سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مبادا جفا کنیم


مبادا جفا کنیم

نگاهی به کتاب «مهاجران ملکوت» تألیف حیدر احمدی

مهاجران ملکوت، عنوان اثری است که به پیشنهاد اداره کل حفظ آثار استان فارس، به کوشش حیدر احمدی، در ۴۴۸ صفحه تدوین و با تیراژ سه هزار جلد، توسط مرکز نشر زرینه به چاپ رسیده است. نویسنده در این اثر تلاش کرده تا با استفاده از مستندات (وصیت نامه ها و زندگی نامه های) ۸۴ تن از شهدای دبیرستان عشایری شیراز و در راستای مانا کردن اندیشه ناب شهدای دین و موطن، مخاطب را با نگاه و نگرش ارزشی و اخلاقی این شهدا آشنا کند.

کاری که از چند سال پیش، همواره دغدغه خاطر دلسوزان نظام و از اهداف اصلی تشکیل بنیادهایی چون حفظ آثار بوده است... بی تردید، نقش عشایر در صیانت از مرزهای جغرافیایی وطن در طول تاریخ، بر هیچ کس پوشیده نبوده و براساس ادله ها و مستندات فراوان، این بخش عظیم، به رغم بی مهری های فراوان و ستم های بی حد و اندازه ای که در گذر زمان ها، خود و اجدادشان از حاکمان متحمل شده اند، آن گاه که پای تجاوز دشمنی بیگانه به میان آمده، سر از پای نشناخته در دفاع از تمامیت ارضی کشور سینه سپر کرده اند.

در طول دوران دفاع مقدس نیز این قشر بی ادعا و زحمت کش که همواره مورد لطف و عنایت امام و رهبر بزرگوار خود بودند، در دفاع از دین و میهن سنگ تمام گذاشتند. دبیرستان عشایری شیراز هم از این امر مستثنا نبوده و نوجوانانی که از دشت ها، کوه پایه ها و از دل دره ها... به هوای کسب علم و تحصیل به آن جا قدم نهاده بودند، همراه و همگام با موج عظیم مردمی، راهی جبهه های جنگ می شدند... از این رو تلاش حفظ آثار در راستای مانا و معرفی کردن شهدای این دبیرستان، اقدامی ستودنی تحسین برانگیز و از سویی لغزش های نویسنده در طول کتاب نیز نگران کننده است. امری که نگارنده را وادار به نگارش این نوشتار کرد. حال نگارنده با این باور که دوره آزمون و خطا در حوزه ادبیات پایداری به سر آمده و اکنون باید نویسندگان و پدیدآورندگان این حوزه، با دقت و ظرافت بیشتری همه تلاش خود را جهت ارائه آثاری با حداقل خطا به کار بگیرند- تلاش دارد تا با مروری بر این اثر، به لغزش ها و خطاهای فاحش آن بپردازد.

۱) عنوان اثر... مهاجران ملکوت... اگرچه حاوی مفاهیمی پربار است اما به سبب این که دنیای هنر و هنرمندی با دنیای موعظه، سخنرانی و آموزش تفاوت فاحش دارد، لذا انتخاب چنین عنوانی برای چنین کتابی بسیار غیرمنطقی و دور از عقل به نظر می رسد. چرا که نویسنده در همان ابتدای امر به مخاطب خود تفهیم می کند که تو در این اثر قطور، با چه مفاهیم و محتوایی طرف حساب خواهی بود. از این رو عنوان قبل از آن که لایه دار باشد و ذهن بیننده را کنجکاو کرده و به تأمل و فکر کردن وادارد، لودهنده و بلکه شعاری بوده و این یعنی تکرار همان حکایت سال های شروع نگارش کتاب هایی از این دست. لذا به باور نگارنده، هم نویسنده و هم بنیاد پیشنهاددهنده هنوز عقبه ذهنی خود را نسبت به ادبیات شعاری و شیفتگی از دست نداده و بلکه تازه پای در مسیری نهاده اند که در واقع رجعت به گذشته است و نه پرش به آینده.

۲) طراحی جلد... تصویر دسته ای از رزمندگانی که سلاح به دست از محوطه دبیرستان عشایری به طرف دشت شقایق ها می روند نیز از همان خطای عنوان اثر برخوردار است. مضاف بر این که چهره های رزمندگان روی جلد، به لحاظ سن و سال با دانش آموزان دبیرستان عشایری هیچ سنخیت و همخوانی ندارد. پرواضح است که دانش آموزان آن روز و امروز این دبیرستان و بلکه همه دبیرستان ها، افرادی بین گروه سنی چهارده تا هجده سال بوده که هنوز موهای صورتشان درست و حسابی سبز نشده بود. درحالی که چهره های حاضر در محوطه دبیرستان عشایری، گروه سنی بین ۲۵ تا۳۰ سال را نشان می دهد که اگر دانش آموزان امروز این دبیرستان با چنین تصویری مواجه شوند، جز این که بگویند دانش آموزان آن روز این دبیرستان را پیرمردها تشکیل می داده اند، حدس دیگری نخواهند زد...

۳) مقدمه های طولانی ناشر، مدیرکل استان و نویسنده در ابتدای کتاب نیز نه تنها کمکی به فهم خواننده نمی کند که به نوعی مخاطب پران نیز خواهد شد. خصوصاً مقدمه ای که حیدر بهرامی و حیدر احمدی آورده اند، خالی از این اشکال نخواهد بود. اولاً نوع قلم و سبک ها و عبارت ها یکی هستند. یعنی هر خواننده ای که این دو را در کنار هم قرار دهد، خیلی راحت متوجه خواهد شد که هر دو مقدمه را یک نفر نوشته است. این موضوع وقتی علنی تر و عریان تر می شود که جناب مدیرکل هم به سبک نویسنده، اشعاری از شاعران و بلکه از شخص نویسنده را چاشنی کلام می کند. از طرفی مقدمه ها سرشار و لبریز از مفاهیم شعاری، تکراری و کلیشه ای است.

گو این که نویسنده و یا نویسنده های این دو مقدمه، تلاش داشته اند تا به هر طریق ممکن، مخاطب خود را وادار به کرنش و تسلیم کنند. درحالی که امروزه و خصوصاً در فضای مسموم این سال ها و با وجود مخاطبان بهانه گیر، این مستقیم گویی ها، بدترین شیوه ممکن در دفاع از ارزش های والای شهیدان است. چرا که نقش ولایت پذیری شهدا و رزمندگان، اظهر من الشمس است و امری نیست که لازم به آوردن این مقدمه های طولانی، شعاری و خسته کننده و بلکه لو دهنده باشد. البته این هم خود حکایت دردناکی است که این سال ها دامنگیر برخی از کتاب های این چنینی شد تا هر کس برای ابراز عقاید خود و گاهی معرفی شخص خود، قلم و کاغذی بردارد و در شروع کتاب ها چیزی به یادگار بگذارد. از این رو اگر این ۱۶صفحه از کتاب حذف می شد، نه تنها زیانی متوجه آن نبود که منفعت فراوان هم داشت.

۴) اما خوب است که بپردازیم و نگاهی کنیم به قلم نویسنده در طول کتاب. اصل کتاب، از ص۳۴ و با معرفی شهیدغلامحسین قیصری شروع می شود. خواننده با مطالعه این فراز، دقیق تر در جریان محتوای کتاب قرار خواهد گرفت و برداشت اولیه اش نیز این خواهد بود که نویسنده قرار است در طول این اثر، با آوردن مستندات (زندگی نامه ها و وصیت نامه ها)، او را در جریان نوع نگرش این شهدا و باور و عقاید آن ها قرار دهد. از این رو بحث داستان و تخیل نویسی در میان نخواهد بود و آن چه که هست واقعیاتی خواهد بود که باید به دور از دخل و تصرف در اختیار خواننده قرار گیرد.

کما این که این خود از اصول اولیه نگارش کتاب هایی از این دست است و خلاف منطق و وجدان است که نویسنده بخواهد عقاید و نظریات خود را در کلام کسانی بگذارند که شهید شده اند. حال باید دید نویسنده تا چقدر به این اصول اولیه پایبند بوده است... اولاً هر خواننده ای که این کتاب را از اول تا آخر تورق کند، با حجم انبوهی از اشعاری از شاعران ایرانی مواجه خواهد شد که می شود با جمع آوری آن ها کلکسیون و یا کشکولی از اشعار شاعران مختلف را عرضه کرد. طبیعتاً کلام شعر بسیار تأثیرگذار و ارزشمند است اما این که نویسنده، در دهان و کلام تک تک این هشتاد و چهار شهید شعر گذاشته است، جای تأمل فراوان دارد. آن هم نه در زندگی نامه ها که اگر آن بود، ایرادی نداشت؛ بلکه در وصیت نامه ها که واقعاً جای تعمق و البته تأثر فراوان دارد.

از این رو خوب بود نویسنده محترم اگر قصد تخیل نویسی داشت، برای این شهدا زندگی نامه داستانی می نوشت و گرنه چه نیازی بود که برای متقاعد کردن مخاطب، به چنین شگردهایی متوسل می شد؟

۵) استفاده بی حد و حصر از واژه های فقیر... فقر... تنگدستی و مواردی از این دست، باز هم همان تکرار شعارزدگی است. بی شک مخاطب خود آن قدرها شعور خواهد داشت که بفهمد خانواده های روستایی و عشایری در آن روزگار چه وضعیت فلاکتباری داشته اند. لذا تکرار این واژه ها و تکیه بیش از حد بر این مفاهیم، جز وابستگی نویسنده به ادبیات شعاری را به مخاطب تفهیم نمی کند.

۶) نویسنده در معرفی شهدا هم خطاهای فاحش داشته است. اولاً وی ملزم و متعهد است تا محل تولد، تحصیل و شهادت شهدای مورد بحث را در معرض دید مخاطب قرار دهد. این اتفاق در اکثر موارد افتاده است؛ اما تعداد زیادی هم مورد بی مهری و شاید سهل انگاری نویسنده واقع شده اند. به طور مثال، در ص۴۲ زادگاه شهیدعزیزالله محمدی را طبیعت فارس عنوان کرده است. مگر می شود عزیزالله- روستا دهکده و سیاه چادری نداشته باشد؟ آیا این شیوه نگارش، خلاف اصول اولیه مستندنگاری نیست؟ بنابراین پرسش پیش می آید که چرا نویسنده زحمت گرفتن آدرس دقیق محل سکونت شهدای مورد بحث را از دوش خود برداشته است؟ آیا پیدا کردن یک آدرس آن هم با این همه امکانات موجود، کار صعب و دشواری بود؟

این خطا در طول کتاب به وفور اتفاق افتاده است. در ص ۷۴ محل تولد شهید عزیز اله حسینی، در ص ۸۰ شهید اکرم مرادی، در ص ۱۱۶شهید حسین پرویز و در صفحه ۱۲۸ و شهید زالی جاویدی هم همین وضع است که در ص ۱۳۰ پاراگراف آخر چنین آدرس می دهد- آری آن شهید بزرگوار در بیابان های فارس پا به عرصه وجود گذاشت...

یادمان باشد که محل سکونت و زادگاه هر فردی بیانگر بخشی از هویت او خواهد بود. با این حال آیا چنین سبک نگارشی خدای ناخواسته به بی هویت کردن شهدای بزرگوار و مظلوم عشایر نخواهد انجامید؟ و یا مثلا در ص ۱۵۰ در معرفی شهید عبدالله علی پور چنین می آورد- در خانواده ای رنج کشیده دیده به جهان گشود. او را عبدالله نامیدند، نامی که نشان ازبندگی خدا می داد... حالا کجای فارس و کدام دهکده، خدا می داند. این ها را باید خود مخاطب برود و پیدا کند. کاش نویسنده محترم به جای نگارش آن همه مقدمه، آن هم در نیمه های بامداد، زحمت پیدا کردن این آدرس ها را متحمل می شد.

۷) در ص ۱۲۶نیز نویسنده شهیدی به نام احمد رضایی را معرفی می کند که محل شهادت وی را عملیات کربلای چهار و بعد مهاباد عنوان می کند. این هم خود از شگفتی های این کتاب بود که حداقل نشان می دهد که اولا نویسنده هیچ اشرافی به تاریخ نگاری ها و تقویم های جنگ نداشته است و هر آن چه که به دستش رسیده، با عجله برای چاپ کنار هم قرار داده است و دوما با کمال تأسف بنیاد متولی و پیشنهاد دهنده نیز بدون استفاده از نظرات کارشناس نظامی، کتاب را به دست چاپ سپرده است.

چرا که امروز اکثریت قریب به اتفاق آن ها که جنگ را تجربه هم نکرده اند اما توجهی ولو اندک به این مفاهیم دارند، می دانند که عملیات کربلای ۴ در جغرافیای خاصی در منطقه عمومی شلمچه تا بخشی از ساحل اروند و جزیره ام الرصاص اتفاق افتاد. و این که نویسنده محل شهادت شهید رضایی را مهاباد و کربلای چهار عنوان می کند، خود دردی دیگر است. این اتفاق در ص ۳۵۲ و نشان دادن محل شهادت شهید صدرالله محمودی نیز به شکل دیگری اتفاق افتاده است. نویسنده نام یکی از شهرهای بختیاری نشین خوزستان یعنی گتوند را (گوت فند) نوشته است که این هم خود بی دقتی نویسنده و همچنین اداره حفظ آثار استان فارس را نشان می دهد.

کلام آخر این که غرض نگارنده در نگارش این سطور چیزی جز خدمت به ادبیات پایداری نبوده و نیست. از طرفی براساس شنیده ها و با استناد بر فراز آخر مقدمه حاج حیدر بهرامی مدیرکل محترم حفظ آثار استان فارس، در آینده نیز مجموعه های دیگری از همین دست و با موضوع شهدای عشایر منتشر خواهد شد که جا داشت متعهدانه و دلسوزانه ایرادات فاحش اولین اثر (مهاجران ملکوت) را یادآور شد تا در موارد بعدی شاهد وقوع اتفاقات تلخی از این دست نباشیم.

هرچند باز هم ذکر و یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دوران «آزمون و خطا» در حوزه ادبیات پایداری به سر آمده و اکنون مجال هنرنمایی هنرمندان متعهد این عرصه است. بنابراین نباید و مبادا که با تکرار خطاهای گذشته، دانسته یا ندانسته، به این راه مقدس جفا کنیم.

محمد محمودی نورآبادی



همچنین مشاهده کنید