شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
دو تیر و یك نشانه
علی اكبر دهخدا، بیشك بزرگترین نویسنده دوران انقلاب مشروطیت است و این بزرگی را بیشتر مرهون هنر طنزنویسی خویش است؛ چه او در تاریخ معاصر ایران طنزپردازی پیشرو و بیهمتاست و هنوز كسی نتوانسته پایه و مقام او را در این زمینه احراز كند، اما آوازهشدن دهخدا به طنزنویسی وجه دیگر هنر نویسندگی او را از دیدهها پنهان كرده است و كمتر كسی پذیرفته كه دهخدای نویسنده مقالات <چرند پرند> در سیاست و اقتصاد نیز مقالاتی جدی دارد كه در اهمیت به <چرند پرند>های او پهلو میزند.
دهخدا از خصایل روشنفكر معاصر بهرهمند بود، به ادب و تاریخ كشورش احاطه داشت، مكتبهای فكری نو را میشناخت، با قدرت درمیآویخت، در اعتراض به نارواییها و نابكاریهای ارباب قدرت دلیر بود، گفتار و كردارش هماهنگ بود و در مبارزه در راه آرمان خویش استواری و ثبات قدم داشت. آرمان سیاسی او دموكراسی بود و در منظومه فكری وی، سوسیال دموكراسی جایگاهی ویژه داشت. نوشتههای او، خواه طنز، خواه جدی، به اعتلای فرهنگ جامعه و بهكرد زندگانی مردمان معطوف بود، زیرا نیك میدانست كه دستیابی به غایات ملی جز با دانایی و مجهزشدن به دانش و فن نو میسر نیست. از این رو، با عوامل تشدیدكننده نادانی و زنجیرهایی كه این عوامل برپای دانش و خرد آدمی نهادهاند، درآویخت؛ هم استبداد سیاسی را میكوبید، هم با خرافهپرستی و جهل و اوهام غالب بر جامعه مبارزه میكرد و هم به پیروی از كردار و منش اصحاب دایرهالمعارف فرانسه كه پیشروان فلسفه روشنگری بودند، راه رهایی را تدوین فرهنگ جامع فارسی و امثال و حكم ایرانی میدانست.
دهخدا، طنز و جدی را ابزارهایی برای رسیدن به هدف میدانست و موضع كاربرد هر یك را نیك میشناخت. او میدانست كه طنز اسطورهشكن است و حصار حرمتی را كه دستگاه استبدادی بر گرد خود كشیده درمینوردد و شكوه ساختگی و فریبكارانه مستبد را تحقیر میكند. همچنین او مبارزه با جهل تودهها و خرافات جاری در رگ جامعه را با طنز، موثرتر میدانست و میكوشید تا با ریشخندكردن پلشتیها، ریاكاریها و نیرنگها آنها را از زندگی جامعه ایرانی براند. از اینرو، طنز او گاهی حالت منتشر مییابد: بدینسان كه موضوع ویژهای را مركز قرار میدهد و سپس مطالب و موضوعهای دیگری را چونان دایرههای متحدالمركز، موجوار میگستراند و ساحتهای مختلفی از حیات جامعه را در آنها میگنجاند. نمونه را از <صور اسرافیل> شماره ۱۳ (سوم شعبان ۱۳۲۵ ق) میآوریم. در آن روزهایی كه دولت عثمانی با سوءاستفاده از پریشانیای كه بر اثر انقلاب مشروطه و كشمكش مجلس و دربار بر اوضاع ایران سایه افكنده بود، نیروهای خود را به حدود ارومیه گسیل داشت و جان و مال مردم آن سامان را دستخوش تاختوتاز و نهب و غارت كرد. مردم ارومیه با فرستادن نامهها و تلگرافها به پایتخت، از دولت یاری میخواستند و دولت به لیت و لعل میگذرانید. كسروی نوشته است كه كوتاهی دولت در جلوگیری از تجاوز عثمانیها خواست محمدعلی شاه بود. در آن روزها مستوفی المالك، وزیر جنگ بود و دهخدا دادخواهی مردم ارومیه و بیحسی و بیحركتی مركز را موضوع طنزی بسیار پرمایه قرار داد و با دستمایه كردن آن مطلب، وجوه گوناگون باورهای خرافی مردم را به باد انتقاد گرفت. وی نوشت: <وزیر جنگ چه بكند؟ این بلایی است كه از آسمان نازل شده. اینها همه سرنوشت خودتان است، همه اینها را خودتان در عالم <ذر> قبول كردهاید. چشمتان چهارتا میخواستید عقلتان را به سرتان جمع كنید، قبول نكنید. تقدیر را كه نمیشود برگرداند.>
این چند سطر بخشی است از مطلب بلندتری درباره رویداد هجوم عثمانیها به بخشی از آذربایجان. دهخدا نخست سست عنصری دستگاه دولتی را مركز قرار میدهد، سپس تقدیر باوری جامعه را مطرح میكند، آنگاه دنباله سخن را به خرافات و خرافهپرستی ایرانیان میكشاند؛ برای سدكردن هجوم بیگانگان <لعن چهار ضربه> را توصیه میكند.
سپس داستان، بعدی دیگر پیدا میكند؛ مرگ و میری كه در میان مردم افتاده، بدان سبب است كه مردهای در گور كفن میجود. برای دفع بلا باید گورها را شكافت و مردهای را كه كفن میجود، پیدا كرد؛ آنگاه با یك ضربه بیل گردن او را زد.
<اگر این بلا از سرتان رفع شد كه شد، اگر نشد، دیگر چارهای جز صبر نیست. خدا صابران را دوست دارد. بگذارید عثمانیها هرچه از دستشان برمیآید، در حق شما كوتاهی نكنند. آخر آخرت هم حساب است. بگذار چشمتان كور بشود بیایند آن روز ۵۰ هزار سال یك لنگ پا بایستند، جوابتان را بدهند. دیگر بهتر از این چیست؟
دهخدا با این شیوه یعنی انتقاد منتشر، سرشت دیوانسالاری تباه را در متن جامعهای خرافی و تقدیر باور كه به صورت سستی و مسوولیتگریزی جلوه میكند، فرادید خواننده میآورد و نامستقیم او را به یاد ضربالمثل <بله دیگ بله چغندر> میاندازد، زیرا از چنان جامعهای چنین وزیر جنگی برمیآید و بس.
دهخدا با طنز خود، جامعه ایرانی را از صدر تا ذیل به زیر ضربه میگیرد. حملات او تنها متوجه فرمانروای مستبد یا محمدعلی شاه نیست، دیوان سالاری تباه، اشرافیت طفیلی و دیگر طبقاتی كه بر گرده مردم سوارند و با ریا و دروغ آنها را میفریبند و میچاپند نیز از انتقادات او بینصیب نمیمانند. در سطح پایینتر، جامعه غرق در خرافه و اوهام را ریشخند میكند، زیرا نیك میداند كه نظام استبدادی از جامعه نادان و عقلگریز برمیآید و اگر بتوان ریشه جهل و واپسماندگی را در سرزمین ایران خشكانید، رویش نهال آزادی و مردمسالاری در آن، آسانتر خواهد بود. دهخدا در مقالهای با عنوان <فرعون خدا نیست>، عوامفریبی دولتیان و تایید كاهنان مصری را كه میتواند نماد نوعی از روابط قدرت در جوامع انسانی در همه اعصار باشد، آشكار میسازد: <یك وقتی در تاریخ مصریها خوانده بودم كه اهالی مصر دو مذهب داشتند؛ یكی مذهب كاهنها و سلاطین بود، یكی هم مذهب عوامالناس. فرعون و كاهنها خدا را میپرسیدند و عوامالناس فرعون را.>
(صور اسرافیل، ش ۱۴، دهم شعبان ۱۳۲۵ ق)
مفهوم این سخنان آن است كه در روزگار باستان فرمانروایان و كاهنان میان حقیقت و مردم حائل میشدند و فرعون (یا در حقیقت قدرت سیاسی) را به جای خدا مینشانیدند تا در سایه قدرت بیمنازع و مقدس او فعال مایشاء باشند. دهخدا این گزارش روزگار كهن را زیركانه با روزگار خویش پیوند میزند: <یكی از علمای بزرگ بعد از آنكه مقاله اول نمره دوازدهم صور اسرافیل را برایش خواندم... گفت: اینها كفر نیست، اما نباید این مطالب را برای عوام نوشت.( >همان)
اما مپنداریم كه هنر دهخدا منحصر به طنزنویسی بود. او در مقالات سیاسی و اقتصادی كه نوشت، چونان دانشمندی آگاه به مسائل نظری و فلسفی و ضرورتهای فوری جامعه ایرانی پرداخت. در مقالات سیاسی خویش، مشروعیت پادشاهی استبدادی را مورد شك قرار داد و براهین خود را برای رد چنین مشروعیتی بر فلسفه سیاسی و كلام استوار كرد. در این مقالات، از مفهوم قرارداد اجتماعی كه میراث فكری عصر روشنگری بود، به شایستگی سود جست. سلطنت را نتیجه نیاز اولیه جامعه به مردان شایسته برای اداره جنگ و داوری دانست كه در حقیقت صورت آغازین پیمان اجتماعی بوده است، اما این نخبگان چون بر قدرت دست یافتند، آن را رها نكردند و به روزگاران، جامعه كه مبهوت شكوه و جبروت دستگاه سلطنت شد، مقهور آن نیز شد و از یاد برد كه قدرت فرمانروایان از آن مردم بوده كه اینك غصب شده است. وی در <صور اسرافیل> شماره یك چاپ ایوردون سوئیس، غره محرم ۱۳۲۷ ق مینویسد: <فلسفه تاریخ، امروز به روشنی آفتاب به ما ثابت میكند [كه] انسانهای اولی كه برای حفظ حیات خود همیشه ناچار از جنگهای پی در پی بودهاند و از طرف دیگر به واسطه نداشتن قوانین موضوعه در حل منازعات شخصی، مجبور از توسل به داناتری میشدهاند، از این رو، در آنكه اشجع و اعقل بوده، همواره به نظر سركردگی و قضاوت میدیدهاند... همان نظر احترام و جنبه تبعیت قوم از او، پایه قرارداد و سركردگی او میشده است.>
توسل به پیمان اجتماعی بسیار آگاهانه بود، زیرا دهخدا میدانست كه پیمان آغازین كه از نظر فلسفی فرضیهای بیش نیست اما از نظر جامعهشناسی پیمانی ضمنی برآمده از تقسیم كار اجتماعی بوده است، میتواند در انكار مشروعیت حكومت استبدادی موثر واقع شود و پایهگذاران نظریه پیمان اجتماعی عصر روشنگری نیز به استناد آن، شوریدن بر خودكامگان را مجاز دانسته بودند. دهخدا در آزادی نیز بحثی نیكو دارد. هم در ضرورت آن بحث میكند و هم حد آن را میداند. استدلال او بر مسوولیت فردی استوار است، زیرا بدون آزادی، فرد فاقد مسوولیت است و انتساب نتیجه اعمال وی به او كاری است نادرست. بحث آزادی را با فلسفه ترقی پیوند میزند. ترقی در ذات جامعه بشری نهاده است، اما بدون آزادی ترقی دست نخواهد داد و انسانی كه از آزادی و ترقی محروم گردد، از ذات انسانی خویش جدا میشود.
دهخدا در مباحث ناسیونالیسم و میهنپرستی (پاتریوتیسم) نیز قلم زده و دیدگاههای او درخور بررسی است، اما بدان سبب كه در حوصله این گفتار نمیگنجد، به همین یادآوری كوتاه بسنده میكنیم.
اما دهخدا در اقتصاد سیاسی نیز صاحبنظر است. او اندیشه سوسیال دموكراسی را پذیرفته و مدافع آن است و در سلسله مقالاتی كه از شماره ۱۷ تا ۳۰ روزنامه <صور اسرافیل> نوشته، طرحی جامع و روشن برای حل مشكل اقتصادی ایران و توسعه همهجانبه كشور عرضه كرده است. در آن نوشتهها، به دموكراسی اجتماعی نظر دارد و آن را راهحل قطعی مشكل اقتصادی ایران میداند. گام نخست و قطعی را برای غالب آمدن بر عقبماندگی اقتصادی و تهیدستی دولت تشكیل بانك میداند (موضوعی كه در مجلس اول مورد بحث قرار گرفت، اما به فرجامی نرسید) و بانك را بویژه از این لحاظ دارای اهمیت میداند كه در طرح او میتواند مناسبات زمینداری را دیگرگون كند. وی پیشنهاد میكند كه یك بانك ملی زراعی تشكیل شود و با سرمایه خویش زمین را از مالكان بخرد و به كشاورزانی كه بر روی آن كار میكنند، انتقال دهد و بهای آن را به اقساط از كشاورزان دریافت كند. این طرح هم دلیرانه و هم مدبرانه بود، زیرا افزون بر اینكه كشاورز را به آزادی كامل میرسانید، بهانههای شرعی احتمالی را نیز از میان میبرد. افزون بر طرح خرید زمین توسط بانك، برای توسعه كشور و بویژه تربیت نیروی انسانی كارآمد نیز طرحی روشن و عملی دارد.
دهخدا برای ملت ایران دو تكلیف عمده قائل میشود: تقویت وزارت علوم و فرستادن شاگردانی به خارج كشور. وی با برپاكردن مدارس عالی مخالف است، زیرا <برای تشكیل این نوع مدارس میلیونها پول و عدههای كافی معلم و كرورها اسباب لازم است> و پیداست كه با این هزینههای گزاف باز <ممكن نیست این نوع دارالعلمهای ما به كمال دارالعلمهای اروپا برسد>، در صورتی كه با هزینه یك <اونیورسیته> ناقص میتوانیم تا نیم قرن عده كافی فارغالتحصیل داشته باشیم.>
(روزنامه سروش، ش ۱۰، نقل از مقالات دهخدا، ج ۲، صص ۲۷۰-۲۶۹، بهكوشش دكتر سیدمحمد دبیرسیاقی)
توصیه دهخدا آن است كه دولت با هزینه خود ۲۰۰ شاگرد را برای تحصیل انواع علوم و فنون و صنایع به اروپا بفرستد. وی از میان كشورهای مختلف سوئیس را پیشنهاد میكند، زیرا كمهزینه است و محیط اخلاقی مناسب دارد. وی تاكید میكند كه سرپرست این شاگردان سفیران و كنسولها نباشند، زیرا آنان نه وقت كافی دارند و <نه تا این هرج و مرجها به سفیر و كنسولشدن همه كس اجازه میدهد>، میتوان آنان را به سرپرستی دانشجویان ایرانی گماشت. به حكم تجربه و خصلت مردمی اندیشهاش تاكید میكند كه این شاگردان نباید از فرزندان رجال و اشراف و وزرا و تجار و ملاكین انتخاب شوند. بهتر است كه آنان از میان كودكان ۱۵ و ۱۶ ساله مدارس قدیم <یعنی از جوانهای باهوش و زبده طلاب علوم دینیه انتخاب شوند.> علت آن را هم این میداند كه اینان <مغزشان چكش خوردهتر و مستعدتر به كار است و از طرف دیگر، چون غالبا از اهالی قراء و قصبات هستند، میتوانند پس از اكمال تحصیل، در ضمن اشتغال به اعمال حكومتی و غیره باز شعاعهای منوری به مسقطالرأسهای خود انداخته و از طرف دیگر به واسطه مقدمات علمی وطنی كه دارند و به علت اینكه اوایل عمرشان را در دهات گذراندهاند، اولا وقتی برمیگردند، میتوانند مقاصد خود را به ملت حالی كنند و ثانیا همه منتظر مقام نیز نبوده و همان مرتبهای را كه تقدم فضلی برایشان معین میكند، غنیمت خواهند شمرد.>
(همان مأخذ، صص ۲۷۵-۲۷۴)
اما زمانی رسید كه دهخدا سیاست را كنار گذاشت و از مقالهنویسی دست برداشت و پی كار فرهنگ گرفت. انگیزه او از این دگردیسی فكری در پرده ابهام مانده است. به نظر میرسد كه این تحول فكری هنگامی كه در میان بختیاریان به سر میبرد، بر او عارض شده بوده است. گویا در تأملات خویش شوربختی ایران را از جهل عمومی دانسته و برای غالب آمدن بر آن، روش نویسندگان دایرهالمعارف فرانسه را برگزیده است.
وی خود در اینباره نوشته است: <وقتی كه ضعف و انكسار ملت خود را دیدم، دانستم كه ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود... و آموختن آن اگر به زبان خارجی بود، البته میسر نمیشد و اگر به فرض محال میسر میگردید، زبان ما كه اس ممیزات ملیت است، متزعزع میگشت. پس بایستی آن علوم و فنون را ما ترجمه كنیم و در دسترس مكاتب بگذاریم و این كار نوشتن لغتنامه شامل و كافل تمام لغات را لازم داشت. این بود كه من به فكر تدوین لغتنامه افتادم.>
(مقالات دهخدا، به كوشش دبیر سیاقی، ۲/۸۳-۸۴)
فروگذاشتن طنزنویسی برای ادبیات ایران ضایعه بود، اما از سوی دیگر، رویكرد دهخدا به تدوین لغتنامه فارسی، بسی خجسته بود. وی با ۴۰ سال رنج بردن برای تدوین لغتنامه، كاری همانند كار حكیم توس كرد.
فردوسی نیز ۳۰ سال رنج برد تا كاخ بلند <پارسی> را با نظم خویش پی افكند و ایرانی را به سرافرازی ستود و هویت او را كه در شرف از دست رفتن بود، به او بازگرداند. دهخدا نیز با تدوین لغتنامه سترگ خویش فرهنگ ایرانی را دیگر بار بر كشید و به آن پویایی بخشید. حركت دهخدا از مقالات <چرند پرند> تا لغتنامه فارسی، در یك مسیر و به سوی مقصدی معین بود؛ رسیدن به آگاهی و اعتلای فرهنگی. اندیشه و كردار او طرحی برآمده از ذهنیت سیال روشنفكرانه اوست كه در پویشی دیالكتیكی، هر مرحله آن نفی مرحله قبلی است، برای رسیدن به بلوغ و پختگی حاصل از تركیب تجارب و اندیشه روشنفكری آگاه و مسوول.
دهخدا نیز مانند فردوسی كوشید تا كاخ بلند زبان پارسی را این بار نه با تاریخ و اساطیر ملی كه با زبان و ادب هزارسالهاش از نو برافرازد و آن را برای مسلحكردن مردم به <اسلحه تمدن جدید> و غلبه بر ضعف فرهنگی و رهایی از استعمار به كار گیرد. در حقیقت، والایش فرهنگی موجد آگاهی جمعی است و بیآگاهی جمعی، داشتن جامعهای آزاد و نظام مردمسالار ناشدنی است. اگر بسیاری از تلقینها و شعارها را از ذهن خویش بزداییم و به سیر و حركت سنجیده و اندیشیده آزادی و مردمسالاری در جهان لختی بیندیشیم، پی خواهیم برد كه اعتلای فرهنگی، اگر راهحل یگانه رسیدن به غایات اجتماعی و سیاسی نباشد، یكی از راههایی است كه ارزش آزمودن و پیمودن دارد.
حجتا... اصیل
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست