شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

هنر اصیل, مدرن یا سنتی نمی شناسد


هنر اصیل, مدرن یا سنتی نمی شناسد

راحت ترین راه شناخت تفاوت اصلی میان هنر مدرن و سنتی بازگشت به تاریخ هنر و مطالعه نخستین تجلیات آنها از طریق یافته های علمی است

راحت ترین راه شناخت تفاوت اصلی میان هنر مدرن و سنتی بازگشت به تاریخ هنر و مطالعه نخستین تجلیات آنها از طریق یافته های علمی است. سخت ترین اما کامل ترین راه از طریق مکاشفه حسی مقایسه اثر هنری اصیل مدرن و سنتی است. این می تواند یک قطعه موسیقی، مجسمه، یک تابلو نقاشی، یک خانه یا هر چیز دیگر باشد. هر چه نشانه اصالت دارد چه مدرن و چه سنتی به نحوی مقتصدانه شکل گرفته و کاربردی است.

با این وجود مطرح شدن اقتصاد در تولید انبوه و تمرکز روی کاربرد به عنوان اهداف هنر، تنها در دوره مدرن یافت می شود. هنر اصیل سنتی صرفاً مقتصد و کاربردی نیست چون به تدریج شکل گرفته و بستر های فرهنگی و تاریخی و کاربردی و دیگر بستر های مربوطه را در سیر شکل گیری خود لحاظ کرده است. بارز ترین حالت این اختلاف بنیادین را می توان در تفاوت میان خانه های سنتی و مدرن یافت. باروح بودن یک خانه سنتی را نمی توان با کلیشه های مباحث تئوریک زیبایی شناسی مدرن بیان کرد.

تصادفی که در حس یک برداشت کننده اثر هنری مدرن حس لذت و آرامش را در او ایجاد می کند ناشی از ازدیاد حفره های ساختار شکل گیری هنر مدرن است.

هنر مدرن از سویی ریشه های تاریخی خود را با بستر فرهنگ از دست داده و از سوی دیگر و هر چه بیشتر میل به جهان شمولی و آینده نگری دارد. دلیل این میل این است که کاربردها هر روز تحت تاثیر شدید فرهنگ مجاور یا مشرف تحلیل می روند یا تغییر می کنند و تاریخ مصرف شان هر روز کمتر می شود. دهکده جهانی چیزی نیست که بشود برای آن یک مرز مادی قائل شد. نیاز های روانی و زیبایی شناسی آن نیز هنوز و شاید هیچ وقت یک انسجام واحد ندارند. علت جهان شمولی مونا لیزای داوینچی و مجسمه های میکل آنژ و مانند آنها در قدرت به تصویر کشیدن خوبی های ضمیر انسانی خالقان آنها و نه در تاریخ مکاتب نقاشی و مجسمه سازی رنسانس است. رنسانس حاصل عمل هنرمندانش است و نه برعکس.

بی ارزشی هنرهایی که این روزها هر چه بیشتر با آنها مواجه می شویم ناشی از کم بهایی حس های درونی خلاقان شان است. هنرهای خسته کننده، معماری های بی معنی و صنایع دستی بی شخصیت از این جمله اند. هر چه خانه های مان از شخصیت ما جداتر می شوند ما بیشتر سراغ جمع آوری و خرید اشیای با شخصیت، عتیقه جات و هنرهای دستی می رویم تا خلاء شخصیتی زندگی مان را پر کنیم.

جدا کردن هنر مدرن از هنر سنتی به همان اندازه بی معنا است که جدا کردن لذت موسیقایی کار استاد کسایی از شاهکار باخ. هر چه بیشتر به دنبال هنر اصیل باشیم اصالت را در خود بیشتر پرورش می دهیم. وقتی به اصالت مبل هایی که در اکثر خانه های مان گردگیری می کنیم فکر کنیم متوجه این موضوع می شویم که چقدر چیزهای زائد مادی و معنوی در اطراف و اذهان خود جمع کرده ایم، چیزهایی که به جز گالری های خاک گرفته که احتیاج مبرمی به هر از گاه گردگیری شدن دارند ارمغان دیگری برای مان نیاورده اند. وقتی در سفرهای مان به کارگاه های ساده استادان صنایع دستی در روستاها و شهرهای کوچک می رویم آن حس خاموش اما عمیق لذت و آرامش دوباره در ما اوج می گیرد.

به خود می گوییم ساده زیستن را با خود به خانه بر خواهیم گرداند. اما وقتی که دوباره در هرج ومرج زندگی شهری غرق می شویم چقدر زود وعده های مان را از یاد می بریم و تنها آن قطعه کوچک هنر دستی را در کنج منزوی خانه با حسرت نگاه می کنیم و آهی که هرگز درنمی آید. در آپارتمان های مدرنمان جایی برای مادربزرگ ها و پدربزرگ ها نداریم یا اگر هم داشته باشیم آن صفای خلوت کرسی و سماور و قلیان خانه خودشان را ندارد.

هنر دستی را باید جلوی چشم گذاشت تا به مرور با کنار گذاشتن زائدات جای خود را پیدا کند. هنر لذت بردن از هنر را می شود با لذت از هنر طبیعت به یاد آورد. تاریخ فرهنگ و هنر ما آغشته به اوج های متوالی عقل گرایی و حس گرایی است. این امکان آن را به هر ایرانی می دهد تا لذت هنر مدرن و سنتی را هم از لحاظ عقلی و هم حسی دریافت کند.

برای دوست داشتن باید دوست داشتنی بود و برای لذت بردن از هنر، هنرمند. اما با کمی شدن هر چه بیشتر زندگی های معاصر معلوم نیست تا کی می شود گفت «هنر نزد ایرانیان است و بس».