یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
جایزه ها ما را می بلعند
هابز: جایی که تولید نباشد، فلسفهای دیده نمیشود.
کسانی که جایزه میگیرند و کسانی که جایزه نمیگیرند. ما جایزهها را میگیریم و جایزهها ما را میگیرند. تولید میکنیم که جایزه بگیریم و نه این که تولید میکنیم که تولید بکنیم. کسانی که اعتبار خود را از آن میگیرند: کسانی که اعتبار خود را بر آن بنا مینهند و کسانی که جان خود را روی آثار خود میگذارند. کسانی که جایزه میگیرند شهرت یک شبه کسب میکنند و کسانی که به تولید آثار میپردازند شهرت خود را تاریخی میسازند. جایزه را یک نفر میدهد و افتخار را مردم؛ اگر این یک نفر نمایندهی مردم نباشد جایزه او را خواهد بلعید. گاه جایزهها پدیدههای بیمعنا میشوند از این رو که، عکاس نمیداند با چه بار معنایی یا مفهومی به شهرت رسیده و هم چنان در غرور بیمحتوا به سر میبرد: چه کسی جایزه میدهد؟ جایزههای بیمحتوا از کسانِ بیهویت.
هویت عکاس در آثار هنریاش موج میزند ولی جایزهها غالبا از سوی ارگانهایی داده میشود که پیوندی با فرهنگ و هنر ندارند. این ارگانها با جایزهها آثار را نمیخرند بل که عکاس را در تنگنای مادی قرار میدهند که تصمیم گیرنده نباشد. مثل هدیهی تولد: کسی که پول میدهد و کسی که گرچه هدیهای ارزانتر میدهد. هنگامی که هدیههای ما به امرار معاش میچسبند شخصیت اجتماعی و فردی را میربایند. اگر جایزه همه چیز عکاس باشد، چیزی برای گفتن نمییابد. او باید جایزهی نقدیاش را صرف زندگیاش بکند و نه سرمایه گذاری برای تولید آثارش. اما، کسی که با کارهایاش شناخته میشود جایزه او را فرو نمیافکند.
جایزهی عکاس نگاههای کنجکاو بینندهگان است. او در تاریخ هنر چشمک خواهد زد.
چنان که یک بار هم گفتهام، جشنوارهها سبب یک دست شدن آثار تولیدی میشوند. این آثار در مدار توهم تکرار میشوند بدون این که چیزی را اثبات یا نفی کنند. کیفیت جشنوارهها به قیمتشان است نه به نوآوریشان، و نرخ هر جشنواره بر تورم اقتصادی استوار است. برای سرازیر کردن آثار قیمتشان را بالا بردهاند و از این رو رفته رفته عرضه را کم و تقاضا را افزایش دادهاند. این بنگاههای اقتصادی دقیقا با سیاستهای الکن و ضد بشری دولت هم آوا شده است. تناقض این بنگاهها هم چون تناقض سیاستهای اقتصادی دولت، در هزینه کردن بدون سودآوریست: چیزی به نام بایگانی هنری در بین آنان دیده نمیشود. تنها چیزی که به درد این جشنوارهها میخورد تعداد آثار رسیده است. گردابی از تکرارِ آثار جایزهْها درست شده بی آن که کمترین تأثیری بر روند هنری داشته باشد. پرتو آنها چون سیاهچالهای بلعیده میشود. به نظر سنگیناند ولی بیهیچ فرا راهی یا روشناییای، حتا آثار پر ارج نیز به درد مزمن فراموشی گرفتار شده و در کنج خاموشی فرو میروند. عکاسانی که جان مردم را میکنند تا به قلل جایزهها برسند و کسانی که جان میکنند تا بر دل آنان بنشینند. این گونه تولید یعنی هیچ! تولید به اندیشه میانجامد و اندیشه به عملِ تولید.
این دورِ منطقیست که به هنر ختم میشود نه دور توهمی که در جشنوارهها پدید آمده است. هنر گردش خود را این گونه میآغازد تا به تاریخ پیوند بخورد. گردشی از سلیقههای گوناگون و به نظر هرج و مرج از آثار هنری بر اذهان درجهی دوم دشوار میآید. مدیریت هنری ما توان سلیقههای گوناگون را ندارد. در کشور ما چقدر انرژی هزینه شده است تا سلیقهها و روانها یک دست شوند. کسوتهای پیشینِ هنرِ ما عمر خود را فرسودند که تاج عکاسی را سرور شوند، در عوض خط فاصلی بین مردم و هنرمند کشیدند که هنر از سینهها به طاقچهها روانه شود.
آنان در کشف قاعدهی بازی پیروز میشوند هنگامی که به جایزهها دست مییابند ولی از هر گونه اتفاقات پیرامون خود غافل میماند. به جای دست یافتن به اتفاقات به قواعد بازی دست مییابند. این قواعد تولید نمیْکنند بل که تکرار میکنند. هنر ملی هم چون خودروی ملی به مونتاژی دست سوم از آثار بدل میشود. کسی که با قاعده پیش میرود زود به نتیجه میرسد و دیر به گوهر حقیقت: او اسیر قواعد است نه درگیر رویدادها. این رویدادها را در قالب قواعد دیدن کار کسیست که منتظر نتیجه است. و کسی که درگیر رویدادهاست منتظر هیچ سرانجامی نیست، چرا که کار طبیعت پایانی ندارد و او خود جزیی از رویدادهای بیشمارش باقی میماند. کسی که تولید میکند و درگیر رویدادهاست، خود قاعده ایجاد میکند: کسی که تولید میکند و کسی که تولید میشود.
در اجتماع هنری همه باید سخن بگویند و در اندیشه و عمل بر هم پیشی بگیرند و این برخلاف انتظار برخیها بلبشو نیست. نظامی که در گردش اندیشهها دیده میشود، در یک صدایی دیده نمیشود. تک صدایی کلافه کننده است: هم چون سوت یکنواختیست که به هنگام ایستادن قلب شنیده میشود. جامعهی مرده یا از نفس افتاده جامعهایست که قواعد بیشمار را تجربه میکند و این دستورالعملهای زیاد در سمت و سوی خفه کردن صداهای ضدپوپولیستیست. همه به اندیشههای کلیگرا و در عمل بیمحتوا تشویق میشوند. این قواعد و دستورالعملهای بیشمار اندیشههای عملگرا را منزوی میکند.
باید در پی نظامی از اندیشهها و آثار بود که فراگیر افراد اجتماع باشد. و متأسفانه ما بر فلسفهای سوار نیستیم که بتواند چنین نظامی را بیافریند و از سوی دیگر، از این که گرفتار دور تسلسل شدهایم هیچ راه برون رفتی تولید نمیشود. عکاسی ما بنیانی شفاهی دارد. دست و پای نظاممندی فلسفی چنان بسته شده که با چیزی چون معجزه میتواند گشوده شود. ولی باید بر جان نظام کنونی ترَک انداخت و در فراخوانی از اندیشههای نو و مستعد آغاز به ترمیم نظامی رو به رشد کرد. و در این میان، جایزهها هم چون افیونی از هوش برنده هنرمان را تخدیر میکند.
جایزه دو شق دارد: یکی با نام و آوازه همراه است و دیگری مبلغی پول است. بدترین گونهی جایزه در شق پول است. عکاس برای امرار معاش به چنین جایزهای روی میآورد که نشان دهندهی ناچاریست. این پول خرج زندگی روزمره میشود بدون این که در روند هنری قرار بگیرد. وضعیت معیشت در کشور ما شق دوم را ترجیح میدهد و این در حالیست که هیچ کوششی برای تغییر وضعیت موجود نمیشود. وضع معیشتی همیشه و همه جا برای هنرمندان مهم است ولی اولویت مهمی نیست. دست گذاشتن روی این موضوع همواره ناشیانه بوده است. اهمیت دادن بدان سبب شده است چرخه و گذران زندگی هدف شود. کسانی که به نام آوری رسیدهاند و سپس به نان آوری رسیدهاند، کسانیاند که هدف را جای بهتری نشاندهاند.
از سوی دیگر، جوایزی که نام و آوازهشان سر از مرزها بیرون میزند لازمهاش وجود هنرمندانی بزرگ و مطرح است که خود دست اندرکار جشنوارهها هستند. در جشنوارههای ما اینان غالبا موجوداتی دست دوماند چرا که به هر تقدیر دل و دماغ برپایی یک جایزهی معتبر را از کف دادهاند و بدین ترتیب، کسانی به این کار روی آوردهاند که چیزی از جریان عکاسی نمیدانند. جوایزی چون پولیتزر، اسکار و نوبل گرچه به همراه پول گزافیست ولی نام آن ارجحیت تمام دارد. پول جایزهی زنده ماندن است: هم چون لقمهی لذیذیست که چشمها را خیره میسازد و غالبا کسی که آن را پرداخت میکند در عرصهی هنر بینام است. بدین جهت است که، این جوایز هیچ ارزشی تولید نمیکنند غیر از اسکناس. این گونه جایزهها ایستگاههای توقف و ماندناند: خط و نشان کشیدن برای عکاسانیست که جور دیگر اندیشیدن را پیشهی خود ساختهاند.
اعدام در کشور ما یک اتفاق پیچیده و دیرینه است. کسی که بر بالای دار میرود زندگیاش را باخته است و کسی که به تماشایش نشسته چیزی از این باخت نمیداند و شاید هم اقتدار حکومتاش را میستاید. بدتر از آن، عکاس است که در بیتفاوتی تمام شاتر میزند و بیخبر از تأثیریست که این طناب بر آینده خواهد افکند و پنجهاش بر زندگی اجتماعی خود او نیز سایه خواهد انداخت. او اتفاق را نمیبیند بل که تصویری را بر ذهن خود نشانده که پیوندی با آن ندارد: او تنها چشمان نگران کشورهای توسعه یافته را رصد میکند که دلشان برای ما میتپد. این عکاسان چشمان نزدیک بین آناناند. اعدام در ایران اتفاق نیست. چادرهای مشکی اتفاق نیست. هست، ولی نه آن گونه که پنداشتهاند و در کادرهایشان دیده میشود. عین این است که کار نیک را برای بهشت میکنند. اگر بهشت را از ناخودآگاه آنان کنار بزنید چیزی برای تنفس کردن باقی نمیماند. اگر جامعهی ما تبدیل به کشوری چون سوئد میشد، این عکاسان سوژهخوار چه میکردند؟ شاتر زدن بر این موضوع اتفاق نیست. سوژهای که به سراغ عکاس بیاید اتفاق نیست، یک تصادف است. زرنگ که باشیم در امور تصادفی کمین میکنیم. عکاس جنگ به دنبال اتفاق و حوادث خطر میکند. این عکاسان در هر حالتی سوژههای خود را دارند و در نتیجه جایزه چشم آنان را خیره نمیکند.
او طناب دار را با جایزه معاوضه میکند. در این سو طناب است و آن سو جایزهها: الا ای جوخه ماشه را نچکان/ هنوز اندکی شب است. این سو چشمها خیره در جایزهها دنبال سوژهی تصادفی میگردند و از آن سو شهرتهای بیدریغ به سوی جامعهی پرهیجان ما روانه میشوند. در این چند سال شهرت بیشتر ماها صرف کلنجار رفتن با حکومت شده است. در این جامعهی هیجانی شهرتهای باد آورده زندگیها را متلاشی یا چندان که میپسندید، از این رو بدان رو کرده است. این شهرت قسمت کسانی باد که در دادوستد دستی چیره دارند و چشمان تیزبین آنان فرصتهای خوب را همواره از آن خود باقی میگذارند.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست