شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اصالت وجود و عینیت ماهیت


اصالت وجود و عینیت ماهیت

منظورملاصدرا از اصالت وجود واعتباریت ماهیت دقـیـقـا چـیست آیا ماهیت را امری عدمی و منتزع از حد وجود می دانـد

مـسـئـلـه اصـالت وجود واعتباریت ماهیت, یكی از مهم ترین مباحث فـلـسـفه اسلامی است. گرچه می توان ریشه های این بحث را در آثار فـیـلـسوفانی چون فارابی, ابن سینا, بهمنیار ومیرداماد واز طرف دیـگـر نوشته های شیخ اشراق وسایر پیروان مكتب اشراق یافت, اما طـرح ایـن مسئله به عنوان یكی از پایه ها و مبانی فلسفه اسلامی, از ابـتـكارات و افتخارات صدرالمتالهین است. وی نخستین فیلسوفی بـود كه به طورگسترده وهمه جانبه به طرح این موضوع پرداخت و آن را مبنایی برای حل بسیاری از مسأل حكمت متعالیه قرار دارد. از ایـن رو اسـت كه به حق می توان گفت كه این مسئله مهم ترین مبحث حكمت متعالیه است.

امـا بـه راسـتـی منظورملاصدرا از (اصالت وجود واعتباریت ماهیت) دقـیـقـا چـیست؟ آیا ماهیت را امری عدمی و منتزع از حد وجود می دانـد؟ آیـا آن را صرفا ساخته و پرداخته ذهن آدمی و انعكاس ذهن وجـود تـلقی می كند؟ و آیا از نظر ملاصدرا, ماهیت سایه ذهن وجود اسـت؟ یـا این كه وی ماهیت را همچون وجود,امری عینی و واقعی می داند؟

حـقـیـقـت این است كه علی رغم اهمیت وجایگاه بلند این نظریه در حـكـمـت متعالیه, از زمان حاج ملاهادی سبزواری (ره) به بعد, كجی هـا و انـحرافاتی در تفسیر دیدگاه ملاصدرا دیده می شود و به نظر مـا منظور واقعی آن فیلسوف بزرگ به درستی فهم نشده است. اما با تـوجـه به این كه هر تفسیری از این دیدگاه داشته باشیم, بسیاری دیـگـر ازمـبـاحـث فلسفی را تحت الشعاع قرار می دهد, از این رو داشـتـن تصویری روشن و فهمی درست و قابل دفاع از آن, بسیار مهم و حیاتی است. به همین دلیل, سعی ما در این نوشتار بر آن است تا ضـمن نقد و بررسی اجمالی تفاسیر رایج از نظریه ملاصدرا, به بیان تفسیری مقبول و معقول ازاین نظریه بپردازیم.

درباره تبیین این نظریه, دست كم سه تفسیر از كلام بزرگان فلسفه, قـابـل اسـتـخراج است. این تفاسیر علی رغم اختلاف ها وتفاوت های آشـكـاری كـه بـا هم دارند, دارای نقاط مشترك و مورد وفاقی نیز هـسـتـنـد كـه مـی تـوان آن ها را به عنوان پیش فرض ها یا اصول مـوضـوعـه یا مقدمات این مبحث تلقی كرد. ازاین رو, بسیار مناسب اسـت كـه پـیـش از پـرداختن به اصل مسئله, نخست به طوراجمال به بیان امورمشترك و مورد وفاق آن ها بپردازیم:

● مقدمات بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت

۱) پذیرش اصل واقعیت

پـیـداسـت كـه تـا ایـن مـقدمه مورد پذیرش قرار نگیرد, بحثی بر سـرامـراصـیل هم در نگیرد. از این رو, سوفسطأیان با انكار اصل واقعیت, در واقع معتقدند كه نه وجود اصیل است ونه ماهیت.

۲) انتزاع مفهوم هستی و چیستی از هر واقعیتی

از هـر واقـعـیـتـی دست كم دو مفهوم انتزاع می شود: مفهوم هستی (وجـود) وچیستی (ماهیت). یعنی ذهن آدمی هر واقعیت ـ حداقل ممكن ـ خارجی را به دو مفهوم وجود وماهیت تحلیل می كند.

۳) اختلاف مفهوم هستی وچیستی در نحوه حكایت از واقعیت

مـفـهوم وجود ازجنبه مشترك واقعیات حكایت می كند ومفهوم ماهیت, از جنبه های اختصاصی و مابه الامتیاز واقعیات۱

۴) تباین مفهوم هستی وچیستی

مفهوم وجود وماهیت متغایر و متباین اند و به تعبیر مشهور, وجود زاید برماهیت است یعنی مفهوما غیر هم هستند.

۵) كاشفیت هر مفهومی محدود است.

مفهوم وجود صرفا از واقعیت شیء (=هستی آن) حكایت می كند و هرگز نـسـبـت به نحوه بودن و نحوه واقعیت داشتن آن دلالتی ندارد. ولی مـاهیت تنها برنحوه وجود شیء (=چیستی آن) دلالت می كند و از اصل وجود آن حكایتی ندارد.

۶) اعتباریت ماهیت از دیدگاه معرفت شناسانه

از نـظـر مـعـرفت شناسی, به اتفاق همگان, وجود اصیل است وماهیت اعـتـبـاری; یـعـنی مفهوم وجود حاكی از واقعیت است, ولی مفاهیم مـاهـوی چـنـیـن حـكایتی ندارند. حتی قألان به اصالت ماهیت نیز مـعـترف اند كه اگر بخواهیم از واقعیت داشتن ماهیت حكایت كنیم, بـاید از مفهوم وجود مدد بگیریم. به اعتقاد آنان, اگر چه مفهوم وجـود خـود, واقعیتی ندارد ولی كار حكایت از عینیت داشتن ماهیت را هـمـو انـجام می دهد. بنابراین مسئله اصالت وجود و اعتباریت مـاهـیـت, مـسـئـله ای شناخت شناسانه نیست تا در آن ازمفاهیم و چـگـونگی حكایت گری آنها بحث كنیم, بلكه مسئله ای هستی شناسانه اسـت كه مربوط به واقعیات خارجی می شود در این باره بحث می كند كه واقعیت عینی, محكی كدام یك از دو مفهوم وجود و ماهیت است.

۷) معنای اصالت واعتباریت

اصـالـت بـه مـعنای (عینیت داشتن)۲, (منشا آثار بودن)۳, (بذاته مـوجود بودن)۴, (متن واقعیت را تشكیل دادن)۵ و (اصل در موجودیت وتـحقق بودن)۶ است. وقتی گفته می شود: وجود اصیل است, مقصود آن اسـت كـه مـفـهـوم وجـود مصداق واقعی دارد, و واقع خارجی مصداق حـقـیـقی (وجود) است. اصیل چیزی است كه اسناد (موجودیت و عینیت خارجی داشتن) به آن اسنادی حقیقی باشد.

اعـتـبـاریت یعنی این كه اسناد موجودیت وتحقق به یك چیز, اسناد مـجـازی باشد. شیء اعتباری شیئی است كه واقعا وجود ندارد و اگر می گوییم كه آن شیء موجود است, سخنی مجازی گفته و مجاز عقلی به كـار بـرده ایـم. بـنـابراین چنین چیزی حقیقتا درعالم (اعتبار) مـوجـود اسـت نه در عالم حقایق. وعالم اعتبار یعنی جایی كه ذهن می تواند فرض كند بر آن واقعیتی داشته باشد.

۸) وحدت مصداقی مفهوم وجود و ماهیت

مـفـهوم وجود و ماهیت, هر دو از یك مصداق عینی انتزاع می شوند.

چـنـین نیست كه شیء خارجی مركب از دو چیز باشد كه از یك بخش آن مفهوم وجود انتزاع شود و از قسمت دیگرش مفهوم ماهیت. دلیل وحدت مـصـداقـی ایـن دو آن است كه بریكدیگر حمل می شوند و درستی این حـمـل بـه خـاطـر آن است كه هر دو یك مصداق دارند, والا حمل یكی بـردیـگـری مـمـكـن نبود. از این نكته فهمیده می شود كه هیچ یك ازتـفـاسـیـر اصـالت وجود به معنای این قول (منسوب به شیخ احمد احـسـایی)۷ نیست كه ما در خارج واقعیت عینی داریم: یكی وجود كه مـنـشـا خیرات است ودیگری ماهیت كه مبدا شرور است, وچون هم خیر امـری اسـت واقعی وهم شر, پس خود وجود وماهیت نیز دو امر متحقق درخارجند!۸

● تفسیر نخست: ماهیت به عنوان حد وجود

بـرخـی از پـیروان حكمت متعالیه معتقدند كه معنای اصالت وجود و اعـتـبـاریت ماهیت آن است كه متن واقع را وجود پركرده است و آن چـه در خـارج بـه عـنوان امری ثبوتی و وجودی تلقی می شود, وجود اسـت ومـاهیت درحقیقت چیزی جز حد عدمی وجودات عینی نیست, و لذا اسناد موجودیت و واقعیت به وجود, اسنادی است حقیقی و(الی ما هو لـه); ولـی اسـنـاد آن به ماهیت, اسنادی مجازی و(الی غیر ما هو لـه) اسـت. در واقـع مـفـهوم ماهیت از (حد) وجود انتزاع می شود ولـذا, مـاهـیـت, وجودی انتزاعی دارد. یعنی منشا انتزاع آن, كه وجـودهای محدود است, وجود دارد اما خودش حقیقتا معدوم است. اما چـون وجـود, موجود است و ماهیت نیز حد آن است, عقلا حكم وجود را به حد آن هم داده و مجازا می گویند: (انسان (ماهیت) موجود است) وگـرنه, تحقق ماهیات, تحقق سرابی است۹ كه فقط به نظر می آید كه مـوجـود است, ولی در واقع, فریبی بیش نیست. و هم از این رو است كه آن را (نمود) خوانده اند۱۰.

بـه هـر حـال, صـاحبان این دیدگاه,ماهیت را (حد وجود) تعریف می كنند۱۱ ومفهوم آن را منتزع از حد وجود محدود می دانند۱۲.

● تفسیر دوم: ماهیت به عنوان خیال حد وجود

رخـی دیـگـر از بـزرگان فلسفه معتقدند كه ماهیت حتی حد وجود هم نـیـست. ماهیت اصلا در خارج هیچ ندارد; حتی به آن معنا كه عمی و جـهـل در خـارج موجودند, وجود ندارد. آن چه درعالم واقعیت هست, وجـود اسـت و وجـود. لیكن ذهن ما (دستگاه ادراكات حصولی ما) به گـونـه ای است كه وقتی باوجودهای محدود روبه رو می شود, متناسب حـدود هـر یـك از آن هـا, مـاهیتی در اونقش می بندد; یعنی واقع خـارجی محدود, نوعی تاثیر در ظرف علم حصولی ما دارد كه اثر آن, مـاهـیـت اسـت۱۳; به عبارت دیگرماهیات تنها اعتباراتی هستند كه سـاخـته و پرداخته ذهن ما است. این تفسیر, با بیان های متفاوتی ارأـه شده است. بعضی از بزرگان چنین بیان۱۴ كرده اند كه ماهیت عبارت است از اعتباری كه ما میان وجود ذهنی و خارجی بر قرار می كـنـیم. هنگامی كه از طریق وجود ذهنی, وجود خارجی را مورد لحاظ قـرار مـی دهـیـم, معلوم خود را ماهیت می نامیم; یعنی برای این مـعـلـوم, صرف نظر از وجود ذهنی و وجود خارجی, تقرری اعتبار می كـنـیم كه تا این اعتبار محقق نگردد, ماهیت در كار نخواهد بود.

بـه عبارت دیگر, ماهیت نه آن امر موجود در ذهن (وجود ذهنی) است و نه آن امر موجود در خارج (وجودخارجی), بلكه صرفا دارای تح بـ قـق اعـتباری است. ازاین رو, موطن آن , ذهن است كه ظرف علوم حـصـولـی اسـت. و اگـر این علوم حصولی و موطن آن ها (ذهن) وجود نـداشت, از ماهیات نیز خبری نبود۱۵. و چیزی هم كه تابع ذهن است الـبـته نمی تواند اصیل باشد۱۶. پس ماهیت چیزی جز قالبی مفهومی و تهی نیست۱۷.

بـرخـی دیگر از بزرگان فرموده اند كه ماهیت به هیچ وجه, واقعیت خـارجـی نـدارد, بـلكه ظل و سایه وجود است۱۸. البته ظل ذهنی آن اسـت نـه ظـل خـارجـی و در خارج چیزی جز وجود, خارجی نیست. لذا ماهیات را ظهورات وجود در نزد اذهان می دانند.

كـوتـاه سخن آن كه, بنابراین تفسیر از اصالت وجود, با بیان های مـتـفاوتی كه دارد, ماهیت, حتی عدم مضاف هم نیست و هیچ گونه ما بـه ازأـی نـدارد. و در خـارج نـه به صورت محتوای خارج (وجود) مـوجود است و نه به صورت حد آن (ماهیات) بلكه صرفا اثری است كه خـارج بـر ذهـن مـا مـی نهد. لذا ارتباط ماهیت با خارج از قبیل ارتـباط اثر با موثر است. ازاین رو, طبق این تفسیر می توان گفت كـه اگـر ذهنی نبود, ماهیتی هم در كار نبود, در حالی كه بر طبق تفسیر اول, نمی توان چنین سخنی گفت.

▪ راز لغزش صاحبان این دو تفسیر

بـه نظرما این دوتفسیر ازاصالت وجود و اعتباریت ماهیت, نه تنها ربـطی به نظریه ملاصدرا ندارند, بلكه اصولا تفاسیری نادرست و غیر قـابـل قبول هستند. برای بیان نادرستی این دو تفسیر بااین سوال آغـازمـی كنیم كه چه امری قألان این دو قول را وا داشته است كه بـاوجـود اعـتقاد به اصالت برای وجود, دست ازعینیت داشتن ماهیت موجود بشویند, وعینیت وجود وماهیت را با هم, برنتابند؟

به نظر می رسد سر مطلب در این است كه اینان در مقدمات این بحث, مـقـدمـه ای را مسلم فرض كرده اند و اگر چه نامی از آن به میان نـیـاورده انـد, ولی ارتكازا به آن معتقد بوده و به مقتضای آن, بـه چـنـیـن دیدگاهی رسیده اند. آن مقدمه ناگفته و نانوشته این اسـت كه واقع خارجی بسیط, مصداق واقعی بیش از یك مفهوم نیست. و وقـتـی دو یـا چند مفهوم با یكدیگرمغایر باشند, نمی توان مصداق آن مـفـهـوم ها را شیء واحدی دانست. به بیان دیگر, تعدد مفاهیم نـشـانه تعدد مصادیق است. و چون در خارج, در هر مورد, یك مصداق بیشتر در كار نیست, به ناچار شیء خارجی مصداق بالذات یكی ازاین دو مفهوم و مصداق بالعرض دیگری است! امـا بـه نـظر می رسد كه این مقدمه, نه خود, بین است ونه بر آن اسـتـدلالـی اقـامـه شده. بلكه بر خلاف آن نیز تصریح كرده اند۱۹.

افـزون بـر ایـن می توان نمونه هایی ذكركرد كه در آن ها مفاهیم مـتباین دارای مصداق واحد بوده واز حقیقت واحدی انتزاع شده اند و آن مـصـداق یگانه نیز مصداق حقیقی همه آن مفاهیم باشد. مسئله ذات وصـفـات خـدای مـتـعال, مسئله علم حضوری نفس به خود ومسئله تـسـاوق مفاهیم وجودی از این موارد است كه توضیح بیشتر آنها را در بیان نظریه مختار خواهیم آورد.

حـاصـل آن كـه مفاهیم متغایر می توانند مصداق حقیقی واحد داشته بـاشـنـد واین سخن تنها به مفاهیم وجودی, معقولات ثانیه, اختصاص نـدارد, بـلكه هم در میان مفاهیم ماهوی صادق است و هم در موردی كـه مفهومی ماهوی و وجودی از یك شیء انتزاع می شود. درباره این كـه ایـن سـخـن در مورد صفات وجود منطبق است می توان گفته علامه طـبـاطبأی (ره) را شاهد آورد كه صفات وجود را مصداقا عین وجود می داند, اگر چه مفهوما غیر آن است.۲۰ هـم چنین ازنظرایشان مقولات متعدد در حالی كه همه از سنخ ماهیات انـد در شـیء واحد جمع می شوند۲۱. همان گونه كه مفهوم (جسم) كه ابـعـاد سـه گـانـه جوهری است, و (حجم), كه همان تعین ابعاد سه گـانـه جـوهری است, خارجا در یك مصداق موجود است, زیرا تعین هر وجـودی عین همان وجود است. هم چنین, این كه شیخ الرئیس موجودیت (اضـافـه) را بـه عـیـن مـوجودیت موضوع آن دانسته است, قولی كه مـلاصـدرا چـنـدیـن بار نقل كرده است۲۲, از مواردی است كه تصویر مـسـئـله را آسان تر می سازد. اگر به این دستاورد حكمت متعالیه نـیـز تـوجه كنیم كه اعراض از مراتب وجود جواهر و از شئون جوهر خـود هـستند۲۳, این نكته روشن ترمی شود كه همه اعراض و جوهر آن هـا, كه ماهیاتی مختلف اند, باید به یك وجود موجود باشند; یعنی در این جا نیز شیء واحد, مصداق مفاهیم متباین است.

تلخیص:احمدحسین شریفی

استاد غلامرضا فیاضی

پی نوشت ها:

۱ـ نهایه الحكمه, المرحله الاولی, الفصل الثانی, ص۹ و شرح مبسوط منظومه, ج۱, ص۴۴.

۲ـ الـمـشاعر, المشعر الثالث, ص۹ و نهایه الحكمه, المرحله الاولی الفصل الثانی, ص۹.

۳ـ نهایه الحكمه,المرحله الحادیه عشر, الفصل العاشر, ص۲۵۸.

۴ـ همان,المرحله الاولی, الفصل الثانی, ص۱۰.

۵ـ شرح مختصر منظومه, ج۱, ص۳۶.

۶ـ نـهـایه الحكمه, المرحله العاشره, الفصل الاولی, ص۲۲۶ و ر.ك:

الحكمه المتعالیه, ج۳, ص۲۵۷.

۷ـ حاشیه ملامحمد هیدجی بر شرح غرر الفرأد یا شرح منظومه حكمت, ص۲۱۲.

۸ـ ر.ك: حاشیه حكیم سبزواری برهمان كتاب, غرر فی اصاله الوجود, ص۲۱۲.

۹ـ تـوحیدعلمی وعینی, ص۱۶۷ وحاشیه شرح غرر الفرأد, ص۲۱۴ و نیز حاشیه سبزواری بر الحكمه المتعالیه, ج۶, ص۷۷.

۱۰ـ دررالفوأد, ج۱, ص۲۷.

۱۱ـ حـاشـیه علامه طباطبأی برالحكمه المتعالیه, ج۷, ص۲۲۷. (حد) در ایـن جـا بـه مـعـنای لغوی است یعنی نهایت و انتها و مرز یك چیز.

۱۲ـ درر الفوأد, ج۱, ص۲۴.

۱۳ـ انـمـا الـمـاهـیه هی انعكاس ذهنی للموجود المحدود بما انه مـحدود. تعلیقه علی نهایه الحكمه, محمدتقی مصباح یزدی, ج۱, ص۳۱ (تعلیقه شماره ۱۰).

۱۴ ـ برگرفته از درس اسفار استاد محمد تقی مصباح یزدی, ج۲.

۱۵ـ مـصـبـاح یزدی, تعلیقه علی نهایه الحكمه, ج۱, ص۳۱, (تعلیقه شماره ۱۰).

۱۶ـ همان.

۱۷ـ مـصـبـاح یزدی, (نكاتی پیرامون اصالت وجود), كیهان فرهنگی, سال هشتم, شماره ۶, ص۱۷.

۱۸ـ برگرفته از درس اسفار آیه الله جوادی آملی, ج۲, جلسه هفتم.

۱۹ـ ر.ك: الـحـكمه المتعالیه, ج۱, ص۱۷۵ و همچنین علامه طباطبأی نـیـز بر جواز انتزاع دو مفهوم مختلف از مصداق واحد صحه گذاشته است. ر.ك: حاشیه وی برالحكمه المتعالیه, ج۷, ص۲۰۶.

۲۰ـ نـهـایه الحكمه, مقدمه, ص۵ ونیزالمرحله الاول, الفصل الثانی, ص۱۳.

۲۱ـ هـمـان,الـمـرحـله السابعه, الفصل التاسع, ص۱۵۲ و ر.ك: شرح مبسوط منظومه, ج۱, ص۳۵۴.

۲۲ـ از جمله در الحكمه المتعالیه, ج۴, ص۲۲۷ و ج۳, ص۳۲.

۲۳ـ نـهایه الحكمه, المرحله الثانیه, الفصل الثالث, ص۳۲. ازهمین مطلب برای اثبات حركت جوهری نیزاستفاده كرده اند:

الـمـرحـلـه الـتاسعه, الفصل الثامن, ص۲۰۸. و ر.ك: مصباح یزدی, تعلیقه علی نهایه الحكمه, ج۲, ص۱۳۲ (تعلیقه شماره ۳۱۲).

۲۴ـ كتاب المشاعر, ضمیمه كتاب عماد الحكمه المشعر الخامس, ص۲۹.

۲۵ـ نـهـایـه الحكمه, المرحله الاولی, الفصل الثانی, ص۱۳ والمرحله السابعه, الفصل الاول, ص۱۳۹.

۲۶ـ المشاعر, المشعر السادس, ص۳۶.

۲۷ـ ر.ك: الـمـشـاعر, المشعر السادس, ص;۳۴ المشعر الرابع, ص;۲۶ الـمـشعر الخامس, ص۲۷ و همچنین الحكمه المتعالیه, ج۱, ص۵۸, ۵۹, ۶۰, ۶۲, ۶۷ و ;۲۴۶ ج۵, ص;۱۵۵ ج۶, ص۵۰ و ج۷, ص۶۶.

۲۸ـ مـگـرایـن كـه, ایـن عینیت, عینیتی باشد مجازی وخیالی, ولی خواهیم گفت كه ازسخنان ملاصدرا خلاف آن بر می آید.

۲۹ـ المشاعر, المشعرالخامس, ص۳۳ والحكمه المتعالیه, ج۱, ص۵۸.

۳۰ـ الـمـشـاعـر, الـمـشـعـر الـثـامـن, ص۵۵ ـ ۵۴ و نـیـز ر.ك:

الحكمه المتالیه, ج۶, ص۲۶۴.

۳۱ـ الحكمه المتعالیه, ج۱, ص۱۷۵ و ج۸, ص۵۸.

۳۲ـ المشاعر,المشعر الرابع, ص۲۴.

۳۳ـ نـهـایـه الحكمه, المرحله السادسه, الفصل الحادی والعشرون, ص۱۳۶.

۳۴ـ الـحـكـمـه الـمـتـعـالیه, ج۲, ص;۳۴۸ ج۳, ص۴۲ و ج۴, ص۲۲۷ و الرسأل, رساله فی اتصاف الماهیه بالوجود, ص۱۱۷.

۳۵ ـ حـاشـیـه حـكـیـم هیدجی بر شرح غرر الفرأد, غرر فی اصاله الوجود,ص۲۱۲.

۳۶ـ نهایه الحكمه, المرحله الثالثه, ص۳۶ ـ ۳۵.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.