مزه ریختن به سرگرم کردن مخاطب دل خوشند، محور داستان قصه دلدادگی مجیدسوزوکی است که بناست در بستر عرفان عملی و سلوک معنوی از عشق مجازی به عشق حقیقی برسد همان قصه یی که چند سال پیش در شب دهم شاهدش بودیم اما در اخراجی ها قرار است این تحول اخلاقی با زبان طنز بیان شود، زبانی که به شدت دچار لکنت می شود و نمی تواند انسجام هویتی خود را حفظ کند و تنها رضایت آسان مخاطب عام آن را از سقوط نجات می دهد.

اخراجی ها از شلختگی در میزانسن و عدم انسجام لوکیشن ها به شدت رنج می برد و در فضا سازی جغرافیایی جنگ دچار ضعف های عمده یی است و تنها به جلوه های ویژه بسنده می کند. مثلاً معلوم نیست سکانس مربوط به بمباران شیمیایی و آدم های منطقه چه ارتباطی با خط مقدم جبهه دارد و از کجا سر در آورده است؟

و امین حیایی و دیگران چگونه و کی به آنجا رسیده اند؟ یا موقعیت خودی و دشمن کجاست؟ آن تانک دشمن، چگونه وارد بیمارستان صحرایی می شود؟ همچنین آن گروه اراذل و اوباش چرا همچون یک تافته جدابافته جدا از بقیه می نشینند و زمانی که فرمانده در حال صحبت کردن و روحیه دادن به سربازان است آنها جداگانه در بالای تانکی نشسته اند و برخی مثل مجید و آن مرد معتاد سیگار می کشند و مزه می ریزند؟

و پیشتر از اینها اساساً به چه دلیل منطقی و پرداخته شده یی بقیه به خاطر مجید سوزوکی به جبهه می آیند و چه هدفی را دنبال می کنند؟ خط داستانی فیلم دچار حفره های زیادی است که پرنشده و گاهی به حال خود رها شده است، همچنین فیلم در بیان پیام خود به شدت دچار شعارزدگی است. مخاطب شاهد هیچ گونه تحول بنیادی و اخلاقی از سوی قهرمان داستان نیست و آن چه که از تغییرات مجید سوزوکی دیده می شود در حد همان غیرتی و احساساتی شدن تیپ های لوطی منش است که به خاطر معرفت و مرام و از این حرف های نوکرتم داداش به انتقام قیصرگونه با دشمن بر می خیزد، تا رسم لوطی گری را درست به جای آورد که رفیقش را از پای درآورده اند، و شاید مهمترین تغییری که در مجید نمود می یابد همان ترک سیگار باشد که آن هم در سکانس جان دادن مجید به شکل سطحی روایت می شود.

جالب است با توجه به اینکه مجید شخصیت محوری فیلم است اما بر خلاف قهرمان های فیلم های لیلی با من است و مارمولک که بار کمیک داستان بر دوش آنهاست شخصیت های پیرامونی قهرمان اصلی و نوچه های وی هستند که این نقش را بر دوش می کشند و اتفاقاً همین نکته موجب می شود که تماشاگر بیش از آن که سرگذشت قهرمان اصلی داستان را دنبال کند متوجه طنازی های دوستان مجید سوزکی شود.

شعارزدگی در دیالوگ های نصیحت گونه و تصویری که از شجاعت شخصیت های مثبت قصه ارائه می شود بیداد می کند. تاکید روی پای مصنوعی آن فرمانده ارتشی و دفاعش برای حضور داوطلبانه در جبهه، گردن گرفتن گناه امین حیایی از سوی آن بسیجی یا انداختن خود روی آن مین از سوی آن پسر نوجوان(که اصلاً معلوم نیست به چه دلیلی بایرام آن را زیر پایش می اندازد؟) و مواردی از این دست نمونه هایی از این شعارزدگی گل درشت است که می خواهد خود را به زور به مخاطب تحمیل کنند،زبان طنز اخراجی ها منطبق بر ساخت تاریخی قصه نیست بلکه سنخیت زمانی بیشتری با جنس شوخی های کلامی امروز دارد یعنی به زمان ساخت فیلم نزدیک تر است تا تاریخ خود واقعه، و برخی تصوراتی که این گروه اراذل از بچه های جنگ دارند و تفسیری که از خود حادثه دارند به افکار عمومی امروزی شبیه است تا زمان واقعی خود جنگ،در سکانس پایانی فیلم همه و بدون اینکه تلاشی برای نجات مجید از مرگ بکنند منتظر جان دادن او نشسته اند و با شوخی هایی که می کنند گویی مرگ را نیز به سخره گرفته اند. و همین تداخل ناموزون فرم (طنز)و محتوا (تحول اخلاقی) انتقال پیام معنوی قصه را دچار سکته می کند. اتفاقی که در فرآیند فیلم تکرار می شود.

اخراجی ها ضمن نگاه مهربانی که می خواهد به اراذل و اوباش عزیز داشته باشد به طور تلویحی به نقد خودی نیز می پردازد و به نوعی افراطی گری در هر دو جبهه موافق و مخالف را به تصویر می کشد. رفتارهای خشن و افراطی برادر نرگس با مجید سوزوکی یا ریاکاری و دورویی کسانی مثل حاجی (محمدرضا شریفی نیا) یا رفتارهای تند آن فرمانده با اخراجی ها نمونه یی از این نقد درونی است که گویی به خاطر افراط بازی های آنها، اینها نیز به افراطی گری در این سوی معرکه روی آورده اند و در این بین شخصیت روحانی قصه و خود میرزا در نقطه تعادل قرار می گیرند تا به عنوان الگوی اخلاقی نیز معرفی شوند.

اما روایت همه این حرف های تلنبار شده در سطح باقی می ماند و در نهایت جز خنداندن صرف مخاطب به معناسازی مورد نظر نمی رسد. چرا که تحول قهرمان فیلم، مجیدسوزوکی بسیار ناگهانی، کم مایه و سطحی شبیه به تحول کاراکترهای مهران مدیری در مجموعه طنزهای شبانه اش می ماند. تحولی که در فضایی سانتی مانتالیستی قهرمان بازی به جو گیرشدن، تغییر زود گذر و ناپایدار انسانی منتهی می شود. قهرمان هایی که همه بر ساخته عشق و عاطفه اند نه خود ساخته معرفت؟

اخراجی ها به عنوان یک فیلم کمدی جنگی، مضمون را فدای فرم می کند و البته در رمزگشایی معنوی از سوی مخاطب نیز راهی به مقصود نمی برد زیرا در ذهن تماشاگر نیز جز خاطراتی از یک فیلم سرگرم کننده و شاد چیزی اثر گذار باقی نمی ماند.

اخراجی ها اما از موسیقی زیبای فریدون شهبازیان بهره های فراوانی برده و یکی از امتیازهای فیلم همین است و می توان پیش بینی کرد با توجه به مخاطب شناسی تماشاگران ایرانی و حاشیه های جنجالی این فیلم به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران بدل شود.

سید رضا صائمی



همچنین مشاهده کنید