دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

گنجینه فروغ لایزالی


گنجینه فروغ لایزالی

امروز هیچ زائری در مدینه نمانده است تا در سوگ و غربت حضرت اباجعفر محمدبن‌علی(ع) مویه کند و سر به سریر آستان او بگذارد. همه کوچ کرده‌اند به سوی مکه، سرزمین وحی و قبله عالم هستی.
مدینه …

امروز هیچ زائری در مدینه نمانده است تا در سوگ و غربت حضرت اباجعفر محمدبن‌علی(ع) مویه کند و سر به سریر آستان او بگذارد. همه کوچ کرده‌اند به سوی مکه، سرزمین وحی و قبله عالم هستی.

مدینه همچنان در غربت بی‌بدیل خود، آبی آسمانش غروب نیلگونی را در پهنه خود دارد.

کاش امروز مدینه بودم و زائر مزاری می‌شدم که گنجینه فروغ لایزالی علم و دانشوری است. کاش در کنار تربت امام‌محمد باقر(ع) می‌ماندم و در جوار حضرتش درس‌آموز مکتب علم و معرفت او می‌شدم.

میقات شجره هم دیگر در سکوت سهمگین خود فرورفته است، آنان که آهنگ خدا کرده‌اند، از میقات هم گذشته‌اند.

لباس احرام به تن کرده‌اند و سپیدپوش شده‌‌اند، امواج انوار الهی را با لبیک گفتن خویش احساس کرده‌اند، ساده و صمیمی، بی‌آلایش از هر زیور و پست و مقامی در اقیانوس عظیم انسان‌های موحد راهی خانه حضرت‌دوست شده‌اند.

کاش روزی من می‌شد و احرام می‌بستم و نسیم بخشش و عطا را با همه وجود خویش احساس می‌کردم. وارد شهر امن خدا و در شهر سلوک پیامبران در درگاه الهی معتکف‌می‌شدم.

عطر خوش بهشت را از کنار خانه حضرت حق جل‌واعلی استشمام می‌کردم و عطر ملکوت الهی برای همیشه دل و جانم را تسخیر می‌کرد، در شهر پیامبران الهی، همسایه و همراز حضرت آدم، نوح، ابراهیم و اسماعیل می‌شدم و نور وجود پیامبر خاتم(ص) را در سرزمین وحی احساس‌می‌کردم.

دوست داشتم از مناره‌های بلند شهر گلبانگ اذان بلال را بشنوم و قامت عشق ببندم. دلم می‌خواست به مهمانی خانه حضرت دوست دعوت و با صاحب خانه همکلام شوم. دعایم را مستجاب کند و مرا در زمره خوبان قلمداد کند ولی من هنوز اسیر نفس خودم.

محمد خامه‌یار