سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

اولویت روشنفکری بر سیاست ورزی


اولویت روشنفکری بر سیاست ورزی

مهرداد مشایخی ساكن آمریكاست و استاد دانشگاه با شاگردانش از علوم سیاسی و جامعه شناسی می گوید و اینجا, در ایران علاقه مندان به مباحث مربوط به جنبش های اجتماعی, مقالات و پژوهش های او را دنبال می كنند

مهرداد مشایخی ساكن آمریكاست و استاد دانشگاه. با شاگردانش از علوم سیاسی و جامعه‌شناسی می‌گوید و اینجا، در ایران علاقه‌مندان به مباحث مربوط به جنبش‌های اجتماعی، مقالات و پژوهش‌های او را دنبال می‌كنند.

ـ گفت‌و‌گو با مهرداد مشایخی

▪ تاثیرگذاری روشنفكران ایرانی در حوزه سیاست را چگونه می‌بینید؟ آیا این تاثیرگذاری را قابل‌توجه و قابل‌قبول می‌دانید؟

ـ ابتدا باید روی تعریف مشخصی از «روشنفكران» توافق كنیم. ادوارد سعید، در یكی از كتاب‌هایش به مرور نقش و جلوه‌های گوناگون روشنفكران در نوشته‌های متفكران معاصر می‌پردازد: در یك قطب، تعریف نسبتا «گل‌وگشاد» گرامشی قرار دارد.

مطابق آن، امروزه هركس كه به شكلی در تولید و توزیع دانش و اطلاعات درگیر باشد جزو روشنفكران به‌حساب می‌آید: مجری برنامه‌های رادیویی – تلویزیونی، مشاوران دولتی و شركت‌های بازرگانی و كارزارهای انتخاباتی، روزنامه‌نگاران و نویسندگان و استادها و نظایر آن. در افراط دیگر، با تعریف محدود «بِندا» مواجهیم: عده قلیلی از افراد استثنایی با ظرفیت در مقیاس «فیلسوف – شاه» كه بیان وجدان بشریت هستند و به یك معنی، متعلق به «این جهان» نیستند. در تعریف گرامشی، گروه‌ها و طبقات اجتماعی گوناگون «روشنفكران ارگانیك» خود را دارند.

در اینجا و با توجه به شرایط معینی كه در آن قرار داریم، من با تعریفی از روشنفكر احساس راحتی بیشتری دارم كه در هر حال، نقد اجتماعی در مركز فعالیتش قرار داشته باشد. به قول آلوین گولدنر (Gauldner)، روشنفكران برخوردار از فرهنگ «گفتمان انتقادی» هستند.

آنها انتقال‌دهنده این فرهنگ به اجتماع (یا بخش‌های معینی از آن) هستند. به عبارت دیگر كاركرد روشنفكری، اجتماعی است. اجتماعی بودن آن از این امر برمی‌خیزد كه به قول ادوارد سعید، روشنفكران از «هنر نمایندگی كردن» یك فلسفه، یك دیدگاه، یك ارزش یا یك جنبش نو برخوردارند.

در این راستا و به‌ویژه در جوامعی كه هنوز بوی «كهنگی» می‌دهند، روشنفكران می‌باید پرچم‌دار طرح پرسش‌های نو، سنت‌شكنانه و حتی «خجالت‌آور» باشند. آیا اگر روشنفكران به این كاركرد دست نزنند قشر دیگری را سراغ داریم كه به این نیاز پاسخ دهد؟ با این تعریف،‌در ۱۰۰ سال اخیر در دوره‌های معینی، روشنفكران ایرانی (با احتساب محدودیت‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی) موفق عمل كرده‌اند، یعنی توانسته‌اند پیام‌های انتقادی و بدیعی را در راستای ایجاد مناسباتی نو به جامعه ارائه كنند.

دوره جنبش مشروطیت و سال‌های ۱۳۳۲-۱۳۲۰ از این حیث بر دیگر دوره‌ها برتری دارند. دهه ۱۹۳۰-۱۹۲۰ هم از عقاید جدید (به‌ویژه سكولار) بی‌بهره نبود. نباید فراموش كرد كه برخی از این ارزش‌های نو از طریق نشریات خارج از كشور تاثیرگذار بوده‌اند (از جمله نشریه كاوه چاپ برلن).

متاسفانه فضای فرهنگی ما در دهه‌های ۳۰، ۴۰، ۵۰ و ۶۰ خورشیدی بیشتر متاثر از گفتمان‌های ضدروشنفكری بوده است تا روشنفكری. در این نگاه، چپ‌گرایان سكولار و اسلام‌گرایان تندرو بسیار تشابهات داشته‌اند. به هر حال این بحثی است كه در جایی دیگر باید بدان پرداخت.

در ایران پس از انقلاب، از اوایل دهه ۱۳۷۰ است كه زمینه‌های فعالیت‌های روشنفكری مجددا رو به افزایش نهاد و اولین ثمره (زودهنگام) خود را در بسیج عمومی دوم‌خرداد یافت. با گشایش نسبی فضای سیاسی، مفاهیم نو، به مدد روشنفكران و فعالان سیاسی، به‌سرعت جای خود را در عرصه سیاسی باز كردند. تمامی مفاهیم به كار گرفته شده در حركت دوم خرداد، بیانگر تلاش‌های روشنفكرانه دهه قبل (در جامعه درون‌مرزی و برون‌مرزی) بوده‌اند.

مفاهیمی نظیر جامعه مدنی، اصلاحات، پلورالیسم، جنبش‌های اجتماعی، دموكراسی و نظایر آن در دهه ۷۰ به طور تدریجی وارد ادبیات سیاسی – روشنفكری ایران شده بود. حركت دوم خرداد، از آنها در خدمت پروژه سیاسی خود بهره گرفت و در عین حال، دخل و تصرفاتی را در معانی برخی از آنها انجام داد. كاركرد روشنفكری، پس از شكست حركت دوم خرداد، البته با سرعت كمتری ادامه كار داده ولی متوقف نشده است.

پروژه‌های تازه‌ای كه اكثرا خود را پسارفرمیتی می‌دانند، در سپهر روشنفكری سیاسی ایران حضور یافته‌‌اند؛ ولی انسداد سیاسی – فرهنگی و عامل تبعیض، طبعا مانع از تاثیر بلاواسطه این مفاهیم در سطح سیاسی بوده‌‌اند. در چنین شرایطی، جنبش‌های اجتماعی نوین حاملان ارزش‌ها و مفاهیم روشنفكری خواهند بود.

▪ چرا به نظر شما حضور حداكثری روشنفكران ایرانی در برهه‌ای همچون مرحله دوم انتخابات ریاست‌جمهوری و حمایت آنها از كاندیداتوری هاشمی، تا آن اندازه كم‌تاثیر بود؟ چرا صدای روشنفكران در این انتخابات شنیده نشد؟

توضیح چند نكته ضروری است:

۱) من از «حضور حداكثری روشنفكران ایرانی» در حمایت از كاندیداتوری هاشمی مطمئن نیستم. آیا شما آماری از این مشاركت در دست دارید؟ فراموش نكنیم كه چند میلیون ایرانی اصولا در این انتخابات شركت نكردند و عقل‌سلیم حكم می‌كند كه اتفاقا حضور روشنفكران را در اردوگاه «تحریمی‌ها» حداكثری بدانید نه جای دیگر.

۲) اصولا چطور ممكن است كه همین روشنفكرانی كه در انتخابات مجلس ششم با آن شكل و شمایل در برابر هاشمی ایستادگی كردند، بتوانند شش سال بعد، آن هم در زمانی كه هاشمی رقیب كاندیداهای اصلاح‌طلبان است، به نفع او صحنه‌آرایی كنند. پس، پرسش شما صرفا ناظر بر دور دوم است كه تنها یك هفته را دربرمی‌گرفت.

طبیعی است كه طی چند روز، رقبا ی دیروز نمی‌توانستند یك‌شبه به حامیان واقعی هاشمی بدل شوند وانگهی بتوانند آحاد جامعه را نیز با خود همراه كنند.

۳) وزن اجتماعی و حوزه تاثیرگذاری روشنفكران (به‌مثابه گروه مرجع جدید) در ایران را نباید به‌طور اغراق‌آمیز مطرح كرد. نباید از خاطر برد كه بافت اجتماعی – فرهنگی ایران دارای یك دوگانگی (dualism) است. البته بخش‌های متجدد، شهرنشین، تحصیلكرده و شاغل، عنایت بیشتری به مواضع روشنفكران انتقادی دارند.

از سوی دیگر، با جامعه دیگری مواجهیم كه هنوز خصوصیات «توده» بی‌شكل را به‌ نمایش می‌گذارد. برای این بخش، گروه‌های مرجع دیگری (جز روشنفكران انتقادی) وجود دارند كه در عین تاثیرگذاری فكری – سیاسی، نقش «پاترون» را برای آنها ایفا می‌كنند و تامین بخشی از احتیاجات معیشتی – شغلی آنها را بر عهده دارند.

۴) جامعه مدنی در انتخابات ریاست‌جمهوری گذشته، از لحاظ روانشناختی، با امید به آینده وارد صحنه نشد؛ بلكه با نومیدی تمام (از تجربه شكست اصلاح‌طلبی حكومتی) و با تزلزل بسیار درگیر انتخابات شد.

بخش‌های وسیعی از جامعه مدنی نیز اصولا از شركت پرهیز كرد. بدین‌ترتیب، بخش‌هایی از نیروهای اجتماعی مدرن (كه در حالت عادی به نظر روشنفكران توجه می‌كنند) در این فرآیند، به طور واكنشی شركت كردند و حتی به احمدی‌نژاد رای دادند.

ولی این تجربه را نمی‌توان به ضعف همیشگی و ساختاری روشنفكران انتقادی تعمیم داد. اگرچه محدودیت‌های روشنفكران، از جنبه شغلی، سیاسی، فرهنگی، روان‌شناختی و ارزشی، مسائل واقعی هستند كه می‌باید مورد كنكاش صاحب‌نظران قرار گیرد.

▪ چه مكانیسمی برای ارتباط روشنفكران ایرانی با عرصه عمومی وجود دارد و ضعف این ارتباط را چگونه می‌توان آسیب‌شناسی كرد؟

ـ از منظر جامعه‌شناختی، روشنفكران بیان یك مقوله اجتماعی (SOCIAL CATEGORY) هستند كه نه در سطح اقتصادی، بلكه در سطح دانش و ایدئولوژی تعریف می‌شوند. تحولات نوگرایانه در سده‌های اخیر، به‌ویژه افزایش جایگاه دو نهاد آموزش‌وپرورش و همچنین رسانه‌های گروهی، دسترسی روشنفكران را به بدنه جامعه تسهیل كرده است. در عین حال، از اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، جهانی شدن فرهنگ و رسانه‌های جمعی جهانی، ارتباط میان روشنفكران و عرصه عمومی را گسترش داده است.

▪ با این حال در ایران، سازوكارهایی وجود دارند كه بر این ارتباط‌گیری تاثیرات منفی می‌گذارند. همه از نقش فراگیر و دخالت‌گرایانه حكومت در امور مربوط به جامعه آگاهیم. در منطقه خاورمیانه به‌ویژه در كشورهای نفتی، این پدیده به شدیدترین شكلی ابراز وجود كرده است. آیا میان این امر و ضعف فرآیند دموكراتیك‌سازی در خاورمیانه ارتباط مستقیمی موجود نیست؟

ـ به هر حال از آنچه كه در مورد ایران می‌دانیم، معمولا میان گشایش فضای سیاسی – فرهنگی و فعال شدن روشنفكران انتقادی رابطه مستقیم وجود دارد: در سال‌های متعاقب امضای مشروطیت، در اواخر سلطنت قاجار در سال‌های دهه ۱۳۲۰، در سال‌های ۴۲-۱۳۳۹، در دو سال پیش از انقلاب و یك سال پس از آن و در دو سال اول زمامداری آقای خاتمی، فضای سیاسی كشور دچار تغییراتی شد كه بلافاصله به فعال شدن و ارتباط‌گیری روشنفكران سیاسی انجامید.

معكوس آن نیز البته صادق است. انسداد سیاسی (برای دوره‌های معین و نه چندان طولانی) می‌تواند بر این ارتباط تاثیری منفی بر جای گذارد.

در حال حاضر، دو متغیر جدید بر این رابطه عمومی و تاریخی افزوده شده‌اند: یكی امكاناتی كه از ناحیه رسانه‌های جمعی جهانی (وابسته به جامعه ایرانی برون‌مرزی یا رسانه‌های بین‌المللی) در اختیار روشنفكران و صاحب‌نظران ایرانی قرار گرفته است؛ دوم، رشد جنبش‌های اجتماعی كه هم روشنفكران «ارگانیگ» خود را می‌سازند و هم میانجی‌های ارتباط‌گیری تازه‌ای را به نهادهای رسمی موجود اضافه می‌كنند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.