شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

میراث عشق از دست رفته


میراث عشق از دست رفته

معرفی چهار اثر از ویلیام ترور

«ویلیام ترور» نویسنده ۸۰ ساله ایرلندی و یکی از مطرح ترین نویسندگان معاصر جهان است که آثار زیادی از جمله رمان، نمایشنامه و داستان کوتاه دارد. فضای آثار ترور آکنده از غم و اندوه و نیز متاثر از نویسندگانی همچون جیمز جویس، فرانک اوکانر و حتی موپاسان و چخوف است و بی شک آثار او جزء آثار ماندگار و تاثیرگذار ادبیات جهان است.

از این نویسنده مطرح که برنده جوایز بسیاری از جمله اï.هنری، بوکر و همچنین ویتبرد و ساندی اکسپرس بوده، تا به امروز آثار کمی به فارسی ترجمه شده است. گمانم سال گذشته بود که تقریباً به طور همزمان دو اثر از ترور، یعنی رمان «تورگنیف خوانی» با ترجمه الاهه دهنوی از نشر مروارید و مجموعه داستان «رز گریه کرد» با ترجمه آذر عالی پور از نشر افراز، به بازار آمد و به تازگی هم از همین دو ناشر، دو اثر دیگر؛ رمان «سفر فلیشا» با ترجمه الاهه دهنوی و مجموعه داستانی «جنون دو نفره» با ترجمه آذر عالی پور منتشر شده است.

ویژگی آثار ترور در نثر قوی و طرح محکم آنهاست. انسان های لهیده ترور اغلب موجوداتی تنها و غمگین هستند که می کوشند از واقعیت های رنج آور دور و برشان رهایی یابند. همین هم هست که به آثار ترور رنگ و لعاب روانشناختی و رئالیستی می دهد و طرح داستانی آنها را پررنگ و پرکشش می کند. ترور در داستان نویسی سبک ویژه یی دارد؛ جریان داستان های او به دور از تعلیق های پرشتاب، آرام و ملایم پیش می رود آنقدر که هنگام خواندن داستان ها احساس مسافری را دارید که سوار بر کشتی زیبایی از میان امواج ملایم و در عین حال عمیق گذر می کنید. این ویژگی مانند نخ تسبیحی، جریانات را با انضباط حیرت آوری به ریسمان می کشد و به آنها جان می دهد. «تورگنیف خوانی» داستان دختر جوانی است به نام مری لوئیس که به دنبال ازدواج مصلحتی و خالی از عشقش با مردی به نام المر کواری، در حس عمیقی از تنهایی و رنج گرفتار می شود. این اندوه باعث زنده شدن خاطرات گذشته و یادآوری عشق روزگار نوجوانی اش به مرد جوانی به نام «رابرت» می شود.

و سرانجام در یکی از گردش های آخر هفته، خود را مقابل خانه رابرت می یابد. برقراری دوباره رابطه دوستی مری لوئیس با رابرت باعث نجات روح مری از بیماری می شود، هرچند در ظاهر از رفتار عجیب و غریب او تعبیر دیگری می شود. در این دیدارها رابرت او را با تورگنیف نویسنده روسی و آثارش آشنا می کند. بعد از مرگ رابرت که از بیماری لاعلاجی رنج می برد، مری لوئیس می کوشد برای فرار از شرایط طاقت فرسای زندگی واقعی اش، در دنیای خیالی که برای خودش ساخته زندگی کند، و برای همین به قصه خوانی روی می آورد که به نوعی میراث عشق ازدست رفته اش نیز هست. پناه بردن مری لوئیس به کتاب هایی که از رابرت برجا مانده، موجب می شود او در جهان خودساخته یی که محصول تنهایی اش است و در نهایت منجر به مجنون پنداری او می شود، به زندگی - آن طور که دوست می دارد - ادامه دهد.

«مری لوئیس بی آنکه چشم هایش را ببندد، می توانست چراغ موتورهای گازی و کالسکه های برفی را که توقف کرده بودند، ببیند.

روس های بلند قد در خانه هایی که کف شان برق می زد نشسته بودند و صحبت می کردند. دیوارها پوشیده از آینه بود. چند میز بیضی شکل با رومیزی های مخمل لبه طلایی پوشانده شده بودند. صدای پسرخاله اش و صدای خودش که اسامی دشوار روسی را تکرار می کرد، مبهم به گوش می رسید و بعد خودشان همچون سایه های رنگی در آن ابهام به حرکت درآمدند.» (ص۱۸۱)

ارزش ادبی کار ترور در این اثر، صرف نظر از قصه پردازی و برقراری ارتباط منطقی میان سطوح زیرین و اولین داستان، پردازش قوی و قابل قبول شخصیت هاست.

المر کواری، مری لوئیس، خواهران المر و مری؛ رز، ماتیلدا و لتی و حتی پدر و مادر مری یعنی خانم و آقای دالن و... هر کدام با زبان و نگاه خود به زندگی جاری در «تورگنیف خوانی» می پیوندند. با این همه ترور موفق نشده به همان خوبی که از عهده وجه چندصدایی غالب در داستانش برآمده، به وجوه چندگانه شخصیت هایش نیز بپردازد. به تعبیر دیگر آدم های ترور در این اثر یا کمی بد هستند، یا کمی خوب، یا حتی خنثی، و از این منظر ترور اندکی بالزاک گونه عمل کرده و اجازه نداده رفتار و اعمال آدم ها وجوه مختلف شخصیت شان را نمایان کند.

در رمان «سفر فلیشا» دختر جوان به سودای یافتن نامزد ناپدیدشده اش «جانی لایسس» از خانه می گریزد و به انگلستان سفر می کند. فصل اول رمان در کشتی می گذرد و به مرور خاطرات فلیشا از آنچه بر او گذشته است؛ «انگار از دیشب یک سال گذشته. دیشب همراه کیسه های پلاستیکی، از رختخوابی که مال او و جده اش است، بیرون خزید و به انبار پشتی رفت و کیسه ها را زیر کپه یی از تخته های کفپوش کهنه یی که پدرش می خواهد برای ساختن گلخانه استفاده کند، پنهان کرد. صبح که پیرزن خواب بود، فلیشا داخل انبار منتظر ماند تا چراغ آشپزخانه روشن شد، بعد از راه پشتی بیرون رفت...» (ص۸) فلیشا در انگلستان با مردی به نام «هیلدریچ» آشنا می شود؛ مردی با زندگی و سرنوشتی عجیب که خیلی زود اعتماد دختر بی پناه را جلب می کند و وقتی منظور او برای فلیشا روشن می شود که آرام آرام شخصیت پیچیده اش در داستان نیز شکل می گیرد و همچنین ماجرای السی کاوینگتون، بث، شارون و گئی و ماجرای مادر اسرارآمیز هیلدریچ در ذهن او مرور می شود... و سرانجام زندگی رازگونه این مرد - هیلدریچ- هم مانند جانی لایسس، که رویاهای دخترک را بر باد داده، سایه مخوفی بر سرنوشت فلیشا می افکند.

«فلیشا با ناراحتی همان جا می ایستد. گوشه های دهانش حکایت از غمش دارد و چشمانش نگران است. در اطراف صورتش موهای طلایی از روسری بیرون زده است. از زیر کتش فقط صلیب کوچکی با زنجیر نقره یی رنگ ارزان قیمت پیداست. آقای هیلدریچ که ذاتاً آدم کنجکاوی است، دوست دارد بداند داخل کیسه پلاستیک های او چیست.» (ص۲۰)

سفر فلیشا داستان پرکشش و جذابی دارد که صرف نظر از جذابیت های روایی آن، از پلات قوی و محکمی برخوردار است. به این ترتیب که طرح داستانی آن بر اساس یک اتفاق به ظاهر ساده آغاز می شود و بر پایه حوادث و همچنین روانشناسی شخصیت ها پیش می رود تا آنجا که همچون رمان تورگنیف خوانی، سیر وقایع آن به آرامی و به تدریج، شخصیت ها را دستخوش تحول و دگرگونی می کند.

انتشار این دو اثر از ویلیام ترور به همراه انتشار مجموعه داستان های کوتاه او توسط نشر افراز، که هر دو برنده جوایز اï.هنری سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ بوده اند، بستر مناسبی برای شناخت بهتر آثار این نویسنده بزرگ و مطرح ادبیات جهان فراهم آورده است.

فرشته نوبخت