پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پیروزی در صحنه نبرد افغانستان


پیروزی در صحنه نبرد افغانستان

جان ناگل رئیس مرکز امنیت آمریکای جدید CNAS و همچنین عضو کمیسیون سیاسی دفاع آمریکا و استاد گروه مطالعات جنگ در کالج کینگز لندن است

جان ناگل رئیس مرکز امنیت آمریکای جدید (CNAS) و همچنین عضو کمیسیون سیاسی دفاع آمریکا و استاد گروه مطالعات جنگ در کالج کینگز لندن است .وی عضوی برجسته در شورای روابط خارجی و سرباز کهنه کار جنگ های خارجی آمریکا است. ناگل عضو موسسه بین المللی مطالعات بین المللی و افسرسابق ارتش آمریکا با بیست سال فعالیت است که اینکه با عنوان کلنل بازنشسته شده است. او نویسنده کتاب " درس های یاغی ستیزی در مالایا و ویتنام" میباشد. متن زیر ترجمه ای است از یکی از مقالات او که در مجله اکونومیست به چاپ رسیده است . او در این مقاله به بیان دیدگاههای خود در باب چشم انداز آینده افغانستان پرداخته است.

ماه پیش بمب گذاری در خودروئی در میدان تایمز نیویورک توسط نیروهای طالبان پاکستان درست در حالی اتفاق افتاد که یک هفته به سفر حامد کرزای به آمریکا باقی مانده بود . این اتفاق دوباره باعث شد مناطق مرزی افغانستان و پاکستان که اینک صحنه نبرد ناتو با نیرو های القائده است مرکز توجه آمریکا و جهان قرار گیرد. پیروزی آمریکا در افغانستان به معنی شکست القائده نیست ولی شکست در افغانستان به معنی پیروزی و قدرت یافتن این گروه تروریستی و به خطر افتادن جان تعداد بیشتری ازانسانهای بیگناه است و همین است که افغانستان از چنین درجه اهمیتی برخوردار کرده است. اینک نشانه ای های دلگرم کننده ای وجود دارد که نشان میدهد اگر جامعه جهانی در این خصوص کماکان تعهد خود را حفظ کند این جنگ به پیروزی خواهد رسید.

جنگ در افغانستان قابل پیروزی است زیرا برای اولین بار نیروهای ائتلاف جنگی یک استراتژی صحیح در پیش گرفته اند و منابع لازم را هم برای پیاده کردن آن تخصیص داده اند و درست به همین دلیل است که طالبان مخفیگاه های خود را در پاکستان از دست داد و حکومت افغانستان و نیروهای امنیتی آن روز به روز به لحاظ کیفی و کمی رشد یافتند. هیچکدام از عوامل یاد شده به تنهائی باعث پیروزی در جنگ نمی شوند اما اینها نشان میدهند که اگر ناتو خود را وقف نبرد با القائده کند به پیروزی خواهد رسید.

استراتژی مبارزه با یاغی گری در افغانستان که حکومت اوباما در سال ۲۰۰۹ پس از دو مرحله بررسی و باز بینی درپیش گرفت راه پیروزی و موثر واقع شدن را پیش گرفته است.این استراتژی مثل استراتژی مشابه که درسال ۲۰۰۷ درباب عراق اتخاذ شد چیزی بیشترازتعهد برای نیروهای نظامی و متخصصان غیرنظامی است.این استراتژی بر حمایت از مردم محلی به منظور ایجاد منطقه ای امن که در آن راه حل های سیاسی بتواند مشکلات ناشی از یاغی گری را حل کند تمرکز دارد، چرا که ریشه کن کردن یاغیگری فقط با کشتن یاغیان و تروریست ها میسر نمیشود.بلکه بیشترباید ایدئولوگ های آنها کشته و یا دستگیر شوند و سربازان رده پائین و یا حتی رهبران میانی باید با استفاده ازترکیبی از تشویق و تنبیه و فشار متقاعد شوند که خشونت امری مطرود است وگاهی تلاش های سیاسی شانس بیشتری در مقایسه با جنگ و خشونت در اختیار افراد میگذارد. عواملی چون عملیات های نیروهای آمریکائی در جنوب و شرق افغانستان یعنی درست در جاهائی که حضور القائده پررنگ تر است ،همراه با ضربات هوائی که در این نواحی به یاغیان زده شده است و درگیر شدن روز افزون پاکستان به مبارزه با یاغیگری و تروریسم، باعث میشود روز به روز باعث فشار بیشتری بر طالبان وارد شده و این شانس را به حکومت افغانستان میدهد تا دشمنان خود را از میدان به در کنند.

در این میان باید به این نکته توجه داشت که از آنجا که بسیاری از مخفیگاههای تروریست ها در مناطق مجاور پاکستان قرار دارد این کشور باید در طول و داخل مرزهایش با این پدیده مبارزه کند و ودست گروههای افراطی که به طور مخفیانه به آنها کمک میکنند را کوتاه کند میکند .

خوشبختانه در طول سال ۲۰۰۹ بر اثر فشار ها و تهدیدات روز افزونی که از ناحیه القائده بر دولت پاکستان وارد شد تغییرات چشمگیری در موضع گیری های حاکمان پاکستان در خصوص جنگ علیه یاغیگری به وجود آمد .حملات یاغیان به مراکز حیاتی ایالات پاکستان باعث شد که مردم و دولت پاکستان که زمانی نسبت به این یاغیان بی تفاوت بودند برای عقب راندن آنها به پا خیزند و در این راستا حمله نظامی برق آسا به شما وزیرستان – یعنی جائی که دژ طالبان پاکستان است و تنها پایگاه امنی که برای طالبان باقی مانده - نوید بخش وارد شدن فشارهای بیشتری برای به زانو درآوردن القائده گردید.

باید در نظر داشت که اتحاد برای پیشبرد امنیت و توسعه در پاکستان و افغانستان برای مدتی کوتاه میتواند به یاری این کشورها بشتابد و در نهایت خود این کشور ها هستند که باید ثبات و امنیت را کشور خود حفظ کنند. ایجاد دولت و حکومتی قوی در افغانستان که به ایجاد امنیت واعمال نظارت هرچند کم توانا باشد برای اینکه مردم این کشور اطمینان حاصل کنند که خواست جامعه بین الملل مبنی بر حفظ ثبات در این کشورحتی بدون وجود و یا حضور دوباره نیرو های امنیتی جهانی تامین خواهد شد لازم است .

برای تحقق چنین هدفی باید دولتی در این کشور ایجاد شود که ضمن برخورداری از میزانی نظارت مرکزی ، بر ساختارهای سنتی قدرت مذهبی و قبیله ای که قدرت را در بیرون از کابل هم حفظ میکند متکی باشد. این آرمان مستلزم پشتیبانی جامعه جهانی برای توانا ساختن ارتش افغانستان و تلاش برای ایجاد یک نیروی پلیس برای این کشور و همین طور الزام دولت افغانستان برای زمامداری شایسته این کشور و بر آوردن نیاز های مردم در هر جا که زندگی کنند ، است .

ما تا سال ۲۰۰۹ در جنگ افغانستان منتظراستفاده از منابعی بودیم که به دلیل جنگ همزمان ما با عراق در این کشور صرف میشد و در حالی که ما بر عراق تمرکز کرده بودیم طالبان دوباره قدرت گرفت و دوباره سلطه وحشت خود را در بیشتر مناطق جنوبی و شرقی افغانستان بازسازی کرد . اما در همین حال تمرکز و توجه جامعه بین الملل به سوی افغانستان و پاکستان معطوف شد و این نقطه امیدی بود و اینک میتوان گفت که حکومت افغانستان تا ۵ سال آینده ،خود میتواند در برابرالقا ئده قد علم کند .

امروزه یکی از مهمترین نشانه هائی که گواه پیروزی ما در افغانستان است این است که پرزیدنت کرزای در طول سفرش به واشنگتن و در گفتگو با اوباما از شرایط آمریکا برای معامله با القائده سخن به میان آورد و این نشان دهنده این است که طالبان در پی مصالحه با دولت افغانستان است که این خود نشانه ای از کوتاه آمدن یاغیان از مواضع خود و پیروزی آمریکا در این جنگ است.

نویسنده: جان ناگل

مترجم: آرین پورقدیری اصفهانی

منبع: Economist