پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
عواقب پینکی رفتن
مجموعه <چرت کوتاه> مرکب از داستانهایی است که عمدتا صبغه روانشناختی دارند و نویسنده غالبا آگاهانه اشخاص، نشانهها و اموری را برمیگزیند تا ایدههای روانشناختی خود را از طریق آنها بیان کند.
من در آغاز اشارهای به دو داستان خواهم داشت و سپس به <چرت کوتاه> برمیگردم. داستان <از آن طرف آب>، شرح سفر دوزن، یکی ایرانی و دیگری اروپایی از آمریکاست به دبی که طی آن زن ایرانی با دیدن مردی از همکلاسیهای خود به یاد عاشقشدنها و این عادت عجیب او میافتد که با مراسمی خاص جوراب به پای دخترها میکرد. همچنین او باعث شده بود که یکی از دخترها که دوست زن ایرانی بود، خود را در دریا غرق کند. زن اروپایی با شنیدن ماجرا شعری میخواند درباره ماهیگیری که به جای ماهی، یک جفت پا، البته پای زن، صید میکند. سپس میافزاید که در کشور او نیز هر روز شماری از زنها خود را به قصد خودکشی به رود دانوب پرت میکنند و جسد بعضی از آنها هم به دریا میرود و هرگز پیدا نمیشود، همچنان که جسد دوست زن ایرانی پیدا نشد.
داستان <از آن طرف آب> هم از حیث کلی و هم در روایت پارهای از جزئیات، مبتنی بر تقارن است. به کلام دیگر، زن ایرانی و اروپایی هم سرنوشت یا شبیه هماند که این شباهت در جزئیاتی همچون نشانه پا، خودکشی و دریا دنبال میشود. داستان <سهم ما از مادر بزرگ> نیز سرنوشت مشابه زنهای یک خانواده را که به خودکشی منجر میشود، با تاکید بر نشانه نفت به دست میدهد. به این ترتیب همچون داستان <از آن طرف آب> مبتنی بر قرنیهسازی در کل و جزء است. داستانهایی از این دست، نشانهسازی آگاهانهاند که مولف میکوشد از طریق آنها ایده ما و در این مجموعه، مفروضات روانشناختی خود را بیان کند.
من فکر میکنم نه فقط داستان روانشناختی، بلکه هر نوع داستانی اگر آگاهانه به مشتی نشانه معطوف شود یا تقلیل یابد، لذت قرائت آن پس از رمزگشایی، ناپدید خواهد شد. نشانهسازی آگاهانه غالبا منبعث از اطلاعات است نه دانش. تازه دانش هم اگر در برابر خودآگاهی مولف رنگ نبازد، در بهترین حالت، متن دچار <همانگویی> میشود. پیوند بین خاطرات کودکی و شخصیت فرد، کشفی است فرویدی. او در تفسیری روانشناختی، به موجب شرح خاطرهای که <گوته> از چهارسالگی خود نوشت، توانست شخصیت وی را روانکاوی کند.
اگرچه متن ادبی با انگیزش روانی نویسنده در پیوند است، نمیتوان بهسادگی از یکی به دیگری رسید یا شخصیت داستانی را با شخصیت مولف یکی دانست. مولف به هنگام نگارش داستان اولا صرفا رویاهای فردی خود را عینا بازتولید نمیکند، بلکه ضمن بهرهگیری از سنت، فرهنگ، ناخودآگاه جمعی برحسب قواعد داستاننویسی و به اقتضای حال و هوای متن، تغییراتی در آنها به وجود میآورد. ثانیا نویسنده در آثار خود شخصیتهای گوناگون خلق میکند که از تجارب، ایدهها و خلاقیتهای ادبی وی نشأت گرفتهاند. میخواهم بگویم که نه ایده روانشناختی بیکم و کاست قابل تعمیم است، نه شخصیت داستانی منطبق بر شخصیت مولف.
داستان <چرت کوتاه> متأثر از اصل فرویدی، یعنی حفظ تعلق شخصیت به دوران کودکی است که مولف با نشانههای بومی، خون دماغشدن و بیم شخصیت از عواقب رویاهای خود به آن صبغه ایرانی بخشیده است. قدسی در پایان کار روزانهاش در یک بعدازظهر داغ تابستان به یاد خاطرهای از دوران کودکی خود میافتد که آنقدر زیر آفتاب داغ بازی میکرد تا خون دماغ میشد. قدسی به یاد میآورد که مادرش به او تذکر میداد: <چقدر بگم خورشید تابستون بیشرم و حیاست.> به این ترتیب نویسنده از خورشید بیشرم و حیای تابستان و خون دماغشدن استعارههایی میسازد که مبتنی بر منع و تحذیر میلاند که قدسی در بزرگسالی نیز نتوانسته است از چنگ آنها خلاص شود: <چادرش را پس زد و بعد از آن دوباره این طرف و آن طرف را پایید، مقنعهاش را کمی عقب کشید. چشمهایش را بست. دلش میخواست آنقدر آنجا بنشیند تا خون دماغ شود.> این حالت متعاقب صحنهای اتفاق میافتد که طی آن قدسی پسری را خریدارانه برانداز میکند. سوای لایه روانشناختی، نویسنده به جنبههای دیگر شخصیت قدسی نیز توجه دارد و آنها را در واحدهای روایی مجزا و عمدتا از طریق آرزوهایی که دارد، به دست میدهد: <از جلو هر خانهای که رد میشد، برایش صاحب جدیدی پیدا میکرد. یکی از آن حسابیهاش را با ماشینی که جلوش پارک شده بود، به اکرم خانم بندانداز داد که همیشه بهش تخفیف میداد... به رئیس بداخلاق بخش، پشکل هم نداد.> قدسی بهرغم رویاهای آلوده، توقعی متعارف از مرد دارد، چرا که هیچ مردی به او توجه ندارد: <آهی کشید و سعی کرد قیافه مردش را مجسم کند. چیزی بهنظرش نیامد. دیگر برایش فرق نمیکرد پیر باشد یا جوان.> اما جداسازی نشانههای جنسیتی، بوی تن، قبول کار فقط در خانه بیمرد، شستن لباسها و ملافههای تازه شسته، شخصیت قدسی را به علتی واحد، یعنی میل سرکوبشده دوران کودکی فرو میکاهد و معمای داستان با آشکارسازی لایه پنهان حل میشود.ژرف ساخت این داستان نیز متقارن است؛ تقارن وضعیت دوره کودکی و بزرگسالی که دومی نتیجه اولی است. یا به کلام دیگر رمز یک نیمه در نیمه دیگر گشوده میشود. راوی سوم شخص که با تقریب به ذهن قدسی حرکت میکند، درمواردی به دانای کل تبدیل میشود: <یک بار که رئیس جمهور از بیمارستان بازدید کرده بود، جزو کارگران نمونه جلو همه ساعتی هدیه گرفته بود.> به این ترتیب، ادغام فرآیندهای روایت و تعبیه نشانهها، نقش پنهان مولف را آشکار میکند که بهتر بود پنهان میماند.
عنایت سمیعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست