جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
اهمیت اخلاق از دیدگاه دین
جهت توضیح اهمیت اخلاق در اسلام باید بدانیم اعمالی که باعث رضای الهی و موجب اجر و ثواب هستند بر چهار قسماند:
۱) اعمالی که «بنده» با انجام آن به عظمت و معبود بودن «الله» اعتراف مینماید و در بارگاه وی بندگی و ناتوانی خویش را اظهار میکند، اینها عبادات هستند. گوئی عبارات وسیلهی اظهار بندگی و فروتنی هستند.
۲) دوم، اعمالی هستند که انگیزهی آنها بر طرف کردن، ضرورت و نیازهای دنیوی و برآورده کردن خواهشهای نفسانی است. اما اگر انسان در انجام آن، احکام الهی را رعایت کند، موجب اجر و پاداش میگردند. وانند کسب و کار که به منظور رفع نیازهای دنیوی انجام میگیرد. یا نکاح و یا تربیت فرزندان که به منظور برآورده کردن خواهشهای نفس و تأمین نیازهای آن انجام میگیرد. اگر انسان در انجام این امور مخلص بوده و هدفی جز رضایت پروردگار نداشته باشد. قطعاً همهی این اعمال عبادت محسوب شده و موجب تقرب و اجر و ثواب میگردند.
۳) قسم سوم اعمالی هستند که در اصل مختص پیامبران بوده است، اما دیگر مؤمنان نیز به عنوان جانشینان انبیاء مؤظف به انجام آن هستند. مانند دعوت به سوی دین و یاری کردن آن، جهاد و قربانی در راه اسلام، تعلیم و تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر و مانند آن. این اعمال بدون تردید دارای اجر و ثواب فراوان هستند.
۴) قسم چهارم اعمالی هستند که انسان به عنوان خلیفه خدا و به نیابت از وی آنها را انجام میدهد که رعایت اخلاق حسنه از همین دسته میباشد. به طور مثال ترحم ومهربانی یک صفت الهی است. به همین سبب، به خداوند رحمن و رحیم گفته میشود. خداوند به بندگان خود دستور میدهد که نسبت به مخلوقات خداوند- چه انسان باشد چه حیوان- رئوف و مهربان باشند. همچنین عفو و گذشت، پوشیدن عیب دیگران، حجب و حیا و ... همگی از صفات الهی هستند و بندگان هم مؤظفند که خود را با این صفات آراسته کنند[۱].
● چند قاعدهی مهم
اما قبل از تحقیق و بررسی بهتر است به چند قاعدهی بدیهی و مهم توجه نماییم که میتوانند در این تحقیق، روشنگر راهها باشند.
▪ قاعدهی اول
آنچه با حواس خود (بینایی، شنوایی و ...) درک میکنیم در وجود آن هیچ گونه شکی نداریم و این مسأله از بدیهات است. اما آنچه لازم است فراموش نکنیم این است که، حواس ما باعث خطا و اشتباه ما خواهند شد. مثلاً ظهر یک روز تابستانی در صحرا، گودال را میبینیم که پر از آب است، به سرعت به سوی آن میرویم اما میبینیم که آبی در کار نیست و آنچه آب تصور کردهایم، چیزی جز سراب نبوده است. مداد یا خودکار را مستقیماً در یک لیوان آب بگذاریم، آن را شکسته میبینیم. پس شکی باقی نمانده است که حواس ما خطا میکند و نباید زیاد هم به آن متکی باشیم.
▪ قاعدهی دوم
در دنیا چیزهای زیادی وجود دارند که ما نه آنها را دیدهایم و نه احساس نمودهایم ولی در وجود آنها هیچ شک وگمانی نداریم. مثلاً همهی ما میدانیم که کشور «برزیل» وجود دارد اگرچه آن را ندیدهایم و یا اقیانوس «اطلس» وجود دارد اگرچه آن را ندیدهایم. پس قرار نیست که تنها به چیزهایی باور داشته باشیم که آنها را دیده باشیم بلکه از گفتههای دیگران هم ما به وجود چیزهایی ایمان پیدا میکنیم. اصلاً اگر قرار باشد هر چیزی را با چشم خود ببینیم، تاریخ، اعتبار خود را از دست خواهد داد!!
▪ قاعدهی سوم
حواس ما محدود است، پس امکان ندارد تمام موجودات دنیا را با حواس خود درک کنیم. مثلاً چشم ما تا اندازهای مشخصی میتواند اشیاء را ببیند، اگر از این اندازه دورتر شدند کمکم کوچک و کوچکتر میشوند؛ تا جایی که اصلاً قابل رؤیت نخواهند بود ولی آیا میتوان گفت آن اشیاء وجود ندارند؟ گوش ما صداهایی را با فرکانس و شدت و ضعفهای مشخصی میشنود. پس صداهای زیادی وجود دارند که ما اصلاً آنها را نمیشنویم ولی نمیتوانیم بگوییم وجود ندارند. ما همچنین رنگهای محدود و مشخصی را میبینیم در حالیکه به گفتهی دکتر حسن عشایری - استاد دانشگاه- حدود چهار میلیون رنگ در طیبعت وجود دارد. ما اصلاً بوی قند و شکر را تشخیص نمیدهیم و حس نمیکنیم در حالیکه مورچهها به خوبی از راه بویایی خود محل قند و شکر را تشخیص میدهند. ماهیچوقت زمین لرزه را قبل از وقوع به آسانی احساس نمیکنیم اما حیوانات تقریباً چند دقیقه قبل از وقوع زمین لرزه آن را احساس میکنند. در حالیکه یقین داریم در یک سیم، برق وجود دارد اما هیچگاه نمیتوانیم آن را ببینیم آیا احساس خستگی، شادی، غم و ... را با چشم، گوش یا بینی میتوانیم احساس نمائیم؟ در حالیکه همهی ما احساس شادی و غم و محبت و نفرت را در درون خود حس میکنیم.
▪ قاعدهی چهارم
انسان قوهی دیگری دارد که تا اندازهای میتواند محدودیت حواس را حیران نماید و آن قدرت تخیل است. مثلاً در حالیکه شما در تهران هستید میتوانید شهرستان، منزل و اعضای خانواده را در ذهن خود مجسم کنید. این نوع خیال را تخیل «مرجع» مینامند. نوع دیگر آن، تخیل «ابداعی» نام دارد که در آن شخص خود صورتهایی را در ذهن ترکیب کرده و و صورت جدیدی میآفریند.
مثلاً شخصی گوسفندی را در ذهن خود مجسم میکند که سرش همانند سر و صورت انسان است و دو بال خیلی بزرگ هم دارد. مسألهی اصلی اینجاست که تخیل هم بستگی به احساس و دستگاههای حسی دارد. ما تا قبلاً چیزی را ندیده یا نشنیده و یا لمس نکردهایم نمیتوانیم اولاً آن را تخیل نمائیم و ثانیاً از ترکیب صورتها، صورت تازهای را بسازیم. مثلاً گوسفند، سر، بال و ... همه قبلاً جدا جدا دیده شدهاند. پس خیال هم با توجه به محدودیت حواس، محدود است و چون حواس ما قادر نیست تمام اشیاء موجود را تخیل نماید. مثلاً نیروی تخیل، چگونه میتواند آخرت را تصور کند در حالیکه با هیچ کدام از حواسمان آن را درک نکردهایم؟!
▪ قاعدهی پنجم
نیروی دیگری که انسان دارد «عقل» نامیده میشود. نیروی تعقل آن است که تجزیه و ترکیب و استدلال میکند. یعنی از اطلاعاتی که قبلاً از راه حواس دریافت نمودهایم، عقل اطلاعات دیگر و جدیدتری به ما میدهد. مثلاً: حسن انسان است؛ هر انسانی میمیرد عقل از این دو مقدمه نتیجه میگیرد که: پس حسن هم میمیرد.
اما نیروی تعقل نیز کامل نیست زیرا آن نیز همانند نیروی تخیل بستگی به حواس ما دارد. چون گفتیم حواس، محدود و خطا کارند، عقل نیز محدود و ناقص است. آیا علم و دانش همان تعقل و تفکر نیست؟ بارها دیده شده است که به مرور زمان، با پیشرفت علم و تکنولوژی نظریات دانشمندان مختلفی رد شده و حتی نظریههای کودکانهای به نظر آمدهاند.
مهمتر اینکه عقل بشر محدود به زمان و مکان است و باید حتماً قضایا را به یکی از این دو مرتبط کند. مثلاً اگر معلم جغرافیا بگوید: شهری را میشناسم که در هیچ کدام از قارهها وجود ندارد، در اقیانوسها نیز نمیتوانید آن را بیابید، آیا دانشآموزان سخن او را میپذیرند. همین امر باعث شده کانت، فیلسوف آلمانی در زمینهی محدود بودن عقل بشری کتابی را به نگارش در آورد. پس عقل نمیتواند دربارهی هر چیزی که خارج از محدودهی زمان و مکان باشد، حکم کند.
از مجموع قواعد فوق نتیجه میگیریم که اگر در برنامههای دین چیزی به نام «غیب» وجود دارد، نباید آن را منکر باشیم و نباید به حواس و تفکر و تعقل خود به عنوان ملاک و معیار و شناخت هر چیز بنگریم. اگر با کودکی که هنوز به مرحلهی بلوغ نرسیده مسائل مربوط به پیوند زناشویی را مطرح کنیم آیا او چیزی خواهد فهمید؟ مسلماً خیر. اما این مسأله تغییری در وجود این واقعیت ایجاد نخواهد کرد. اگر این کودک از مسائل جبر و هندسه سر در نیاورد میتواند این مسائل را منکر شود و هیچ و پوچ بداند؟ ما هم نسبت به خیلی از مسائل مانند همان کودک هستیم و به قول «انشتین»، نسبت معلومات ما به مجهولاتمان همانند نردبانی که یک سر آن در آسمان و سر دیگر آن در زمین است و ما تنها دو سه پله از آن را بالا رفتهایم.
جمال اسماعیلی
پاورقی:
[۱] - دین و شریعت صفحه/۱۳۰-۱۳۱
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست