جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

وظایف والدین نسبت به فرزندان


وظایف والدین نسبت به فرزندان

دوره کودکی و آمادگی در موجوداتِ مختلف متفاوت است بعضی از آنها دارای دوره کودکی بسیار کوتاه و بعضی از آنها دارای دوره کودکی بسیار طولانی هستند

برای همه ما بدیهی است که نژاد موجودات جاندار، در عالم طبیعت، از راه توالد و تناسل، در روی زمین حفظ می شود.

موجودی که ادامه وجود والدین و وسیله استمرار نژاد خویش است، دوره ای به نام کودکی و در حقیقت، آمادگی را پشت سر می گذارد تا بتواند مستقلاً زندگی خود را اداره کند و مسؤولیت هایی که بر عهده اوست، انجام دهد.

دوره کودکی و آمادگی در موجوداتِ مختلف متفاوت است. بعضی از آنها دارای دوره کودکی بسیار کوتاه و بعضی از آنها دارای دوره کودکی بسیار طولانی هستند.

کوتاهی و درازی دوره کودکی بستگی دارد به این که موجود از نظر خلقت و آفرینش و بزرگ بودن مغز و پیچیدگی ارگانیسم در چه مرحله از مراحل کمال باشد.

در این میان، انسان گوی سبقت را از همه موجودات ربوده و طولانی ترین دوره را از لحاظ کودکی و آمادگی به خود اختصاص داده است. چرا!.

علت آن را باید در سنگینی بار امانتی جستجو کرد که بر دوش این انسان است. انسانی که می تواند پا بر قله بلند (مطلق گونگی) بگذارد و در نظام بیکرانه آفرینش، واسطه میان خدا و خلق گردد و در این مرتبه، مبدأ و منتها و آغاز و پایان و حاکم مطلق بر همه ممکنات گردد. (۱).

انسان، مانند همه موجودات مادی حرکت طبیعی و جوهری دارد و باید همواره از قوه و استعدادی به فعلیتی درآید؛ یعنی هر قوه ای، مقدمه و زمینه یک فعلیت و هر فعلیتی ضمن این که فعلیّت مرحله قبل است، قوه و استعداد مرحله بعد است و این حرکت، تا آن جا می تواند ادامه پیدا کند که انسان به مرتبه عبودیت مطلق و وارستگی کامل برسد که در کنه (عبودیت مطلق) ربوبیت است و فلاسفه ما گفته اند:.

العُبُودِیَّهُٔ جَوهَرَهٔ کُنْهُهَا الرُبُوبِیَّهُٔ؛.

بندگی خدا گوهری است که کنه و حقیقت آن، مقام ربوبیت است.

بنابراین، انسان هر چه از لحاظ عبودیت کامل تر بشود، از نظر درجه و مقام ربوبیت نیز کامل تر می شود و عبودیت مطلق انسان، همان مقام (مطلق گونگی) و وساطت او میان خدا و خلق است.

چنین انسانی در زیر این چرخ کبود، از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است و همه عاشقان کمال را غلام همت خود می سازد.

والدین، بر حسب نظام طبیعت، عامل مؤثر به فعلیت رسیدن قوه ها و استعدادها در نطفه، جنین و وجود طفلند.

نطفه ها حامل کروموزوم ها و کروموزوم ها حامل ژن ها هستند و ژن ها دنیای پیچیده ای از استعدادهای ارثی اند که با پیمان مقدس ازدواج و آمیزش دو انسان در مسیر فعلیت قرار می گیرند.

در این میان، نقش مادر به مراتب مهم تر از نقش پدر است. او ماه ها طفل را در رحم با شیره جانش و بعد از تولد، ماه ها از مجرای سینه اش که کانون عواطف پاک و جایگاه قلب پرمهر اوست پرورش می دهد و از آن پس نیز همواره هستی اش را برای هستی فرزند دلبند خود می خواهد.

زانکه هر کره پی مادر رود تا بدان جنسیتش پیدا شود. آدمی را شیر از سینه رسد شیرخر از نیم زیرینه رسد. در تمام این مدت، هم مادر و هم فرزند تحت سرپرستی پدر زندگی می کنند و این پدر است که وظیفه دارد نیازمندی های مادی آنها را از نظر لباس و خوراک و مسکن، فراهم سازد.

پدر و مادر وظیفه دارند که با رعایت قوانین بهداشتی، جسم و محیط زندگی خود را سالم نگاه دارند، زیرا اگر آنها سلامت جسمی خود را به خطر اندازند و محیط زندگی را از آلودگی ها حفظ نکنند و مراقبت های لازم بهداشتی نداشته باشند، طفل را گرفتار خطرات و مهالکی خواهند کرد که به هیچ وجه قابل اغماض نیست و نه تنها برای آنها غم و اندوه و افسردگی و مصیبت به بار می آورد، بلکه اگر ناشی از تقصیر باشد، مجازات و مؤاخذه الهی نیز دامنگیر آنها می شود.

آنها با آمیزش خود و با تلاش ها و کوشش هایی که متحمل می شوند و با رعایت همه جنبه های بهداشتی می توانند زمینه ساز سلامت و تندرستی کودک خود باشند و سلامت و تندرستی کودک، زمینه ساز به فعلیت رسیدن قوه ها و استعداد های گوناگونی است که در وجود او به ودیعت نهاده شده است.

بگذارید با صراحت هر چه بیشتر این مطلب را بگویم که فرزندان تنها از لحاظ جسمی مولود و محصول آمیزش والدین و ژن هایی که از آنها به ارث می برند نیستند و نیز تنها اموال و اندوخته های والدین را پس از مرگ آنها به ارث نمی برند و نیز تنها از خلق و خوی و روش تربیتی صحیح یا غلط آنها برخوردار نمی شوند، بلکه از عکس العمل کردارها و رفتارهای نیک و بد آنها نیز بی بهره نمی مانند!.

▪ اگر با یک دید ظاهری و ماتریالیستی به مسأله بنگریم، تنها پنج مطلب است که مورد قبول واقع می شوند:.

۱) قانون وراثت از لحاظ ژنتیک.

۲) آثار و عوارضی که ژنتیک نیست، بلکه جنبه مادرزادی دارد؛ مانند عوارض اعتیاد و بیماری های جنسی و آنچه نتیجه عدم رعایت بهداشت و این گونه امور است.

۳) تأثیراتی که والدین از نظر اخلاقی و تربیتی بر فرزندان خود دارند و حتی اقداماتی که آنها از لحاظ فراهم کردن امکانات تحصیلی و غیره، انجام می دهند، در همین قسم قرار می گیرند.

۴) ارث بردن فرزندان از اندوخته های مالی والدین.

۵) بهره مند شدن فرزندان از عناوین و اعتبارات خانوادگی که ما نیز در بحث گذشته پذیرفتیم که اصالت و شرافت خانوادگی می تواند یکی از معیارها باشد.

هرگاه با دید باطنی و متافیزیکی نیز مسأله را مطالعه کنیم، مطالب بالا مورد قبول واقع می شود، لیکن یک مطلب دیگر هم باید اضافه کنیم و آن عبارت است از:.

۶) برخورداری و بهره مندی فرزندان از عکس العمل کردارها و رفتارهای والدین.

این جاست که انسان متوجه می شود که پدر و مادر شدن، تنها یک جنبه فیزیکی و آمیزش تن به تن نیست و فرزند فقط وارث جسمی و مالی والدین نیست، بلکه وارث همه جنبه های دیگر نیز هست و اینهاست که وظایف والدین را هر چه بیشتر سنگین و دشوار می سازد.

درباره مطلب ششم، باید قدری توضیح بدهیم:.

ما نمی خواهیم بگوییم که فرزند به کیفر یا پاداش اعمال و رفتار پدر و مادر می رسد. اقتضای عدالت این است که هر کسی خودش پاداش یا کیفر اعمال نیک یا بد خود را ببیند؛ اما در عین حال می خواهیم بگوییم: فرزند از واکنش های طبیعی و تکوینی اعمال والدین بی بهره نمی ماند. پدر یا مادری که مشروبات الکلی مصرف می کند یا به واسطه بعضی از قصورها یا تقصیرها گرفتار عوارض مزمن جسمی می شود. فرزند هم از این گونه عوارض و واکنش هایی که برای جسم والدین مطرح است، مصونیت ندارد.

اینها چیزهایی است که مطابق سنت آفرینش است و به رابطه علت و معلول و قانون دترمینیسم بستگی دارد. این ماییم که باید رفتار خود را با سنت های آفرینش و رابطه غیرقابل تخلّف علت ها و معلول ها هماهنگ کنیم. نه ما می توانیم سنت های آفرینش و رابطه های علی و معلولی را در هم بریزیم و نه عاقلانه است که چنین توقعی داشته باشیم.

تمام کودکانی که ناقص العضو یا علیل و رنجور به دنیا می آیند، نتیجه تخلف انسان ها از سنت های آفرینش و پیروی نکردن آنها از جریان طبیعی و تکوینی آفرینش است که البته آنهایی که ندانسته و ناآگاهانه است قابل اغماض است و آنهایی که دانسته و آگاهانه است، جرم و جنایت است و به هیچ وجه قابل اغماض نیست.

▪ امام صادق(ع) فرمود:.

هر زنی شوهر شرابخوار خود را اطاعت کند و با او هم بستر شود، گناهانش به اندازه ستارگان آسمان است و هر فرزندی که از او بزاید، پلید است و خدا هیچ توبه و فدیه ای از او قبول نمی کند، مگر شوهرش بمیرد یا از او جدا شود. (۲).

متأسفانه، بسیارند افرادی که بدون توجه به مسؤولیت های والدین و قصورها و تقصیرهای آنها سؤال می کنند که چرا کودکی ناقص العضو یا بیمار و مفلوک به دنیا می آید آیا با عدل خدا سازگار است که انسانی را این طور خلق کند.

این گونه به دستگاه آفرینش نگریستن و از تأثیراتی که واسطه ها در پدید آمدن یک انسان دارند چشم پوشیدن، گناهش کمتر از تخلفات والدین و اجداد و دهن کجی آنها در برابر سنت های آفرینش نیست، زیرا این گونه نگرش ها و بینش هاست که موجب آن گونه اهمال ها و لاابالیگری ها و بدبختی و فلاکت کودکان می شوند.

اما دید عالمانه این طور نمی گوید، دکتر کارل می گوید:.

مستی زن یا شوهر در لحظه آمیزش، جنایت واقعی است، زیرا کودکانی که در این شرایط به وجود می آیند، اغلب از عوارض عصبی یا روانی درمان ناپذیر رنج می برند. (۳).

دید عالمانه، انسان را بدون چون و چرا در برابر مسؤولیت ها به خضوع و تواضع وامی دارد و دید جاهلانه، انسان را به چون و چرا و گردنکشی و سقوط می کشاند.

تا این جا مطلب روشن است، اما سخن ما این است که حتی اعمالی که جنبه اخلاقی دارد و ارتباطی به جسم و قوانین فیزیکی و پزشکی و...ندارد، در وضعیت و سرنوشت کودکان بی تأثیر نیست و این همان است که گفتیم: جنبه ماتریالیستی ندارد، بلکه جنبه ماورای ماده دارد و نتیجه ارتباط دقیق و عمیق ماده و ماورای ماده است.

در اول سوره نساء - که وجود این سوره در قرآن نشانگر اهمیتی است که اسلام برای زنان و حقوق آنها قایل است - آیاتی درباره یتیمان و تکالیفی که جامعه نسبت به آنها دارد آمده است و سپس می فرماید:.

وَلْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهًٔ ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولوُا قَوْلاً سَدیداً؛ (۴).

آنهایی که اگر فرزندان ضعیفی از خود به جا گذارند، بر آنها بیمناکند، باید بترسند و در برابر خدا تقوا پیشه کنند و سخن صواب بگویند.

در این سخن الهی، تکیه بر یک اصلِ مسلم شده و آن این که انسان بر فرزندان ضعیف خود بیمناک است و به همین جهت می خواهد کاری کند که اسباب پریشانی و گرفتاری و بدبختی آنها فراهم نیاید.

با توجه به این اصل مسلم، انسان باید رعایت حال یتیمان را بکند و از تجاوز به حقوق آنها خودداری نماید، زیرا همان طوری که او به یتیمان مردم ظلم می کند، باید انتظار داشته باشد که روزی یتیمان خود یا فرزندها و فرزندزادگانش نیز گرفتار شوند.

عکس این مطلب را هم در قرآن داریم: در سوره کهف - که داستان خضر و موسی آمده است - خضر به موسی می گوید:.

وَأمّا الجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی المَدینَهِٔ وَکانَ تَحْتَهُ کَنْز لَهُما وَکانَ أبُوهُما صِالِحاً فَاَرادَ رَبُّکَ أنْ یَبْلُغا اَشُدَّهُمِا وَیَسْتَخْرِجا کَنْزَهُما رَحْمَهًٔ مِنْ رَبِّکَ؛ (۵).

آن دیوار مال دو بچه یتیم در شهر بود و زیر آن گنجی برای آن دو بود و پدرشان مرد صالحی بود. خدا می خواست که آنها بزرگ شوند و گنج خود را استخراج کنند و این رحمتی بود از پروردگار تو.

در این جا صالح بودن پدر یتیمان سبب می شود که حضرت خضر و موسی بیایند و روزی بدون مزد کار کنند و دیواری را تعمیر نمایند تا گنج در زیر آن محفوظ بماند و بچه ها هنگامی که بزرگ شدند، از آن بهره گیرند.

این جاست که باید تأیید کنیم که نتیجه اخلاق و رفتار انسان، تنها متوجه خود او نمی شود، بلکه به ذریه او نیز می رسد؛ البته اگر در حال حاضر هیچ گونه پاسخی برای این چرا نداشته باشیم، چیزی از اعتبار اصل مطلب کاسته نمی شود، زیرا آنچه قرآن می گوید، حق است و اهل ایمان با اعتقاد محکم، آن را می پذیرند؛ در عین حال اگر بتوانیم به این (چرا) پاسخی بدهیم، به عظمت قرآن بهتر و بیشتر پی می بریم.

انسان، هنگامی که ظلمش به ضعیفی می رسد، گامی در راه آشفته کردن روابط انسان ها برداشته و به اصل و حقیقت انسانیت لطمه وارد کرده است! همچنان که اگر احسانی کند، گامی در راه بهبود بخشیدن به روابط انسان ها و تقویت اصل انسانیت برداشته است.

آن که ظلمش به ضعیفی می رسد، به انسانیت لطمه زده و بدون این که خودش توجه کند، به خود و بستگانش نیز لطمه زده است و آن که احسان می کند، به انسانیت خدمت کرده و چه بداند و چه نداند، به خود و بستگانش نیز خدمت کرده است و در حقیقت، آنچه انجام می دهد، با عمل خویش روی آن صحه گذاشته و می خواهد و می پسندد و حتی به زبان حال سؤال کننده آن است و خداوند هم سؤال انسان را بی جواب نمی گذارد.

آیا آن که آدم می کشد، خواسته اش جز رواج بازار آدمکشی چیز دیگری است مگرنه همین آدم کش وقتی نمی تواند آدمکشی کند، به دعا و نیایش می پردازد و چون قدرت بر آدمکشی پیدا کند، خود دست به کار می شود به همین جهت، در بعضی از روایات اسلامی آمده است که: (نفرین ناحق نباید کرد!).

در حقیقت، خواست باطنی یکی است. اگر قدرت ندارد، طرف خود را نشان تیر دعا می کند و اگر قدرت دارد، نشان تیر ژ۳ و کِلاشینکف و....

بنابراین، با توجه به خواست باطنی، یا سؤال عملی است یا قلبی و به همین لحاظ هیچ کس نیست که در برابر خدای خود بی سؤال باشد، که قرآن می فرماید:.

یَسْاَلُهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالأَرْضِ؛ (۶).

همه آنهایی که در آسمان ها و زمینند از او سؤال می کنند.

و هیچ سؤالی هم نیست که بی جواب بماند، چنان که باز قرآن می فرماید:.

وءاتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَألْتُمُوهُ؛ (۷).

هرچه از خداوند سؤال کرده اید، به شما داده است.

پس کسی که روابط ظالمانه با مردم ضعیف و مستضعف دارد، خود چنین چیزی را می پسندد و برای خود و بستگانش هم می خواهد و به طور عملی سؤال می کند و این سؤال، جواب دارد و جواب آن به خود یا بستگانش می رسد.

و آنگهی مگر نه این است که ما خانواده را وحدت جسم ها و روح ها و افکار و عقاید دانستیم و فرزند را امتداد وجود والدین و میوه آن درخت وحدت یافته، شناختیم! چگونه ممکن است که آفتی که به ریشه و تنه درخت می خورد به میوه آن نخورد و کرمی که تنه درختی را می خورد به امتداد آن تنه لطمه و صدمه وارد نسازد!

چقدر در اشتباهند پدران و مادرانی که فکر نمی کنند که ممکن است نتیجه تهمت ها و غیبت ها و جوسازی ها و آزار و اذیت ها و بدنام کردن ها و لکه دار نمودن ها نیز روزی دامنگیر جگر گوشه های آنها بشود و آنها را نیز به همین عواقب، گرفتار و مبتلا سازد!.

چقدر کوتاه بینند آنهایی که فقط به فکر جسم و غذای جسمانی و لباس و مسکن فرزندان خود هستند و غافلند از این که از جهتی آنها را کامروا می کنند و از جهاتی ناکام و پریشان!.

چقدر ظاهر بینند والدینی که ظاهر چهره فرزندان خود را می خواهند گلگون و پرنشاط بنگرند، اما نمی خواهند به رنگ پریده و غمزده چهره باطنی آنها توجهی کنند!.

بیایید از این سوی چهره ها به آن سوی چهره ها برسید و ببینید که از برخوردهای نامطلوب و انحصارگری ها وحق کشی ها و انحراف ها و اعوجاج های باطنی آن جا را چه ماتم زده و افسرده و پریشان کرده اید! و تا دیر نشده، چاره ای بیندیشید.

گربه خاری خسته ای خود کشته ای ور حریر و قزدری خود رشته ای. تو گناهی کرده ای شکل دیگر دانه کشتی دانه کی ماند به بر. آب صبرت جوی آب خلد شد جوی شیر خلد مهر تست و ود. آب آتش را کشد آتش به خو می بسوزد نسل و فرزندان او. باز در این مقوله با خواننده گرامی گفتگو دارم، باشد که جامعه انقلابی ما همان طوری که برای صادر کردن معیارهای انقلابش به دنیا عزم را جزم کرده، به عمق بسیاری از خانواده ها نیز معیارهای اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی را صادر کند.

● خودسازی والدین

یقیناً همه جوانانی که پیمان مقدس زناشویی را امضا می کنند، از همان آغاز توجه دارند که دیر یا زود به عنوان پرافتخار مادری و پدری سرفراز می شوند.

در حقیقت، در عمق عشق به همسر، عشق به فرزند نهفته است و دو انسانی که برای تشکیل کانون گرم خانواده، یکدیگر را جذب می کنند موجود سومی می جویند که مظهر آمیزش جسم و روح آنهاست و آن چنان به آنها یگانگی و هماهنگی می بخشد که به شادی اش هر دو شاد و به اندوهش هر دو اندوهگینند و به طراوتش نشاط پیدا می کنند و به رنگ پریده اش هر دو افسرده می شوند.

آنها در ضمیر و باطنشان خواهان این هستند که برای فرزندان خود بهترین پدر و مادر باشند و در راه تربیت و ساختن انسانی نمونه و ایدآل هرچه بیشتر موفق شوند.

اینها آرزوهای آنهاست؛ آرزوهایی مقدس که اگر برآورده نشود، چه تلخی ها و دشواری ها که به دنبال خواهد داشت!.

بدیهی است که بر آورده شدن آرزوها نیازمند تلاش ها و کوشش های آگاهانه است و بنابراین، قبل از هر چیز، والدین باید خود را برای رسیدن به ایده ها و آرزوها آمادگی بخشند و در این رابطه، هر چه در توان دارند، به کار اندازند.

این جاست که مسأله خودسازی والدین مطرح می شود. شاید این مطلب، کمی برای خواننده تعجب انگیز باشد که چرا برای داشتن بهترین فرزند، خودسازی رإ؛ه ه ۳! اساس و مبدأ قرار می دهیم!.

اما با توجه به مطالبی که درگفتار پیش آوردیم و توضیحاتی که اکنون می دهیم، نه تنها جای تعجبی باقی نمی ماند، بلکه هر چه بهتر پی می بریم که جز از راه خودسازی نمی توان به این گونه خواسته ها و آرزوها دسترسی پیدا کرد.

امیدوارم خواننده گرامی تحمل این را داشته باشد که برای پی بردن به مفهوم صحیح (خود) از یک بحث فلسفی الهام بگیریم.

خویشتن ما چیز مستقلی از مبدأ آفرینش نیست، بلکه حقیقت آن ارتباط و تعلق و وابستگی محض است و اگر توجه به این حقیقت داشته باشیم، هم خود را خوب شناخته ایم و هم خدا را، در حالی که اگر از این حقیقت غافل بمانیم، نه خود را می شناسیم و نه خدا را و نتیجه آن (از خدا بیگانگی) و (از خود بیگانگی) است.

این که انسان خویشتن را موجود مستقلی در برابر خدا بشناسد که گاه گاه مانند گرسنه ای که متوجه نان می شود، به او توجه پیدا کند، بینش نادرست و بی پایه ای است، زیرا خویشتن انسان، این نیست. انسان، شی ء مستقلی در برابر هستی و نظام اسرار آمیز آن نیست. اصولاً رابطه ممکنات با مبدأ هستی همچون رابطه خورشید و اشعه آن است که هرگاه رابطه اشعه را از خورشید قطع کنی، اشعه ای باقی نمی ماند و هرگز اشعه نمی تواند در برابر خورشید مدعی استقلال و شیئیت باشد.

بنابراین، از دیدگاه فلسفه ما، خویشتن انسان؛ یعنی: ربط و تعلق و اضافه او به مبدأ هستی و عالی ترین درجه خودشناسی همین است و می تواند منشأ آثار و فواید بی شمار گردد.

به همین جهت است که: (من) فلسفی و عرفانی، یعنی آن چیزی که جز وابستگی و تعلق به مبدأ، حقیقتی ندارد و تأکید می کنم که مفهوم وابستگی غیر از مفهوم وابسته است، زیرا در دومی، در عین وابستگی توجهی به استقلال هم هست و در اولی به هیچ وجه، استقلال مطرح نیست درخانواده و اجتماع نیز (من) مطرح است و ما شب و روز با این واژه سروکار داریم و حتماً باید بفهمیم (من) خانوادگی و اجتماعی یعنی چه.

شناخت (من) خانوادگی و اجتماعی جنبه ایدئولوژیک دارد. همچنان که شناخت (من) فلسفی و عرفانی جنبه جهان بینی دارد و تو خوب می دانی که: هر ایدئولوژی تکیه بر جهان بینی دارد.

وقتی (من) فلسفی و عرفانی، خود را در رابطه با مبدأ، وابستگی و تعلق محض می داند و با صراحت می گوید: نامی است ز من بر من و باقی همه اوست! من خانوادگی و اجتماعی نیز باید خود را در کادر خانواده و در کادر اجتماع، فانی و همچون ستاره، در پرتو نور خورشید محو و ناپیدا و در عین حال منشأ اثر و فایده بشناسد.

● (من) خانوادگی چیست؟

فرزند خانواده است. شاخه نورسته ولطیف و سرسبزی است که از آن اصل، تغذیه می کند و به آن تکیه دارد و نمی تواند و نباید خویشتن را منهای این اصل بنگرد و این پیوند را از یاد ببرد که بیگانگی از خانواده، یعنی بیگانگی از خود!.

کم کم جوان می شود و با عضوی از یک خانواده دیگر پیمان همسری می بندد و با پیوند دوشاخه از دو خانواده، نه تنها آن دو خانواده اصل، با یکدیگر به هم می آمیزند، بلکه با تشکیل خانواده جدید، من خانوادگی، همسر و شریک زندگی و غم و شادی دیگری می شود.

دیری نمی پاید که من خانوادگی با تولد نوزاد، پدر یا مادر می شود و همچون سه ضلع یک مثلث - که نه مثلث بی آنها تحقق می یابد و نه هر یک آنها بی دیگری مثلث می شود - در یک وحدت عینی متجلی می شوند.

روی این حساب، همان طوری که در نظام هستی (من) هرگز ظهور استقلالی ندارد و همواره ظهور آن در کادر تعلق و وابستگی امکان پذیر است و اگر خوب بیندیشی، می بینی (من) مستقل، یعنی هیچ! در نظام خانوادگی و اجتماعی نیز (من) هرگز نمی تواند ظهور استقلالی داشته باشد و (من) مستقل از خانواده و اجتماع، یعنی هیچ!.

در نظام هستی (من) و (ما) را مولوی این گونه تفسیر می کند:.

ما عدم هائیم و هستی هاتما div="x"> (تو) وجود مطلق و هستیّ (ما). در نظام اجتماعی نیز (من) و (ما) را یک جامعه شناس این گونه می نگرد:.

اگر یک روز، نانوا بگوید: من دیگر نان نمی پزم، خودت نان تهیه کن و خیاط بگوید: من لباس نمی دوزم، خودت لباس بدوز و کفاش بگوید: من کفش نمی دوزم، خودت کفش بدوز و کشاورز بگوید: من کشاورزی نمی کنم، خودت کشاورزی بکن و پلیس بگوید: من امنیت شهر و کشور و اجتماع تو را بر عهده نمی گیرم، خودت بر عهده بگیر و... چه کاری می توانم بکنم! هیچ! چاره ای جز مردن و از عرصه طبیعت و زندگی طبیعی محو شدن، ندارم.

به همین ترتیب، تو می توانی در نظام خانوادگی تکلیف (من) و(ما) را روشن کنی.

(من) بدون وابستگی به خانواده، یعنی هیچ، تجلی (من) فرزند، همسر، پدر و مادر است.

فرد، اگر بخواهد مجرد از جامه زیبای فرزندی و همسری و پدری و مادری و عریان از پوشش افتخارآمیز عضویت اجتماع و ملت و امت، خودنمایی بکند، وحشی است! و به قول آن جامعه شناس: مردنی و رفتنی است!

ظهور استقلالی (من) در نظام هستی، مستلزم کفر و شرک است و در حقیقت (خود فراموشی) و (از خود بیگانگی) است و ظهور استقلالی (من) در نظام خانوادگی و اجتماعی نیز کافرانه و مشرکانه است و در این حالت، نه خشت های بنای مقدس خانواده، روی هم بند می آید و نه خشت های بنای عظیم اجتماع و ملت و امت و باید بپذیریم: همان طوری که اولی (از خود بیگانگی) است، دومی نیز ( از خود بیگانگی) است. با این تفاوت که اولی از لحاظ جهان بینی است و دومی از لحاظ ایدئولوژیک!.

بدبختانه، مکاتبی که دم از ترقی و تعالی می زنند، ناخواسته و ناآگاهانه، ضربه های مهلکی بر پیکر (من) اجتماعی و خانوادگی وارد کرده و با بریدن او از پیکر خانواده و اجتماع به پوچی و بیهودگی اش سوق داده اند.

کمونیسم، خانواده را مولود اقتصاد سرمایه داری می داند و می گوید: با زوال نظام سرمایه داری، خانواده نیز از بین می رود و نتیجه آن از بین رفتن همسری و پدری و مادری و فرزندی است. در حالی که اینها تجلیگاه و مظاهر مقدس (من) هستند و اگر اینها از بین بروند، (من) نیز واله و سرگردان و هیچ و پوچ است.

جالب این است که این مکتب خشک مادی، (من) اجتماعی را نیز از بین می برد و فقط جامعه را به عنوان یک کل می نگرد و بدون هیچ گونه توجهی به ارزش های (من) برای جامعه تصمیم گیری می کند.

نظام سرمایه داری نیز - که خود را متعالی و مترقی می داند - بدبختی دیگری دارد. این نظام، با طرح دموکراسی - در مفهوم غربی آن - (من) خانوادگی و اجتماعی را سخت جریحه دار کرده است. در این نظام، هم تشکیل خانواده به عنوان امری مقدس و ضروری تلقی نمی شود و هم فرو ریختن کاخ مقدس خانواده امری عادی و اجتناب ناپذیر است و هم فردگرایی افراطی فرد، او را از وظایف اخلاقی و اجتماعی اش باز داشته است.

در این نظام، روابط جنسی نامشروع آزاد است و همین امر سبب شده که افراد، کمتر به فکر تشکیل خانواده باشند و نیز سبب شده است که زن و شوهرها به یکدیگر خیانت کنند و در نتیجه، نه اینها در محیط خانواده احساس خوشبختی می کنند و نه فرزندان آنها که احیاناً اصل و نسب آنها نیز به درستی معلوم نیست و به همین جهت، به آسانی از اصل خود می برند و در دام مهالک گرفتار می شوند.

روابط جنسی آزاد، هم مانع تشکیل خانواده است و هم وسیله انهدام بنیان خانواده و هم وسیله جا نیفتادن (من) خانوادگی و ناکام ماندن کودکان از نظر محبت و مهر و عاطفه پدری و مادری!.

به همین جهت، اسلام برای زنای محصنه - زنای کسی که دارای همسر است - کیفری به نام رجم یا سنگسار کردن مقرر داشته و برای زنای غیر محصنه - زنای کسی که دارای همسر نیست - کیفری در حد صد ضربه شلاق در نظر گرفته است؛ زیرا این گونه اعمال، ضربه ای مهلک و کوبنده بر پیکر (منِ) خانوادگی است که باید با آنها مبارزه جدی بشود.

هیچ مکتبی به اندازه اسلام، در تقویت (من) خانوادگیِ پیروان خود کوشش نکرده است.

اسلام جشن عروسی را - که جشن تشکیل خانواده است - می پسندد و اعلام می دارد که:.

إنَّ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلِینَ الإطْعامُ عِنْدَ التَزْویجِ؛ (۸)

مهمانی دادن در موقع عروسی از سنّت های پیامبران است.

تشکیل خانه و تشکیل خانواده و ولادت نوزاد و ختنه طفل، همه از زیبایی های زندگی است و همچون نوروز ما ایرانیان - که نشانگر بهار طبیعت است - نشانگر لطف و صفا و طراوت زندگی است.

از این رو اسلام توصیه می کند که:.

لاولیمَهَٔ إی فی خَمْسٍ: فی عرسٍ أوْ خُرْسٍ أوْ عِذارٍ أوْوِکارٍ أوْ رِکازٍ؛ (۹).

ولیمه فقط در پنج مورد است: عروسی و تولد و ختنه و خریدن خانه و بازگشتن از مکه.

به استثنای پنجمی که به مفهوم تقویت (من) اجتماعی است، بقیه، همه و همه به مفهوم تقویت (من) خانوادگی است.

۱.تفصیل این بحث در کتاب انسان در قرآن به همین قلم آمده است.

۲.أیّما امرأهٍٔ أطاعتْ زوجَها وهو شارب الخمرَ کانَ لها مَن الخطایا بعددِ نجومِ السماءِ، وکلُّ مولودٍ تلدُ منهُ فهو نجس، ولایقبلُ اللّهُ منها صرفاً ولا عدلاً حتّی یموتَ زوجُها أو خلع عنه نفسَها.( لآلی الاخبار، ص ۲۶۷.).

۳.آلکسیس کارل، راه و رسم زندگی، ص ۸۱.

۴.نساء (۴) آیه ۹.

۵.کهف (۱۸) آیه ۸۲.

۶.رحمن (۵۵) آیه ۲۹.

۷.ابراهیم (۱۴) آیه ۳۴.

۸روضهٔ المتقین، ج ۸، ص ۱۹۰.

۹.همان، ص ۱۸۹.

۱۰.مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۱۴۸.

۱۱.نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹.

۱۲.علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص ۱۸۹، چاپ نجف اشرف.

۱۳.ر.ک: انسان در قرآن، به همین قلم.

۱۴.روضهٔ المتقین، ج ۸، ص ۵۹۱.

۱۵.همان، ص ۵۹۰.

۱۶.همان، ص ۵۹۲.

۱۷.همان، ص ۵۹۲.

۱۸.همان، ص ۵۹۳.

۱۹.همان، ص ۵۹۹.

۲۰.حج (۲۲) آیه ۳۵.

۲۱.آل عمران (۳)، آیه ۱۹۵.

۲۲.روضهٔ المتقین،ج ۸، ص ۳۹۷.

۲۳.فرقان (۲۵) آیه ۷۴.

۲۴.(قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهُمْ إنَّ اللّهَ خَبِیر بِما یَصْنَعُونَ ُ وَقُلْ لِلْمُؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ. (نور (۲۴) آیه ۳۰ و ۳۱.).

۲۵.ابراهیم (۱۴) آیه ۳۹.

۲۶.هود (۱۱) آیه ۴۶.

۲۷.مریم (۱۹) آیه ۱ - ۱۵.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.