یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دنیا جای زیبایی است ارزش مبارزه كردن را دارد


دنیا جای زیبایی است ارزش مبارزه كردن را دارد

این جمله معروف «ارنست همینگوی» است جمله ای كه به سینما هم راه پیدا كرد, از زبان یكی از شخصیتهای فیلم گفته شد و در یادم ماند مثل خیلی از جمله های معروف این دنیا

● برای نویسنده «وداع با اسلحه»

«دنیا جای زیبایی است، ارزش مبارزه كردن را دارد.»

این جمله معروف «ارنست همینگوی» است. جمله ای كه به سینما هم راه پیدا كرد، از زبان یكی از شخصیتهای فیلم گفته شد و در یادم ماند. مثل خیلی از جمله های معروف این دنیا...

جمله ای كه كمی در تضاد با شخصیت و زندگی این آقای نویسنده است، چون داستانهای همینگوی بیشتر به مرگ ختم می شود و دیگر اینكه اگر دنیا جای زیبایی است، پس چرا این آقای نویسنده به خودش اجازه نداد بیشتر در این دنیای زیبا زندگی كند و خودش كار خودش را تمام كرد؟!

یادم هست در یكی از مصاحبه ها، نویسنده ای به من گفت: «عشق و جنگ، ادبیات جهان را زنده نگه داشته است؛ هركدام از این دو را كه از ادبیات بگیریم، چیزی برای ادبیات باقی نمی ماند.»

نویسنده های زیادی در مورد جنگ نوشته اند و بهترین آثار را خلق كرده اند؛ آثاری شاهكار.

ارنست میلر همینگوی (۱۹۶۱-۱۸۹۹) یكی از همین نویسنده هاست. او در طول زندگی اش آثار زیادی نوشت كه اكثرشان در مورد جنگ بود.همینگوی در دو جنگ اول و دوم جهانی شركت كرد. در جنگ جهانی اول كه ۱۹ سال بیشتر نداشت، به عنوان راننده آمبولانس در دو جبهه اسپانیا و ایتالیا جنگید.

در همین جنگ بود كه به شدت زخمی شد؛ گلوله خمپاره ای به او اصابت كرد كه صدها تكه فولاد در پاهایش به جا گذاشت. بیست و هشت تكه فولاد را از پاهایش درآوردند و چند تكه هم تا آخر عمر در پایش باقی ماند. به خاطر حضورش در همین جنگ بود كه دو رمان معروفش را نوشت؛ «وداع با اسلحه» و «ناقوسها برای كه به صدا در می آید؟»در جنگ جهانی دوم هم به عنوان خبرنگار و گزارشگر جنگ شركت كرد. او در طول زندگی اش شغلهای متعددی داشت كه روزنامه نگاری یكی از این شغلها و تجربه ها بود. تجربه ای كه تأثیر مستقیمی در نوشته های او به جای گذاشت. تأثیری كه او را به نوعی از نوشتن وادار كرد كه بعدها به سبك همینگویی معروف شد.

همینگوی جزو نویسنده هایی است كه تجربه ها و نوع زندگی اش تأثیر مستقیمی بر آثارش داشت. زندگی شخصی او به طرز عجیبی با زندگی ادبی اش گره خورده بود. هرچه را كه در زندگی تجربه كرده بود، به جهان داستانش راه پیدا كرد. در طول زندگی ۶۲ ساله اش صدها حادثه را از سر گذرانده بود. قهرمان دو جنگ جهانی بود، یك گزارشگر نترس، یك شكارچی پیروز كوسه ماهی و شیر، یك گاوباز قدر بود و یك مشت زن همیشه پیروز.

او یك آمریكایی تمام عیار بود و زندگی یك آمریكایی تمام عیار در داستانهایش جریان داشت. در سن ۴۶ سالگی به عنوان خبرنگار در روزنامه «استار كانزاس سیتی» مشغول به كار شد، این نشریه درجه یك، به كاركنان خود كتاب راهنمایی داد كه در آن توصیه شده بود: «جملات را كوتاه و پاراگرافهای موجز و فشرده بنویسید قاطع و صریح باشید، منفی بازی نكنید.» از همین جا بود كه سبك همینگوی شكل گرفت و البته شغل روزنامه نگاری با ذوق او جور در می آمد.

اكثر نویسنده های امروز دنیا تحت تأثیر دو نویسنده آمریكایی؛ فالكنر و همینگوی هستند. این تأثیر بیشتر از لحاظ جنبه های فنی آثار این دو نویسنده است. تأثیری كه همینگوی بر نویسندگان گذاشت، بیشتر از جهت سبك و شیوه نوشتن اوست.

سبك همینگوی دو ویژگی مهم دارد: اولین ویژگی، شیوه ساده و عامه فهم نثر اوست كه در عین سادگی، موجز است. جمله های اضافی و حاشیه ای از نثر او پاك شده و قید و صفت ها هم بیرون ریخته شده. در مقدمه كتاب «پیرمرد و دریا» جمله ای از قول او نقل شده است: «می خواهم نوشته هایم مثل كوه یخی باشد كه در دریا شناور است، وقار حركت كوه یخ به این دلیل است كه فقط یك هشتم آن روی آب دیده می شود.»

به خاطر همین؛ جمله های او اغلب، ساده، خبری و كوتاهند و البته در عین كوتاهی كارساز و مؤثرند. جملات فشرده او مثل تصاویری اند كه اغلب مثل شعری آزادند؛ چند جمله از رمان «وداع با اسلحه» می تواند گواه خوبی برای این موضوع باشد: «آخرهای تابستان آن سال، ما در خانه ای در یك دهكده زندگی می كردیم كه در برابرش رودخانه و دشت و بعد كوه قرار داشت. در بستر رودخانه ریگ ها و پاره سنگها زیر آفتاب، خشك و سفید بود. آب شفاف بود و نرم حركت می كرد و در جاهایی كه مجرا عمیق بود، رنگ آبی داشت. نظامی ها از كنار رودخانه در جاده می گذشتند و گرد و خاكی كه بلند می كردند، روی برگهای درختها می نشست. تنه درختها هم گرد و خاكی بود و آن سال برگها زود شروع به ریختن كرد و ما می دیدیم كه قشون در طول جاده حركت می كرد و گرد و خاك بر می خاست و برگها با وزش نسیم می ریخت و سربازها می رفتند و پشت سرشان جاده لخت و سفید به جای می ماند و فقط برگ روی جاده به چشم می خورد...»

جملات و كلمات او خاصیت امپرسیونیستی دارند و همین باعث می شود شعور و حس خاصی به خواننده منتقل شود.

دومین خصوصیت سبك همینگوی شیوه به كارگیری گفتگوهاست. در داستانهای كوتاه و رمانهای او، گفتگوها فشرده، كوتاه و مؤثر است و تقریباً عاری از هرگونه توضیح و تفسیر و سرشار از رازها و مسایل سربسته. این شیوه گفتگو به بهترین صورت در رمان «وداع با اسلحه» دیده می شود.

به این صورت در اكثر داستانهای كوتاه همینگوی بر حادثه تأكید نمی شود چون او بیشتر به دنبال بیان حالات و تحول روحی و حالتهای عاطفی و درونی شخصیتهای داستانش است.

آدمهای داستانهای همینگوی، آدمهای خاصی نبودند، شخصیتهایی چون: مشت زن ها، گاوبازها، گنگسترها، سربازها... آدمهایی كه زیاد اهل تفكر نبودند و دنیا پر از این آدمهاست. همینگوی می دانست آدمهای اطرافش همین ها هستند، پس فایده ای ندارد افكار روشنفكر مأبانه را در كله آدمهای داستانش بچپاند. برای همین سعی می كرد با زبان درشت، غریزی و لاقیدانه كه خاص آنهاست درباره شان بنویسد نه با زبان احساساتی و سانتیمانتالیسم گونه.

با این حال این آدمها معمولاً مردانی سرسختند كه تجربه اندوخته اند و ظاهراً بی احساسند: ستوان هنری در «وداع با اسلحه»، شكارچی در «برفهای كلیمانجارو»، اندرسن در «آدم كش ها»... كلینت بروكس در نقد داستان آدم كشهای همینگوی می گوید: «اگرچه مردانی شكست خورده اند، اما سعی كرده اند چیزی را نجات دهند. این آدمها سعی می كنند كه جهان خود را از آشفتگی و بی معنی بودن رهایی بخشند.

به نظر آنان اگر با نظم یا قاعده نمی توان جهان را رام كرد، اما با وفاداری نسبت به آنها می توان به شجاعت در شكست دست یافت.»

«ارنست همینگوی» داستانهای زیادی نوشت، «وداع با اسلحه» و «ناقوس ها برای كه به صدا در می آید؟» مجموعه داستانهای «در زمان ما»، «مردان بدون زنان»، «فاتح بی سهم»، «مرگ در بعدازظهر»، «سبزه های سبز آفریقا» و... كه بعدها همگی در مجموعه مستقلی به نام «نخستین چهل و نه داستان» به چاپ رسید و رمان كوتاه «پیرمرد و دریا» كه آخرین كتاب قبل از مرگ او بود به چاپ رسید و جایزه نوبل را هم نصیب او كرد.

همینگوی رمان «پیرمرد و دریا» را در ۵۳ سالگی نوشت، دو سال بعد از اینكه این رمان نوشته شد، جایزه نوبل نصیب او شد.

موضوع رمان «پیرمرد و دریا» سرگذشت شخصیت ضد قهرمان ماهیگیر پیری است كه در فاصله دوری از ساحل، ماهی بزرگی را صید می كند، اما نمی تواند آن را از گزند كوسه ها برهاند و اسكلت آن را با خود به ساحل می آورد. این ماهی، ماهی معمولی نیست، بلكه موجودی است شگفت انگیز كه پیرمرد با گرفتن آن درواقع به ماورای واقعیت دست یافته است.

این رمان شاهكار همینگوی لقب گرفت و جایزه نوبل را برای او به ارمغان آورد.

سربازان آمریكایی او را پاپا می نامیدند، پاپایی با شانه هایی پهن و ستبر و ریشی انبوه.پاپایی كه مهربان بود، اما همه چیز این دنیا را به زانو درآورد، حتی آدمها را؛ از به زانو درآوردن هر چیز این دنیا لذت می برد و چه كسی فكر می كرد یك خود خواسته در مقابل مرگ زانو بزند...

همینگوی در داستانهایش بیشتر شخصیتها را به راهی راهنمایی می كند كه می شود گفت استقبال از مرگ است.

همان طور كه شخصیت داستان «وداع با اسلحه» به استقبال مرگ رفت، همان طور كه اندرسن در «آدم كشها» به استقبال مرگ رفت، همانطور كه پسرك اسپانیایی در داستان «پایتخت جهان» به استقبال مرگ رفت یا مثل همان مردی كه به خاطر بیماری قانقاریا در «برف های كلیمانجارو» با مرگ دست و پنجه نرم می كرد.

خدیجه زمانیان



همچنین مشاهده کنید