چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
«توتالیتاریسم» و پدیده ی «انسان کرگدنی»
برانژه: من زیاد الکل را دوست ندارم. با این حال، اگه نخورم، به هم میریزم. درست انگار میترسم. برای همین، میخورم که نترسم.
ژان: ترس از چی؟
برانژه: درست نمیدونم، واهمههاییاند که مشکل بشه توصیفشون کرد. توی زندگی، میون آدمها، خودم را ناراحت احساس میکنم، پس یه لیوان میخورم. این آرومم میکنه، راحت میشم، فراموش میکنم.
(کرگدن، اوژن یونسکو)
مقالهی حاضر، ملاحظات و رویکردی است جامعهشناسانه ـ روانشناسانه نسبت به رفتار خاص انسان در یک نظم اجتماعی ـ سیاسی تجربهشدهی بشری. این نظم ویژه که در تاریخ تجارب بشری مورد توجه قرار گرفته و نتایج، پیامدها و تلخی دهشتبار آن موجبات نابودی میلیونها انسان بیگناه شده است، بهرغم اشکال ظاهری متفاوت از قبیل استالینیسم، فاشیسم، نازیسم و فرانکیسم ایدئولوژی مشترکی داشته که مضمون آن «توتالیتاریسم» است. توتالیتاریسم نظام ایدئولوژیک و سیاسی ـ اجتماعی خاصی است که سلطهای تمامعیار را در تمام عرصههای پنهان و آشکار شئون زندگی اجتماعی خواستار است و از آن بهعنوان نظام ایدئولوژی یا نظام تمامیتخواه و کلیتخواه نام میبرند. توتالیتاریسم نظم اجتماعی ـ سیاسی خاصی است بهمراتب هولناکتر از استبداد و دیکتاتوری محض.
بنیان نظم توتالیتر بر مبنای ایدئولوژیک آرمانگرایی و ناکجاآباد و اتوپیاسازی استوار است. نخبگان در تبلیغ و ترویج و تحکیم و توسعهی این سیستم تمامیت گرایانه در پیوند و اتحاد موقت با اوباش و گروههای فشار اجتماعی ـ سیاسی نقش مهم و حیاتی را بر عهده دارند.
در نظام توتالیتر به علت مسخ شخصیت انسان و گرفتار از خود بیگانگی شدن، انسانها در فرایندی ایدئولوژیک و از پیش اندیشیدهشده، دچار تغییری ماهوی میشوند چنانکه گویی در نهایت بدل به «کرگدن» میگردند که هدف و رفتاری جز تخریب و انهدام ندارند. «کنت میناگ» متفکر معاصر، در پژوهشی که در زمینهی توتالیتاریسم انجام داده است، این پرسش مهم، حیاتی و سرنوشتساز را فراروی همهی محققان، عالمان، متفکران و روشنفکران معاصر قرار داده است که آیا بهرغم تجربهی تلخ و هولناک نظام ایدئولوژیک و سیاسی و اجتماعی توتالیتر در تاریخ حیات بشری به طور اعم و دوران معاصر به طور اخص، با توجه به این که این سیستم ریشه در مبانی و نهادهای سرمایهداری صنعتی دارد و علتهای آن به قوت باقی و موجود است، امکان ظهور و بروز و تکرار این تجربه تلخ وجود دارد؟ اگر پاسخ احتمالی مثبت باشد، نظام تمامیت خواه در چه قالبی ظاهر میشود و راهبرد مبارزه با آن چیست؟ این مقاله میکوشد تا حد مکان و بضاعت به سهم خود به این پرسش پاسخ دهد.
● نظام اجتماعی
نظام اجتماعی توتالیتاریسم از دهشتناکترین نظامهای اجتماعی است که بشریت معاصر آن را تجربه کرده است. نظمی بهمراتب هولناکتر از استبداد سیاسی و دیکتاتوری عنصری مستبد و خودرای است.
کنت میناگ، در مقالهی مهمی که تحت عنوان «توتالیتاریسم، آیا پایان آن را دیدهایم؟» مینویسد:
«برای طرح این پرسش راهی جامع و مانع وجود ندارد، اما به هر حال باید سؤال کرد: آیا توتالیتاریسم نوعی نابههنجاری خاص قرن بیستم بود، یا پدیدهای بنیادی مربوط به غرب مدرن به شمار میرود، و هنوز نمیتوانیم خیال خود را از بابت آن آسوده فرض کنیم؟»[۱]
همین نگرانی واقعگرایانه است که ما را بر آن میدارد به بررسی و تبیین توتالیتاریسم و پیامدهای آن در جامعه از منظر جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی بپردازیم. توتالیتاریسم ارتباط تنگاتنگی با اتوپیاسازی و ناکجاآبادگرایی دارد و چنان که میناگ توضیح میدهد: «توتالیتاریسم اساساً معطوف به ساختن جامعهای حول محور یک اندیشهی آرمانی است.»[۲]
توتالیتاریسم بر مبانی نظری خاصی استوار است که عبارتند از جهانبینی و ایدئولوژی، تودهها، نخبگان، ناکجاآبادسازی و اتوپیسم، هیجان و غرایز گرایی، شخصیتپرستی افراطی و بیمارگونه،... که محور کانونی آن ایدئولوژی آرمانگرایانه است.
هانا آرنت، توتالیتاریسم را به عنوان نظمی ضدانسانی معرفی و تحلیل میکند که بدیهیترین و طبیعیترین حقوق انسانها نقص میکند و تضییع مینماید.
آرنت، در تحلیلهای جامعهشناسانهی خود، موضوع تمایز و تفاوت «زور» و «اقتدار» و نیز استبداد و توتالیتر را مطرح مینماید.
بین ریشه و منشاء اقتدار که عقلانیت اجتماعی و منشاء و اساس و ریشهی زور که مبنای طبیعی و زیستشناختی دارد، تفاوت قائل است. به زعم آرنت، بین نظامهای اجتماعی مبتنی بر زور و استبداد و دیکتاتوری سیاسی ـ احتماعی با نظام اجتماعی توتالیتاریسم تفاوتهای عمیق، اساسی و بنیادین وجود دارد. در نظام مبتنی بر زور و استبداد، انسان به عنوان یک شهروند، کماکان یک موجود انسانی باقی میماند که قابلیتهای انسانی مانند آگاهی، آزادی، اختیار و انتخاب و خلاقیات و عصیان علیه نظم موجود را بالقوه داراست و تحت شرایط مناسب ذهنی با آگاهی میتواند خویشتن را از تحت نظم موجود، رهایی بخشد، زیرا به تعبیر ژان ژاک روسو، هنوز حق اندیشیدن از او سلب نشده است. دیکتاتوری و استبداد به خاطر این مسئله محکوم است که در آن نظام تنها یک نفر میاندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند.
اما در نظم اجتماعی- سیاسی توتالیتاری، انسان به عنوان یک وجود انسانی و به مثابهی موجودی که امکان کسب آگاهی و معرفت را دارد و میتواند آگاهانه و خلاق با محیط پیرامونی تعامل داشته باشد، به علت مسخ شخصیت و ماهیت انسانی و استحالهی درونی و بیرونی این امکان انسانی از وی سلب شده است، لذا امکان اندیشیدن ندارد.
آرنت در این زمینه مینویسد:
«تبدیل انسان به مجموعهای از واکنشها، مانند یک بیمار روانی، او را از هر چیزی که شخصیت یا خصلت اوست، عمیقاً جدا میسازد.»[۳]
نظام سیاسی- اجتماعی توتالیتر یا تمامیتگرا که هیچ حوزهی خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان برنمیتابد بر اساس مبانی تئوریک و روبنای فرهنگی و نظری که خود که ممکن است در قالبهای متفاوتی باشد (فاشیسم، نازیسم، فرانکیسم، استالینیسم و...) در گام نخست تواناییهای اخلاقی انسان را مضمحل و نابود میسازد. آرنت میگوید:
پس از کشتن شخصیت اخلاقی و نابودی شخصیت حقوقی در انسان، از بین بردن فردیت او دیگر چندان دشوار نیست.[۴]
بهاختصار میتوان گفت، بنیادیترین پایههای نظم توتالیتری عبارت است از ایدئولوژی واحد، نظام پلیس مخفی، تبلیغات، خشونتگرایی، سرکوب، تولید مستمر دشمن خیالی یا دشمنان خیالی، سرکوب معترض و منتقد، بمباران فکری و دایمی شهروندان، ترویج شخصیتپرستی مطلقگرایانهی افراطی و بیمارگونه، اتمیزهکردن اجتماعی، وحدت رای پوشالی و دروغین بر مبنای اتوپیک و آرمانگرایانه، پمپاز و شارژ دایمی جامعه، تسرّی و تعمیم رفتارهای هیجانی و احساسی، پوپولیسم عوامفریبانه، کنترل همه توسط همه، فقدان هرگونه شخصیت حقوقی و مدنی و امنیت سیاسی، اجتماعی، شغلی،... که موجبات هراس دایمی را در انسانها پدید میآورد.
از ویژگیهای مهم نظام توتالیتر، اتحاد «نخبگان و اوباش» است. وحدت دردناک نخبگان و اوباش و فقدان هویت و کاراکتر انسانی در قالب عدم تشخیص و فردیت روشنفکرانه، تأکید بر عصبهی اجتماعی، قومی و گروهی و ایدئولوژیک و ایجاد بحرانهای مداوم اجتماعی و معتادسازی افکار عمومی تودهها به بحرانهای گوناگون روزانه، هفتگی و ماهانه و عدم آرامش روحی و روانی و ایجاد دغدغه و نگرانی و اضطراب مستمر برای شهروندان از مشخصات دیگر اصلی نظامات توتالیتری است.
هانا آرنت توضیح میدهد:
«جنبشهای توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند. این جاذبهی جنبش برای نخبگان، به همان اندازهی بستگی آشکارتر اوباش با جنبشهای توتالیتر، یکی از کلیدهای مهم فهم این جنبشها به شمار میآید. رهبران جنبشهای توتالیز، صفات مشخص اوباش را دارا هستند که روانشناسی و فلسفهی سیاسی آنها به خوبی شناختهی ما است.»[۵]
ویلفردو پارهتو، جامعهشناس معروف ایتالیایی، تأکید بر نقش غرایز را در توتالیتاریزم نقشی محوری و بنیادی تلقی میکرد که اساس و بنیان نظام سرکوب را تحکیم میبخشید و بازوی توانای نخبگان بود.
آرنت میگوید:
«اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این بود که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص به وسیله اوباش بودند.[۶]
در رابطه و وحدت همسوی اتحادی نخبگان و اوباش، انسانها تا حد شی و ابزار تنزل یافته و به مثابه عین نظم حاکم اجتماعی، موجوداتی تهی، رام، مطیع و فاقد هر گونه تشخص فردی و انسانی و مقلد و محض و دارای روحیهای مهاجم، خشن، ویرانگر، ازخودبیگانه، و ضد تمام فضای انسانی هستند. و مهمترین خصیصهی جامعه شناختی روانشناسانهی نظام توتالیتر، تأکید و تکیهی مصرانه بر «هیجان» احساس و عواطف و به غلیان در آوردن آن میباشد. این مکانیسم، قبلاً به وسیلهی نظریهپردازی اذهان یا ایدئولوژیکاندیشی تقدس مآبانه و نیز تبلیغات دائم از طریق کور ساختن شعور انسانی و قدرت تفکر و منطق و حذف روابط انسان و قدرت قضاوت مستقل با بمباران واسطههای ایدئولوژیک یا به تعبیر دیگر نخبگان حاکم یا در جستجوی کسب قدرت با شستوشوی ذهن صورت میگیرد.
نخبگان با هوشمندی عقلانی و تکیه بر اهداف و استراتژی و برنامههای از پیش برانگیختن احساسات تودهای، و سوءاستفاده از جهل آنان، تودههای هیجانی را در مسیرهای مورد نظر خود هدایت میکنند. نخبگان هوشمند با ایجاد گروهها و دستههای سازمانیافتهی پیشرو که نام دیگر آن گروه های فشار سیاسی- اجتماعی است و از عناصر کینهتوز و ناکام و شکستخوردهی اجتماعی که غالباً محروم بوده و دارای سطح تحصیلات ابتدایی و یا بیسواد هستند و به علت سرخوردگیها و ناکامیهای اجتماعی و زمینههای ترتیبی و خانوادگی شخصیت پرخاشگر و مهاجم دارند، تحت سازمانبندی گروههای «تهاجم» مورد حداکثر بهرهبرداری قرار میگیرند.
اریک فروم روانشناس نومارکسیست مکتب فرانکفورت معتقد است، غالباً افراد گروههای فشار و نیز افرادی که اقدام به شکنجهی جسمانی همنوعان خود میکنند، از درماندهترین و واخوردهترین وعقدهایترین گروههای محروم اجتماعی هستند که ریشههای شهری یا روستایی در تهیدستترین طبقات و گروههای اجتماعی منشاء آنان است. محرومیت از «فرهنگ» و «نان» در خانواده و جامعه زمینهی آمادهای را در شخصیت آنان نهادینه میسازد که در شرایط و فرصتهای مناسب تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در شکل اپورتونیسم و فرصتطلبیهای غیر قابل توصیف رخ مینماید.
اقدامات خشونتآمیز گروههای فشار، تبلیغات، کانالیزهکردن رسانههای گروهی و مطبوعات وابسته، مجالس و محافل سخنرانی و شارژکردن احساسی و هیجانی به منظور ساختن «افکار عمومی » برای نیل به اهداف عقلانی و اندیشیده شده توسط نخبگان، جنبش اوباش را پدید میآورند.
نظام توتالیز به نوعی نظامی ایدئولوژیک نیز هست که با آرمانگراییهای کاذب و دروغین غیر قابل دستیابی در واقعیت عینی، به تهییج تودهها و سوءاستفاده از عواطف فرهنگی نشدهی آنان مبادرت میورزد. حاکمان و رهبران و نخبگان توتالیتاریست جوهرهی خاص و ویژهای دارند که آن را تئوریزه میکنند. آنان بدون هیچ گونه احساس مسئولیتی مسلسلوار دروغ میگویند. و دروغها و بهتانها و افترائات و دشنامهای خود را به منظور انتقال به ذهن و حس خلایق هیجانی در قالب مقولات و احکام نظری تئوریزه کرده و قداست میبخشند تا از این طریق اهداف قدرتطلبانه و شهوانی خود را خواست تقدیر برتر جا بزنند. در نظام توتالیتر، مازوخیسم (خود آزاری) و سادیسم (دگر آزاری) سکهی رایج است. همه میآزارند و آزار میشوند. در واقع سیستم اجتماعی توتالیتر نظمی را برقرار و تحمیل میکند که هیچ کس فردیت ( (Individualismندارد و آدمیانی که از هستی انسانی و شعور و فرهنگ ساقط شدهاند، از صدای تازیانه لذت میبرند.
نبود شخصیت انسانی سالم و رشدیافته از یک سو و وجود هالههای هیجانی دایمی اجتماعی از سوی دیگر، سبب شد فضا همواره آکنده از گرد و غبار سرکوب باشد و اعتماد عمومی از درون و برون جامعهی ازخودبیگانه رخت بر بندد و در فواصل روابط طبیعی، انسانی، اجتماعی و فرهنگی آدمیان، عناصر دستگاههای امنیتی سرکوب حضور داشته باشند. نظام تمامیتخواه تا بدان جا در حیات انسانی و اجتماعی دخالت میکند که علاوه بر استحالهی تمامعیار انسانها، هیچ خصومت و ویژگی شخصی را که حتی در شکلگیری (آرایش، البسه،...) باشد و تجلی یابد، بر نمیتابد و همه چیز را تحت کنترل و سلطه میخواهد.
ایدئولوژی و قرائت واحد تبلیغات سنگین و پرهزینه، توسعهی نظام پلیس مخفی، انحصار رسانههای گروهی، انحصار اطلاعات و اخبار کانالیزهشده،حمایت مادی اراذل و اوباش و تقویت همهجانبه و امتیازدهی خاص به آنان و وفاداران، بسترسازیهای خشونت اجتماعی در خانواده و نهادهای اجتماعی، حذف اندیشه و تفکر از همهی نهادهای اجتماعی، آرمانگرایی، ایدهآلیزم غلیظ و ناکجاآبادسازی کاذب، نظریهی دشمن فرضی و خیالسازی مداوم، اتمیزه کردن جامعه و حذف فردیت و تشخص و تمایز و شعور انسانی، مخالفت شدید با روابط اصیل انسانی، سمتدهی و سازماندهی جامعه به سوی تقویت راس، فقدان پایبندی به ارزشهای عینی اخلاقی، انسانی و دینی در عمل و واقعیت، ایجاد فضای ترور، ارعاب، سرکوب، شکنجه، محرومیت منتقدان و معترضان از همهی حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، حذف مخالفت و روشن فکران معترض، تنزل انسان به موجود هوارکش هیجانزدهی خیابانی و ترویج ابتذال در هنر و فرهنگ از محوریترین خصایص و ویژگی نظام و اندیشه توتالیتاریسم و اهداف آن است.
● پدیدهی انسان کرگدنی
اوژن یونسکو، متفکر هوشمند فرانسوی و نمایشنامهنویس معروف، حدود نیمقرن پیش نمایشنامهای با عنوان «کرگدن» نوشت که جلال آل احمد آن را به فارسی ترجمه کرده است. «کرگدن » سمبل انسان نظام توتالیتری و محصول بلافصل فرهنگ حاکم بر آن نظام است. نظامی که به زعم اوژن یونسکو اشیا و انسانها در نظم و روابطی نامتعادل و غیر انسانی تبدیل به کرگدن خواهند شد که همهی دستآوردهای تاریخی، فرهنگی و تمدنی تاریخ حیات بشری را که نتیجهی رنجها مساعی و تلاشهای بی وقفهی میلیونها سال زندگی مشقت بار است، له و سرکوب میکند.
کرگدن، پستانداری است غول پیکر و عظیم الجثه با شاخی قطور در نوک پیشانی و پاهای نیرومند و سنگین که حرکت و طرز راه رفتنش هول آور، مخرب و ویران گرانه است که هر چه را بر سر راهش ببیند، له، نیست و نابود و منهدم می کند. در واقع کرگدن نماد تخریب، ویران سازی، انهدام و نیستی است.
در نظام توتالیتری آدمیان، موجوداتی، کج، بدقواره، سرشار از کمپلکسهای سرشار، و عقدههای رنگارنگ، متجسس در امور فردی و شخصی دیگری، سودجو، منفعتطلب افراطی و غیرمعقول، طمعکار و آزمند، پست و ذاتاً گدامنش، حقیر، خشن، بیاحساس و سنگواره تربیت میشوند.
انسان کرگدنی دارای سائقههای شدید دگرآزاری و خودآزاری است. اگر چه این موجود تنزلیافته از مقام والای انسانی و درمانده و ناتوان و فاقد خصوصیت و فضایل انسانی و درهم ریختهی باطنی، در ظاهر به علت پیوندی که با دیگر همجنسان خود دارد بر نومیدی و تنهایی درونی غلبه مییابد، لیکن موجودی مستاصل و ساقط شده است. این موجود به علت فقر مادی و فقدان آموزش و تربیت اصولی و اخلاقی و خانوادگی و عدم اشباع روانی و عاطفی در حریم خانواده و ناکامی و سرخوردگیهای فردی و تحصیلی و اجتماعی، بهشدت دچار سرخوردگی و واخوردگیهای باطنی است که دایم از شانتاژهای گروهی و خارجی پر و خالی میشود و به عنوان یک شی و ابزار خشونت در پنجهی بیرحم گردانندگانش مورد سوءاستفادهی آگاهانه قرار میگیرد. روانشناسان و روانکاوان بر این باورند که افراد شکنجهگر و حاملان ارعاب و ترور و خشونت و جنایت غالباً افرادی از این سنخ (type) آدمیان هستند.
اوژن یونسکو با تجربهی شرایط سیاسی- اجتماعی آلمان نازی و با دقت و ظرافتاندیشی روانکاوانه که نشانهی وسعت دانش شناخت انسانی او است، با تحلیل موشکافانه از یک فاجعهی عمیق تاریخی، اجتماعی و انسانی سخن میگوید. فاجعهای که در قالب ایدئولوژی آرمانگرایانه و توسعهطلبانهی ناسیونال ـ راسیستی جنس پوپولیسم ابتدا در حزب نازی و فاشیسم و فرانکیسم و سپس در چهرهی خشن استالینیسم و اردوگاههای کشتار روشن فکران ظهور یافت و میرفت تا تمام کرهی ارض را در بر گیرد. یونسکو با بهرهگیری از فرهنگ تمثیلی و استعاری طبیعتگرایانهی اندیشههای عمیق انسانشناختی و جامعهشناختی خود را که مبتنی بر دانشی وسیع در زمینهی روانکاوی و ادبیات و هنر بود، به صورت نمایشنامه ارایه کرد تا با عینیت بخشیدن به واقعیتی هولناک آن را به وجدان آگاه زمان منتقل سازد. وی در پردهی سوم نمایشنامهی کرگدن میگوید:
«هیچ جامعهای نتوانسته است اندوه بشری را از میان بردارد و هیچ نظم سیاسی نمیتواند ما را از رنج زیستن خلاص کند.»
این تلخ ترین اعتراف اگزیستانسیالیستی متمایل به نیهیلسم است!
اعترافی تلخ، مرگبار و نگرانکننده و شاید نومیدکننده، اگر چه این نگاه رویکردی به تجربهی تاریخی گذشتهی اجتماعات انسانی دارد و نیز تجربهی معاصر بنیان آن است، اما در چارچوب بینش واقعگرای یونسکو، واقعیت دارد، زیرا، در نظام توتالیتر و نظم کرگدنی! انسان موجودی غریب و پدیدهای شگفتآور است که شر و بدی را به عنوان راه بقا در پیش گرفته است و همه تبدیل به کرگدن شدهاند و اگر کسی از فضیلتهای اخلاقی و انسانی برخوردار باشد، با دیدهی حیرت و تعجب به او مینگرد! در کرگدن اوژن یونسکو، تنها «برانژه»ی روشن فکر است که از وحشت تبدیل آدم به کرگدن، به شدت متحیر، مغموم و نگران و آگاه است.
تنهایی انسانی و اجتماعی «برانژه» نماد روشنفکری معاصر، حالت خاصی را به ذهن و احساس مخاطب منتقل مینماید. به نظر میرسد یونسکو میکوشد شرایط «گذار» را تصویر کند و به جامعه نشان میدهد گذار از انسان به کرگدن در متن نمایشنامه که حول دو شخصیت محوری «برانژه» و «دیزی» معشوق برانژه میچرخد، دیزی نماد عشق و دوست داشتن و احساس لطیف انسانی است و برانژه نماد اندیشه، تعقل،روشنفکری. با عشق ورزیدن به دیزی در برابر جبر زمان و نظم حاکم و تبدیل شدن و تنزل یافتن به حد یک حیوان مقاومت میکند، زیرا برانژه حامل خود آگاهی خلاقانهی روشن فکری انسانی است. دو تیپ عقل و عشق میخواهند در جامعهای که همهچیز بر اساس محوریت نفع و سود و رقابت برای کسب قدرت تعریف و عمل میشود، با هم، کنار هم و با وحدت در یک پیکرهی واحد اننسان بمانند و تبدیل به موجودات کرگدنی نشوند.
اما صبح یکی از روزهایی که برانژه از بستر برمیخیزد تا با دیزی صبحانه بخورد، یک باره متوجه میشود که دیزی بدون هر گونه اطلاع و آگاهی قبلی او را ترک کرده است. دیزی رفته بود و او هم سو با جریان عمومی کرگدنیسم، تبدیل به موجودی کرگدنی شده بود. واقعیت توتالیتاریسم بیرحمتر و خشنتر از آن است که اجازه دهد در نظام کرگدنی عشق پاک انسانی شکوفا شود و آدمیان به جای خشونت، عقدهی حسادت، خودخواهی، نفع طلبی و ویرانگری،خصایل و فضایل عالیه را در خویش بپرورانند. بحرانی که یک کرگدن، سرنوشت برانژهها را تا مرز فاجعه میکشاند؛ جزیرهی تنهاشدن در متن زندگی نظم کرگدنی و فقدان ارتباط انسانی و عاطفی و شکست و تحقیر و استحالهی انسان، در حقیقت رنج بزرگ روشن فکری چون برانژه (یونسکو) است.
تجربهی تاریخ زندگی انسان نشان داده است که دست آورد توتالیتاریسم چیزی جز، نظم پلیسی، زور و خشونت حاصلی نداشته است و محصول آن موجودی سیمانی و به تعبیر زیبا و عمیق آنتونی گیدنر جامعهشناس معاصر انگلیسی «انسان پلاستیکی» است.
میتوان نتیجه گرفت در نظام سیاسی اجتماعی نظام تمامیتطلب و تمامیتگرای توتالیتاریسمی، که بر مبنای ایدئولوژی و روبنای فرهنگی ویژهای تئوریزه میشود، آرمانگرایی و ناکجاآبادسازی ذیل وحدت و اتحاد تودهها از نوع پوپولیستی و طرح ناکجاآبادها و استقرار نظام امنیتی پلیسی کنترل همه، توسعه و تشکیل گروههای سرکوب خیابانی و ایجاد اتمسفر اجتماعی ارعاب وحشت و تبدیل جامعه به مجموعهی اتمیزهی اجتماعی که آدمیان همانند نقطههای پراکندهی سرگردان فقط زندهاند و جز قد، وزن و شناسنامه هیچ هویت انسانی دیگری ندارند!
در تمامیت طلبی پیشوا، تفاوت، تمایز،تنوع سلایق و عقاید و آراء قرائت از ایدئولوژی واحد جایی ندارد و آن پیشوا (موسولینی، هیتلر و فرانکو و استالین) معنا و تبیین میکند، حکم و اصل است که عدول از آن مستوجب اتاق گاز، سلول زندان، اردوگاه کار اجباری و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی است.
اکنون پرسش «میناگ» جاندارتر میشود که آیا واقعاً امکان تجدید چنان نظم آهنین و دهشتناکی وجود دارد؟ چهگونه میشود از پدیداری نظامات ضدانسانی و ضد پیشرفت و ترقی که پیشوا در زیر دستکش تقدس پنجههای ببر دارد مهار و جلوگیری نمود؟
دیالکتیک تمامیتخواهی و تمامیت طلبی، فردگرایی و فردیتیابی است یعنی بازگشت و تأکید بر حقوق مدنی و انفرادی شهروند و تکیه بر قوانین مدنی و به انسان آگاه، آزاد، انتخابگر و روشنفکر منتقد که قادر است بیندیشد و نقد کند. دموکراسی و چرخش نخبگان و ارتقای توده.
آندره ژید در کتاب مائدههای زمینی مینویسد:
در هر آدمی امکانهایی شگفتانگیز هست و هر چه بیشتر انسانیت را به عهده گرفتن، عنوان خوبی است.
«خوب بودن»؛ این است مهمترین وظیفهی انسان امروز و فردا.
خسرو صادقی بروجنی
منابع
۱- یونسکو، اوژن ۱۳۵۱، کرگدن، ترجمه جلال آل احمد، تهران، نشر رواق، چاپ سوم
۲- میناگ، کنت، ۱۳۷۹، توتالیتاریسم،آیا پایان آن را دیدهایم؟ ترجمه هرمز همایون پور، ماهنامه نگاه تو، دوره جدید، شماره یک
۳- فروم، اریش، ۱۳۵۱، گریز از آزادی، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، نشر فرانکلین، چاپ دوم.
۴- آرنت، هانا، ۱۳۶۶، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی، تهران،نشر سازمان انتشارات جاویدان، چاپ دوم.
۵- ملک محمودی، موسی، ۱۳۷۶، لمپنیسم، آسیب شناختی اجتماعی، روزنامه اطلاعات، شماره ۲۱۰۳۷، سه شنبه ۹ اردیبهشت.
۶- کونل، راینهارد، ۱۳۵۶، فاشیسم، ترجمه منوچهری فکری ارشاد، تهران، نشر تخت جمشید،چاپ دوم
۷- ژید، آندره ۱۳۵۱، مائدههای زمینی، ترجمه حسن هنرمندی،تهران، نشر نو، چاپ سوم.
پینویسها
[۱] نگاه نو، دوره جدید، شماره ۱، مرداد ۱۳۷۹
[۲] همان منبع
[۳] هانا آرنت، توتالیتاریسم ۱۹۶۸
[۴] همان منبع
[۵] همان منبع
[۶] همان منبع
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست