سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی برماهیت مشروطیت و نقش آن در تكوین تمدن اسلامی


درآمدی برماهیت مشروطیت و نقش آن در تكوین تمدن اسلامی

مشروطیت یك حادثه عظیم بود كه در بطن بیداری جامعه ایرانی در دوره معاصر و تطور اندیشه تاسیس مدینه سیاسی مبتنی بر آموزه های وحیانی شیعی پدید آمد

مشروطیت یك حادثه عظیم بود كه در بطن بیداری جامعه ایرانی در دوره معاصر و تطور اندیشه تاسیس مدینه سیاسی مبتنی بر آموزه های وحیانی- شیعی پدید آمد.

اما این حادثه خود به تاسیس مدینه ای سیاسی مبتنی بر اندیشه مدرن(تجدد و ترقی) منجر شد. در بستر تاریخی تطور و شكل گیری اندیشه مدینه توحیدی- ولایی و ظهور این اندیشه در متن جامعه و اراده جامعه برای یك عمل سیاسی معطوف به تاسیس مدینه مورد نظر اراده جامعه در مسیر انحراف افتاد و از میانه مسیر راه خود را كج كرد و به تاسیس نظامی شبه مدرن روی آورد. نظامی كه ابتدا صورتی از لیبرال- دموكراسی داشت ولی بعد صورت واقعی خود را نمایان ساخت كه همان استبداد مدرن و رژیم رضاخانی بود.

این دگردیسی ناگوار البته ناشی از ضعف بالندگی اندیشه مدینه وحیانی در ساحت اجتماعی نبود. هر دو طیف رهبران مشروعه خواه و علمایی كه تا دیر هنگام در كنار منورالفكران، ماندند، تحقق مدینه توحیدی را آرزو می كردند اما گروه ثانی وضع موجود را با آرزوی خویش همسو نمی دیدند. از این رو از همراهی با گروه نخست علما سرباز زدند. در این میان گناه مردم چه بود كه با منورالفكران سودا زده و شیفته تمدن مدرن تنها مانده بودند و رهبران اندیشه مدینه توحیدی به تكثر و انشقاق روی آورده بودند و گروه نخست (مشروعه خواهان) در غوغای سنگینی گرفتار آمده بودند كه اجازه رسیدن پیامشان به متن جامعه داده نمی شد.

از همان زمان كه فرمان مشروطیت صادر شد و تفوق آرام میدان داری منورالفكران نمایان شد، علمای دین برای رهایی جامعه از اندیشه شبه مدرن كوشیدند و در هر شرایطی به طریقی این مقاومت را در برابر سیطره جویی مدرنیسم سامان دادند؛ یك روز با طرح مشروطه مشروعه، روزی با تشكیل دولت در تبعید و روز دیگر با حضور در مجلس و مقاومت در برابر ظهور استبداد رضاخانی.

اگر فتنه انگیزی بیگانگان و منورالفكران جمع علمای دین را پراكنده و گرفتار تكثر و انشقاق نمی كرد و اگر مدیریت ایشان در مهندسی تحرك سیاسی جامعه تقویت می شد، مدینه سیاسی مبتنی بر ولایت فقها و علمای دین صد سال پیش محقق می شد. افسوس كه اندكی پیشتر میرزای بزرگ دارفانی را وداع گفته بود و شاگردان فرهیخته ایشان در فقدان ولایت و رهبری بودند و هنوز رهبری یك مرجع واحد در متن جامعه ظهور نیافته بود. با این وصف در حوزه نظر آنچه از مدینه توحیدی در آستانه مشروطه به منصه ظهور رسیده بود در ادوار بعدی تكمیل شد و حكومت مبتنی بر ولایت فقهاء با سازوكاری مردمسالارانه از سوی حضرت امام(ره) پی ریزی شد. این بار جامعه از مرجعیت و رهبری واحد بهره مند بود و رهبران انقلاب با وحدت كلمه و عبور نهضت از گذرگاههای انحرافی و التقاطی نظامی نو را كه آرزوی مردم ایران در طول تاریخ معاصر و تمنای جامعه در عهد مشروطه بود تاسیس كردند.

مشروطیت یكی از رخدادهای مهم تاریخ معاصر ما و نقطه عطفی در بالندگی اندیشه و فلسفه سیاسی در ایران است. از این رخداد اگر چه یك سده می گذرد اما هنوز آثار و تبعات فكری، سیاسی و حتی اجتماعی آن در جامعه ایرانی تجلی دارد.

برخی این رخداد را چنان عظیم و شكوهمند می دانند كه آرزوی سكون جامعه ایرانی را در چارچوب همان رخداد داشته و امید دارند كه تكاپوی اندیشه جامعه را پس آن پایان یافته تلقی كنند و در حوزه عمل سیاسی نیز جامعه را به ماندن پشت خط مشروطیت فرمان می دهند. اما گروهی مشروطیت را عارضه ای غیر طبیعی و زایده ای تحمیلی كه از مدرنیته به تفكر ایرانی رخنه كرده می پندارند. اینان بر این باورند كه تلاش عالمان دین و رهبران مشروطه كوششی نافرجام برای اسلامیزه كردن و مهار این عارضه و زایده بوده است. به زعم ایشان رهبران مشروطه كوشیدند این موج مدرنیته را كه آمده بود شیرازه اندیشه ایرانی را درهم بكوبد هدایت و مهار كنند؛ اما این موج بیگانه و ضد ایرانی بود كه ایشان را مهار كرد و چون بختكی بر فكر ایرانی مستولی شد. براین اساس اكنون كه تاریخ مشروطه پایان یافته است باید دور آن را نیز تمام شده تلقی كرد و با صف بندی فكری برای مهار امواج جدید مدرنیته كه كیان ایرانی را نشانه گرفته است، آماده شد.

پذیرش هر یك از دو فرضیه بدان معناست كه اندیشمندان جامعه ایرانی توان مقابله با فكر مدرن را ندارند .

پذیرش فرض گروه نخست بدان معناست كه اساسا جامعه ایرانی فكری ندارد و در دوره انحطاط عصر اكنونی تنها می توانست پذیرای فكر مدرن باشد و البته به دلیل وجود موانعی موهوم و افسونگرانه مانند استبداد شرقی و بیگانگی جامعه ایرانی با آموزه های دموكراتیك نتوانسته است این ارمغان نیكو را نیز به خوبی در ایران پذیرایی كند و همین ناتوانی موجب شده است ثمرات مدرنیته در ایران تعمیق نگشته و ما در حال و هوای مشروطیت بمانیم. نتیجه غایی این فرض كه نگرشی تحقیرآمیز بر فكر ایرانی دارد كشف و اختراع این نظریه است كه جامعه ایرانی نه تنها خود فكر و اندیشه ای ندارد بلكه چنان در برهوت انحطاط گرفتار است كه توان و عرضه اجرایی كردن فكر دیگری را هم برای ساماندهی سیاسی- اجتماعی خویش ندارد!

فرض دوم البته تا این حد بدبینانه نیست اما فكر ایرانی را تنها در موقعیتی انفعالی و تدافعی می بیند كه خود پوپایی ندارد كه طرحی برای مدنیت خود ارائه دهد اما می تواند در صف بندی تدافعی تا تلاش برای مهار فكر بیگانه مقاومت كند و البته این مقاومت نیز بالاخره ممكن است درهم بشكند چنانكه در مشروطیت چنین شد و عالمان نتوانستند مشروطه را اسلامیزه و آن را مهار كنند. به زعم ایشان اگر جامعه ایرانی با بهره مندی از تجربه مشروطیت هوشیار باشد می تواند برای امواج بعدی تفكر مدرن خود را آماده كند و از درهم شكسته شدن كیان و شیرازه فكری و فرهنگی خود در امان بماند. نتیجه غایی این مقاومت مستدام و این امتناع مداوم غربیت و مدرنیت آن است كه جامعه ایرانی می تواند حیات خویش را حفظ كند. بدان امید كه دور مدرن با امواج رنگ به رنگی و صورت های نو به نو آن، بگذرد، تقدیر مدرنیته بر پایان آن تعلق پذیرد و غربیت دیگر قدرت زایش دیالكتیكی خویش را ازدست بدهد و تمام رنگ ها و نیرنگ هایش بلا اثر شود. بعد می توان آرزو كرد تا دور مدنیت توحیدیه و تمدن اسلامی و آفرینش مجدد مدینه نبوی در سایه ولایت حضرت حجت(عج) پدید آید.

●نگاهی اجمالی به مشروطیت

ایرانیان همواره عدالت طلب و استبدادستیز بوده اند. نه تنها در عهد معاصر بلكه در عصر اساطیر نیز گزارش هایی از عدالت طلبی و استبدادستیزی جامعه ایرانی در دست است. گاه این عدالت خواهی به قیام و انقلاب منجر می شد و گاه نیز از سوی مستبدان سركوب می شد؛ چنانكه عصر استبداد اژی دهاك یا ضحاك ماردوش با قیام ایرانیان به رهبری كاوه آهنگر به پایان آمد. در طول تاریخ دوره اسلامی نیز نهضت های عدالت طلبانه متعددی به تاسی از اسلام در ایران پدید آمد. یكی از شكوهمند ترین این نهضت ها، حركتی بود كه به مشروطیت منجر شد. فصل نخست این نهضت تحریم نام گرفت و با اعتراض به قرارداد توتون و تنباكو در دهه نخست سده چهاردهم هجری قمری به اوج رسید. این نهضت مقدمه ای برای نهضت عدالت خانه در سالهای بعد شد تا اینكه در دهه سوم از سده چهارده نظام سیاسی ایران تغییر كرد و عنصر مجلس به عنوان نماد نقش آفرینی مردم در امور اساسی جامعه خود پدید آمد.

جامعه ایرانی فاصله نظام سیاسی- اجتماعی قاجاری را با برآیند آرمان ها و نیازهای خود مغایر می دید و برای تطبیق این نظام با آرمان های خویش به میدان آمد و هنگامی كه ظرفیت این تطبیق را در نظام استبداد قاجاری ندید به پدید آوردن نظامی جدید همت گماشت. پیش از مشروطیت، سلطنت مطلقه دربار كه برآیند اقتدار منحط قاجار بود زایل شده بود، وضعیت اقتصادی جامعه ناگوار بود. قراردادهایی كه دربار با اجانب می بست شیرازه بازرگانی، كشاورزی و صنعت ایرانی را درهم می كوفت و حاكمیت ملی و استقلال سیاسی ایران را نیز تهدید می كرد. رواج بددینی های شیخیه، بابیه، بهائیه، ازلیه و نیز نوزایی طریقت های درویشی مانند نعمت اللهیه، گنابادیه، قادریه و... وحدت فرهنگی و اعتقادی جامعه ایران را تهدید می كرد و دربار در حالی كه تشیع را رسمیت داده بود، به جای پاسداری از آئین تشیع، میدان را برای این بددینی ها باز می كرد و موجبات ضد و خوردهای اعتقادی و ترورهای سیاسی را تشدید می كرد.

نابسامانی های اجتماعی و مصائبی چون فروش دختران برای تامین مایحتاج زندگی همراه با ظلم و استبداد درباریان موجب شده بود مردم نسبت به كارآمدی نظام موجود برای پاسخگویی به نیازهای زیستی و آرمان های خود ناامید باشند.

اگر بخواهیم از زاویه دید فلسفه سیاسی خواجه نصیر طوسی به مشروطیت بنگریم می توانیم بگوئیم نظام قاجاری برای جامعه ایرانی به سان مدینه ضروریه نبود و نمی توانست پاسخگوی ضروریات و نیازهای اساسی جامعه ایرانی باشد.

در نتیجه این نهضت انقلابی پدید آمد و وضع موجود را به امید دست یابی به نظامی بهتر تغییر داد. به بیان دیگر جامعه ایرانی در موضع سلبی برای برخورد با نظام منحط قاجاری و نیز نفوذ استعمار گران وارد میدان شد اما نتیجه این انقلاب چنانكه می دانیم به استبدادی سیاه تر منجر شد. یعنی در موضع ایجابی جامعه ایرانی نتوانست به توفیق پایداری دست یابد. مجلس به عنوان محصول این انقلاب آلت دست سلطنت شد و سلطنت نیز از استبداد متكی به عصبیت ایلی قاجار به استبداد متكی بر بیگانه پهلویان تبدیل شد؛ پرسش اینجاست كه چرا چنین شد؟ برای دریافت پاسخ این چرایی باید به تبیینی درست از مشروطیت دست یافت.

●تبیین اجتماعی مشروطیت

برای پاسخگویی به این پرسش تا كنون نظرات و نظریات متعددی بیان شده كه برخی نیز درست و منطبق با واقعیت است اما مبتنی بر تبیین اجتماعی متقدم بر فلسفه سیاسی نیست بنابراین جامعیت لازم را نداشته و نمی تواند تبیینی كامل از علت انحراف مشروطیت را به دست دهد. بر همین اساس در جستجوی علل انحطاط نهضت مشروطه تنها بر منورالفكران وابسته، كارگزاران منحرف سیاسی و مصادیق عینی حوادث نگریسته می شود. بر این باورم كه می توان با توجه به روح تحولات اجتماعی علتی جامع را یافت كه ضمن در برگیری فرضیات و نظریات درست پیشین سیمایی كامل تر از انحطاط مشروطیت را به دست دهد.

آرمان های اجتماعی به نوبه خود همواره تابع معرفتی هستند كه افراد نسبت به خود و جایگاه خود در هستی دارند؛ یعنی تابع شناختی هستند كه نیروهای مختلف اجتماعی نسبت به عالم و آدم یا انسان و جهان دارا هستند. هركس به تناسب معرفتی كه از خود و هستی دارد، شناختی ویژه از كمال و هستی دارد، شناختی ویژه از كمال و نقص خود پیدا می كند. مراد از این شناخت آن معرفت و خودآگاهی است كه با هستی عالم عجین می شود و در سطح عالی تعقل عملی افراد را نیز تامین كند و این نوع از معرفت كه با ایمان همراه است همان دانش و معرفتی است كه به نحوه شهود و ظهور هستی در قلب انسان بازگشت می كند.

در فلسفه سیاسی فارابی می بینیم كه وی با امتیاز گذاردن بین این دو نوع معرفت است كه بین دو مدینه فاضله و فاسقه فرق می گذارد؛ پس جایگاه نخست نهضت ها، انقلاب ها و جنبش های سیاسی و اجتماعی در قلب انسان هاست. قلب آدمی كه راه اتصال او با هستی است، به دلیل تاثیرپذیری فراونی كه از اسمای حسنی و صفات علیای الهی دارد و نیز به دلیل شدت انتقال و دگرگونی و كثرت تحول پذیری، قلب نامیده شده است. قلب آن گاه كه به مبدأ هستی روی می آورد و از ایمان به او نور می یابد، عرش خداوند سبحان می شود. و آن گاه كه از رحمت الهی روی می گرداند در ردیف مظاهر اسمای جلالیه خداوند قرار می گیرد و هرگاه كه در یكی از مراتب جمال و جلال الهی منزل می سازد و در سلوك اجتماعی خود فرصت بروز پیدا كند در ادوار مختلف تاریخی مجرای تحقق و تمدن خاص خود می گردد.

چون اراده، اختیار و آزادی به همین معنا مظاهر ساریه و به تعبییر فلسفی مشككه هستی است؛ تمام تحولات نفس و قلب با همان انتخاب و آزادی كه چهره الهی ازلی دارد قرین است و به همین دلیل نیروهایی كه یك نهضت اجتماعی را شكل می دهند در هر لحظه با تغییر مختار و مراد، توان رویكرد به نظام اجتماعی دیگری را دارا هستند و در تمام لحظات نسبت به موضعی كه اتخاذ می كنند مسوول هستند .

محمدمهدی شیرمحمدی؛كارشناسی ارشداندیشه سیاسی دراسلام

منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ بر اساس:«عنوان كتاب. نام نویسنده. نام مترجم. مكان نشر. ناشر.سال نشر» تنظیم شده است.اسامی و نام ها براساس مشخصات رسمی كه در جلد و شناسنامه كتاب درج شده است.از این رو ممكن است:

۱. اخلاق ناصری. خواجه نصیرالدین طوسی. تصحیح مجتبی مینوی. علی رضا حیدری. تهران. انتشارات خوارزمی .۱۳۶۰

۲. اسلام وتمدن اسلامی،آندره میكل،با همكاری هانری لوران،ترجمه حسن فروغی،تهران، سمت ، چاپ اول،دوره دو جلدی،۱۳۸۱

۳. اسلام ونقد سنت وبری، داوود مهدویزادگان ،قم، موسسه فرهنگی طه،چاپ اول،۱۳۷۷

۴. السیاسهٔ المدنیهٔ. ابونصر فارابی .ترجمه و شرح: حسن ملكشاهی.تهران. سروش. اول.۱۳۷۶

۵. اندیشه دینی وسكولاریسم در حوزه معرفت سیاسی وغرب شناسی،موسی نجفی،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،چاپ سوم،۱۳۷۷

۶. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر. حمید عنایت. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی. تهران. خوارزمی. چاپ چهارم. آذرماه ۱۳۸۰

۷. بحارالانوار. علامه محمدباقر مجلسی. تهران .دارالكتب الاسلامیه .چاپ دوم. ۱۳۵۶ ه.ش

۸. بنیاد فلسفه سیاسی در غرب(از هراكلیت تاهابز)حمید عنایت. تهران. دانشگاه تهران. زمستان. چاپ سوم.

۹. تاملات سیاسی در تاریخ تفكر اسلامی(مجموعه مقالات)،به اهتمام :موسی نجفی ،تهران، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،۱۳۷۴

۱۰. تاریخ تحولات سیاسی ایران. دكترموسی نجفی و موسی فقیه حقانی.تهران. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. چاپ دوم.۱۳۸۱

۱۱. تمدن وتفكر غربی،رضا داوری اردكانی ،تهران ،نشر ساقی چاپ اول ،۱۳۸۰

۱۲. تمدن اسلام و عرب. دكتر گوستاو لوبون فرانسوی. ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی. تهران. علمی. چاپ چهارم.۱۳۳۴

۱۳. توسعه و تضاد. فرامرز رفیع پور.تهران. شركت سهامی انتشار. چاپ پنجم.۱۳۸۰

۱۴. توسعه و مبانی تمدن غرب، سید مرتضی آوینی . تهران، نشر ساقی، چاپ سوم،۱۳۸۱

۱۵. جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن . محمدتقی مصباح یزدی .(سازمان تبلیغات اسلامی). شركت چاپ ونشر بین الملل. چاپ سوم ،۱۳۷۹

۱۶. جُستاری از زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی. دكتر عبدالله شهبازی.

http://www.shahbazi.org/pages/zanjani۱.htm ۱۷. جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران. دكتر عبدالله شبهازی.

http://www.shahbazi.org/pages/bahaism۱.htm ۱۸. حدیث پیمانه(پژوهشی در انقلاب اسلامی)حمید پارسانیا .قم. معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی. چاپ سوم. تابستان۱۳۷۷

۱۹. درآمدی بر نظریه دولت در اسلام. احمد جهان بزرگی. تهران. كانون اندیشه جوان. چاپ اول. بهار ۱۳۷۸

۲۰. دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان.گفتارهای سید احمد فردید. محمد مددپور. تهران. نشر نظر.چاپ اول.۱۳۸۱

۲۱. شاهنامه. حكیم ابوالقاسم فردوسی. تهران. انتشارات جاویدان. چاپ هفتم.بی تا

۲۲. علل انحطاط تمدنهاازدیدگاه قرآن كریم،احمد علی قانع.تهران. سازمان تبلیغات اسلامی. شركت چاپ و نشر بین الملل. ۱۳۷۹

۲۳. فقه سیاسی . عباسعلی عمید زنجانی. (دوره سه جلدی)،چاپ سوم. تهران. چاپ سوم،۱۳۷۷

۲۴. فلسفه تاریخ.استاد شهید مرتضی مطهری. تهران.(دوره چهار جلدی).چاپ اول.۱۳۸۳

۲۵. فلسفه تاریخ(مجموعه مقالات از دایره المعارف فلسفه)،به سرپرستی پل ادواردز. ترجمه بهزاد سالكی. تهران . پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی. ۱۳۷۵

۲۶. فلسفه تجدد در ایران. دكتر موسی نجفی. تهران. نشر بین الملل. چاپ اول.۱۳۸۳

۲۷. مدخلی بر تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام و ایران. دكترموسی نجفی. تهران. فراندیش(كفا).چاپ اول.۱۳۸۱

۲۸. مراتب ظهور فلسفه سیاست در تمدن اسلامی. موسی نجفی. تهران. موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر. چاپ اول.۱۳۸۲

۲۹. مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی. رضا داوری اردكانی. تهران. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.چاپ سوم.۱۳۷۹

۳۰. مؤلفه های اندیشه سیاسی امام خمینی(ره). گروه تحقیقات سیاسی اسلام. تهران . پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.۱۳۷۸

۳۱. میمون برهنه .دزموند موریس. ترجمه مهدی تجلی پور. مجله سخن.۱۳۴۹

۳۲. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر. استاد شهید مرتضی مطهری.تهران. انتشارات صدرا. بی تا. بی چا.

۳۳. ولایت فقیه(حكومت اسلامی).امام خمینی .تهران .موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی .چاپ دوازدهم.۱۳۸۱

محمدمهدی شیرمحمدی؛كارشناسی ارشداندیشه سیاسی دراسلام


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.