جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راموس گرایی


راموس گرایی

راموس یکی از عالمان ذوبحرین دانشگاه پاریس بوده است وی در نوجوانی به این دانشگاه می آید و در رشتة هنر لیسانس می گیرد و مدرس می شود و سپس به ریاست College de Presles می رسد, و در ۱۵۵۱ در رشتة بلاغت و فلسفه به مقام استادی می رسد حدود ۱۵۶۲ اصلاح دین پروتستان را با آغوش باز می پذیرد بین ۱۵۶۸ تا ۱۵۷۰, پس از گشت و گذار در آلمان و سویس به دانشگاه پاریس باز می گردد و در بیست و ششم ماه اوت ۱۵۷۲ در سومین روز قتل عام سن بارتلمی کشته می شود

اصطلاح «راموس گرایی» (Ramism) مدلولی است برای مشخصات فکری نیمه فلسفی نیمه تعلیمی مرتبط با آثار پی یرد لارامه، مشهور به پتروس راموس (Petrus Ramus) یا پیتر راموس (۷۲-۱۵۱۵). راموس گرایی آمیزه ای بوده است از اسکولاستی سیسم و اُمانیسم که در سده های شانزدهم و هفدهم در کشورهای شمال اروپا و مهاجرنشینان بریتانیایی در امریکای شمالی گسترش می یابد. در این مکتب، که از بنیاد ضدارسطوییانه بوده است، به پایمردی نوعی گزارش نویسی تجریدی ضدشمال نگاری و نموداری در صورت و ملبس به صناعت تازة نوع شناسی، در کار ساده کردن جمله انواع معرفت اند. عقلانیت موجود در راموس گرایی، آن را با دکارت گرایی (=عقل گرایی Cartesianism) و انسکلوپیدی گرایی متعاقب آن متحد می سازد.

۱) کاروبار راموس

راموس یکی از عالمان ذوبحرین دانشگاه پاریس بوده است. وی در نوجوانی به این دانشگاه می آید و در رشتة هنر لیسانس می گیرد و مدرس می شود و سپس به ریاست College de Presles می رسد، و در ۱۵۵۱ در رشتة بلاغت و فلسفه به مقام استادی می رسد. حدود ۱۵۶۲ اصلاح دین پروتستان را با آغوش باز می پذیرد. بین ۱۵۶۸ تا ۱۵۷۰، پس از گشت و گذار در آلمان و سویس به دانشگاه پاریس باز می گردد و در بیست و ششم ماه اوت ۱۵۷۲ در سومین روز قتل عام سن بارتلمی کشته می شود.

راموس آدم بسیار فاضلی بوده است و با حوصلة تمام دربارة موضوعات سخت تحقیق می کرده و به زندگی فکری واصلاح در امر آموزش بسیار متعهد بوده، گواینکه پژوهشهای اولیه اش دربارة شناخت اندک بوده است. اثار منتشر شده اش مشتمل است بر دیالکتیک (منطق)، ریطوریقا، گرامر (لاتین و یونانی و فرانسوی)، طبیعیات و الاهیات ارسطو (که هر دو را مسخره می کند)، هندسه و جبر وحساب، نیز چند ترجمه لاتینی از یونانی، شرح و تفسیر آثار کلاسیک و تنظیم و تنسیق آموزة مسیحی، که پس از مرگش منتشر شده است. آثار وی بالغ بر شصت عنوان است و با احتساب نوشته های همکار دانشگاهی اش اومرتالون یا آدومارسوس تالائوس (حدود ۶۲-۱۵۱۰) سر به هفتاد و سه عنوان می زند. تالون اثر اولیه اش را دربارة اصلاح ریطوریقا زیرنظر راموس می نویسد. نزدیک به هشتصد چاپ موجود از اثار این دو تن را شناسایی کرده اند، که حدود چهارصد و پنجاه چاپ خاص آثار مربوط به منطق و ریطوریقاست.

۲) اهمیت راموس

اهمیت و تأثیر راموس به سازمان دادن مجدد دیالکتیک یا منطق مربوط می شود، که سازمان دهی مجدد رطیوریقا هم با آن پیوند دارد. راموس در دورانی از دانشگاه پاریس درس می خوانده است که منطق علمی صورتبندی شدة قرون وسطایی دچار سوء استفاده شده بوده است و دلیل آن هم عمدتاً جاذبه بررسی علوم انسانی (Studia humanitaits) بوده است و [یعنی اینکه] بررسی، به جای علوم دقیق، برپای بست «زندگی این جهانی» بوده است، که در بطن دوران رنسانس قرار دارد. منطق (یا دیالکتیک- این دو لفظ اغلب مترادف تلقی می شده اند، گواینکه متفکران باریک بین این دو را از یکدیگر متمایز می کرده اند و ذیلاً به آن پرداخته ایم) نزدیک به حس مشترک تلقی می شده است، و به جای اینکه برای متخصصان مهارت به شمار رود، در دسترسی به همگان بوده است. این طرز تلقی از بدایت تا نهایت سنت اُمانیستی رایج بوده است و در مکتوبات رودلفو اگریکولا (۸۵-۱۴۴۴) نیز که آثار راموس با آثار وی تا اندازه ای مرتبط است، یافت می شود.

راموس در عرصة منطق آثار مرتبط با ارغنون ارسطو را مردود می شمارد و به جای آن نظر آگریکولا را به پیروی از سیسرون مدعی می دارد، به این ترتیب که دیالکتیک را به کشف براهین (invention) و سنجش (iudicum) تقسیم می کند، و این تقسیم بندی را وسیله ای می سازد برای منظم کردن بعضی از حوزه های تعلیم که پیشتر به ریطوریقا منتسب می کرده اند. سیسرون ریطوریقا را به پنج بخش تقسیم کرده بوده است: کشف براهین، سنجش یا تنظیم (iudicium یا dispositio، به هم برآوردن، یا تالیف مصالح مکشوف)، سبک (elocution)، خاطره (memoria)، ایراد (Promuntiatio) راموس که به نظرش کشف استدلال ریطوریقایی و تألیف المثنای غیرضروری می آمده اند، این بخشها را از بررسی خودش (و تالون) دربارة ریطوریقا حذف می کند و به حوزة دیالکتیک منتقل می کند.وی خاطره را نیز از عرصه ریطوریقاحذف می کند و در مقام استدلال می گوید که اگر کسی نظم «طبیعی» یا روشمند لازمة منطق را در بط اندیشه دنبال کند، خاطر مسئله ای نخواهد بود. پس سبک و ایراد [سخن] در عرصة ریطوریقا می ماند. منظور از سبک عبارت است از استعمال مجاز و صنایع (بدیعی). واقع اینکه سبک در برگیرندة کل ریطوریقا می شود، زیرا از ایراد جز بررسی صوری نمی شود. از آنجا که ایراد به معنای ارائه شفاهی است در دنیایی اعتبار از دست داده است که بیش از دنیای دوران سیسرون معتاد نوشتن می شده و اخیراً هم تحت سیطرة چاپ قرار گرفته بوده است-گواینکه به این دلیل واقعی ناپروری ایراد سخن و انحلال خاطره استناد نمی شده است.

عده ای از متفکران پیشین منطقهای گوناگونی را با توجه به مراتب ضرورت منطقی در شیوه های کار خود مشخص کرده بوده اند. منطق علمی، آنچنان که در منطق ریاضیات، به سمت نتایج ضروری یا ناگزیر سیر می کرده است. در دیگر انواع منطق به احتمالات می پرداخته اند: در عرصة دیالکتیک با استدلال برای دو موضع متقابل محتمل تر، آنچنان که در مناظرة رسمی، سروکار داشته اند. در حوزة ریطوریقا با نوع برهانی سروکار داشته اند که به قدر کافی محتمل باشد و موجب عمل شود. در عرصة شعر و شاعری هم با احتمال صدق یا راست نمایی (Verisimilitude) سروکار داشته اند. در پایین این ترازو، سفسطه به عنوان نوعی احتمال وارونه قرار داشته است و در حوزة آن با برهان جعلی سروکار داشته اند، یعنی کذب آراسته به کسوت صدق. راموس جمله پرداختنهای این چنینی به احتمالات را به دور می افکند، و با احاله دادن کشف جمله براهین و ترتیب آنها به یک «صناعت» واحدی که دیالکتیک یا منطق می نامیده است، می گوید که منطق- خواه در شعر و خواه در ریاضیات- منطق است.

جاذبة این تنظیم و ترتیب نو در سادگی و صراحت آن نهفته بوده است. همین که دیالکتیک یا منطق به کشف و سنجش تقسیم می شود، هریک از اینها نیز به دو بخش تقسیم می شوند. به این ترتیب، کشف تقسیم می شود به کشف براهین «مصنوع» (براهین ذاتی یا تحلیلی از قبیل علت و معلول و موضوع و متباین و متضاد وچه وچه) و کشف براهین «غیرمصنوع» (براهین برونی از قبیل شهادت، که برخلاف «مصنوع» آنقدرها مستدل نیست). این «اجزاء» یا رئوس [مطالب] در اساس توپوس(۱) اند(مواضع یا «مکانها» یا امور معمولی) که ارسطو در طوبیقا [=topics به همان معنای «مواضع» یا «مواضع جدلیه»] و ریطوریقا به آنها پرداخته است و همین طور هم بوئتیوس و بسیاری دیگر به آنها پرداخته اند. این اجزاء شامل «جاها» یا «حوزه ها»یی اند- یا شاید به تعبیر امروزی «رئوس»- که برای اثبات نکته ای می توان استدلال یا برهان در آنها یافت. سنجش یا ترتیب نیز تقسیم می شود به سنجش بدیهی(۲) (منطوق) و سنجش تجریدی (سیر استدلال).

هر یک از این تقسیمهای فرعی باز هم تقسیم می شوند، همیشه هم به دو جزء، و تقسیمهای منتج باز هم دوگانی می شوند، آنقدر که احتمال تقسیم بیشتر سر آمده باشد. تقسیم دوگانة مستعمل در اینجا در دیالکتیک موردنظر راموس تبیین می شود، به این صورت که در واقع «شیوه» است و یکی از دوگونه سیر استدلالی است که گونة دیگر قیاس است. در قیاس به ساختارهای کوتاهتر اندیشه می پردازند و در شیوه به ساختارهای بلندتر، خواه رسالات علمی (از جمله رسالات مختص ریطوریقا)، تعلیم در مدرسه، خطابه (از جمله موعظه)، نامه، روایت، و شعر. شیوه در یکان یکان یا کل موضوعها و نوعها همواره از کلی به «جزئی» سیر می کند، که کمال مطلوب همین است. عدول از شیوه، که از جزء به کل سیر می کند (شیوة «مبهم») فقط در جایی مجاز یا قابل تحمل است که مخاطبان حرف نشنو یا جاهل باشند یا در غیر این صورت آمادگی نداشته باشند.

هرچند که ارسطو و جالینوس و دیگران شیوه را در مفاهیمی کمابیش مرتبط با تعبیر جدید «شیوه» بحث کرده بوده اند، ارتباط کتاب درسی شیوه و منطق که دکارت در مدرسه می آموزد و به نسلهای بعدی متفکران منتقل می کند، بلاواسطه به راموس و معاصرانش- یوهان اشتورم و فیلیپ ملانکتون- می رسد. این سه تن، بین سالهای ۱۵۴۳ و ۱۵۴۷، بخشهایی را دربارة شیوه وارد کتابهای درسی خودشان- که راجع به دیالکتیک یا منطق بوده است- کرده بوده اند.

شیوة راموس، به طرز بسیار موثری در سادگی نموداری و جذاب آن، با شیوة اشتورم و ملانکتون فرق می کرده است. از دوران باستان، در سنت دانشگاهی، خطابه یا سخنرانی عمومی در حکم مثل اعلا برای جمله تألیفات منثور و حتی نامه نویسی هم بوده است. شیوة راموس، در قالب بدیلی برای این نظم و نسق شفاهی قدیمی اندیشه و بیان طرحی تدارک می دیده است که با چاپ موافق تر بوده است. شیوه سنخی راموس، در صورت پدید آمدن، مقالة مندرج در دایره المعارف مدرن می شد.

علاوه بر دیالکتیک یا منطق، جمله موضوعات درسی را راموس و در غیر این صورت پیروانش می توانسته اند روشمند سازند و چنین هم کرده اند حقیقت اینکه تعلیم در کلاس درس، که سخت تحلیلی بوده و صبغة جدلی داشته است، در ذهن راموس گرایان مثل اعلای اندیشه و بیان می شود. توسعاً نیز کل عالم یادگیری و در واقع کل عالم طبیعی که هنرهای آینه داری می کنند یا مصور می سازند، معروض تحلیل نموداری دقیق در شکل دوگانی شده قرار می گیرد. یوهان توماس فریجیوس، شاگرد راموس، در طبع بعضی از آثار راموس با عنوان Professio regia (۱۵۷۶) کاروبار سیسرون را به این صورت تحلیل می کند- نخستین دوگانی عبارت است از زندگی/ مرگ (Vita/mors)- و شاگرد دیگر راموس به نام تئودور زونیگر (۸۸-۱۵۳۳) در Methodus apodemica (۱۵۷۷) تحلیل منطقی دوگانی شده ای را دربارة پیکرة سوار بر اسب بارتلمئو کولئونی در ونیز به دست می دهد (که با توجه به علل ذاتی وعلل برونی و غیره نمودار شده است).

تأکید بر پرداخت نموداری مشابه [پرداخت نموداری فوق] البته قدیمی است. نمودارهایی از قبیل درخت پورفیری(۳) را در سنت دست نبشتة ماقبل چاپ(۴) می توان یافت. ولی بیرنگ های ساخته و پرداخته ای از این دست را، که لابلای هزاران صفحه از آثار ملهم از شیوة راموس دربارة جملگی موضوعات گسترده است، به سادگی نمی توان به دست نبشته برگردان کرد. چاپ کردن آنها با ماشین چاپ دشوارتر از چاپ متن معمولی نبوده است. از این رو منطقی است که ببینیم پس از پیدایش چاپ همه جاگیر می شود. تا جایی که الگوی شناخت و واقعیات الگوی منطق با دستگاه چاپ باشد، می توان گفت که راموس گرایی پدیده مابعد گوتنبرگ است.

شیوة راموس، نظام تذکاری از نوع خاص هم هست. پیش از اینکه دستگاه چاپ، با قفل کردن کلمات در جاهای واحد در هزاران نسخه از یک کتاب، نمایه سازی حجیم را عملی سازد، حتی در تمدن های صاحب کتابت، ناچار بوده اند معلومات را طوری منظم کنند که یادآوری و تذکار را بنیاد کنند، و آدم های رمزی یا تمثیلی از قبیل آتنا و بوفش، زئوس و صاعقه اش، مرکوری (عطارد) و عصای جادویی و کفش بالدارش با محتوای اثر مرتبط بوده اند و همین طور هم مایة التذاذ هنری بوده اند. از دوران های بسیار دیرینه تا دوران رنسانس، معلومات یا دانش را با مرتبط کردن با چنین اشخاص اسطوره ای یا تمثالین برای یادآوری ذخیره می کرده اند. این اشخاص در نظامهای یادآوری گوناگون، از سیسرون بگیریم تا جوردانو برونو، در الگوهای مکانی در تخیل به کار گرفته می شوند تا بازیابی معلومات مرتبط با آنها تسریع گردد. در عرصة راموس گرایی از این سنت اقتباس می کنند، منتها جمله تماثل نگاریها را حذف می کنند و به جای پیکره های آتنا و زئوس و امثال آنها کلمات چاپی می گذارند که در الگوی دوگانی بسیار ساده ای بواسطة خط به یکدیگر مرتبط می شوند و جداول دوگانی شدة مصالح تجریدی «روشمند» را می سازند. این جایگزینی را فرانسس یتیس «شمایل شکنی درونی» نام می نهد.

از دیدگاهی دیگر، این جداول دوگانی شده و وجه تفکر موجد آنها نشان از ارتباط با منطق قرون وسطایی دارد، که راموس گرایان و اُمانیست ها در اصل از آن بیزاری می جسته اند. اکنون دیگر معلوم شده است که منطق قرون وسطایی در قیاس با منطق ارسطویی به شیوه های بسیار پیشرفته ای کمیت نما بوده است. این میراث در جدول بندی راموسیانة معلمات مفر تازه ولی پیش پاافتاده ای می یابد، آن هم با پشتگرمی به چاپ که کلمات را پیش از پیش از موطن طبیعی شان در عالم شفاهی دور می کند و به صورت مدخلهایی در مکان در می آورد.

۳) دامنة تأثیر راموس

راموس گرایی عمدتاً در آلمان و جزایر بریتانیا و سویس و آلزاس و فرانسه و تا حدودی اسکاندیناوی، و همین طور هم در مهاجرنشینان بریتانیا در امریکای شمالی و خاصه نیوانگلند، تأثیر می گذارد. راموس گرایی در این سرزمینها بیش از همه در جاهایی موردطرفداری واقع می شود که از کالونیسیم طرفداری می کرده اند، آن هم نه به این سبب که راموس به پروتستانیسم گرویده بوده است بلکه به دلیل طرز تفکرش که با طرز فکر طبقه متوسط در حال پیدایش سنخیت داشته است.

ساختارهای غیرتمثال نگارانه و تمیزی که در عرصة راموس گرایی بر معلومات اعمال می کرده اند، به مذاق کسانی خوش می آید که می خواسته اند دفترچه های یادداشتشان بی پیرایه باشد و از جملگی «اصنام» نیز بیزاری می جسته اند. در نیوانگلند وجوه راموس گرایانة تنظیم و تفسیر معلومات و دانش در آثار کسانی چون اینکریز ماتر وکاتن ماتر و سموییل جانسن و جان الیوت پیداست. جالب اینکه راموس گرایی در سطوح آموزشی پیش دانشگاهی جاذبه داشته است، گواینکه بر ذهن دانشگاهیان بسیاری تأثیر گذاشته است.

۴) اثرات راموس گرایی

راموس گرایی عملاً برجمله دانسته ها اثر می گذارد به جز شاید طب، که در عرصة آن به سختی در برابر راموس گرایی و ارسطوگرایی مقاومت می کنند. در عرصة راموس گرایی، شاخه های دانش و شناخت را یکسره منفک از یکدیگر، ولی در عمل متحد، تلقی می کنند. از آنجا هم که اهمیت فراوانی برای منطق قائل بوده اند، تکلف در بیان را صلاح نمی دانسته و «سبک ساده» را تشویق می کرده اند. این سبک «سبک فروتر» ریطوریقای کلاسیکی و قرون وسطایی نبوده بلکه وجهی از وجوه بیانی فوق العاده تحلیلی بوده و از عادات تألیف در یا به وقت نوشتن پدید می آمده، که در فرهنگ شفاهی محال می نموده است.

در عرصة فلسفه نیز تنظیم و تنسیقی را تشویق می کرده اند که ورای دستاوردها، و حتی بلندپروازیهای قرون وسطایی می رفته است. همین نوع تنظیم و تنسیق را در عرصة الاهیات تشویق می کرده اند، تا بدان حد که یوهانس پیسکاتور (۱۶۲۵-۱۵۴۶) به تحلیل منطقی تک تک کتب کتاب مقدس دست می زند. کفة اصلاح یادگیری به سختی نمی چربد که بعداً علم جدید می شود. یعنی به سمت مشاهدة تجربی مرتبط با اطلاق ریاضیات به فیزیک نمی چربد. اصلاحات موردنظر راموس رو به نظم تحلیلی ساده شده در عرصة موضوع، و همین طور هم نوعی تجربه گرایی در روشهای تدرس فاصله گرفته از جزئیات مبهم، سیر می کند. با این حال کشش عملی موجد ساده کردن و تجربه گرایی، در عرصة راموس گرایی، راه بر افق های فکری تازه می گشاید. به این معنی که توجه فراوان به موضوعاتی موردتشویق قرار می گیرد که پیشتر ذیل تیمار آکادمیکی رسمی تلقی می شده است. خود راموس، با اینکه این موضوع را مسلم می انگاشته است که لاتین زبان مسلط دنیای فکری بر جای می ماند، به زبان عامه نیز علاقه مند بوده است و کتاب دستور فرانسوی با املای اصلاح شده چاپ می کند. روابط نزدیک، هرچند که گاهی مبهم، بین راموس گرایی وهنرها و صناعات دستی دنیای بورژوازی وجود دارد. در لایه ای عمیقتر، گرایش پیرامون راموس مبنی بر منفصل ساختن اندیشه از بافت عالم مقال و تبدیل آن به نوعی شیئی با این گرایش فزاینده موافق بوده است که جهان هستی را، به جای چیزی که به طور مبهم جان گرایانه است، به صورت مجموعة اعیان خنثی در نظر گیرند.

آثار راموس تا اندازه ای به عالم گسترش یابنده اُمانیسم تعلق دارد. در اُمانیسم دوران رنسانس علاقة آکادمیکی را به حوزه های تازه بسط می دهند و از پیوند دانش آکادمیک با مهارت صنعتگر طرفداری می کنند- آنچنان که در تکوین دستگاه چاپ دیده می شود. ولی در عرصة راموس گرایی به یکسان در حمله شور و شوقهای اُمانیستی سهیم نمی شوند. علاقة تخیلی به علوم انسانی که مشخصه دوران رنسانس است و در نهایت موجد حوزه های جدید تاریخ فرهنگی و جامعه شناسی و مردم شناسی و روان شناسی و بسیاری چیزهای دیگر می شود، در عرصة راموس گرایی ضعیف است. طنین زندگی بشری با این قالب ذهنی نموداری دائره المعارفی ضد تمثال نگاری، که شعری از خاک آن نمی روید، دمساز نبوده است.

خود راموس درگیر مجادلات بی پایانی بوده است، که دست کم هفت مبحث به گفت و واگفت چاپ شده منجر می شود، و گاهی هم این مجادلات چندین سال به درازا می کشیده است. پیروان وی نیز اهل منازعه بوده اند و از دنیای علمی سده های شانزدهم و هفدهم حدود پانصد تن را در فهرست راموس گرا وضد راموس گرا و شبه راموس گرا یا ترکیبی از اینها آورده اند که در کار آن بوده اند منطق راموسی و منطق ارسطویی و دیگر منطق های رقیب را هماهنگ سازند.

نویسنده: والتر - جکسون انگ

مترجم: صالح - حسینی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول ۱۳۸۵

پی نوشت:

۱. «توپوس» topos، جمع آن topoi

۲. axiomatic judgment

۳. Tree of Prophyry

۴. Pretypographical manuscript