سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

شش اصل برای نوشتن نرگس


شش اصل برای نوشتن نرگس

مسعود بهبهانی نیا نویسنده نرگس است خالق آدم هایی كه بیشتر از یك ماه است اعضای لاینفك اغلب خانواده های ایرانی شده اند

مسعود بهبهانی نیا نویسنده نرگس است. خالق آدم هایی كه بیشتر از یك ماه است اعضای لاینفك اغلب خانواده های ایرانی شده اند.

شخصیت هایی كه هر شب حدود ساعت بیست ودو و سی دقیقه انتظارشان را می كشیم. درست كه بخواهی نگاه كنی بهبهانی نیا كار بزرگی كرده. او تنها نویسنده ای است كه خطر راه رفتن روی لبه تیغ را پذیرفته و نرگس را یك تنه نوشته است.

آنها كه دستی بر قلم دارند می دانند برای نوشتن نود قسمت این چنین مجموعه ای چه پشتكار و صبر و حوصله ای باید داشت. بهبهانی نیا آنقدر آرام است كه وقتی با او روبه رو می شوی آرامشش به تو نیز سرایت می كند.

هر وقت به دفتر كارش می روی پشت میزی نشسته و انگشت هایش روی كلید های لپ تاپ همیشه همراهش بازی می كنند و جالب اینكه حاصل همان بازی انگشت ها هر چند وقت یك بار از طریق یكی از شبكه های سیما میهمان خانه هایمان می شود. این بار اما برای گفت وگو با او درباره آخرین نوشته اش نرگس دست به دامان اینترنت شدم. مصاحبه ای را كه پس از این چند سطر خواهید خواند حاصل ثمرات ای میل ها و چت های متعدد میان من و او است. به خواست خود او ایمیلش را در مقدمه می آورم تا مخاطبان نرگس نظراتشان را با نویسنده نرگس در میان بگذارند.

● اگر موافق باشید از خودتان، رشته تحصیلی و سوابق كاریتان شروع كنیم.

▪ رشته جامعه شناسی را در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران خواندم. سینما و فیلمنامه نویسی را در مركز اسلامی آموزش فیلمسازی باغ فردوس. از سال هفتاد هم مشغول كارهای مختلف در این حوزه بوده ام. از مدیریت تولید گرفته تا تهیه كنندگی و این ۱۰ سال آخر فقط فیلمنامه نویسی.

● رشته جامعه شناسی و بعد فیلمنامه نویسی. این انتخاب ها هدفمند بوده اند

▪ تا حدودی. البته نه به این معنا كه از ابتدا به صورت حرفه ای به این كار نگاه می كردم. اما حالا می بینم كه این دو خیلی به كار هم می آیند. همه علوم و دانستنی ها به مدد نوشتن می آیند و بیش از همه جامعه شناسی و روانشناسی.

● این جامعه شناسی و روانشناسی به كار تحلیل دلایل اقبال عمومی از یك مجموعه هم می آید

▪ اگر زحمت ارزیابی دقیق به خودمان بدهیم بله. اما نمی دانم چرا بسیاری از ما شتابزده ارزیابی می كنیم و از موضع دانای كل تمایل داریم هر پدیده ای را بدون شناخت ساده كنیم و در یكی از قالب های همیشگی كه می شناسیم جایش دهیم. این روزها دسترسی من به سایت ها و وبلاگ ها بیشتر از روزنامه ها است. مطالب زیادی در مورد نرگس كه به اینترنت راه یافته خوانده ام. در این میان نوشته یكی از مسئولین سابق در وبلاگ شخصی اش جالب بود. ایشان تحلیل كرده بود كه مردم به دو دلیل نرگس را می بینند: اول اینكه تابستان است و دوم اینكه سیما برنامه دیگری ندارد و البته در پایان نصیحت كرده بودند كه بهتر است نویسندگان توجه كنید و كارگردان مسائل مورد نیاز مردم را در این برنامه بگنجانند. خیلی روشن است كه ایشان فرصت دیدن حتی یك دقیقه از نرگس را پیدا نكرده اند و احتمالا كسی هم نبوده كه در مورد ساخت سریال توضیح بدهد. برای همین تصور كرده اند سریال هنوز در حال ضبط است. خب، اما اینها مانع قضاوت و تحلیل ایشان در مورد دلایل استقبال مردم نشده است.

● خود شما چه تحلیلی دارید

▪ هر چند ترجیح می دهم بینندگان و منتقدین نظر بدهند، اما به نظرم از میان ده ها قانون و قاعده و اصلی كه باید برای ارائه یك كار قابل قبول رعایت كرد پنج یا شش قاعده اولیه را در نظر داشته ام.

● درگذشت پوپك گلدره تا حدودی زمینه ساز توجه مردم نبوده

▪ البته. موجی از احساسات پاك مردم در پی این اتفاق به وجود آمد. در مصاحبه تلویزیونی هم به این موضوع اشاره كردم. اما به نظرم بیش از مرگ، زندگی ایشان، بازی خوب و به یادماندنی ایشان كه متاسفانه آخرین بازی شان نیز بود، موثر بوده.

● و اینكه دو بازیگر برای اولین بار یك نقش را بازی كردند.

▪ بله، این هم ایجاد انتظار در مخاطب كرد و زمینه ای برای پیگیری و قیاس به وجود آورد.

● اما به نظرم پیگیری علاقه مندانه مردم دلایل دیگری هم باید داشته باشد. اشاره ای به پنج یا شش عامل برای موفقیت كار داشتید. می توانید توضیح بیشتری بدهید

▪ اولین و كلی ترین اش را همین جا می گویم. این نكته تكلیف خیلی چیزها را روشن می كند. ببینید شما وقتی احساس می كنید طرف صحبتتان احترام فوق العاده ای برایتان قائل است تمایل بیشتری برای شنیدن حرف هایش نشان می دهید. وقتی كه می بینید در مورد شما قضاوت خوبی دارد، مثلا شما را با هوش و با ذكاوت می داند. یا اینكه لازم نمی بیند خیلی چیز ها را برایتان توضیح دهد. اینها همه اشتیاق شما را برای ادامه رابطه با او بیشتر می كند.

می خواهید بگویید دلیل اینكه بینندگان رابطه خوبی با مجموعه پیدا كرده اند، احساس احترام به خودشان است.

● البته این یكی از دلایل است.

▪ این موضوع جالبی است، ممكن است همه هم این ادعا را داشته باشند.

اگر فرض اولیه شما این باشد كه آدم هایی كه پای صحبت شما نشسته اند، آدم های فهمیده ای هستند كه به هیچ روشی نه كلاه سرشان می رود، نه چیزی را فراموش می كنند، نه می شود بدون دلیل حرفی را به خورد شان داد. شما اگر آدمی منطقی باشید سعی می كنید خودتان را از پیش برای مواجهه با سئوالات مختلف شان آماده كنید. پیش خودتان مرتب آنها را در نظر می آورید كه به كارتان ایراد می گیرند و سعی می كنید پیش خودتان از قبل ایرادها را حتی الامكان اصلاح كنید و منطق قصه را بالا ببرید. رشد فرهنگ بصری مردم توقع شان را بالا برده. شاهد هستیم كه مردم هرچیزی را نمی بینند. انتخاب می كنند.

نقش منتقدین و میزگردهای نقادانه و برنامه سازان هم در ارتقای توقع مردم كم نبوده است. بگذارید همین جا خاطره ای از این مردم بگویم. هفته دوم پخش نرگس بود كه به آرایشگاه رفتم. حرف به نرگس كشید. با تعجب شاهد گفت وگوی دو آرایشگر بودم كه با دقت درباره جزئیات و حتی دیالوگ های سریال بحث می كردند، حتما شما هم مثل خیلی های دیگر این روزها شاهد تماشای دسته جمعی سریال نرگس بوده اید. سكوت مطلق و گوش دادن به دیالوگ ها و توجه به جزئیات اتفاقی است كه كمتر در دیدن سریال ها رخ می دهد.

هنوز بعضی ها به غلط یكی از تفاوت های سینما و تلویزیون را در این می دانند كه بیننده سینما را انتخاب می كند اما تلویزیون خودش بدون انتخاب شدن وارد زندگی می شود. بر این اساس بعضی ها تكرار و كش دادن داستان را یكی از اصول سریال سازی می دانند. چون پیش خود این فرض را دارند كه وقتی تلویزیون روشن است بیننده نیمی از حواسش به برنامه و نیمی دیگر به غذا و سفره و گرفتاری های دیگرش در خانه است. در مورد بعضی برنامه ها شاید این صدق كند. اما اگر فرض كنید شش دانگ حواس بیننده به شما و تك تك كلمات دیالوگ ها و حركات بازیگران است دیگر نمی توانید موضوع را ساده برگزار كنید.

● برگردیم به سوابق كاری تان.

▪ اولین كارم كه هنوز ساخته نشده سریالی بود به نام عروج كه مضمونی سیاسی اجتماعی داشت و داستان سه خانواده در یك دوره تاریخی تا انقلاب اسلامی را در بر می گرفت اما اولین كاری كه ساخته شد سریالی سیزده قسمتی به نام شركت بود كه در ژانر پلیسی جاسوسی و حادثه ای نوشته بودم. سریال های ایستگاه آخر، نفس سنگ، ب مثل بهار، خانه پدری، خاك سرخ، یك قسمت از باران عشق، گردباد ساخته نشده و آخری هم كه همین نرگس بوده است.

● و شغل دیگرتان

▪ سال ها است كه جز نوشتن كار دیگری ندارم.

● اینكه حرفه و علاقه یكی شده چه احساسی دارد

▪ نوشتن برایم همیشه وسیله ای است برای فكر كردن به خوبی ها. خلق موقعیت های مطلوب و سفر به دنیای آزاد و زیبای تخیل و معمولا بهانه ای برای بهتر شدن بوده.

● دغدغه نوشتن برای سینما را نداشته اید

▪ چرا همیشه دوست داشته ام، اما تا حالا پیش نیامده.

● از كجا به نرگس رسیدید و چه مراحلی را تا پایان سناریو طی كردید

▪ بهمن ماه ۸۲. فكر ساخت مجموعه ای ۹۰ قسمتی به صورت سریال یعنی یك داستان بلند جدی مطرح شد. شبكه سه كاری می خواست كه بتواند به عنوان الگوی تازه ای از برنامه سازی مطرح شود. چیزی كه برای شبكه مهم بود قبل از هر چیز قالب و هزینه مجموعه بود، یعنی سرعت تولید و هزینه های كنترل شده. به همین دلیل از ابتدا شبكه و تهیه كننده به فكر گردآوردن كادری حرفه ای بودند كه یكی از مشخصه هایشان راندمان بالا باشد. یعنی تولید دوازده تا پانزده دقیقه در روز البته با هزینه های به نسبت متوسط. این دو نكته تكلیف خیلی چیزها را روشن می كرد.

● و احتمالا مهمتر از همه تكلیف قصه و سناریو را.

▪ بله، باید قصه و سناریویی می نوشتم كه قادر باشد برای سه ماه متوالی هر شب بیننده را درگیر كند و به دنبال خودش بكشد. بدون اینكه به حوادث پرخرج، بازیگران گران و لوكیشن های متنوع تكیه كنم. فكر نرگس با این دغدغه ها به سراغم آمد. اول فكر كردم به سراغ داستانی تاریخی بروم. نرگس اولیه قدری تاریخی بود. سرگذشت یك دختر كه با یكی از وابستگان رژیم سابق درگیر می شود و ماجراهایی پیش می آید. اما نرگسی كه حالا دیده می شود فكر دوم من بود.

● نرگسی كه امروز شاهدش هستیم واقعی است یا تخیل محض

▪ تركیبی از هر دو. واقعیت تخیل شده. یا به عبارتی اجزایش همه واقعی است اما تركیبش تخیلی. افراد و سرگذشت ها، اخبار و حوادث روزنامه ها معمولا منبع اصلی داستان است. شاید خیلی از دوستان و آشنایان و حتی غریبه تر ها احساس كنند شباهت هایی بین بخشی از داستان و زندگی شان وجود دارد. اما داستان نرگس و سناریوی آن كاملا تخیلی است.

● اجازه بدهید وارد داستان شویم. به نظر از آن كارهای سهل و ممتنع است. داستانی آشنا در حجم و ساختاری تازه.

▪ دو سال كار به طور متوسط روزانه هشت ساعت.

● پس سخت بوده

▪ حجمش كه زحمت مضاعفی تحمیل می كرد اما به هر حال نویسندگی در لیست كارهای سخت دنیا رتبه سوم را دارد.

● در جواب های شما هم نوعی تعلیق وجود دارد.

▪ مصاحبه های بلند هم تعلیق می خواهند. خواننده باید انگیزه داشته باشد كه تا انتهای مطلب را بخواند.

● این هم یكی از آن پنج شش اصل است

▪ درست است. ایجاد تعلیق و انتظار در مخاطب دومین نكته ای بود كه سعی كردم رعایت كنم. البته تصدیق می كنید كه ایجاد تعلیق برای این حجم كار چه كار سختی است.

بعضی قسمت های سریال پر از رویداد است و در بعضی قسمت ها اصلا اتفاقی رخ نمی دهد.

متاسفم اگر چنین شده، سعی همه ما این بوده كه داستان با همان ضرباهنگی كه شروع می شود با شتاب و كشش به پیش برود. همین جا باید به نكته یا اصل سوم اشاره كنم. غیرقابل پیش بینی بودن حوادث داستان كه فكر می كنم تا حدودی در این زمینه سریال نرگس موفق بوده است.

طبیعی است كه یك جور عطش برای دانستن آخر داستان در بین عموم به وجود آمده. این اواخر بعضی مطبوعات به اصطلاح زرد پیش بینی هایی كرده اند.

كه البته اكثرا هم غلط از آب در خواهد آمد. خود این موضوع اگر درست به كار رود می تواند عامل مهمی در جذب مخاطب باشد. اگر بشود فرضیات و پیش بینی های بیننده را مرتب به هم بزنید و نگذارید به اصطلاح سوار داستان شود موفق می شوید او را همچنان علاقه مند به داستان نگهدارید و نگذارید از شما فاصله بگیرد.

● به ریتم و ضرباهنگ آهنگ اشاره كردید.

▪ بله، این موضوع مهم بعدی است. اگر بشود ریتم را چنان حفظ كنید و با تقسیم اطلاعات شتاب درونی برای داستان ایجاد كنید خود را از آفت خسته كنندگی دور كرده اید. البته ریتم بیرونی و فیزیكی هم برعهده كارگردان در انتخاب طول نماها و تدوینگر در برش ها است.

در مورد شخصیت پردازی ها سئوالات زیادی مطرح است. اول اینكه شخصیت نرگس بیش از حد مثبت است و این مسئله به خصوص در ابتدای سریال آزاردهنده و تصنعی به نظر می رسد.

نمی دانم چرا شخصیت های منفی یا به ظاهر منفی بیش از شخصیت های مثبت جلب توجه می كنند. هنوز برای خودم مثل یك راز است. اما به نظرم اغلب شخصیت های مجموعه مورد قبول و باورپذیر از كار درآمده اند. دلیلش شاید واقع نما بودن آنها است كه اگر موفق شده باشیم یكی از آن اصول را رعایت كرده ایم. در مورد نرگس هم همین قضیه صدق می كند. هیچ كدام از شخصیت ها سفید یا سیاه، خوب یا بد مطلق نیستند. خوب ها اشكالاتی هم دارند. مثلا همین نرگس متوجه شده كه برخوردهای قابل دفاعی با خواهرش نداشته است. به زودی هم با ورود یك روانشناس به قصه این نكته بیشتر آشكار می شود. این مسئله هم به آن برمی گردد كه نرگس به رغم تصور همگان كه فكر می كردند خوب مطلق است و هرگز مرتكب اشتباه نمی شود و هرچه را كه به نسرین گفته درست بوده حالا متوجه می شود كه كارش ایراد داشته و همین غلط های هر چند كوچك هم در انحراف نسرین موثر بوده است. می بینید كه شخصیت نرگس آرام آرام در طول سریال هم معرفی می شود و هم شكل می گیرد و هم دچار تحول می شود.

گفت وگو با مسعود بهبهانی نیا نویسنده سریال نرگس

محمدرضا خالقی زاده


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.