دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود


گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

این روزها حس و حال غریبی دارم. این روزها دلم پر می زند برای خودم. خودم آن دورترها نگاه بغض کرده اش را بر فاصله مان که لحظه به لحظه بیشتر می شود دوخته است. برایش دست تکان می دهم و او …

این روزها حس و حال غریبی دارم. این روزها دلم پر می زند برای خودم. خودم آن دورترها نگاه بغض کرده اش را بر فاصله مان که لحظه به لحظه بیشتر می شود دوخته است. برایش دست تکان می دهم و او فقط چشمان نم گرفته اش را روی لبخند خشکیده ام می بندد.

این روزها فقط رفتن را تکرار می کنم، در فریادهای خفه شده ای که از میان بغض های در گلو مانده ام یارای عبور کردن ندارند. این روزها واژه فاصله در گوشم زنگ می زند تا به یادم بیاورد چقدر از خودم دور هستم. این روزها حتی اشک هایم هم با من قهر کرده اند و رفته اند همان جا که روزی خودم را جا گذاشتم.

همان جا که حالا دارم دلم را روانه اش می کنم تا راه را برای پاهای ناتوانم هموار کند. دیگر می خواهم دل بکنم از نبودن هایم. خداحافظ بغض های نارس در گلو مانده ام، خداحافظ خستگی های همیشگی ام، خداحافظ تنهایی های غبارگرفته ام. خیلی دیر شده است اما من دارم می روم و از میان همه خاطرات خاکستری ام فقط دلم را می برم همان جا که سالها پیش از این روزی خودم را جا گذاشتم.

مریم فروتن/۱۸ساله/ تهران

(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)