جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
آیا چپ اروپایی دوباره بر می خیزد
این باید بزرگترین شانس چپ در اروپا باشد، سرمایه داری در شرایط بحرانی بسر میبرد. رشد اقتصادی رو به کاهش نهاده و دولت مجددا به تجارت روی آورده است. اکنون زمان مناسب برای جناح چپ برای جایگزینی دیدگاهش با دیدگاههای راست گرایانه در اقتصاد جهانی فرا رسیده است اما نه برای احزاب چپ کلاسیک قرن بیستم - مانند سوسیال دموکراتها در اروپای شمالی، سوسیالیستها در حوزه مدیترانه و حزب کارگر در بریتانیا که در حال تلاش برای بقا هستند و فراموش نکنیم ۲۰ کشور از ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا دارای دولتهایی راست گرا هستند. از جمله نیکولا سارکوزی در فرانسه، سیلویو برلوسکی در ایتالیا و آنگلا مرکل در آلمان.
از ۴ کشور تاثیر گذار در اتحادیه اروپا فقط گوردون براون در بریتانیا است که تعلق به جناح چپ دارد و دوام آورده است. اما هوادارانی که سالهای سال از سیاستمداران چپگرایی مانند ویلی برانت در آلمان، فلیپه گونزالس در اسپانیا ویا فرانسوا میتران در فرانسه حمایت میکردهاند، امروز به دنبال سیاستمدارانی هستند که دارای نگاه متفاوتی باشند.
در زمینههای بسیاری چپها قربانی موفقیتهای خودشان شدهاند. سالها قبل لشک کولاکوفسکی پژوهشگر سیاسی تبعیدی لهستانی اظهار داشت که سیاستهای سوسیال دموکرات مانند جریانی است که رفتهرفته باعث پدید آمدن فساد و ایجاد رنجهایی قابل اجتناب، ظلم، گرسنگی، جنگ، منازعات قومی، طمع سیری ناپذیر و انتقامجویی میشود. حالا وحشت از فقر وتنگدستی - به سبک اواسط قرن بیستم - به خاطر سیاستهای متمرکز رفاهی از بین رفته است و پیچیدگیهای سر و کله زدن با طبقه کارگر جایگزین دیدگاه قدیمی مبارزات طبقاتی شده که شامل مهاجرتها، کار نیمه وقت زنان کارگر که نسبت به مردان در موقعیت پایینتری از نظر دستمزد قرار دارند و بسیاری از کسب و کارهای کوچکی که کارگران بخش خصوصی اروپا را متحد میکند است. جای تعجب نیست که گروههای چپگرایی که مخالف کسب و کارهای خصوصی هستند نمیدانند به سخت ترین بحران مالی که تا کنون به وجود آمده است چگونه واکنش نشان بدهند.
اینک هیچ رهبری قدمی به جلو بر نمیدارد. ماه مه در آتن رهبر جنبش سوسیالیستهای یونان، جورج پاپاندرئو، سران احزاب چپگرای اروپایی را از جمله سگولن رویال فرانسوی، گونزالس اسپانیایی و نخستوزیر چپگرای سابق ایتالیا ماسیمودالما - کنار هم جمع کرد تا یک راهکار تازه پیدا کند. حزب سوسیالیست یونان تنها حزبی است که قابلیت شکست دادن دولت دست راستی ائتلاف«دموکراسی جدید» را دارد و اینک پاپاندرئو را مجبور میسازد که بن بست عدم پیروزی چپها را در اروپا بشکند. اما قابلیتهای او هم باعث نشد که توجهی به همفکران او جلب بشود. آنها مثل گذشته فقط حرفهای کهنه علیه نئولیبرالیسم و نومحافظه کاران را مطرح کردند. آنها فکر میکنند اتهامهای خشمگینانه علیه سرمایهداری یا حمله به جورج بوش رایدهندگان را تشویق خواهد کرد که دوباره رو به سوی سوسیال دموکراسی بیاورند.
در حال حاضر کاندیداهای جناح چپ برای پیروزی در انتخابات پارلمان اروپا با یکدیگر متحد شدهاند اما آنها هم تمرکز کافی ندارند. ماهها احزاب چپ اروپایی برای تهیه بیانیهای مشترک تلاش کردهاند اما حتی نتوانستهاند در مورد کاندیداتوری فردی برای ریاست کمیسیون اروپا به توافقی دست یابند. و بدون داشتن رهبری مشترک، بیانیه چه محتوایی برای عرضه خواهد داشت؟
بیانیه موجود ارزیابی مفصلی از وضعیت موجود دارد ولی در ارائه راهکارها ضعیف است. این بیانیه روش اوباما در دخالت پرهزینه دولت در اقتصاد به روش مینارد کینز را رد میکند. (همین چند روز پیش هم وزیر بازرگانی سوسیال دموکرات آلمان از «کینزیسم زمخت» انتقاد کرد. ) این بیانیه همچنین به انرژی هستهای به عنوان راهحلی برای توقف تغییرات نامطلوب آبوهوایی اشاره نمیکند چرا که سوسیال دموکراتهای آلمان فکرمی کنند که این مساله ممکن است به ناراحتی گروههای سبز در آلمان بینجامد. این بیانیه همچنین به یارانههای کشاورزی در اروپا نمیپردازد که دلیل عمده فقر در آفریقا و آسیا هستند، چرا که سوسیالیستهای فرانسه همیشه هر کاهشی در یارانههای کشاورزی را وتو میکنند. همه تلاشها برای گسترش ایده آلهای جناح چپ سنتی از طرف گروههای ملی که نگران لابیهای انتخاباتی داخلی خود بودند مسدود شده است. این بیانیه به انتقادهای موجود در قالب طرحی هوشمندانه برای مهارتندرویها در بانکداری وامور مالی پاسخی باور پذیر میدهد ولی در به حرکت واداشتن چنان ضعیف است که نمیتواند رایها را جذب خود سازد.
امروز سوسیال دموکراتها چنانکه در سرمقالهای از گاردین آمده چنین القا میکنند که ترجیح میدهند در برابر قدرت حاکمه اعتراض کنند تا برای مردمی که احساس میکنند کنترل دولتی و مالیاتها زیاده از حد است جذاب باشند. نمونهای از این دست پرفسور دانشگاه سوربون آکویلینو مورله است که سخنرانیهای نخستوزیر سوسیالیست سابق فرانسه لیونل ژوزفین را تحریر میکرده است. وی سرمقاله باند بالایی در لوموند ماه مه در محکوم شمردن جناح راست و تمجید از آنچه سوسیالیستها در قرن اخیر انجام دادهاند نگاشته است بدون آنکه هیچ طرح پیشنهادی برای امروز ارائه کند. و مورله یک اصلاحطلب است، به عبارتی او تقریبا نوینگری مشابه بلر برای فرانسه به شمار میرود.
وابستگی چپها به باورهای قدیمی از ارائه پاسخهای مشکل توسط نسل جدید روشنفکران چپ جلوگیری میکند. رویال و همقطار وی آئوبری رهبر حزب سوسیالیست فرانسه با همه تظاهراتهای خیابانی همراهی میکنند. حملههای فردی آنها به سارکوزی ممکن است برای تلویزیون به کار بیاید و فراخوان رویال برای بازگشت به ریشهها مبارزان را خشنود سازد ولی برای رایدهندگان جریان اصلی چپ جذابیتی ندارد. وقتی گونزالس در آتن فرماندهان جوان را مجبور میسازد که با نیروهای غیر دموکرات چپ رادیکال نیامیزند خواست او مانند صدایی از گذشته مورد بیاعتنایی قرار میگیرد و این بومی اسپانیا مجبور شد که در اواخر شب در سالنی که نیمی از فضای آن پر شده بود و آنها هم برای دیدن رویال جذاب آمده بودند به هوادارانش هشدار دهد. پریشانی امروز سوسیال دموکراتها شاید به بهترین شکل توسط گوردون براون، رهبر حزبی که هم اکنون در آن عضویت دارم، بیان شده باشد. او در ماه مه سخنرانی سطح بالایی درباره سیاست اقتصاد بینالمللی در میهمانی مجلل شام سالیانه کارفرمایان انگلیسی در کنفدراسیون صنایع انگلیس انجام داد. روسای انگلیسی از فروریزی ناگهانی اقتصادی ناخشنودند، افزایش مالیاتها از طرف آقای براون را دوست ندارند و در دل آرزوی دیدن یکی از میان خودشان مانند دیوید کامرون را در مقر نخستوزیری خیابان داونینگ میپرورانند. با این وجود آنها با سکوت کامل به سخنان بدون یادداشت آقای براون در توضیح تصمیماتی که وی، آقای اوباما و سایر رهبران جهان باید اتخاذ میکردند گوش فرادادند.
اما تعداد پایین آرای سوسیال دموکراتها نشانگر عدم کفایت کار سیاسی صرف در این زمینه است. آقای براون مانند سایر سوسیال دموکراتهای اروپایی نمیتواند حامیان تودهگرا (پوپولیست) و سیاست بازانی را بیابد که رقیب محافظه کارش آقای دیوید کامرون یا افرادی مانند سارکوزی یا برلوسکونی به طور طبیعی از آنان برخورداراند. موفقیت پیشین جناح چپ مدیون رهبرانی مانند برنت و گونزالس است که خواهان رودررویی با این گزاره سنتی بودهاند که چپها باید چپ باقی بمانند و به جای آن ائتلافی با تمایلات تجاری برقرار کنند. هر دو آنها در احزابی که هنوز گرایشات ضد آمریکایی داشتند بسیار ضدناتو پنداشته میشدند. سوسیال امروز باید شجاعت کافی برای بیان حقیقت به ساختار قدرت در حزب خود داشته باشند. باید به این نکته توجه داشته باشند که با اینکه احزاب آنان داعیه سخنگویی طبقه کارگر را دارند ولی تبدیل به گروه کوچکی از نورچشمیان دانشگاهی متشکل از سیاستمداران حرفهای تمام وقت شدهاند.
آنان باید تصدیق کنند که دیگر طبقه کلاسیک کارگران صنعتی که توسط مقامات احزاب تحت آموزشهای مارکسیستی تعریف میشوند وجود ندارد و اینکه اتحادهای تجاری ارزش خود را از دست دادهاند اگر چه همچنان به عنوان هم پیمانان اصلی احزاب سوسیال دموکرات مدعی حقوق فراقانونی هستند. بیشتر اتحادهای تجاری توسط بخشهای دولتی به کار گرفته شدهاند بنابراین وقتی که نیازمند پرداخت بیشتر هستند درحقیقت میگویند کارگران باید مالیات بیشتری برای پوشش هزینههای آنان بپردازند. سوسیال دموکراتها باید با هنرمندی سیاستهای جدید را با ذهنیتی جدید از پرولتاریا متشکل از مهاجران، زنان، کارگران نیمه وقت و آنانی که در حال رقابت با سیاست ترجیح کارگران سفید بومی برای برخورداری از مشاغل غیرتخصصی با حقوق بالاتر هستند شکل دهند. درحالی که سوسیال دموکراتها متمایل به اعلام جهانگراییشان هستند، طبقه کارگران سفید در اروپا از کارگران خارجی خوششان نمیآید، از سیاستهای چند فرهنگی در سوسیال دموکراسی آزردهاند و از جهانیسازی ابراز تنفر میکند.
چپ باید از اهداف رشد اقتصادی قوی استفاده کند، که فضای کافی برای هر دو گروه کارگران مهاجر در مشاغل کم درآمد تر و منصفانه برای طبقه متوسط فراهم میسازد. ولی این تجارت است که شغل به وجود میآورد نه دولت حتی اگر وظیفه دولت شکلدهی عدالت اجتماعی باشد.
سوسیال دموکراسی بدون وجود شغل برای همه یا حد اقل اکثریت افراد، به نبردی تلخ در برابر درآمدهای در حال کاهش مبدل خواهد شد. حتی در جو ضد تجارت و ضد بانکداری امروز، سوسیال دموکراسی باید هوادار تجارت شدن را بیاموزد. توضیح اینکه چرا تجارت آزاد یا جهانی شدن برای سوسیال دموکراسی اروپایی نیکوست وظیفهای است که چپها بسیار از آن قصور کردهاند. برای آنها سادهتر آن است که به ونزوئلای تحت رهبری هوگو چاوز نگاهی مبهم داشته باشند. آخرین مد تایید کشور چین به عنوان اقتصاد بازار موفق تحت رهبری چپها با اشاره مختصری به زندانیان سیاسی چین یا دستگیری فعالان دموکراسی در آن کشور است. مانند آنانی که استالین را برای پایه گذاری سوسیالیسم در دهه ۱۹۳۰ میستایند، بسیاری از سوسیال دموکراتهای امروز به ستایش نادرست از کسان نامناسب میپردازند که به موقعیت آنان در برابر رایدهندگان اصلی قرار آسیب میزند. آنها بر ضد جنگ عراق سازماندهی کردند و شاهد نپذیرفتن مخالفان جنگ مانند گرهارد شرودر از طرف رایدهندگان و انتخاب مجدد رهبرانی مانند بلر و برلوسکونی بودند که برای برکناری صدام حسین جنگیدند و به عراقیها اجازه برگزاری انتخابات دادند.
شرایط برای چپها ناامید کننده نیست. رهبران اروپا ممکن است ظاهرا محافظه کار باشند ولی تقریبا از مدلهای معمول سوسیال دموکراتیک و اقتصاد مختلط پیروی میکنند. دولت بازگشته است و هم اکنون توسط جناح راست اداره میشود ولی هیچ حزب راستگرایی از اکثریت قاطع برخوردار نیست. سارکوزی باید با به میان آوردن سوسیالیستهای زیرکی مانند برنارد شرودر، اریک بسون وزیر مهاجرت و مارتین هیرش نماینده تام الاختیار در امور مبارزه با فقر حکمرانی کند.
طلوع دوباره جناح چپ میتواند از دولتهای اسکاندیناوی که از دیرباز مبدع مدلهای سوسیال دموکراتیک بودهاند آغاز شود. زنان جوان تر در سوئد، دانمارک و فنلاند به سوی رهبری احزاب سوق داده میشوند و تمایل جدی به کسب قدرت و نه فقط ایراد سخنرانیهای اعتراضآمیز دارند. در کشور دانمارک خانم هله ثورنینگ-اشمیت، مادر جوانی که دو فرزند دارد تلاش میکند حزب خود را به موقعیتی برساند که در انتخابات نخستوزیری پیروز شده تا موقعیت انتصاب به مقام دبیر کلی ناتو را بدست آورد. خانم ثورنینگ-اشمیت به عنوان زنی که سابقا محقق در پارلمان اروپا بوده است، به سه زبان مسلط است و همسر یک شهروند بریتانیاست، چهره جدیدی از سوسیال دموکراتها به نمایش میگذارد. آنان باید میانه را یا به تنهایی و یا با اتحاد با احزاب قدرتمند میانه رو مانند لیبرال دموکراتها در انگلستان، جنبش دموکراتیک در فرانسه و دموکراتهای آزاد در آلمان مجددا تصرف کنند تا بتوانند اعضای حاکمه جناح راست را مغلوب سازند. آنان باید با اتخاذ سیاستهای پیشرو و نوگرا ائتلافهایی را با احزابی که سیستمهای اقتصادی ثروت اندوز را نمیپسندند، آنهایی که مادران بدون همسر و معمولا خارجی را به اخلاق توصیه میکنند و همچنین مشکوکان به پول ملی اروپا در برابر محافظه کاران اروپایی شکل دهند. بیش از یک قرن پیش سوسیال دموکراسی از لیبرالیسم کلاسیک منشعب شد زیرا لیبرالها در آن زمان از تمایلات گروه اندک طبقه متوسط به هزینه کارگران و چشم اندازی وسیع تر و سخاوتمندانه تر حمایت میکردند. بازسازی چنان ائتلافی بهترین راه بازگشت به قدرت است. ولی اینبار، سوسیال دموکراسی باید بداند که تاریخ با او همیار نخواهد بود مگر آنکه پوستههای قدیمی را از تن بکند. رشد اقتصادی را در اولویت اول و توزیع مجدد را در وهله دوم قرار دهد، و بیاموزد که وجود جناح چپ به عنوان دشمن در کمین جامعه بازرگانی، کالاهای ساخت کشورهای دیگر و کارگران با پاسپورت خارجی ممکن است برای مبارزین قانعکننده باشد ولی همچنان از طرف رایدهندگان پذیرفته نخواهد شد.
دنیس مک شین
دنیس مک شین نماینده پارلمان انگلیس از حزب کارگر است. او پیشتر وزیر اروپای دولت انگلیس بود.
ترجمه: مهرداد دامغانیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست