چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

قلب و فلسفه غرب


قلب و فلسفه غرب

پاسکال به نحوی به شناخت شهود قلبی قائل شده است که در مقابل استدلال گفتاری قرار می گیرد به عقیده او ما فقط از طریق فاهمه نیست که مطالب را در می یابیم, بلکه با قلب خود نیز به اصول اولیه شناخت و به حقایق اصلی پی می بریم

پاسکال به نحوی به شناخت شهود قلبی قائل شده است که در مقابل استدلال گفتاری قرار می‌گیرد. به عقیده او ما فقط از طریق فاهمه نیست که مطالب را در می‌یابیم، بلکه با قلب خود نیز به اصول اولیه شناخت و به حقایق اصلی پی می‌بریم.

شاید یکی از معضلات اصلی فرهنگی ما - در دوره معاصر - عدم جامعیت شناخت و احاطه زیربنایی به روح کلی حاکم بر مسائلی باشد که به ناچار در نظرگاه علمی و خاصه به‌لحاظ فرهنگی ما با آنها روبه‌رو هستیم؛ چه بسا عملاً نه فقط میل به همکاری در میان رشته‌‌های مختلف دیده نمی‌شود، بلکه به ناحق، تخصص فقط موقعی ملاک تبحر دانسته می‌شود که شخص خود را جدا و مستقل از بقیه تصور کند و دامنه رشته خود را کارآمدتر از بقیه و خود را از هر جهت بی‌نیاز از دیگران بداند. البته از جهتی تخصص حرف اول را می زند ولی به هر ترتیب هر نوع تخصصی فقط در چارچوب زیربنای فرهنگ کلی می‌تواند معنی پیدا کند و امروزه به خوبی می‌توان نشان داد که نه فقط ذهن سالم در بدن سالم است، بلکه هر دوی آنها، سلامت خود را از محیط سالم می‌گیرند و برخلاف تصور رایج، سلامت و یا بیماری فقط مسئله افراد نیست بلکه آلودگی طبیعت و آلودگی فرهنگی و تعلیمات سطحی یعنی سطحی‌انگاری و سطحی بینی، خود مسبب بیماری‌‌های گوناگون می‌تواند بشود. در هر صورت فقط براساس تپش قلب شخصی نیست که سلامت جسم و روان افراد حاصل می‌آید، بلکه بیشتربا تپش سالم قلب کلی عالم و محیط زیست و شرایط سالم اجتماعی و فرهنگی است که سلامت یک قوم و در نتیجه سلامت افراد متشکله آن قوم را می‌توان تضمین کرد.

به هر طریق کلمه عربی »قلب« و معادل فارسی آن »دل« خواه ناخواه نزد ما در معانی بسیار متنوع و مختلف به کار می‌رود و باید طیف وسیعی از ترکیبات برای آنها در نظر گرفت. همین به خوبی نشان می‌دهد که صرفنظر از منطوق و صورت لفظی رایج آن، مفهوم آن را در سطوح مختلف معانی که الزاماً در یک سطح قرار نمی‌گیرند، باید دریافت که همین نیز اهمیت این نوع مفاهیم را در فرهنگ ما به خوبی نمایان می‌سازد، آن هم از نظرگاه‌های مختلف. در تعریف رسمی قلب می‌گوییم که آن عضوی است درونی به شکل صنوبری که ضرباتش موجب حرکت خون در بدن می‌شود؛ یا به لحاظ اخلاقی اصطلاحات »قلب سلیم»، «قلب پاک و منزه« یا »خوش قلب« و »بدقلب« را به کار می‌بریم. به لحاظ روانشناسی می‌توان مثلاً از »قوت قلب«سخن گفت و یا معانی دیگری چون »قَلب شدن«یعنی دگرگون و واژگون شدن و غیره را به کار برد. به نحو اعتقادی می‌توان مثلاً در مثنوی اشاره به این مصرع کرد که »انس حق را قلب می‌باید سلیم« و معانی بسیار دیگر از این قبیل.

البته در زبان فارسی ترکیبات با کلمه»دل«بسیار زیادتر از »قلب» است،‌به نحوی که شاید در هیچ زبان دیگری به اندازه فارسی، چنین ترکیباتی نتوان یافت. از جمله: دل آرام - دل آزار - دل آزرده - دل آشوب - دل آور- دل آویز - دل افروز -‌دل افسرده - دل‌انگیز - دلباختگی - دلباخته - دل باز )بلیغ و زبان آور) - دل برداشتن )قطع علاقه) - دلبری - دلپذیر - دلپسند - دلتنگ - دلجو -‌دل‌چرکین - دل چسب - دلخراش -‌ دلخسته - ‌دلخون - دل دادن - دل داشتن)جرأت داشتن و دلیر بودن) - دل دل کنان )تردید) -‌دلسرد - دلسوخته - دلسوز - دل سیاه - دلشاد - دلشده - دل شکسته - دل شوره - دلفریب - دلکش - دلگرم - دل‌گرانی - دلگیر - دل مانده - دل مشغولی - دلهره و غیره و غیره....

در دنباله این نوشته از آنجا که من بیشتر متخصص فلسفه غرب هستم، اندکی نیز در این زمینه سخن می‌گویم: در سنت‌های باستانی یونان، افزون بر اسطوره‌های زیادی که در آنها به سهم قلب در عشق توجه شده است، ‌در محاورات افلاطونی - خاصه در محاوره ضیافت -‌سقراط از قول دیوتیما، زن کاهنه جهاندیده، مطالب زیادی در مورد عشق گزارش داده است. در محاوره فدروس، افلاطون طبیعت نفس را سه جزئی دانسته و عقل را در سر، همت و اراده را در سینه و شهوات را در شکم در نظر گرفته است و به نحو مجازی این مجموعه سه‌گانه را به ارابه‌ای تشبیه کرده که عنصر عقلانی، ارابه‌ران و دو عنصر دیگر یعنی اراده و شهوت، دو اسبی که ارابه را می‌کشند، ولی آن دو، به هیچ وجه با هم همسو نیستند و اگر عقل نتواند تعادل و اعتدالی میان آنها برقرار کند، حرکت ارابه مختل خواهد شد و حتی امکان دارد که سرنگون گردد. در سنت افلوطین نیز به نحو دیگر اشاره به همین مطلب شده است؛ عشق که از قلب نشأت می‌گیرد، شیفته زیبایی است ولی اگر نخواهد از رهگذر حکمت به آن گرایش داشته باشد، منحرف خواهد شد و به غایت مطلوب نخواهد رسید.

در عصر جدید در قرن هفدهم معنای قلب، با تحقیقات ویلیام هاروی انگلیسی معنای وظایف الاعضایی پیدا می‌کند و صرفاً عامل حرکت وگردش خون محسوب می‌شود و به صورت مظهر تپش زندگی در نزد جانداران اعم از حیوان یا انسان در می‌آید. دکارت فرانسوی براساس اعتقادات فلسفی خود، جوهر نفس را که همان فکر و اراده می‌داند، به نحو تام از جوهر جسمانی که آن را نیز امتداد و حرکت لحاظ می‌کند، متمایز ساخته است و شناخت علمی را صرفاً از نوع »هندسی - مکانیکی« قلمداد می‌کند که از طریق ریاضی نیز قابل اندازه‌گیری است. در نتیجه جسم انسان را صرفاً ماشین به حساب می‌آورد که در آن تپش قلب، حرکت خون را تنظیم می‌کند. دکارت خواه ناخواه از طریق غده صنوبری که در پائین مغز قرار گرفته، به نحوی به رابطه نفس و جسم نزد انسان قائل بوده و به معنایی یکی از اولین کسانی در اروپاست که تلویحاً اشاره به نوعی طب تن و روان درمانی کرده است. او باز در هر صورت قلب را صرفاً مکانیکی می‌داند و آن را به هیچ وجه جایگاه و مرکز انفعالات و عواطف محسوب نمی‌‌کند؛ به عقیده او منشأ کل این امور همان غده صنوبری است.

در مقابل دکارت، هموطن و تقریباً همدوره او، پاسکال از این لحاظ عملاً به مقابله با افکار او برخاسته است. پاسکال به نحوی به شناخت شهود قلبی قائل شده است که در مقابل استدلال گفتاری قرار می‌گیرد. به عقیده او ما فقط از طریق فاهمه نیست که مطالب را در می‌یابیم، بلکه با قلب خود نیز به اصول اولیه شناخت و به حقایق اصلی پی می‌بریم. با اتکای به قلب، در مورد بسیاری از مسائل می‌توانیم نظر درستی داشته باشیم. پاسکال به این منظور، آن جمله معروف خود را بیان می‌کند که »قلب واجد دلایل خاص خود است که فاهمه قادر به درک آنها نیست«. به عقیده او در مقابل هوش حسابگر هندسی،‌انسان واجد نوعی هوش قلبی ظریفی است که نه فقط اعتبار شناخت ما را به لحاظی تضمین می‌ کند بلکه عمیقاً بر انسانیت ما نیز صحه می‌گذارد.

موضع پاسکال به جهتی بسیار نزدیک به افکاری است که در سنت‌های ما ایرانیان و ادبیات عرفانی ما نمونه‌های بارزی از آنها را می توان پیدا کرد.

قیصری در شرح خود آورده است، آنچه را که حکما نفس مجرد ناطقه می‌ خوانند، اولیاء الله قلب می‌نامند. قلب جوهر مجردی است میان روح و نفس. در شرح کلمات باباطاهر آورده شده است که »القلبُ میزان الحق«. باز گفته‌اند که نور معرفت و صفت ذات احدیت را در دل‌های عارفان باید جست‌وجو کرد، زیرا دل‌های ایشان قانون معرفت است و سرهای ایشان کان محبت. در شرح گلشن‌راز، باز دل را عبارت از نفس ناطقه دانسته و آن را محل تفصیل معانی و به معنای مخزن اسرار حق که همان قلب باشد،‌ دانسته‌اند:

دل چه باشد مخزن اسرار حق

خلوت جان بر سر بازار حق

دل امین بارگاه محرمی است

دل اساس کارگاه آدمی است

چون در شیراز یعنی شهر شعر، پایتخت زبان فارسی و فرهنگ اصیل ایرانی هستیم، برای حسن ختام چند کلمه‌ای هم از کتاب عبهرالعاشقین روز بهان بقلی شیرازی که به عینه رونویسی کرده‌ام برای شما می‌خوانم:

«اول یک عبارت از حواشی که شخصی ناشناس بر این کتاب نوشته و در چاپ مرحوم معین آورده شده است، می‌خوانم. «...» لاجرم حق تعالی به صفت لطف و جمال ازلی تجلی در عقل فرمود و عقل در روح و روح در قلب و از مشکات قلب نور به عالم طبیعت انداخت«.

حال چند سطر از متن اصلی)صفحات ۷۶ و ۷۷ در همان چاپ) می‌خوانم:

»در عشق الهی، دوازده مقام است: اول عبودیت، ثانی مقام دلالت، ثالث مقام مراقبت،‌ رابع خوف، خامس مقام رجا، تاسع مقام مکاشفه، عاشر مقام مشاهده، حادی عشر مقام محبت، ثانی عشر مقام شوق و مرتبه اعلی عشق کلی است که مقصد روح است... از آنجا - سر معارف و طوالع توحید پدید آید، بعد از آن مقام منقطع است.« در نمونه دومی که برای خواندن در اینجا انتخاب کرده‌ام، ‌مثال بسیار خوبی را نیز از هنر ایجاز در نثر روزبهان نیز می‌توان دید «گه جوهر طینت آدم را به آتش محبت بسوزند. گه با ترنم نوای ازل بسازند، گه در سکر، گه در صحو که در محو؛ گهی در قبض، گهی در بسط، گهی در خوف، گهی در رجا، گهی در فراق و گهی در وصال، نه در فراقش منزلی، نه در وصالش محلی.« والسلام.

پی‌نوشت‌ها:

۱ . براساس این متن به تاریخ ۱۲ آذرماه ۱۳۸۸، در اولین همایش نواهای قلب که با همکای بخش قلب و عروق و اخلاق پزشکی و خانه قلب در شیراز شده بود، سخنرانی ایراد شده است.

۲. (۱۶۵۷ـ ۱۵۷۵) Harvey (w). طبیعت شناس و طبیب معروف انگلیسی که در کمبریج تحصیل کرده و از دانشگاه پادوا ایتالیا درجه دکتری گرفته است. در سال ۱۶۱۶ او نظریه حرکت گردش خون را کشف کرده و به سال ۱۶۲۸ آن را در کتابی تحت عنوان حرکت قلب و خون در جانوران انتشار داده است.

۳ . (۱۵۹۶-۱۶۵۱) Descartes(R.)

۴ . Soma-psychologie

۵. در رساله انفعالات نفسانی دکارت قسمتی به این موضوع اختصاص داده شده است.

۶. Pascal (B.) (۱۶۲۳-۱۹۶۲)

۷ . Le coeur a ses raisons que la raison ne connait pas

۸ . ر.ک. به چاپ این کتاب به تصحیح و مقدمه فارسی و فرانسوی هنری کربن و محمد معین - انتشارات انستیو ایران فرانسه - تهران ۱۳۳۷ شمسی (۱۹۵۸ م.)



همچنین مشاهده کنید