یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زیارت عاشورا از حرف تا عمل تاویلی گذرا بر زیارت عاشورا


زیارت عاشورا از حرف تا عمل تاویلی گذرا بر زیارت عاشورا

شیعه در طول تاریخ بر حسب مسیری که انتخاب کرده است از سایر ناس جدا شده است و نه بر حسب نام و ملیت و

شیعه در طول تاریخ بر حسب مسیری که انتخاب کرده است از سایر ناس جدا شده است و نه بر حسب نام و ملیت و...

معنای این سخن آن است که اینکه ما خود را شیعه بنامیم یا نه هیچ تغییری در زندگی پس از مرگ ما ایجاد نخواهد کرد و باعث نمی شود در دنیای دیگر که دنیای حساب و کتاب است و غربال شدن، ما را در شمار شیعیان به حساب آورند، مگر اینکه مسیری که برای رفتن انتخاب کرده ایم مسیر ائمه معصومین(ع) باشد.

در این میان برای گم نشدن در میان اینهمه راهی که وجود دارد، و حق را یافتن در میان اینهمه شبهه ای که دور تا دور ما موج می زند،ائمه برای ما اعمال مختلفی را تعیین نموده اند، و با قرار دادن پاداش اخروی و ثواب در پس انجام آن اعمال، سعی در وادار کردن ما به آن داشته اند.

این دقیقا مانند مسابقات مختلفی است که برگزار می شود و برای برندگان آن جوایزی در نظر گرفته می شود. مثلا در یک مسابقه کتابخوانی هدف این است که آن کتاب خوانده شود، و برای وادار کردن مخاطبین به مطالعه آن کتاب، جوایزی برای کسانی که بتوانند در مسابقه فلان امتیاز را کسب کنند تعیین می شود. هدف این نیست که پاسخ آن سوالات یافته شود و جایزه ای گرفته شود، بلکه هدف انتقال یک فهم و انتشار یک دکترین خاص در بین گروه هدف است. هر چند عده کثیری سوالات را مقابل خویش می گذارند و در کتاب به دنبال پاسخهای آن می گردند بی آنکه کتاب را بخوانند و از این غمناک تر، عمل طراحان برخی مسابقات است که اصلا چنین هدفی از انجام آن مسابقه ندارند و این را از شکل و متن سوالاتی که طراحی می کنند می شود فهمید!

یکی از مهمترین و بزرگترین تابلوهای زندگی تشیع، عاشورا و قیام خونین امام حسین(ع) است. اگر این تز و این دکترین در درون شیعیان جای واقعی خود را می یافت، ظلمه بسیار کمتر از اینکه اکنون به ظلم می پردازند، فرصت می یافتند ظلم کنند و بسیار بیشتر از اینکه اکنون واهمه دارند واهمه سر برداشتن مخالفین را در خود احساس می کردند.

اینجاست که می بینیم از طرف ائمه – که رهبران واقعی و اصلی نهضت و حزب اند – خواندن زیارت عاشورا بعنوان یک تعهدنامه که شامل بسیاری از برنامه ها و اصول کلی حزب – حزب الله که در قرآن در برابر طاغوت و حزب الشیطان قرار گرفته – می باشد، به انحاء مختلف مورد تاکید قرار گرفته است و برای خواننده آن ثوابهای متعدد ذکر شده است.

اما متاسفانه شاهد این مطلبیم که در این مورد نیز بین هدف و مسیر دچار دو گانگی شده ایم و بنابراین هرروز در هر گوشه این مملکت بزرگ شیعی، این زیارت – تعهدنامه – خوانده می شود ولی اثری از آن در جامعه نمی بینیم. این از چه روست؟ و چرا متنی با اینهمه زیبایی و عمل گرایی موجب ایجاد حرکتی در خواننده نمی شود؟

باید اذعان کرد که همان اتفاقی که در مورد بسیاری مسابقات کتابخوانی رخ می دهد، اینجا نیز رخ می دهد. یعنی از هدف غافلیم و تنها به دنبال جایزه این مسابقه می گردیم.

یعنی این زیارت را تنها برای ثواب بردن و رسیدن به آن پاداشها و وعده های ذکر شده می خوانیم و بنابراین نیازی نمی بینیم که بر معانی آن تامل کنیم و روش حرکت خود را از آن استخراج کنیم.

در این مقال سعی بر این بوده است که نگاهی دیگرگونه به این زیارت پرمعنا و محرک داشته باشیم، تا شاید تنی چند، در خواندن زیارت عاشورایشان تغییر ایجاد کنند و تنها برای ثواب بردن به تکرار کردن کلمات آن نپردازند.

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباعبدالله

پس از ذکر نام خداوند برای شروع، به سلام کردن به امام حسین(ع) مبادرت می کنیم.

سلام آغاز دیدار است و سلام کردن به غائب بی معناست. از این رو از همان آغاز خود را در برابر امام(ع) قرار می دهیم و تعهداتی را رو در رو با امام(ع) زمزمه می نماییم.

السلام علیک یابن رسول الله السلام علیک یابن امیرالمومنین و ابن سید الوصیین السلام علیک یابن فاطمة سیدة نساء العالمین

سپس با آوردن نام حضرت رسول(ص) و نسبت فرزندی امام(ع) با پیامبر اسلام و علی(ع) که امیر مومنان و فاطمه(س) که سرور و خاتون زنان عالم است، اصالت حرکت را متذکر می شویم.

السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره

سلام بر تو ای خون خدا و پسر خون خدا

خون همواره در همه ملل و ادیان، بعنوان یکی از مقدس ترین، بزرگترین و ارجمندترین نمادها شناخته می شود. جان، بزرگترین موهبتی است که انسان در اختیار دارد و دادن خون کنایه ای است از جان دادن و شهادت؛ و شهادت بزرگترین ایثار و بالاترین کاری است که یک انسان می تواند در برابر عقیده و آرمانش انجام دهد.

در مقابل، شهید کنندگان و قاتلان، از طرف سایر پیروان آن عقیده و آرمان جزو منفورترین و مبغوض ترین موجودات به حساب آمده و خون ریخته شده همواره اینان را به انتقام فرا می خواند.

حال وقتی امام حسین(ع) را خون خدا می نامیم و پسر خون خدا، به این معنی است که پیروان این حزب و این عقیده و آرمان – حزب الله – باید به انتقام این خونهای ریخته شده در برابر آنانکه این خونها را ریختند، برخیزند و آنچه در ادامه این تعهدنامه می خوانیم همه در همین راستاست: ایستادگی در برابر طاغوت!

اینجا برای اینکه عمق فاجعه مشخص شود و عظمت این اتفاق روشن گردد امام حسین(ع) را خون خود خدا لقب می دهیم. با اینکه می دانیم خدا در عالم واقع خونی ندارد ولی او را خون خدا می نامیم تا به خوبی گستره این واقعه فاش گردد و وقتی خون خود خدا ریخته شده باشد مشخص است که اهالی حزب او از خون ریزان چگونه باید انتقام بر کشند.

در ادامه می بینیم که بر همین معنی انتقام چگونه تاکید می رود:

و الوتر الموتور

و ای دردانه غریب رها شده.

یعنی کسی که تنها رها شده و انتقام خونش گرفته نشده است!( در تمام ترجمه های زیارت عاشورا این بحث وجود دارد!) این تاکیدی است بر کلمات قبل و تکرار این معنا به صورت واضح تر و روشن تر.

«تنهایی» یک معنا می دهد و «تنها شده» و «رها شده» یک معنای دیگر. وتر به معنای تنها و فرد و یگانه است و «مَوتور» اسم مفعول آن. یعنی مورد تنها شدن قرار گرفته! یعنی رها شده!

و بنابراین «وتر مَوتور» یعنی تنهایی که تنها رها شده و انتقام خونش گرفته نشده است.

وقتی چنین کلماتی پشت سر هم آورده می شود به این منظور است که خواننده به شدت مورد تهییج و تشجیع واقع شود. می بینیم که ابتدا امام حسین(ع) معرفی می شود و اسم و رسمش و نسبتش با آورنده دین – پیامبر(ص) – گفته می شود و پدر و مادرش معرفی می شوند و وقتی این شخصیت در کلام به اندازه کافی اوج گرفت ناگهان خون خدا لقب داده می شود تا به بالاترین مقام و در عین حال تکان دهنده ترین و هیجان آور ترین کلام بدل شود و سپس گفته می شود: تنهای تنها رها شده و خون رها شده و انتقام گرفته نشده!

چنین کلماتی باید خون خواننده و مخاطب را به جوش آورد و از جا بر کندش در پی انتقام.

السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک؛ علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار

سلام بر تو و بر روح ها و روانهایی که به درگاه تو فرود آمدند؛ بر شما همگی سلام ابدی خدا باد تا زمانی که من هستم و روز و شب باقی است.

سپس به او دوباره سلام داده می شود و این بار تمام جانهای دیگری که به درگاه او می آیند نیز مورد سلام قرار می گیرند.

در این سلام دادن دو چیز نهفته است: ابتدا دوباره عظمت بخشی و بزرگ کردن این شخص در ذهن مخاطب؛ بدین معنا که عظمت این روح چندان است که ارواح دیگر نیز به درگاه او می آیند. و دوم اینکه حس انتقام جویی را چند برابر می کند که تنها این شخص نیست که در این راه جان داده و جانهای بسیار دیگری هم بوده اند که توسط اینان گرفته شده اند و به قتل رسیده اند و خونشان ریخته شده است.

بعد بر همه اینها سلام خداوند اهدا می شود تا پایان تاریخ، و تا زمانی که روز و شب باقی است! توسط چه کسی؟ توسط خواننده این زیارت، آنهم نه امروز و فردا ، بلکه تا زمانی که زنده است.

سلام خدا یکی از بزرگترین بشارتهایی است که مردان بزرگ آرزومند آنند. وقتی سلام خداوند را به ایشان اهدا می کنیم دوباره بر عظمت وی تاکید می ورزیم.

یا اباعبدالله! لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبة بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام

ای اباعبدالله! هر آینه بزرگ شده عزاداری و برجسته و بزرگ شده مصیبت و عزاداری برای تو بر ما و بر همه اهل اسلام

اینجا روی صحبت با امام می شود. امام مورد خطاب ما قرار می گیرد و ما با او در مصیبتش همدردی و همنوایی می کنیم و همانطور که مشهود است مرتبا بر بزرگی این حادثه و بر عظمت این غم تاکید می شود. نکته دیگری که اینجا وجود دارد این است که بر سنگینی و بزرگی این غم از جانب همه اهل اسلام تکیه می شود.

همانگونه که در قرآن تاکید می شود اسلام تنها دین پیامبر آخرین نبوده و تمام پیامبران توحیدی دینشان اسلام بوده است و بنابراین اهل اسلام تمامی کسانی را که به حزب الله تعلق دارند در بر می گیرد و این یک نوع اتحادی را بین اهالی این حزب در برابر اهالی حزب مقابل – طاغوت – ایجاد می کند و هدف از این همدردی و همنوایی یک جبهه شدن و در صف واحد قرار گرفتن و در نهایت بر طاغوت شوریدن.

و جلت و عظمت مصیبتک فی السموات علی جمیع اهل السموات

و برجسته و بزرگ است مصیبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها

برای تاکید بیشتر بر بزرگی این فاجعه از غم اهالی آسمان نیز سخن می رود و این ارتباط دادن دوباره این خون با آسمان و با خداست.

وقتی بیان می شود از اهالی زمین، اهل اسلام – حزب الله – ، در این غم سوگوارند، یعنی اهالی زمین دو گروه می شوند و گروه مقابل – طاغوت – از این فاجعه غمگین نبوده و حتی شاد می باشند.(در ادامه به این می رسیم)

اما در مورد اهل آسمان این تقسیم بندی صورت نمی گیرد. تمام اهل آسمان در این فاجعه مصیبت زده و سوگوارند.

فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت، و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها، و لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم

پس لعنت کند خدا امتی را که بنیانگذاری کردند بنیاد ستم و بی عدالتی را بر شما اهل بیت، و لعنت کند خدا امتی را که راند شما را از مقامتان و شما را از مرتبه هایتان – که خدا آن رتبه ها را به شما بخشیده بود – برکنار کرد، و لعنت کند خدا امتی را که شما را کشت، و لعنت کند خدا کسانی را که زمینه چینی کردند تمهید کردند با ایشان با امکان دادن از پیکار شما.

در این مقام به لعن طاغوت روی می آوریم، لکن مرتبه به مرتبه و مرحله به مرحله!

در ابتدا کسانی را که اساس ظلم را پایه گذاری کردند، لعن می کنیم. همواره بدترین کسان کسانی اند که پایه گذاری و بنیانگذاری ستم با ایشان است و در حقیقت ایشان گشاینده راهی هستند که دیگران در آن قدم می نهند. گاهی شخصی ظلمی می کند، گاهی این شخص باب ظلمی را می گشاید، اینها اصلا با هم قابل مقایسه نیستند. آنها که سردمداران جوامع اند – چه سردمداران فکری و چه سردمداران حکومتی و چه سردمداران مالی – و در یک کلام آنها که راهبرنده خلق اند بیشتر در معرض ابتلا به این مهم اند. «اذا فسد العالِم فسد العالَم» همین است. «الناس علی دین ملوکهم» همین است. «اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد» که در ادامه همین زیارت می خوانیم نیز همین است. یعنی کسانی که در ظلم مسیر جدیدی می گشایند. کسانی که در بی عدالتی فتح بابی می کنند. کسانی که ابتدا کننده و پایه گذار یک گناه و ظلم و بی عدالتی اند و حق کشی را آغاز می کنند و قبح اش را می شکنند. اینها پیش و بیش از همه مورد لعن قرار می گیرند.

بعد از ایشان کسانی اند که در چنین بستری به ظلم مشغول می شوند و حق را دفع می کنند و مانع احقاق حق می شوند. اینها امتی هستند که حق را از مقامش به کناری می رانند و از مرتبه ای که خدا به او داده پایینش می کشند و خود به جای او می نشینند. اینها دومین گروه اهل ظلم اند. در عالم واقع علی الاغلب این وظیفه بر گردن متولیان رسمی مذاهب گذاشته شده و تمام کسانی که به نحوی مرجع خلائق اند در تشخیص حق و ناحق.

تمام فتنه ز حکم شریح قاضی شد

همو که کیسه زر را گرفت و رازی شد

در سومین مرتبه کسانی اند که حق را می کشند و اینها از آستین گروه دوم بیرون می آیند و در دامان آنها نمو می کنند. این گروه سوم ظالمین اند و ما غالبا اینها را بیش از دو گروه دیگر می شناسیم چون مستقیما در برابر حق شمشیر می کشند و بر حق زخم می اندازند و دستشان علنا به خون حق آلوده می گردد. اینها اکثرا دارای آن جسارت شیطانی که مورد نظر اهل ظلم است هستند و وقتی با نصایح و ادله علمای دینی شان توجیه شدند بی واهمه و بی اندیشه از پی قتل حق حرکت می کنند.

آخرین گروه اهل ظلم کسانی اند که با تمکین ظلمه و زیر بار کلام ایشان رفتن، عمله آنها شده و برای ظلم ایشان زمینه چینی می کنند و به تمهید امور می پردازند.

بدبخت ترین ظلمه اینهایند که نه ارج و قربی می یابند و نه آنطور که باید و شاید به نان و نوایی می رسند. اینها غالبا خسر الدنیا و الآخره اند و از آخرت که جا می مانند هیچ، از متاع ناچیز دنیا نیز چیزی نصیبشان نمی شود! در فاجعه عاشورا داریم که بسیاری از ایشان وقتی رفتند مزدشان را برای حضور در جنگ علیه حسین ابن علی(ع) بگیرند، چند دانه پول خورد نصیبشان شد!

این چهار گروه همواره در همه تاریخ همدست و همداستان بوده اند در برابر حق!

همواره حق کشی ها تحت نفوذ و عمل ایشان بوده است.

گروه اول باب ظلم را می گشایند و گروه دوم حق را از مقام خود دفع می کنند، یعنی به مردم می قبولانند که این اصلا حق نیست و حق نبوده است و به اصطلاح «ترور شخصیت» می کنند؛ پس از این ترور شخصیت و زمانی که مطمئن شدند با از بین بردن حق حرکتی از جانب مردم روی نخواهد داد، سومین گروه وارد عمل شده و خون حق را می ریزند و گروه چهارم که سیاهی لشکر اینها محسوب می شوند گرد ایشان می گردند و وقت تقسیم غنائم و گرفتن دستمزد ها که می شود پول خورده ها را می گیرند و می روند پی بدبختی هایشان.

برئت الی الله و الیکم منهم، و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم

برائت و دوری می جویم از اینها به خدا و به شما، و از پیروان و تبعیت کنندگان و دوستانشان

در ادامه بعد از اینکه اهل ظلم را که به چهار دسته تقسیم شدند لعنت نمودیم، از ایشان و دنباله روهاشان و تبعیت کنندگان و دوستانشان نیز اظهار برائت و دوری جستن می کنیم.

این اظهار برائت که در کلام می آید زمینه ساز برائت جستن بیرونی است. یعنی در عالم خارج نیز از ایشان دوری و برائت می جوییم.

نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که آن چهار گروه هم شیعه و پیرو دارند و هم کسانی که تابع و مطیع ایشانند و هم کسانی که ایشان را با همین اوصاف دوست گرفته اند. ما نه تنها از آن چهار گروه اظهار برائت می کنیم و آنها را لعنشان می نماییم، بلکه از این پیروان و مطیعان و دوستان آنها نیز اظهار برائت و دوری جستن می کنیم.

یعنی سیاهی لشکرها خود سه گروه می شوند: اول کسانی که شیعه آنهایند یعنی پیروی آنها را می کنند و آنها را امام خود گرفته اند؛ دوم کسانی که از آنها تبعیت می کنند و در اصطلاح تحت امر ایشانند؛ و سوم کسانی که آنها را دوست دارند.

یا ابا عبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه

ای اباعبدالله! همانا من در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ باشد، تا روز قیامت.

اینجا دوباره امام را صدا زده و با او پیمان می بندیم و بیعت می نماییم.

همانطور که علاوه بر آن چهار گروه در برابر حق و تمام پیروان و مطیعان و دوستانشان موضع گرفتیم و اظهار کردیم که از آنها برائت می جوییم، یعنی راه خود را از آنان جدا کردیم، باید اکنون راه خود را به امام(ع) پیوند بزنیم.

اینجاست که اظهار دوستی و سلامت و ایمنی و صلح می کنیم که با کسانی که با امام ما دوست و در صلح و سلامت هستند، و اظهار کینه و دشمنی و محاربه می کنیم با کسانی که با امام ما دشمنی ورزیده اند. یعنی تنها ملاک و شاخص برای ما امام(ع) است. هرکس با او باشد ما با او هستیم و هرکس در برابر او باشد در برابر او می ایستیم و با او می جنگیم.

این یکی از بزرگترین معیارها و تابلوهای شیعگی است. شیعگی هرکس که باشد. همانطور که در فراز قبلی دیدیم که برای آن چهار گروه هم شیعیانی وجود دارند که ما از آنها هم برائت جستیم، آنها نیز در صورتی شیعه آن چهار گروه ظلمه محسوب می شوند که این معیار را داشته باشند: با دوستان ایشان دوستی بورزند و با دشمنان ایشان دشمنی!

حال می شود به راحتی و با یک حساب سر انگشتی به وضعیت شیعگی خودمان پی ببریم. آیا با دوستداران اهل بیت دوستی می ورزیم یا نه؟ و نیز آیا با دشمنان اهل بیت دشمنی می ورزیم یا نه؟

این هر دو باید با هم توامان باشد. دوستی ورزیدن و دشمنی ورزیدن فراتر از دوست داشتن و دشمن داشتن است. دوست داشتن و دشمن داشتن امری درونی است و دوستی ورزیدن و دشمنی ورزیدن امری بیرونی و خارجی. یعنی دوستی و دشمنی ورزیدن نمود دارد و به چشم می آید.

این تعبیر را در قرآن کریم نیز داریم که در مورد کسانی که پیرامون حضرت رسول(ص) بوده اند می گوید: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی‏ عَلی‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیما.

اینکه قرآن می فرماید «والذین معه» همان مقصود ما از شیعگی است.

شیعه کسی است که با او است. شیعه علی(ع) با علی(ع) است و وقتی با کسی هستی یعنی با دوستان او دوستی و با دشمنان او دشمن.

این اظهار دوستی و دشمنی، علاوه بر اتصالی که بین شیعه و امام ایجاد می کند، یک پیوند نامرئی و بسیار مستحکم نیز بین شیعیان برقرار می نماید که تشدید کننده اخوت است و ایجاد کننده ید واحد.

نکته دیگری که اینجا نباید از آن غفلت کرد دوام این حالت است که باید تا قیامت طول بکشد. طول کشیدن تا قیامت را به دو معنا می شود گرفت: یکی اینکه کنایه ای بگیریم از اینکه تا پایان عمر بر این پیمان خواهیم ایستاد.

دوم اینکه آنچه بر زبان می رانیم در دلمان نیز در جریان است تا جاییکه حتی در روزی که تمام پرده ها بر می افتد و تمام سرائر آشکار می شود –روز قیامت – این دوستی ورزیدن و دشمنی ورزیدن ادامه خواهد داشت. یعنی این دوستی ورزیدن با دوستان اهل البیت و دشمنی ورزیدن با دشمنان ایشان جزو ملکات ما شده است و آن روزی که اسرار قلوب هم آشکار می شود، از دل ما چنین سری بیرون خواهد زد. نه اینکه این را بعنوان ثواب بردن هنگام خواندن زیارت عاشورا فقط تکرار کرده باشیم.

این نیازمند یک تمرین درونی است که این دوستی و دشمنی را در درون خودت محکم نمایی.

و لعن الله آل زیاد و آل مروان و لعن الله بنی امیة قاطبة و لعن الله ابن مرجانه و لعن الله عمر ابن سعد و لعن الله شمرا و لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک

و لعنت خدا بر آل زیاد و آل مروان باد و لعنت خدا بر تمام بنی امیه باد و لعنت خدا بر پسر مرجانه باد و لعنت خدا بر عمر ابن سعد باد و لعنت خدا بر شمر باد و لعنت خدا باد بر امتی که اسبهایشان را زین کردند و لجام زدند و نقاب بستند برای پیکار با تو.

در این فراز دوباره آن چهار گروه ظلمه را با نام لعنت می کنیم. این بار در زیارت به تیپ شناسی این چهار گروه مبادرت می ورزیم تا برای هرکدام از گروهها نماد و نشانه و مثالی در ذهن داشته باشیم.

ابتدا گروه اول را لعن می کنیم و با مثال می شناسانیمشان. گروه اول کسانی بودند که ظلم را پایه گذاری کردند و برای آن فتح باب نمودند و بنیان آن را بنا نهادند. آل زیاد و آل مروان و قاطبه بنی امیه نمایندگان این گروهند.

ایشان از همان ابتدا در برابر جریان رسالت و بعد امامت موضع گیری نموده و سپس به مخالفت و مبارزه علنی دست زدند تا جاییکه پس از فاجعه کربلا، هنگامی که سر امام حسین(ع) را به دربار یزید بردند، وی فی البداهه شعری سرود با این مطلع که : بنی هاشم با ملک و حکومت بازی کردند و ایشان را چه به حکومت؟!...

بنی امیه از ابتدا این سنگ بنای ظلم و این فتح باب را داشت و آل مروان که حضرت رسول(ص) پدرش و او را لعن کرده بود که «لعنک الله و لعن ما فی صلبک» و در کودکی مروان را که دیده بود به او لقب «وزغ ابن وزغ» را داده بود و داستان مروان و تبعید و بازگشتش از تبعید در دوره عثمان بن عفان طولانی است و ما در همین حد به آن کار داریم که او و خاندانش هم کاسه بنی امیه بودند در بنیان گذاری ظلم و آل زیاد نیز که این ظلم را به نهایت رسانید.

اینها گروه اول ظلمه و طاغوت اند که بنیان گذاران آن و باز کنندگان راه آن به حساب می آیند.

گروه دوم کسانی بودند که با نام خدا و رسول و با تزویر و فریب حق را از جای خود و از مقامی که خدا به او داده دفع می نمایند و خود به جای آن می نشینند و خود را حق جا می زنند. در این فراز، نماد این گروه می شود «عبیدالله ابن زیاد» که با لقب پسر مرجانه مورد لعن قرار می گیرد.

وی به کوفه وارد شد درحالیکه نقاب بر چهره داشت و مردم به گمان اینکه او امام حسین(ع) است گرد او اجتماع کردند و وقتی نقاب برداشت دیگر کسی جرأت نکرد برای رفتن به کربلا آماده شود.

گروه سوم از آستین گروه دوم بیرون می آیند و ما که غالبا از پشت پرده غافلیم و دستهای پس پرده را نمی بینیم اینها را که مستقیما دستشان به خون حق آلوده می گردد را می شناسیم و بیش از همه، اینها را لعن و نفرین می کنیم و با ایشان دشمنی می ورزیم.

عمر سعد و شمر دو چهره معروف این گروهند. عمر سعد فرماندهی سپاه را بر عهده داشت و شمر شخصا اقدام به بریدن سر امام(ع) نمود. اینها دو تیپ مشهور گروه سوم اند.

ایشان آن جسارت شیطانی را که باید در کسی باشد که به چنین جنایتی دست یازد را دارند و بی واهمه و بی بیم و هراس به قتال و خون ریزی مبادرت می ورزند.

لکن نکته ای که وجود دارد این است که اینها گروه سوم ظلمه و طاغوت اند و در حقیقت نقش سوم را دارند، ولی ما همواره ایشان را نقش اصلی دانسته و لعن و نفرین و دشمنی مان با اینها بیش از دو گروه سابق است، با اینکه جرم گروه اول بسیار بیش از گروه دوم و جرم گروه دوم بسیار بیش از اینهاست. این به این دلیل است که ما غالبا به دنبال علت قریب می گردیم و از علل پیش از آن غفلت می ورزیم.

گروه چهارم که پس از اینها لعن می شوند همان سیاهی لشکرها و آدمهای بدبخت و بیچاره ای هستند که به امید چهار پول سیاه به صف باطل می گروند و خسر الدنیا و الآخره می شوند.

نکته ای که اینجا قابل تذکر است این است که طاغوت در این تقسیم بندی، هرمی را تشکیل می دهد که راس هرم نخبگان و فتح باب کنندگان و تصمیم گیرندگانند و کف هرم سیاهی لشکرها و مردم بی قوه تشخیص و عمله های آماتور ظلمه. طبعا هرچه از راس به سمت کف هرم می آییم بر تعداد اضافه شده و از شیطنت های ذهنی و برنامه ریزی های شیطانی کم می شود.

بابی انت و امی لقد عظم مصابی بک فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و اله

پدر و مادرم به فدایت، بزرگ و عظیم شد حقیقتا سوگواری من برای تو ، پس، از خدایی که مقام تو را گرامی داشته و مرا نیز به خاطر تو گرامی داشته است می خواهم که انتقام خون تو را، در کنار امام یاری شده، از اهل بیت محمد(ص) روزی ام کند.

سپس به امام اظهار لطف و پاکبازی می کنیم و اظهار می داریم که این فاجعه بر ما بسیار گران آمده است.

اکنون چه باید کرد؟ آیا باید به همین ادعا و همین اظهار غم زبانی اکتفا کرد؟

اینجا زائر قدم فراتر می نهد و می گوید اگر در کربلا نبودم که یاری ات کنم، از خداوندی که به تو مقام داد و گرامی ات داشت و مرا نیز به سبب تو گرامی داشته است می خواهم که مرا جزو یاران حضرت صاحب(عج) قرار دهد تا برای انتقام خون تو قیام کنم.

بنابراین همانطور که از آغاز زیارت مشهود بود عمل در ادامه این کلمات خوابیده و تمام فرازها به یک اقدام عملی منجر می شود. یعنی صرفا ادعا کردن و صرفا گریه و زاری کردن و مصیبت داشتن روش شیعه نیست، بلکه باید برای انتقام این خون قیام کرد.

اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره

خداوندا مرا قرار ده نزد خودت آبرومند با حسین(ع) هم در دنیا و هم در آخرت

پس از این عملگرایی دوباره رو به آسمان نموده و از خداوند می خواهیم ما را در این کار موفق بدارد؛ و در واقع تلویحا نرفتن در این مسیر را بی آبرویی نزد خدا می دانیم، از این جهت از او می خواهیم آبروی ما را حفظ کند و به ما در دنیا و آخرت توفیق خونخواهی و پیروی حسین(ع) را بدهد.

یا اباعبدالله! انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمومنین و الی فاطمة و الی الحسن و الیک، بموالاتک و بالبرائة ممن قاتلک و نصب لک الحرب، و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه، و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم، برئت الی الله و الیکم منهم، و اتقرب الی الله ثم الیکم بموالاتکم و موالاة ولیکم و بالبرائة من اعدائکم و الناصبین لکم الحرب، و بالبرائة من اشیاعهم و اتباعهم

ای اباعبدالله! همانا من نزدیکی و تقرب می جویم به خدا و به رسولش و به امیرالمومنین و به فاطمه و به حسن و به تو، با دوستی تو و با دوری جستن و بیزاری جستن از کسی که تو را به قتل رسانید و جنگ را با تو برپا کرد، و نیز با بیزاری جستن از کسی که اساس (این ظلم) را تاسیس کرد و بنیان و شالوده آن را بر آن بنا نهاد، و روان شد در ستمش و بی عدالتی اش بر شما و بر پیروان و شیعیان شما، بیزاری می جویم به سوی خدا و به شما از ایشان، و نزدیکی می جویم به خدا و سپس به شما با دوستی شما و دوستی و پیوستگی با دوستان شما و با بیزاری جستن از دشمنان شما و از برپاکنندگان جنگ علیه شما، و بیزاری می جویم از پیروان و دنباله روان ایشان

در این فراز دوباره با امام(ع) بیعت می کنیم و تعهداتی را متعهد می شویم.

در ابتدا نزدیکی به خدا و رسول و امیرالمومنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین را یک مسیر می نامیم و تمام این دوستی ورزیدن ها با ایشان را متصل می کنیم به دوستی با امام حسین و اظهار برائت و بیزاری از کسانی که در مقابل ایشان بودند.

در این اظهار دو رویکرد نهفته است: ابتدا اینکه امام حسین(ع) ادامه امام حسن(ع) و او ادامه فاطمه(س) و علی(ع) و حضرت رسول(ص) و همه اینها در مسیر حق و خداوندند. این از این روست که دستهایی در کار بود تا این اتصال را مخدوش اعلام نموده و در همان زمان وقتی اهل بیت را به اسارت گرفتند و به شام بردند، به مردم قبولانده بودند که اینها کسانی اند که بر خلیفه رسول خدا – یزید – خروج کرده اند!

وقتی این اتصال بدین گونه مطرح می شود اصالت حرکت و مبارزه مشخص می شود که نمی شود کسی مدعی پیروی از رسول خدا(ص) باشد ولی در مسیر حسین(ع) نباشد!

رویکرد دومی که در این عبارت نهفته است این است که اگر کسی با حسین(ع) و دوستان و همراهان او دوست و همراه نباشد و با دشمنان او بر سر دشمنی نباشد باز باید در مسیری که انتخاب کرده و رسیدن این مسیر به رسول(ص) و به خدا شک کند!

یعنی رویکرد اول از بالا به پایین و از خدا به سمت رسول(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) است و این مسیر به همین نحو باید طی شود، و رویکرد دوم از پایین به بالاست و اگر با حسین(ع) و دوستان حسین(ع) دوستی می ورزی و با دشمنان حسین(ع) دشمنی می ورزی می توانی امیدوار باشی که در مسیر حسن(ع) و فاطمه(س) و علی(ع) و رسول(ص) و در نهایت، در مسیر خداوند هستی!

آنچه در این مقام دوباره متذکر می شویم باز همان طاغوت چهار چهره است و اظهار دشمنی و بیزاری و دوری جستن از او.

این بار این اظهار برائت را با یک لف و نشر مشوش دنبال می کنیم: ابتدا برائت از آنکه تو را کشت – قاتلک – (گروه سوم)، سپس آنکه جنگ را با تو برپا نمود – نصب لک الحرب – (گروه چهارم)، سپس آنکه اساس آن را تاسیس کرد – اسس اساس ذلک – (گروه اول)، و سپس آنکه ظلم را بر آن اساس بنا نهاد – بنی علیه بنیانه – (گروه دوم).

سپس در پی این چهار گروه از جریان یافتن ستم و بی عدالتی علیه امام(ع) و شیعیان او سخن می گوییم: و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم.

و وقتی از نتیجه سخن گفتیم، دوباره اظهار برائت و بیزاری از این چهار گروه نموده و از آنها دوری جسته به خدا و امام(ع) پناه می بریم و با این اظهار بیزاری خود را به خدا و امام نزدیک می کنیم و نزدیکی جستن به خدا را مقدمه نزدیک شدن به امام(ع) دانسته و می گوییم ابتدا به خدا نزدیکی و تقرب می جویم، سپس به شما؛ و این دوستی ورزیدن با امام(ع) را منوط به دوستی با دوستان وی و دشمنی ورزیدن با دشمنان وی می دانیم. نکته ای که اینجا وجود دارد تبدیل آن چهار گروه به دو دسته است و بیزاری جستن از این دو دسته کلی، که این را با دو بار آوردن برائت نشان داده است: دسته اول اعداء و برپا کنندگان جنگ – که همان دو گروه اول و دوم اند – و دسته دوم پیروان و دنباله روان ایشان – که همان گروه سوم و چهارم اند – .

انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم

همانا من در صلحم با کسی که با شما در صلح باشد و می جنگم با کسی که با شما در جنگ باشد و دوستم با کسی که دوست شما باشد و دشمنم با کسی که دشمن شما باشد.

اینجا دوباره آن پیمان قبلی که معیار شیعه بودن ما بود، را بطور کامل تر تکرار می نماییم.

دقیقا مانند دفعه قبل وقتی از چهار گروه طاغوت که معرفی شدند و از آنها ابراز برائت و بیزاری کردیم فورا با امام و هرکه با اوست اظهار دوستی و صلح نمودیم، اینجا نیز پس از اینکه دوباره از آن چهار گروه که این بار به دو دسته کلی تقسیم شدند اظهار برائت و بیزاری نمودیم بلافاصله رابطه خود را با امام و نسبت خود را با او بیان می نماییم و با دوستان او اظهار دوستی نموده و از دشمنان او اظهار برائت می کنیم.

نکته ای که اینجا وجود دارد این است که پس از این بحث تفصیلی که نسب امام حسین(ع) را به رسول الله نمایاند و راه او را ادامه راه پیامبر(ص) و در نتیجه راه خدا نشان داد، اظهار دوستی و برائت با پیش از این تفاوت نمود.

اینبار علاوه بر اینکه با کسانی که در صلح و امنیت با امام هستند اظهار صلح و امنیت و با کسانی که وارد جنگ با امام شده اند اظهار جنگ و محاربه می کنیم، به کسانی که در دلشان با امام دوستی و دشمنی دارند و شاید هیچگاه این دوستی و دشمنی نمود بیرونی نیافته و نیابد نیز اظهار دوستی و دشمنی می نماییم.

این نهایت مشخص کردن مرزها و حدود است و به این معنی است که ما کسانی که امام حسین(ع) و راهی که او رفت را در دل دوست ندارند را نیز دوست نداریم و با کسانی که با امام حسین(ع) و راهی که او رفت در دل دشمن و مخالفند، نیز دشمن و مخالفیم!

اینجا حتی با درونها نیز اظهار پیوند و برائت می کنیم و آدمها را از این حیث نیز تقسیم بندی می نماییم.

فاسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنی البرائة من اعدائکم ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة و ان یثبت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا و الآخرة

پس می خواهم از خدایی که گرامی داشت مرا با شناخت شما و شناختن دوستان شما و روزی ام کرد بیزاری جستن از دشمنان شما را، که مرا با شما قرار دهد در دنیا و آخرت و نیز اینکه ثابت قدم بدارد مرا صادقانه نزد شما در دنیا و آخرت

اینجا همانطور که مشاهده می شود پس از اینکه راه امام حسین(ع) و مسیری که می رود شناخته شد و دوستان و دشمنان نیز به وضوح مشخص شده و مرزها به خوبی روشن شد، گرامی داشت خدا ما را نیز تغییر کرد و بر خلاف دفعه پیش که به سبب امام حسین(ع) و وجود او اظهار داشتیم خدا ما را گرامی داشته است، اینبار به سبب شناخت و معرفتی که به او و دوستانش یافته ایم خدا ما را گرامی داشته است و اوست که توفیق بیزاری و دوری جستن از دشمنان حسین(ع) را به ما داده است.

و اکنون از این خدایی که اینقدر در حق ما لطف را به نهایت رسانده است می خواهیم که همراهی با حسین(ع) را در دنیا و آخرت نصیبمان کند و نیز در این مسیر سرخ ثابت قدممان بدارد که مشمول آن آیه قرآن شویم که می فرماید: ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه.

نکته دیگری که اینجا باید متذکر شد این است رشد در این زیارت قدم به قدم در حال رخ دادن است و اگر کسی زائر واقعی این زیارت شود اینها همه باید نمود بیرونی اش مشهود باشد.

یعنی این کسی که بی آنکه شناختی نسبت به حسین(ع) و مسیر او داشته باشد تنها به سبب مودت او و سوگواری برای او گرامی داشته می شد اکنون پس از طی این مسیر در زیارت باید به مرحله شناخت و اظهار دوستی با دوستان و اظهار دشمنی با دشمنان رسیده باشد تا گرامی داشته شود!

و از همه مهمتر این ثابت قدم بودن است و قدم صدق داشتن و این یکی از بزرگترین ارزاقی است که می شود نصیب بنده ای بشود.

و اسئله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام هدی مهدی ظاهر ناطق بالحق منکم و اسئل الله بحقکم و بالشان الذی لکم عنده ان یعطینی بمصابی بکم افضل ما یعطی مصابا بمصیبته مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفره

و از او می خواهم که مرا به مقام ستوده شده ای برای شما نزد خداوند برساند و نیز اینکه روزی ام کند انتقام خون شما را در کنار امام هدایت مهدی نمایان گویای بحق از خاندان شما، و می خواهم از خدا به حق شما و به شان و مقامی که شما را نزد اوست، که عطا کند به من بخاطر مصیبتم برای شما بهترین چیزهایی را که عطا می کند به مصیبت زده ای برای مصیبتش، آنهم مصیبتی که بسیار بزرگ بوده و عزاداری آن نیز در اسلام و در همه آسمانها و زمین بسیار بزرگ بوده است. خدایا مرا در این مقام و موقعیتم از کسانی قرار ده که به ایشان از تو درود و رحمت و آمرزش می رسد!

پس از اینکه از خداوند همراهی با امام در دنیا و آخرت و ثبات قدم را خواستیم از او رسیدن به مقام محمود را نیز مسئلت می نماییم.

سپس دعا می کنیم روزی مان کند که در صف یاران حضرت صاحب(عج) از قیام کنندگان برای انتقام خون امام حسین(ع) باشیم.

پس از آن از خدا می خواهیم که برترین عطایایش را که به مصیبت زدگان می دهد به ما نیز بدهد که مصیبتی که ما دچارش شده ایم در زمین و آسمان بزرگترین است و بی مانند است.

با این عبارت هم به دعا برای خود پرداخته ایم و اجر طلبیده ایم و هم تلویحا عظمت این مصیبت و بزرگی این فاجعه را نمایانده ایم.

سپس دعا را به اوج خود رسانده و برای اینکه ما نیز از مصیبت زدگان این مصیبت بزرگیم از خدا صلوات و درود او و رحمت و آمرزش او را می طلبیم.

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد

خدایا زیستن مرا چون زیستن محمد و آل محمد و مردن مرا نیز چون مردن محمد و آل محمد قرار ده!

با کمی دقت در مراتب دعاهایی که در این زیارت در حق خود می کنیم این مطلب بر ما آشکار می شود که دعاهایمان سیر صعودی به خود گرفته و بالا و بالاتر می رود.

بدین معنا که ابتدا از خداوند همراهی با امام(ع) را خواستیم و پس از آن خواستیم که در این همراهی صادق و ثابت قدم باشیم. سپس خواستیم که در آخر الزمان و در زمان ظهور نیز از کسانی باشیم که برای خونخواهی امام حسین(ع) قیام می کنند و در ادامه خواستار برترین پاداشها شدیم و از خداوند درود و رحمت و آمرزشش را خواستار شدیم. پس از این مراحل در این فراز از زیارت از خداوند مقام «منا اهل البیت» را خواستار می شویم و از او می خواهیم به ما زیستنی عطا کند از جنس زیستن محمد(ص) و آل او و مردنی نیز بر همان طریق.

این یعنی یکی از ایشان شدن را از خداوند می خواهیم. چرا که شهید اول در تعریف شیعه می فرماید: «شیعة هو من شایع علی(ع)» یعنی شیعه آن کسی است که علی(ع) را مشایعت کند و مشایعت یعنی گام ها را در جای گام ها نهادن و دقیقا طبق روش ایشان عمل نمودن.

یعنی چون ایشان زیستن و چون ایشان مردن و این یعنی یکی از ایشان بودن!

این بالاترین مقامی است که می شود کسی بدان نائل گردد که زائر این زیارت در این فراز آن را از خداوند طلب می نماید.

اما باید به این نکته توجه داشت که در خود این دعا یک معنای عملیاتی نهان است و بدون آن این دعا بی معنا خواهد بود. زیستن بر طریقه محمد و آل محمد خود به خود به مردنی آنچنان خواهد انجامید!

اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیة و ابن اکلة الاکباد اللعین ابن اللعین علی لسانک و لسان نبیک صلی الله علیه و اله فی کل موطن و موقف وقف فیه نبیک صلی الله علیه و اله

خداوندا این روزی است که آن را جشن گرفتند بنی امیه و پسر آن زنی که جگرهای انسان را می خورد، آن لعنت شده پسر لعنت شده بر زبان تو و پیامبر تو، در هر میدان و موقعیتی که پیامبرت(ص) در آن ایستاد .

در اینجا دوباره به طاغوت اشاره می رود لکن خاص تر!

گفته می شود این روز– عاشورا – را که روزی است که بزرگترین فاجعه تاریخ در آن پدید آمده، بنی امیه در آن جشن می گرفتند. این از چه رو در این زیارت تذکر داده می شود؟ به گمان راقم این سطور هدف ایجاد تهییج در زائر است. زائر باید لحظه ای خونش از جوشش باز نایستد.

اگر چند فرازی دعا موجب شد که سکنایی موقتی در درون زائر پدید آید با این چند کلمه و کلمات بعدی چنان جوششی در وی باید ایجاد شود که دوباره در مسیر کلی زیارت قرارش دهد.

از این رو ابتدا این موضوع طرح می شود که این روز را بنی امیه جشن می گرفتند و در ادامه به جای آوردن نام معاویه، از حادثه جنگ احد و شهید شدن حمزه – عموی پیامبر(ص) – و دریدن سینه وی توسط مادر معاویه و همسر ابوسفیان و به دندان کشیدن جگر حمزه(ع) یاد می شود تا زائر به قدر کافی کینه در دلش جای گیرد.

در ادامه می بینیم به رفتار پیامبر(ص) با وی و پدرش اشاره می شود که در هر مکان و موقعیتی این دو را لعن می نمود و نکته جالبتر لعن خداست که پیش از پیامبر(ص) می آید.

اینها دوباره حال و هوای زائر را از گوشه نشینی و عزلت و گریه و زاری و لابه به درگاه حضرت باری و اکتفا کردن به لعن و نفرین خارج نموده و او را مانند یک سرباز خشمگین به میدان می اندازد.

اللهم العن اباسفیان و معاویة و یزید ابن معاویه علیهم منک اللعنة ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه اللهم فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب الالیم

خداوندا لعنت کن اباسفیان و معاویه و یزید پسر معاویه را؛ بر ایشان از تو لعنت باد بجاویدی جاودانه، و این روزی است که شادی نمودند در آن آل زیاد و آل مروان به خاطر کشتن حسین(ص)؛ خداوندا پس مضاعف کن بر ایشان لعنتت را و عذاب دردناکت را !

در ادامه اکثر تیپهای تشکیل دهنده گروه اول ظلمه را نام برده و بالاخص لعن می کنیم.

اباسفیان ابتدا کننده به ظلم بود که پس از شکست در برابر اسلام برای در امان ماندن به ظاهر اسلام آورد. او و پسرش معاویه و پسر پسرش یزید و آل زیاد و آل مروان همگی از کسانی بودند که بنیانگذاری ظلم کردند و فتح باب برای بی عدالتی.

در اینجا آل زیاد و آل مروان نیز هم ردیف بنی امیه قرار گرفته و درباره ایشان نیز گفته می شود در این روز به شادمانی پرداختند.

این نحوه یاد کردن از این آدمها باعث می شود هیچگاه عقده و کینه ای که در دل زائر نسبت به ایشان ایجاد می شود از بین نرود.

اللهم انی اتقرب الیک فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیاتی بالبرائة منهم و اللعنة علیهم و بالموالات لنبیک و آل نبیک علیه و علیهم السلام

خداوندا همانا من به تو در این روز و در این موقعیتی که در آنم و در روزهای زندگی ام تقرب و نزدیکی می جویم به وسیله بیزاری جستن و دوری کردن از ایشان و لعنت فرستادن بر ایشان و با دوستی و پیوستگی با پیامبرت و خاندان پیامبرت که بر او و بر ایشان سلام باد.

سپس با این بیان و با این ترتیب که ابتدا اظهار برائت از دشمنان مذکور نموده و سپس اظهار دوستی با پیامبر و اهل بیت او ، نزدیکی به خداوند را معنا می کنیم.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا

خداوندا لعنت کن اولین ظالمی را که ظلم کرد در حق محمد و آل محمد و آخرین کسی را که پیروی کرد از او در این کار. خداوندا لعنت کن جماعتی را که مبارزه نمودند با حسین(ع) و مشایعت کنندگان و بیعت کنندگان و پیروی کنندگان بر قتل او؛ خداوندا همه شان را لعنت کن!

اکنون به صد لعن می رسیم. در اینجا دوباره می بینیم همان چهار گروه مورد لعن قرار می گیرند: در ابتدا یک بار از ابتدای گروه اول، همانها که ابتدا کننده به ظلم و بنیان گذاران آن و فتح باب کنندگان آن بودند (اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد)، تا آخرین نفر ظلم کنندگان، یعنی کسانی که تبعیت ایشان را در این ظلم نمودند لعنت می فرستیم. سپس تک تک این گروهها را دوباره لعن می کنیم. اول جماعتی را که باب جنگ را گشودند و اساسش را تاسیس کردند را لعن می کنیم(گروه اول) و بعد کسانی را که ایشان را مشایعت و همراهی نمودند در کنار زدن حق(گروه دوم) و بعد کسانی را که بیعت کردند در این ظلم و پای بیعتشان ماندند(گروه سوم) و در نهایت کسانی که تنها تبعیت نمودند و پیروی از دستورات کردند و سیاهی لشکر به حساب می آمدند(گروه چهارم).

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار ، و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین(ع) و علی علی ابن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

سلام بر تو ای اباعبدالله و بر آن روانهایی که فرود آمدند به درگاهت، بر تو از من سلام خدا باد برای همیشه تا زمانی که من باقی ام و روز و شب باقی است، و خدا این (سلام من)را آخرین بار زیارت من برای زیارت شما قرار ندهد، سلام بر حسین(ع) و بر علی ابن الحسین(ع) و بر فرزندان حسین(ع) و بر یاران حسین(ع)

پس از اینکه لعن پایان یافت و اظهار دشمنی و برائت به اتمام رسید رو به حسین(ع) نموده و به او سلام می نماییم.

پس از سلام بر او، به تمام روانها و روحهایی هم که به درگاه وی به زیارت می آیند سلام می کنیم. سپس سلام خود را تا پایان زمان مکررش نموده و از خدا می خواهیم این زیارت آخرین زیارت ما نباشد. سپس به امام(ع) و بر پسرش و سپس به اولاد و در نهایت به اصحابش سلام می دهیم.

این همان سیری است که در دعاهایی که در زیارت خواندیم از خداوند خواستیم. در دعاها خواستیم که از این مقام که تنها مودت او را داریم و به همین خاطر نیز گرامی داشته شده ایم بالاترمان ببرد و به مقام اصحاب و یاران و کسانی که او را همراهی کردند و می کنند برساند و پس از آن مقام «منا اهل البیت» را خواستار شدیم و در نهایت خواستیم با تغییر زیستنمان به شکل زیستن ایشان و مردنمان به شکل مردن ایشان، ما نیز یکی از ایشان شویم!

در اینجا نیز می بینیم همین چهار مرتبه در سلام ها رعایت می شوند: ابتدا خود امام، سپس پسر ایشان، سپس اولاد و اهل بیت ایشان، سپس اصحاب و یاران ایشان یک به یک مورد سلام قرار می گیرند.

نکته ای مهم نیز در اینجا وجود دارد که باید گوشزد شود و آن تقدم لعن بر سلام در این فراز از دعا و تقدم برائت بر دوستی در فرازهای پیشین است.

نکته ای که در شعار اولیه توحید نیز به وضوح نمایان است که ابتدا نفی تمام خدایان است و بعد مستثنی کردن «الله».

اظهار برائت و دشمنی ورزیدن در دل و در زبان و در عمل با دشمنان حق و طواغیت اولین قدم است. جدا کردن راه خود از راه ایشان آغاز سیر صعودی است برای حرکت.

یعنی نمی شود ابتدا بی آنکه محبت ایشان را از دل زدوده باشی و بی آنکه در دل با ایشان دشمنی داشته باشی و بی آنکه از راه ایشان دل کنده باشی رو به حسین(ع) بنمایی.

مثالی در اینجا به روشن شدن این مفهوم کمک می کند: صبح عاشوراست و حر در جبهه باطل، در جبهه طاغوت. آنطرف خیمه های امام است و جبهه حق.

نمی شود حر در این سو بماند و از دوستی حسین(ع) دم بزند و بر او سلام بفرستد و او را دعا کند و...

او باید برخیزد و از این جبهه خارج شود و به جبهه دیگر وارد شود تا بعد نوبت به سلام و اظهار دوستی برسد!

تا زمانی که در جبهه باطلی و از این جبهه و این آدمها و این منش برائت و دوری و بیزاری نجسته باشی، سلام ات به حسین(ع) نمی رسد. حتی در دل برائت جستن و در دل ایشان را دوست نداشتن نیز کفایت نمی کند. باید در عمل برخیزی و از آن جبهه پرواز کنی و اینطرف فرود آیی!

و حر چنین کرد!

اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابدأ به اولا ثم الثانی و الثالث و الرابع، اللهم العن یزید خامسا و العن عبیدالله بن زیاد و ابن مرجانة و عمر بن سعد و شمرا و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان الی یوم القیامة

خداوندا مخصوص کن اولین ستمکار را به لعنت از جانب من و شروع کن از آن به اولی ، سپس لعنت کن بر دومی و سومی و چهارمی، خدایا لعنت کن بر یزید پنجمین آنها و لعنت کن بر عبیدالله پسر زیاد و پسر مرجانه و عمر پسر سعد و شمر و آل ابوسفیان و آل زیاد و آل مروان را تا روز قیامت

در پایان زیارت دوباره چهار گروه اصلی طاغوت را لعن نموده و تیپهای متعدد این چهار گروه را می نماییم:

ابتدا اولین کسی که ظلم را آغازید به لعن مخصوص می شود و لعن بقیه از وی آغاز می گردد. دومی و سومی و چهارمی – که به گمان راقم این سطور باید معاویه باشد – یک یک مورد لعن قرار می گیرند. پس از ایشان یزید پنجمین نفری است که لعن می گردد و سپس عبیدالله پسر زیاد و مرجانه. پس از او عمر سعد و شمر. سپس خاندان ابوسفیان و خاندان زیاد و مروان مورد لعن قرار می گیرند.

در اینجا نیز می بینیم که ابتدا کننده بظلم بطور مخصوص لعن می شود(گروه اول) و بعد دومی و سومی و چهارمی که کنار زنندگان حق اند یکجا لعن می شوند(گروه دوم) و سپس یزید که در این سطح بعنوان نماد گروه سوم می آید و پس از او عمر سعد و شمر و باقی سیاهی لشکرها می آیند.

اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک، علی مصابهم، الحمد لله علی عظیم رزیتی، اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام

خداوندا تو را ستایش می کنم ستایش سپاسگزاران برایت، بر مصیبت زدگی ایشان، سپاس خدا را بر بزرگی عزاداری ام، خداوندا روزی ام کن شفاعت حسین(ع) را در روز ورود به آن جهان و ثابت قدم بدار مرا صادقانه نزد خودت در کنار حسین(ع) و اصحاب حسین(ع)، آنانکه بذل کردند خونشان را در برابر حسین(ع)

در این هنگام زائر سر به سجده نهاده و به شکرگزاری خداوند پرداخته و آخرین خواسته های خود را از وی طلب می کند.

در ابتدا بابت اینکه توانسته اینگونه برای حسین(ع) عزاداری نماید و زیارت او را اینگونه به جا آورد از خدا تشکر می نماید. سپس اجازه شفاعت حسین(ع) را در هنگام جان دادن از خدا می طلبد؛ در ادامه باز بر ثبات قدم و صادقانه و خالصانه در راه آمدن تاکید می ورزد و آن را از خداوند مسئلت می نماید.

بعد به بیان مختصات اینگونه ثبات قدم پرداخته و بعنوان نمونه اصحاب امام حسین(ع) را یاد می کند که تا آخرین قطره خونشان را در راه او و در قدم او بذل نمودند.

در اینجا زائر چند گام همزمان بر می دارد. ابتدا بحث دعاست که گذشت. پس از آن اصل مبحث زیارت است که ما اصلا از چه رو زیارت می خوانیم؟ آیا زیارت را برای ثواب بردن می خوانیم؟ یا برای اینکه در اثنای زیارت دلمان بشکند و قدری گریه کنیم و خدا هم به سبب گریه ما دعاهایی را که می کنیم اجابت نماید؟ اگر چنین بود که دیگر کارهای بیرونی و عملیاتی و اجرایی از خدا نمی خواست.

یعنی در همان مرحله که خدایا شفاعت حسین(ع) را نصیب ما کن می ماند. اینکه این دعا را ادامه می دهد و ثبات قدم می خواهد و اقدام صادقانه و تا پایان راه ماندن و استقامت ورزیدن و بعد از یاران امام(ع) یاد می کند و از اینکه تا آخرین قطره خونشان را در راه او نثار و ایثار کردند، معلوم می شود هدفی جز آنچه گذشت در جریان است.

به عقیده راقم این سطور همانطور که در ابتدای بحث گذشت هیچ دعا و زیارتی نبوده که از ائمه به ما برسد و هدفش تنها خواندن و ثواب بردن و پاداش اخروی گرفتن بوده باشد.

در مباحث روانشناختی بحثی است در نزدیکی آدمها به یکدیگر و در آنجا بر این نکته تاکید می رود که آدمها را هم خونی و هم خاکی و هم نژادی و... به یکدیگر نزدیک نمی کند، بلکه آنچه نزدیک کننده آدمها به یکدیگر و مایه اتصال انسانها و ایجاد کننده پیوند بین ایشان است تنها و تنها درد مشترک و لذت مشترک است.

بنابراین ما این زیارات را می خوانیم تا با ائمه درد مشترک و لذت مشترک پیدا کنیم و از این رهگذر به ایشان نزدیک و نزدیکتر شویم.

اکنون با این نگاه وقتی زیارت عاشورا را می نگریم می بینیم تمام فرازهای این زیارت همراه با یک عمل بیرونی است که معنای اصیل خود را می یابد و واقعیت غیر قابل انکار آن است که اگر این عمل بیرونی و این نمود خارجی را از آن بگیریم تمام معنای این زیارت از بین می رود و پوک و پوچ گشته و بی اثر و بی خاصیت می شود و دیگر تفاوتی بین خواندن آن و خواندن یک شعر بی معنای دوران جاهلیت شاید نباشد.

چرا که تمام مفاهیم بلند این زیارت عظیم در عمل پس از آن نهفته شده است و خواندن این زیارت بدون اندیشیدن به آن و بدون برنامه ریزی برای اجرایی کردن آن به ابتر بودنش می انجامد.

این عملگرایی آنقدر در این زیارت مورد تاکید است که همانطور که گذشت و دیدیم حتی در جاییکه صرفا به دعا پرداخته می شود ناگهان با بیانی غیر عادی مواجه می شویم که خون را در رگ به جوش می آورد و حرکت را به دست و پای مرده می اندازد.

عملی کردن این زیارت در شناختن خویش در مختصات و چارچوب معرفی شده در این زیارت و سپس شناخت بقیه تیپهای ذکر شده در آن و مشخص نمودن نسبت خود با ایشان است.

چه بسا گاه آدمی با خود می اندیشد و بعد خدای ناکرده در می یابد که دیری است جزو اتباع ظلمه(گروه چهارم) بوده است و خود از آن ناآگاه!

یا اینکه در صف دوستداران اهل بیت بوده ولی نه از آنان که در زیارت دوست اهل بیت خوانده می شوند و مختصاتشان بیان می شود: کسانی که با آنها که با حسین(ع) در صلح اند در صلح و با آنانکه با او در محاربه و جنگند در محاربه و جنگ!

اینجا آدمی به خود می آید که چه دارد می کند!

بنابراین خواندن زیاراتی از این دست که اینقدر بر آن از جانب ائمه و بزرگان تاکید رفته نباید حالت طوطی واری و خواندن برای ثواب بردن و پاداش گرفتن را پیدا کند، که این خود نقطه مرگ این زیارات است.

شناختن و شناساندن چهار گروه اهل ظلم و چهار چهره طاغوت در هر عصر و زمان – نه منحصر ماندن در نیم قرن اول هجری – و نیز اظهار برائت و دوری جستن از ایشان چه در دل و چه بر زبان و چه در عمل، و نیز اظهار دوستی با اهل بیت و دوستان ایشان، باز چه در دل و چه بر زبان و چه در عمل، شاید از بزرگترین تابلوهای این زیارت باشد که باید مدام پیش چشم مان داشته باشیمش و خود را هر آن با آن محک بزنیم.

امید است این حرکت کوچک در دوباره خوانی این زیارت از جانب شیعیان دردمند مفید و موثر افتد و بزرگان اهل علم و اهل عمل شیعه خطاهایی را که در این مقال – ناخواسته – بر آنها رفته ام گوشزدم کنند تا به اصلاح آنها بپردازم.

هر چه داریم فدای قدم دوست

محمد امین تاجور



همچنین مشاهده کنید