شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بازی


بازی

این جمله نخ نما كه فوتبال مانند زندگی است بارها از طرف مجریان ورزشی و گزارشگران تلویزیونی گفته شده است شاید برای گرم و جذاب تر كردن گزارششان, ولی تا به حال از دهان یك منورالفكر نشنیده ایم كه زندگی مانند فوتبال است

واقعی ترین كنش دنیا بازی است، این از عجایب دوران ماست. اخبار مربوط به آن مخاطب بیشتری نسبت به اخبار سیاسی و یا فرهنگی دارد و تعدد خبر های مربوط به آن در رسانه ها از موضوعات دیگر بسیار بیشتر است. از كنار جدی ترین و خشونت بار ترین خبرها بی تفاوت می گذریم. ولی مصدوم شدن فلان بازیكن متاثرمان می كند. برد آبی ها روزگارمان را آرام می كند و از شكست سرخ ها بیشتر از پیروزی كارگران فرانسه مشعوف می شویم (مثلاً من استقلالی ام). آیا جهان وارونه شده است و یا بازی ها جای امور جدی را گرفته اند؟ امور واقعی چه هستند؟ بازی ها چه هستند؟ غیر این است كه عده ای از مردم هنگام باخت تیم محبوبشان چنان اندوهگین می شوند كه گویی عزیز ترین كسانشان را از دست داده اند و یا پریشان كلماتی را بر زبان می آورند كه در سخت ترین روزهای زندگی زناشویی شان نیاورده اند. و از دیگر سو عده ای دیگر قیل و قال طرفداران فوتبال را برای رفتن توپ چرمی پر ز باد به داخل این دروازه و یا آن دروازه نمی فهمند. ولی همین ضدبازی ها معتقدند كه همه چیز بازی است و اینكه «سیاست بازی است، بورس بازی است و هنر بچه بازی است» ذكر هر روزشان است.

این جمله نخ نما كه فوتبال مانند زندگی است بارها از طرف مجریان ورزشی و گزارشگران تلویزیونی گفته شده است. شاید برای گرم و جذاب تر كردن گزارششان، ولی تا به حال از دهان یك منورالفكر نشنیده ایم كه زندگی مانند فوتبال است. شاید برای آن كه اگر جای این دو را در جمله عوض كنیم منجر به جذاب تر شدن و زیباتر شدن زندگی نمی شود و بیشتر گویای حقیقت سرد زندگی است كه همیشه داور بی طرف نیست و همیشه جامعه برتر (تیم) برنده نیست و انسان باهوش تر (بازیكن تكنیكی تر) همیشه در تیمی (جامعه ای) با افرادی هم طراز خود نیست و ناچار دچار جبر همبازیان كودن است و چه بسا تمام خلاقیت و اندیشمندی تو را دروازه بانی به باد دهد (مانند همان بسیار دروازه بانان تاریخ كه بر اثر خواب و یا طمع، دروازه شهر را بر دشمن می گشودند و تمامی رشته های تدبیر فرمانده شهر و مقاومت مردم شهر پشم می شد) و یا حاكمان ظالم (مربی كم هوش) كه تمامی قابلیت های یك ملت (تیم) را به باد می د هد. از آن گذشته گزینه شانس است كه میلیمتری آن طرف ترش سعادت و تمول است و این طرف ترش بدبختی و فقر.

و از دیگر سو مردمی غرق در توهم بازی اند. گویی بازی های جام جهانی محل لشكركشی اقوام مختلف برای تحقیر یكدیگر است و از تكان دادن تور دروازه توسط بازیكن حریف می آشوبند كه او ما را تحقیركرد و الخ. فراموش می كنیم كه این یك بازی است و تكان دادن تور به معنی توهین به یك ملت نیست و آن شادی بعد از رد شدن توپ از دروازه است كه بازیگر خسته یك ساعت دویده است برای این رد شدن. برنده شدن جام زشت جهانی توسط هر كشور در بهترین حالت فقط نشان دهنده پر بودن آن ملت از جوانانی است كه محكم تر از جوانان دیگر ملل به توپ چرمی ضربه می زنند و یا با توپ شیرین كاری می كنند. فقط همین.

و مردمی كه باخت تیم شوتبالشان را شكست و آبروریزی ملی می دانند، در حالی كه در عرصه های مربوط به همان آبرو و ناموس (حكایت دختربچگان بی چاره هموطنش كه هر روزه به شیوخ عرب فروخته می شوند) بد باخته اند و آبروی شان را در گرو رد نشدن و یا شدن اتفاقی توپ از خط دروازه می دانند. گویی فراموششان شده كه مگر در اموری كه در حكم و اختیار خودشان بوده (اقتصاد و اخلاق و فرهنگ) مثلاً چقدر برنده شده اند؟

ابوالفضل شاهی



همچنین مشاهده کنید