پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
ادبیات آزاد یا متعهد
جهان ما جهانی است كه در آن هم «التزام » و هم «عدم التزام » - تعهد و عدم تعهد هر دو ، مورد تحسین واقع می شوند ؛ چه در هنر و چه در سیاست . التزام به چه چیز؟ و عدم التزام به چه چیز؟ «كشورهای غیر متعهد » از كدام تعهد می گریزند و «ادبیات متعهد» نسبت به چه چیز تعهد دارد؟ و «آزادی » در عبارت «اقتصاد آزاد » به چه معناست ؟ كلمه های آزادی و برابری را، هم بر سر در زندان ها می نویسند و هم بر سر در معابد بازرگانی . این جمله از من نیست ، از كامو۱ ست و او در ادامه همین جمله می نویسد:
با این همه به فحشاء كشاندن كلمه ها با عواقب آن همراه است. ۲ ما امروز شاهد عواقب همان امری هستیم كه كامو می گفت ؛ به فحشا كشاندن كلمات . هیچ كلمه ای دیگر در شان حقیقی خویش واقع نیست و در فرهنگ رسانه ای ، هر كلمه ای بر انواع و اقسام معانی متضاد دلالت دراد . آنان كه خریداران چیزی جز «ادبیات مرسوم » نیستند، با كینه و غیظ ، جملاتی از این قبیل را كه خواندید به دور می افكنند و از هر آنچه «خلاف آمد وضع موجود » باشد می گریزند . اما به راستی فی المثل میان «بازار آزاد » با «آزادی و عدالت » چه نسبتی است كه این كلمه را در هر دو جا به كار می برند؟ كامو پاسخ می دهد: آنچه امروز بیش از هر چیز مورد بهتان قرار گرفته ، ارزش آزادی است ... ۳
و بعد با اشاره به سخنان بعضی دیگر می افزاید :
اگر حماقتهائی تا این حد رسمی ممكن است بر زبان بیاید از آن روست كه در مدت صد سال ، جامعه بازرگانی از آزادی كاربردی انحصاری و یك جانبه داشته است . یعنی آزادی را به منزله حق تلقی كرده ، نه تكلیف ، و از آن باك نداشته است كه تا حدی توانسته ، آزادی اصولی را در خدمت بیداد عملی بگمارد پس چه جای شگفتی است اگر چنین جامعه ای از هنر نخواهد كه ابزار آزادی باشد، بلكه بخواهد كه مشق خطی باشد بی اهمیت و وسیله ساده سرگرمی؟ در مدت ده ها سال عده زیادی از مردم ، كه به خصوص غم پول داشته اند ، هواخواه این رمان نویسان دنیا دار یعنی بر ارزش ترین هنرها بوده اند ؛ هنری كه اسكار وایلد، با در نظر داشتن خودش پیش از رفتن به زندان ، درباره اش می گفت كه بدترین عیب ها سطحی بودن است . ۴
اعتراض كامو متوجه تمدنی است كه در آن اخلاق بورژوازی حاكم شده و «خدای پول » است كه پرستیده می شود عین این تعبیر «خدای پول » را خود او دارد- و این سخن البته عین همان حرفی نیست كه ما می خواهیم بگوییم . كامو اگر چه یك سوسیالیست تمام عیار نیست ، اما این اعتراض را از نظرگاه یك سوسیالیست عنوان كرده است و به همین علت ، نگارنده این مقاله هماره اكراه داشته است از آنكه در اثبات مدعیات خویش ، به بزرگان مغرب زمین متوسل شود.
كامو می گوید كه جامعه بازرگانی ، آزادی را به مثابه «حقی از آن خویش » تلقی می كند نه «تكلیفی در برابر دیگران » و این سخن است كه نگارنده را جذب كرده است : اختیار و آزادی انسان فراتر از آنكه حق او باشد ، تكلیف اوست . ما می گوییم «تكلیف در برابر خدا» ماكسیم گوركی ۵ در «هدف ادبیات » می گوید «تكلیف در برابر مردم » ... و كامو می گوید: «شاعر ملامتی » [یا شاعر ملعون ] كه زاده جامعه ای تجارت پیشه است ... سرانجام از نظر اندیشه كارش بدین تحجر می رسد كه می پندارد فقط در صورتی هنرمند ، هنرمندی بزرگ است كه به مخالفت با جامعه خود ، جامعه هر چه باشد ، برخیزد. این فكر در اساس خود درست است كه هنرمند واقعی نمی تواند با جهانی كه خدایش پول است همگام شود، اما نتیجه ای كه از آن می گیرند یعنی این كه هنرمند باید مخالف هر چیزی بطور كلی ، باشد درست نیست . بدینگونه بسیاری از هنرمندان ما آرزو دارند كه «ملامتی » شوند ، اگر چنین نباشند وجدانشان ناراحت است ، و می خواهند كه هم برایشان كف بزنند، هم سوت بكشند. ۶
آیا آزادی هنرمند در مخالف خوانی همیشگی است ؟ آیا آزادی او در نفی همه ایدئولوژی ها و اخلاق است ؟ كامو می گوید: هنرمند این عصر از بس همه چیز را طرد می كند، حتی سنت هنری خود را ، می پندارد كه می تواند قواعد خاص خود را بیافریند و سرانجام گمان می كند كه خداست . با این تصور می پندارد كه شخصا می تواند واقعیت خود را نیز بیافریند. با این همه آنچه دور از جامعه می آفریند آثاری است صوری و انتزاعی . به عنوان تجربه ، ایجاد كننده هیجانی هست ، اما از باروری ، كه خاص هنر واقعی است و رسالت هنرمند گردآوری و تحصیل آن است ، عارس است . ۷
آزادی هنرمند در «درك تكلیف » اوست نه در «نفی و طرد التزام به همه چیز» و البته این التزام باید از درون ذات بیرون بجوشید نه آنكه از بیرون سایه بر وجود هنرمند بیندازد. در اینجا عدم تعهد همان قدر بی معناست كه اجبار، یعنی همان طور كه هنرمند را نمی تواند مجبور كرد، خود او نیز نمی تواند از تعهد درونی خویش بگریزد. و هر تعهدی خواه ناخواه ملازم با تكلیفی است متناسب آن ، و به این اعتبار ، هیچ اثر هنری نمی توان یافت كه صبغه سیاسی نداشته باشد. جورج ارول ۸ در این باره می گوید : هیچ كتابی از تعصب سیاسی رها نیست . این عقیده كه هنر باید از سیاست بركنار بماند، خودش یك گرایش سیاسی است . ۹ هنرمند موجد یك هیجان میرا و یك تفنن زود گذر نیست و این سخن نیز درست نیست كه هنرمند را فقط صاحب رسالت اجتماعی بدانیم . و نگارنده اگرچه از به كار بردن كلمه «رسالت » در این موقع و مقام اكراه دارد، اما ناگزیر باید بگوید كه اگر برای هنرمند قائل به یك رسالت اجتماعی هستیم و او را نسبت به آن ملتزم می دانیم ، این التزام باید عین وجود شخصی و فردی او باشد ، و اگر نه اثری ارزشمند و جاودان خلق نخواهد شد.
كلمه «رسالت » نیز از آن كلماتی است كه از موقع و مقام خویش خارج شده و هر جایی شده است . كلمه «رسالت » شأنیتی دارد كه اطلاق آن جز در مقام انبیای مرسل جایز نیست و البته چه بسا كه این سخن نگارنده نیز در روزگار «تعمیم نبوت » مضحك باشد- كه باكی نیست. رسالت هنر و ادبیات چیست ؟ هنر و ادبیات باید ملتزم باشند و یا آزاد؟ ... و اصلا در روزگاری كه «آزادی قلم » از سنخ آزادی جنسی و اقتصاد آزاد است ، این پرسش ها به چه كار می آیند؟
«آزادی » میان ما و آزادانگاران مشترك لفظی است و چه بسا كه این دو آزادی در ظاهر نیز مشابهت هایی با یكدیگر داشته باشند. آن آزادی كه می گویند، «رهایی از هز تقیید و تعهدی » است و این آزادی كه ما می گوییم نیز «آزادی از هر تعلقی » است . تفاوت در آنجاست كه ما حقیقت انسان را در خلیقه اللهی او می جوییم و بنابراین «انسان كامل » و «عبدالله » را مشترك معنوی می دانیم ، اما آنان بندگی خدا را نیز از خود بیگانگی می دانند. در این صورت ، اگر برای بشر قائل به حقیقتی فردی یا جمعی نباشند كه با رهایی از تقییدات و تعهدات به آن رجوع كند، در واقع انسان را به «خلا» احاله داده اند و به «هیچ »؛ و چه تفاوتی می كند كه این یك «هیچ فلسفی » باشد و یا یك «هیچ حقیقی» ؟ این «هیچ» شاید «محال فلسفی » نباشد اما «محال حقیقی » است و انسان امروز این محال حقیقی است و آن سان كه او به مثابه انسان می خواهد زیست كند ، باز هم محال حقیقی است . چگونه می توان انسان بود و چون حیوان زیست ؟ چگونه می تواند خلیفه الله بود و خود را از جرگه حیوانات محسوب داشت ؟ انسان امروز بر یك «فریب عظیم » می زید و بزرگ ترین نشانه این حقیقت آن است كه خود از این فریب غافل است ؛ می انگارد كه آزاد است ، اما از همه ادوار حیات خویش دربند تر است ؛ می انگارد كه فكر روشنی دارد، اما از همه ادوار حیات خویش در ظلمت بیش تری گرفتار است.
آزادی در نفی همه تعلقات است جز تعلق به حقیقت ، كه عین ذات انسان است . وجود انسان در این تعلق است كه معنا می گیرد و بنابراین ، آزادی و اختیار انسان تكلیف اوست در قبال حقیقت ، نه حق او برای ولنگاری و رهایی از همه تعهدات . و مقدمتا باید گفت كه هنر و ادبیات نیز در برابر همین معنا ملتزم است .
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب انتخابات دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی حجاب مجلس انتخابات مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سیل فضای مجازی سلامت قوه قضاییه
گاز دولت مالیات خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس سینما تئاتر موسیقی رسانه ملی
دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح روسیه حماس حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی ذوب آهن لیگ برتر ایران نساجی لیگ برتر فوتبال ایران
اینترنت تبلیغات اپل عیسی زارع پور سامسونگ ناسا گوگل آب مایکروسافت نوآوری
هندوانه آسم سنگ کلیه بیماران خاص کمردرد ناباروری بیمه سبزیجات اعتماد به نفس