یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

مکاتب غیر اسلامی در وادی جاهلیت مدرن


مکاتب غیر اسلامی در وادی جاهلیت مدرن

آموزه های غیراسلامی و سرگردانی بشر

انسان همواره به اقتضای فطرت الهی خویش جویای کشف حقایق هستی و اسرار آفرینش بوده است. همین انگیزه او را از جرگه نبات و حیوان جدا می سازد، زیرا اساساً لازمه انسان بودن و وصول به مقام انسانیت جستجوی دائمی رمز و راز هستی است. به طور کلی می توان گفت در گذرگاه تاریخ هر فرد هوشیاری که در پهنه تلاقی خطوط ماده و حیات برای کمترین لحظات توانسته "من" خود را از غوطه ورشدن در شادی و اندوه و

کشش های ضروری بالاتر بکشد و حیات را برای خود بر نهد فوراً سئوال از هدف و فلسفه زندگی برای او مطرح شده است. سئوال از هدف و فلسفه زندگی و داشتن دغدغه کشف مجهولات خلقت و هستی نشانه حیات روحی انسان های آگاه و هوشیار بوده و می باشد.

انسان معاصر نیز بر اساس همین قانون و نسبت لایتغیر فطری و تاریخی، لحظه ای در اضطراب ناشی از عدم درک حقیقت خلقت و معمای هستی احساس آرام و قرار نداشته و حس حقیقت جوی فطری اش همواره او را در احاطه پرسش های متعددی در این زمینه قرار می دهد؛ پرسش هایی درباره خداوند، راز خلقت و..‏

باید دانست که عدم دستیابی انسان به حقایق هستی آسیب هایی را به دنبال دارد. این واقعیت غیر قابل انکاری است که بشر عصر تکنولوژی که در محرومیت معنوی ناشی از انزوای تحمیلی و تحریف ظالمانه دین گرفتار آمده خود را از

دستیابی به حقایق هستی به شدت ناتوان و عاجز و درمانده می بیند و این ناتوانی و درماندگی باعث می گردد تا آرامش خاطر و اعتماد خود را از دست بدهد.

به همین علت، آرامش واقعی از زندگی بسیاری از انسان های طالب حقیقت، رخت بر بسته و آسیب های فکری و روحی فراوانی گریبان گیر آنها گردیده است که نمونه ای از آن را می توان در ارتداد کثیری از پیروان ادیان و آیین های آسمانی، که دستخوش تحریفات وسیعی شده اند. زیرا افرادی که به دنبال حقیقت هستند و با مسائل تحریف شده و به دور از دین رو به رو شوند، آرامش خود را از دست

می دهند. چنان که علت اساسی ارتداد جمع کثیری از مسیحیان عهد رنسانس و پس از آن در عدم توانایی کلیسا از تفسیر و تبیین صحیح اسرار آفرینش و نظام خلقت نهفته است. ‏

استاد شهید مرتضی مطهری در تشریح این مسئله می فرمایند: "کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داد و چه از نظر رفتار غیر انسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزاد فکران از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیر مستقیم جهان غیر مسیحی به مادی گری است." کلیسا به خدا تصویر انسانی داد و خدا را در قالب بشری به افراد معرفی نمود. افراد تحت تاثیر نفوذ مذهبی کلیسا از کودکی خدا را با همین قالب های انسانی و مادی تلقی کردند و پس از رشد علمی دریافتند که این مطالب با موازین علمی و واقعی و عقلی سازگار نیست و چون دیدار مفاهیم کلیسایی با مقیاس های علمی تطبیق نمی کند مطلب را از اساس انکار کردند.‏

اکنون جهان شاهد این واقعیت است که مکاتب مادی و الحادی که ریشه در اوهام و یا عقول خطاپذیر بشر دارند در جدال با نیاز ذاتی و فطری انسان حقیقت جو و پرسش گر از اسرار هستی به ناچار راه افول را در پیش می گیرند و به جای اینکه به فطرت حقیقت جوی انسان ها پاسخ قانع کننده بیابند با سیر مسیر اشتباه و به دور از واقعیت آنها را در گرداب سردرگمی و ابهامات قرار می دهند.‏

آرنولد توین بی متفکر شهیر انگلیسی در این باره می گوید: "این انسان فرزند آدم تنها برای جامعه زندگی نمی کند بلکه هدف بزرگ تر او پیوند همیشگی و هماهنگی با آن حقیقت معنوی و روحی والایی است که خدا نام دارد.

جامعه نیز باید به سوی چنین هدفی رهسپار باشد و گرنه گرفتار انواع لغزش ها و انحراف ها خواهد شد.

دین های آسمانی این حقیقت بزرگ را به آدمی آموخته اند و این سرچشمه روشنایی و روشنگری را که در اوست به او نشان داده اند، اما ایدئولوژی ها نتوانسته اند سرچشمه زلالی از دین به آدمی نشان دهند." در واقع دین با نشان دادن و مشخص کردن حقایقی که انسان از کشف آنها عاجز است، جامعه را در مسیر درستی و راستی قرار می دهند. اسرار و فلسفه آفرینش جهان هستی و خلقت انسان ها فقط در چارچوب اصول و احکام دینی به درستی بیان گردیده است و انسان ها با مراجعه به این اصول می توانند آن را درک کرده و قوانین جامعه بشریت را مطابق با آن تنظیم و اجرا نمایند. مسلماً آدمی با قدم گذاردن در ساحت تعالیم دینی و معنویت گرایی و خداپرستی به شکوفایی و باروری رسیده و واقعیت خویشتن و اسرار هستی را باز می یابد و به وصال سرچشمه حقیقت نایل می گردد. و اگر از این راه به خطا بروند و از طریق مکاتب و ایدئولوژی های انسان ساخت در پی کشف حقیقت باشند، هرگز این مکاتب، دیدگاه و اعتقاد صحیح و منطقی را در آنها ایجاد نخواهد کرد و به هیچ کدام از سئوالات فطرت حقیقت جوی انسان پاسخ نخواهد داد و به این ترتیب آرامش ذهنی و فکری را از او خواهد گرفت.‏

بر اساس همین واقعیت تاریخی، بسیاری از تحلیلگران تحولات تاریخی غرب بر این باورند که سکولاریسم غربی از دامان مسیحیت تحریف شده قرون وسطی سر بر آورد و در بستر آموزه های ناقص و ابهام آفرین آن رشد کرد.‏

بخش عمده ای از شبهاتی که در باب فلسفه ادیان از سوی نظریه پردازان مطرح می گردد، مستند کارکرد منفی کلیسا و مفاهیم نارسایی است که در قالب دین به تبلیغ آنها پرداخت. از همین رو سکولاریسم مولود انحراف کلیسا در تحریف دین و مفاهیم اساسی آن است و هر کدام از این دو جریان انحرافی به نوبه خود در محرومیت معنوی و اعتقادی انسان دخیل اند.

گذشته از ناتوانی رهبران کلیسا در پاسخگویی به پرسش های اساسی انسان، مکاتب زمینی نوظهور پس از عهد رنسانس نیز با نفی جوهره و حقیقت ادیان الهی و تشکیک در اصالت دین و با عجز از حل معمای هستی و پاسخگویی به پرسش های موجود در این زمینه، انسان را به وادی متعفن جاهلیت مدرن رهنمون گشتند. وادی ای که دم از تمدن و مدرنیت می زند ولی قادر به پاسخگویی به بدیهی ترین و ابتدایی ترین سئوالات فطری انسان نیست.‏

در نگاه غالب نظریه پردازان اومانیسم که جریان فکری غالب این دوران را با تاکید بر خود بنیادی بشر رقم زدند، انسان موجودی است که تک بعدی و بی روح. در نظر اینان جغرافیای وجودی انسان فقط دایره محدود تولد تا مرگ را شامل می شود و بس! در این باب حضرت امام خمینی (ره) می فرماید: "آنهایی که

می گویند ما انسان را شناختیم اینها یک شبحی از انسان است، آن هم نه انسان، شبحی از حیوانیت انسان را شناختند و گمان کردند انسان همین است." به راستی که این نظریات به جای شناخت فطرت خداجوی و حقیقت جوی انسان ها، آنها را در مسیر توحش و غیر انسانیت قرار دادند.‏

با گذشت پانصد سال از آغاز تقریبی عصر مدرن و قریب به سیصد سال از شکل گیری ایدئولوژی های غالب این دوران (که به حاکمیت مطلق تفکر ماشینی بر زندگی اکثریت ساکنان کره زمین انجامید) متفکران و نظریه پردازانی در بستر عقلانیت مدرن ظهور نمودند که به جای اقناع نیازهای فکری بشر از طریق ارائه تفسیری صحیح از انسان و جهان هستی، پوچی را نتیجه گرفته و بر آن اصرار ورزیدند.

مرحوم علامه محمد تقی جعفری در این زمینه می نویسد: "نکته دوم که موجب شروع سئوال مزبور (پرسش از فلسفه و هدف حیات) شده است دگرگون شدن چهره حیات به وسیله غوطه ور شدن در

عربده های ناخود آگاه ماشین است که از اواخر قرن هجدهم به این طرف رو به گسترش گذاشته است و در نتیجه متفکرانی که بیماری روانی شکنجه شان می داد... به جای اینکه در جهت برداشتن سنگی که روی منبع حیات آدمیان افتاده بود بکوشند فریاد بر آوردند که منبع آب ندارد! یا آب منبع تمام شده است و پوچی حیات را نتیجه گرفتند."و طبیعی است که تفاسیر مبهم و ناقص اینان از مفاهیمی همچون هستی، خلقت، انسان، خداوند هیچ گاه نتوانست ذات پرسشگر و حقیقت جوی بشر را به طور دائم در اسارت خود نگاه دارد. در این شرایط مهم ترین خلا دنیای معاصر دنیای غرب شگل گرفت و به تعبیر مقام معظم رهبری: "فقدان یک فکر و یک اندیشه راهنما و ایدئولوژی متکی به یک فکر و تلقی درست از عالم وجود مهم ترین خلا دنیای غرب می باشد و ایدئولوژی دروغین تزریق شده به جوامع غربی در این زمینه تاثیر نخواهد داشت."

انسان باید از فلسفه آفرینش و اسرار جهان هستی آگاهی یابد و بداند هدف از خلقت انسان ها و موجودات دیگر با این عظمت و شگفتی چیست و این حقیقت بزرگ که از توانایی انسان خارج است تنها در دین و احکام الهی بیان شده است.

آگاهی از این واقعیت و اینکه اشرف مخلوقات جهان انسان است و به عنوان خلیفه و جانشین خدا در روی زمین می باشد به انسان آرامش و انگیزه زندگی می دهد و احکام و اصول الهی یک دین اصیل و تحریف نگشته انسان را در مسیر زندگی به سعادت می رساند.‏

محمد امین نعمتی

منابع:

عصر امام خمینی (ره)، میر احمد رضا حاجتی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۷۲

فلسفه و هدف زندگی، علامه محمد تقی جعفری، انتشارات قدیانی.