یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

مذهب در دوران حاکمیت یاسا


مذهب در دوران حاکمیت یاسا

در تاریخ ایران بعد از اسلام دولت ایلخانی نخستین حکومتی بود که فرمانروایان آن نه تنها مسلمان نبودند، بلکه در مواردی نیز نسبت به آن به شدّت عداوت و دشمنی می‌ورزیدند و با پیروان …

در تاریخ ایران بعد از اسلام دولت ایلخانی نخستین حکومتی بود که فرمانروایان آن نه تنها مسلمان نبودند، بلکه در مواردی نیز نسبت به آن به شدّت عداوت و دشمنی می‌ورزیدند و با پیروان ادیان دیگر مثل مسیحیت برای ضدّیت با اسلام متحد و همدل و همصدا می‌شدند. از آنجا که ایلخانان غیر مسلمان به ادیان مختلفی گرایش داشتند به هنگام جلوس ایلخان جدید، بر حسب اینکه چه دین و آیینی داشت، سیاست‌های مذهبی جدیدی اعمال می‌شد، که به نفع همکیشان ایلخان جدید بود.

در نتیجه روی کار آمدن دولت غیر اسلامی و کوتاه شدن دست مسلمانان از قدرت سیاسی، زمینه برای رونق ادیان دیگر مانند بودا، مسیحیت و یهود هرچند برای مدّتی کوتاه فراهم شد. البتّه باید توجه داشت که نزدیکی ایلخانان با پیروان دیگر خاصه مسیحیت، به دلیل منافع سیاسی مشترک آنان در برابر ممالیک مصر و برای اتحاد علیه این دشمن مشترک (یعنی ممالیک) بود. برخی از پژوهشگران غربی این وضعیت را که موجب رونق گرفتن ادیانی غیر از اسلام خصوصاً مسیحیت در سرزمینی اسلامی از جمله ایران شده بود، ناشی از تسامح مذهبی مغولان دانسته و آن را ستوده‌اند. البته این درست است که ایلخانان در دوره موسوم به حاکمیّت یاسا(۶۵۶-۶۹۴ ق)، در مقایسه با ادوار پیشین، آزادی‌‌های بیشتری را برای مسیحیان قائل شدند؛ عده‌ای از محققان مسلمان بدون توجه به واقعیّت‌های تاریخی این دوره و بدون مداقه کافی درباره علّت اصلی ارائه چنین نظری، آن را به انحای مختلفی تعبیر کرده‌اند.

به عنوان مثال یکی از این محققان درباره اوضاع مذهبی این دوره به پیروی از مستشرقان چنین می‌نویسد، «روش عدم تعصّبی که ایلخانان نسبت به مسائل مذهبی اتّخاذ کردند کم‌کم در سراسر اجتماع بسط یافت و مقدمهٔ دگرگونی اساسی در گرایش‌ مذهبی جامعه ایران را در سده‌های آینده فراهم ساخت». پژوهشگر دیگری این دوره را دورهٔ «تساهل و تسامح مذهبی» نامیده و رشد تشیّع را در سایه این وضعیّت دانسته است. نویسنده دیگری این دوره را دورهٔ «آزادی مذهبی» دانسته و از آرام شدن تب اختلاف «تشیّع و تسنّن و هم حنفی و شافعی» سخن می‌گوید. حال آنکه ایلخانانی مانند آباقا(حک. ۶۶۳-۶۸۰ ق) و ارغون(حک. ۶۸۰- ۶۸۳ ق) به واسطهٔ تعصّبات مذهبی و به علّت گرایش شدید به آیین بودا با اسلام به شدّت دشمنی می‌ورزیدند و در دورهٔ بایدو(حک. ۶۹۴ ق) وضعیّت به گونه‌ای در آمد که به قول آقسرایی «همّت بر هدم مسجد چنان مصروف داشتند که نزدیک بود که منع اذان و صلاه کنند و مساجد را بیوت اصنام سازند». علاوه بر این، تعصّب مذهبی بین فرق اسلامی نیز کم و بیش وجود داشت که نمونه بارز آن درگیری علمای شافعی و حنفی در حضور اولجایتو بود که در نهایت منجر به مخدوش شدن وجههٔ هر دو مذهب در نزد مغولان شد.

در مجموع می‌توان گفت، نه تنها ایلخانان برخلاف قوانین یاسا، در قبال ادیان و مذاهب تسامح نداشتند بلکه در موارد زیادی (مانند دشمنی آباقا و ارغون) به دشمنی با اسلام و مسلمانان نیز پرداختند. لذا در واقع تسامح چندانی از سوی حاکمان مغول در خصوص ادیان، به ویژه اسلام اعمال نمی‌شد تا این روش در جامعه تسرّی پیدا کند. نکته اصلی این است که در این دوره هیچ یک از فرق اسلامی رسمیّت نداشتند تا بتوانند با استفاده از ابزار قدرت با رقیب خود مقابله کنند؛ همین امر موجب می‌شد تا حدودی توازن میان تشیّع و تسنّن برقرار شود. تسامحی هم که از سوی غازان نسبت به شیعیان در دوره ایلخانان اعمال شد، ناشی از عدم حس تعصب او نسبت به تسنن بود و حتّی گزارش‌هایی نیز از شیعی بودن او در منابع آمده است.

اولجایتو نیز که قبول تشیّع کرد و به آن رسمیّت داد، در صدد قبولاندن این مذهب به مردم برآمد. اما چون شرایط هنوز برای این تغییر به طور کامل آماده نشد و تسنّن در نزد طبقات مختلف مردم نفوذ قابل توجهی داشت، اقدام او مقرون به توفیق نبود. منازعات و رقابت‌های مذهبی شافعی‌ـ‌حنفی که موجب تضعیف هر چه بیشتر تسنّن را فراهم آورد، نقش زیادی در قدرت یافتن شیعه در دوره اولجایتو و شیعه شدن این ایلخان داشت. در این دوره، درگیریهای مذهبی حنفی‌ـ شافعی به حدّی بود که از آن به عنوان «جنگ فرقه‌ها» تعبیر شده است. این نظر هم نافی نظر آن کسانی است که این دوره را دورهٔ آرام گرفتن تب اختلاف مذهبی اعمّ از تشیّع و تسنّن و حنفی و شافعی دانسته‌اند و هم نافی نظر کسانی است که معتقدند روحیه عدم تعصّب ایلخانان به تدریج در جامعه ایران بسط یافت.

مهدی عبادی