دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بدعت و خرافه


بدعت و خرافه

به طور خلاصه می توان نتیجه گرفت ادیان الهی در آغاز پیام آور آزادی و برابری و دانایی برای انسان بودند اما هر چه زمان می گذرد برخی متولیان ادیان به تعبیر قرآن برای متابعت از هوی و هوس و انگیزه های مادی و دنیاطلبی و جاه پرستی ها به بردگی کشیدن مردم روی آوردند و به نام خدا مفاهیم مذهبی را منحرف کرده و دین را در ورطه اوهام و خرافات کشیدند

به طور خلاصه می‌توان نتیجه گرفت ادیان الهی در آغاز پیام‌آور آزادی و برابری و دانایی برای انسان بودند اما هر چه زمان می‌گذرد برخی متولیان ادیان به تعبیر قرآن برای متابعت از هوی و هوس و انگیزه‌های مادی و دنیاطلبی و جاه‌پرستی‌ها به بردگی کشیدن مردم روی آوردند و به نام خدا مفاهیم مذهبی را منحرف کرده و دین را در ورطه اوهام و خرافات کشیدند. به ویژه این مفهوم پیوند مستحکمی با قدرت و ثروت پیدا می‌کند و برخی علمای دینی و امرای کشور دست در دست هم می‌دهند و بهره‌کشی از مردم را توجیه می‌کنند. در واقع ما به تعبیر قرآن، می‌بینیم بسیاری از ادیان پس از گذشت مدتی از آغاز بعثت و زندگی پیامبران در دوران اولیه به دست کسانی سقوط کرده‌اند که اقدام آنها نه تنها ابعاد معنوی که حتی ابعاد مادی جامعه را هم دچار رکود و ورشکستگی کرد.(۱۳) از طرفی طبیعت انسان به خاطر سستی و تنبلی که در تلاش برای پیروی و متابعت و پیامبرگونه شدن دارد، او را وامی‌دارد که به جای چنین تلاشی یک‌باره آنها را استثنایی و خداگونه فرض کند و با تعظیم و تکبیر آنان در حدی بالاتر از انسان عادی گریبان خود را از سرزنش وجدان رهایی دهند. از سوی دیگر خرافه زمانی شروع می‌شود که بشر به جای اینکه دین را ابزار ارتقای روح خود قرار بدهد، ابزار کشف و شهود مسائل علمی و مادی و فیزیکی کند. نمونه معاصر و روشن آن برای ما شست‌وشوی مغزی و سوءاستفاده فاشیسم قرن بیستم از احساسات دینی خوانیم برای مثال در کتاب اسطوره دولت می‌خوانیم که: «فاشیسم اعتقادی دینی است که در آن انسان خود را در رابطه‌ای نزدیک (با خدا) با اراده عینی و عالی‌تر می‌بیند. این ارتباط وجود فردی و جزئی او را تعالی می‌بخشد و او را به مقام عضویت در یک جماعت ربانی ارتقا می‌دهد.» از موسیلینی نقل شده است که: «ما آن زندگی را خواستاریم که فرد از طریق قربانی کردن منافع خصوصی خود و از طریق مرگ خویش وجود روحانی کاملی را تحقق ببخشد که ارزش او در مقام یک انسان در آن قرار دارد.» حتی گفته شده که شعار فاشیسم در ایتالیا «مرگ بر عقل، زنده‌باد مرگ» بوده است.

گرچه اصولا به ذهن انسان غریب می‌آید که چگونه در دنیای بعد رنسانس و با حرکتی که به سوی آزادی‌خواهی و دموکراسی آغاز شد چنین پدیده‌ای و چنین جماعتی از یک طرف به سوءاستفاده از احساسات ملی و مذهبی و از سویی تن دادن چنین به منطقی شکل گرفت و آن فاجعه را به بار آورد. هرچند هر جامعه‌ای به نوعی با خرافه‌پرستی مواجه است اما در جوامع بسته گرایش مردمان به خرافات بیشتر می‌شود و در مقابل در جوامع باز که تبادل افکار در آنها با محدودیت مواجه نیست و افراد برای بیان اندیشه‌های‌شان دچار ترس و اضطراب نمی‌شوند، پیش‌زمینه‌های کمتری برای رواج این پدیده‌ها وجود دارد. هرچه انسان‌ها تحت فشار روحی و اختناق باشند، بیشتر تمایل پیدا می‌کنند که به اوهام و خیالات وابسته شوند و نقطه اوج چنین وابستگی این است که افراد فراتر از باورهای نادرست خرافی و اوهامی که عقلانیت و برداشت‌های منطقی آنها را با اختلال مواجه می‌کند در عالم واقع نیز در جست‌وجوی مکان‌هایی برمی‌آیند که به طور ملموس بتوانند به آن پناه ببرند و این گرایش‌ها منشأ شکل‌گیری زیارتگاه‌های ساختگی و بدون مبنایی می‌شوند که در طول تاریخ نیز نمونه‌های بسیار داشته‌اند.

در چنین شرایطی است که انسان‌ها تحت تاثیر باورهای خرافی به جای توجه به اصل ارتباط با خداوند در جست‌وجوی واسطه‌هایی برای برقراری این ارتباط برمی‌آیند. نمونه روشن آن اینکه در جاهلیت عرب بت‌پرستی رایج بود و اگرچه بت‌پرستی نشانه اوج جهل افراد آن زمانه تلقی می‌شود اما همه بت‌پرستان بت‌ها را نه خود خدا که در واقع واسطه‌ای میان انسان و خدا می‌دانستند: «ما فقط بت‌ها را عبادت می‌کنیم که ما را به خدا نزدیک‌تر کنند.»(۱۴) فارغ از این نمونه‌ها و آموزه‌های قرآنی که انسان را از توجه به اوهام و خرافات پرهیز داده آنچه در جامعه امروز فرصتی را برای بازخوانی مضرات گسترش چنین خرافه‌هایی به دست می‌دهد شرایطی است که در کشور نشانه‌هایی از تلاش‌های افراد یا گروه‌هایی را برای گسترش دیدگاه‌های خرافی و القای برداشت‌های واهی از دین و مذهب را به نمایش گذاشته و تداوم چنین رویه‌ای که در آن عده‌ای سعی می‌کنند با تحلیل‌های سطحی و نادرست از دین زمینه‌های خرافه‌گرایی را گسترش دهند، نگرانی‌هایی را میان علمای مذهبی، رهبران دینی و نخبگان کشور به دنبال داشته است. نگاهی به اخبار و تحلیل‌های رسانه‌ها در سال‌های اخیر گویای افزایش فزاینده انتقاد علمای دینی و شخصیت‌های سیاسی و برجسته نظام از گرایش به خرافه‌پرستی و اشاعه اوهام و افکار باطل است. صرف‌نظر از اینکه چه عوامل اجتماعی جامعه را به این سمت و سو سوق داده که به جای تکیه بر ارزش‌های راستین قرآن و اسلام و زندگی براساس دریافت‌ها و تحلیل‌های عقلانی به خرافات و اوهام روی بیاورند، آنچه زمینه‌های نگرانی‌های جدی‌تری را فراهم کرده، رویه و منشی است که برخی مدیران و رهبران سیاسی در سال‌های اخیر در پیش گرفته‌اند و به‌رغم همه انتقادات بر آن اصرار دارند و ارزش‌های مذهبی و باورهای دینی مردم را مستمسک قرار می‌دهند.

تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات‌شان را به ناروا به پای ائمه و معصومان می‌نویسند و به نام دین مردم را اسیر خرافات کرده‌اند. یکی از مهم‌ترین آفت‌های جامعه امروز کسانی‌اند که در مقام معتمدان مردم اوهام و خواب و خیال را به انحای مختلف در جامعه رواج می‌دهند و مجموعه حرکات و بیانات‌شان مبین خرافه‌گرایی در لوایی فریبنده از ارزش‌های دینی و مذهبی است. حرکاتی که ناامیدی و سرگردانی را به جای امید و حرکت مردم القا می‌کند. این در حالی است که دین اسلام (و همه ادیان آسمانی) چه در زمان محمد(ص) و چه براساس برداشت‌هایی که مسلمانان از قرآن در زمانه ما دارند باید احیاگر امید و آرزوهای انسان‌ها و آمال‌های بلند در زندگی بشری باشد. نوید به انسان از جانب رهبران دینی و پیامبران همواره پیام‌هایی راهگشا و احیاگر روحیه کار و فعالیت بوده نه توصیه‌هایی که انسان‌ها را در گوشه‌ای به ورد و اوهام گرفتار کند: «انسان رهین تلاش‌های خویش است.»(۱۵) پیام‌های دین، پیام‌های سستی‌آفرین و وهم‌گرایی نیست بلکه پیام تلاش و کوشش و حرکت است و چنین رویه‌ای در سراسر آیه‌های قرآن و دستورات الهی موج می‌زند در حالی که این روزها عده‌ای به بهانه دین و اسلام راه افسانه و اساطیر و خواب دیدن و وهم و خرافه را از لابه‌لای بیانات خودشان باز می‌کنند و یا رفتاری که از آنها سر می‌زند خرافه‌گرایی را به نمایش می‌گذارد. نوید به زندگی بهتر انسان، بالا رفتن دانش بشری و پیشرفت همه‌جانبه جامعه، نوید نشانه‌های ظهور حضرت مهدی(عج) است و علائمی که از آن جامعه ایده‌آل نقل شده همه از توانمندی علمی و عظمت کرامت و عزت ملت اسلامی در مقابل دیگر ملت‌ها حکایت دارد و نیز دوری آنها از ظلم، بی‌عدالتی، جهل، شرک، خرافه، دروغ و فریب. از معصومی نقل است که هرگاه بدعت‌های ناروا در دین ظاهر شود عالمان راست دانش خود ظاهر کنند و با آن به مخالفت برخیزند وگرنه دچار لعن الهی خواهند بود.(۱۶) مباد که بزرگان دین و علمای انقلابی و دانشمندان جوان در حالی که شاهد بدعت‌ها و نارواها در دین خدا هستند و این ندای آسمانی از پس قرن‌ها در اعماق جان‌شان طنین دارد از ترس برخی افراد بی‌سواد یا طمع موقعیت و پست و مقام و مدح و ذم این و آن زندگی را به سکوت، آرام بگذرانند و این چنین، نسلی یا رویگردان از دین شود (به دلیل شعور و دانش و شرفی که دارد و زیر بار جهالت‌ها و بدعت‌ها نمی‌رود) یا فریب دروغ‌ها خورد و از نسلی به نسل دیگر خرافه و دروغ و بدعت را منتقل کند. اگر در کلیسا این روش ادامه یافت تا جامعه را در قرون جدید دچار جدایی دین از زندگی بشر کرد (که باید گناه اصلی آن را به قول قرآن به عهده علمای بنی‌اسرائیل و دنباله‌های آنها دانست) سزاوار نیست که بعد از این همه تجربه و گذشت قرن‌ها در تاریخ اسلام و ایران دوباره با دینی غرق در خرافه در انتظار حکومت توحیدی جهانی باشیم.

اگر روزی در تاریخ ادیان چنان بود و در تاریخ اسلام و ایران چنین، امروز دیگر با این همه تجربه جهانی و آزادی مذهب حتی در کلیسا شایسته نیست که در مهد بابرکت تشیع و آزادگی فکری و فلسفی و فقاهتی که رشد و شکوفایی دین را نوید می‌دهد بازهم خرافه و اوهام رایج شود و بدعت بر سر زبان‌ها افتد. با فریب دینی و مداحی‌های گزافه در جامعه، این و آن را بکوبند و از نقل و روایت نیز استفاده کنند تا بسیاری را به نام دین از میدان سیاست به‌در کنند. در این میان جامعه روحانیون آگاه و خداترس (که کم نیستند) به هر دلیل سکوت پیشه کنند و بار دیگر تاریخی شکل گیرد که آیندگان بخوانند که در حکومت اسلامی ایران در آن سال‌ها باز هم حدیث تکراری اسارت در عقیده و زنجیر قدرت روی داد. امروز که زمام اختیار دین و دنیای مردم به طور کم‌سابقه‌ای در دست روحانیون و مردان دینی است باید بسیار دقیق باشیم که نه خود زمینه‌ای را فراهم کنیم و نه اجازه دهیم که برخی کج‌اندیشان و مغرضان به طمع یا از روی جهالت داستان مکرر تقدیس و تکریم اغراق‌آمیز را تکرار کنند.

در حالی که حتی خود ممکن است نخواهیم و متوجه نباشیم در لایه‌های پایین جامعه و گوشه‌های شهرها و روستاهای دورافتاده که توده‌های مذهبی به فرامین الهی خالصانه گردن می‌نهند و هر نوایی را به نام خدا بزرگ می‌دارند دچار چنین رویکرد اسارت بار و شرک‌آلود و فضای آمیخته با وهم و خرافه جهل شوند. یک‌بار دیگر به عظمت علوی علی(ع) بیندیشیم که با آن همه مقام و علم و آگاهی هنگام خطبه فروتنانه سخن می‌گفت و از عمق جان فریاد برمی‌آورد که: «در این واقعیت جای تردیدی نیست که خداوند فرستاده‌ای رهنما و روشنگر را با کتابی گویا و جریانی پویا برانگیخت که در ارتباط با آن تنها کسانی به هلاکت محکوم‌اند که سقوط در سرشت‌شان جای گرفته باشد آنچه از این پس بعثت رهایی‌بخش ما را به هلاکت تهدید می‌کند بدعت‌های شبه‌آلود است که خدا ما را از شر آن حفظ فرماید.»(۱۷)

غلامحسین کرباسچی

پی‌نوشت:

۱۳- سوره نسا ۱۷۱ ال عمران آیه ۷۹ و ۸۰ مائده ۷۲ تا ۷۷.

۱۴- ان ما نعبدهم لیقربونا الی الله زلفا

۱۵- لیس للانسان الا ما سعی

۱۶- اذا ظهر البدع فعلی العالم ان یظهر علم هو و الا فعلیه لعنت الله

۱۷- از خطبه‌های حضرت در راه جنگ جمل، نهج‌البلاغه به نقل فرهنگ آفتاب، جلد دوم.