چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

کنش ارتباطی و آموزه های اسلامی


کنش ارتباطی و آموزه های اسلامی

فرهنگ دینی زیربنای زندگی دنیوی

بر اساس هویت دینی ایرانیان، چگونه می توان مبتنی بر نظریه کنش ارتباطی، مسائل و معضلات اجتماعی آن را مورد مطالعه قرار داد. نتیجه کلی این است که می توان از طریق بازخوانی نظریه و بازخوانی آموزه های سیاسی شیعه با تکیه بر نظریه اجتماعی - انتقادی هابرماس، جامعه معاصر ایران را مورد بررسی انتقادی قرار داد.

چکیده این بازخوانی ها بدین گونه است که:

۱) تشیع در بعد فرهنگی - معنوی خلاصه نمی شود، هر چند معنویت گرایی جایگاه مهمی در تاریخ شیعه به خود اختصاص داده، به طوری که عبدالرحمن بدوی گفته است اصولا شیعه در طول تاریخ معنویت گرا بوده و کمتر به مسایل دنیوی محض توجه کرده است. فضیلت شیعه در غنی کردن محتوای روحی اسلام است، ادعا این است که دیدگاهی متاخر در جهان شیعه همزمان در سطوح مختلف دو حوزه دنیوی و قدسی را از هم تفکیک می کند و به گونه ای به هر دو اصالت بخشیده و هر دو را مستقلا مورد توجه قرار می دهد.

۲) تشیع در بعد فرهنگی - معنوی جان مایه جهان زیست ایرانیان را تشکیل می دهد. این منبع فرهنگی برای جهان زیست ایرانی موجب شکل گیری پیوند بین فرا تاریخ متا فیزیکی - دینی با تاریخیت مادی می گردد. تمامی کنش های ارتباطی، در سه جهان بیرونی، درونی و بین الاذهانی با واسطه آن چنان جهان زیستی جریان می یابد که در مرز جهان استعلایی فرا تاریخی و جهان ناسوتی تاریخی، تعامل ارتباطی را ممکن می سازد.

۳) به رسمیت شناختن امور ذاتا دنیوی و در نتیجه شکل گیری عقلانیت راهبردی و ارتباطی امکان توافقی کردن زندگی اجتماعی را تسهیل می کند. پذیرش گزاره های پیشین وحیانی که جنبه قدسی دارند و نیز ترسیمی از جهان زیست متصل شده به جهان استعلایی - متافیزیکی، منافاتی با گسترش کنش های ارتباطی جهت رسیدن به اجماع و تفاهم های پسین ندارد. از این طریق می توان پویایی و تکامل را نیز تضمین نمود.

۴) تفسیر این نوشتار از آموزه های دینی نفی کننده دیدگاهی است که تفکر دینی در عرصه زندگی اجتماعی - دنیوی را به مونیسم متهم می کند. برتران بدیع در کتاب “فرهنگ و سیاست” مدعی شده است که بر اساس دیدگاه مونیستی در جهان اسلام، آن چنان نظام اجتماعی شکل خواهد گرفت که در آن جنبه های مختلف سیاسی، نظامی و مذهبی در هم ادغام شده و وحدتی ناگسستنی را تشکیل دهد. اصل دنیا گرایی و جدا کردن امور ذاتا دنیوی به مثابه حوزه ای مستقل ممکن نیست. درون این چارچوب فکری - مذهبی با توجه به نگرش ثابت انگار، مطلق گرا و تک بعدی، اندیشه تکاملی تاریخی نمی تواند جایگاهی داشته باشد. آن چه هست باز ترکیب یا به روز آوری الگوی گذشته است. او مدعی شده است وحدت سیاست و مذهب به فقدان شکل گیری یک مقوله اقتصادی مستقل نیز منتهی می شود.

بر اساس دیدگاهی که در نوشتار حاضر بسط داده شده مونیسم شکل گرفته در تاریخ سیاسی ایران قابل نقد است و در واقع چنین وضعیتی حاکی از سلطه سیستم بر جهان زیست می باشد. برتران بدیع به درستی اشاره کرده است که سلطان مونیست، الزامات اقتصادی را به عنوان مقوله ای مجزا از فکر و عمل تلقی نمی کند، بلکه برعکس از آن ابزاری در جهت باز تولید انسجام اجتماعی بهره می گیرد. از همین رو هیچ گاه بازار آزاد مبتنی بر منافع فردی و غریزه تملک بر دارایی ها شکل نمی گیرد. نگاه مونیستی قرارداد های عقلانی پسینی بین شهروندان را ناممکن ساخته و صرفا وفاداری یک جانبه با حاکم می تواند متصور باشد. استدلال قلم حاضر این بود که مونیسم (تک حقیقت پنداری) در روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی (نه در سطح اعتقادات دینی - توحیدی) از عناصر اصلی تفکر دینی نبوده است. بنابراین باید پذیرفت که چنین گفتمانی در سطح اندیشه و عمل تحت شرایطی (سلطه سیستم بر جهان زیست) بدان پیوند خورده است. طبیعی است که در شرایط مونیستی، نگاه عقلانی - تکامل گرایانه از طریق گسترش تعامل وجود نخواهد داشت و وجوهی از قبیل: فقدان بالندگی عقل اقتصادی مبتنی بر منافع فردی، فقدان حوزه عمومی بروز دهنده علایق مشترک افراد و جذب مذهب در سیاست و در نتیجه ابزاری شدن آن، پیش خواهد آمد.

این گونه است که لمبتون به تفصیل توضیح می دهد که در اندیشه های سیاسی ایرانیان جای این سوال که پادشاه چگونه باید مورد نظارت قرار گیرد، در حالی که تمامی اختیارات از آن اوست، خالی است. در سیاست نامه ها هم سلطه بی بدیل سلطان در تمامی حوزه ها امری مسلم در نظر گرفته شده است و سلاطین در دوره غیبت تقدیس می شوند. اخیرا نظریه ای درباره اقتداری بودن دانش های سیاسی در جهان اسلام و پیوند آن با خصلت روابط قدرت در جامعه، ارائه شده است. استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب امامت و رهبری نگرش متکلمان متقدم شیعه به مسئله امامت را، که بر اساس آن جایگاه مستقلی برای امور ذاتا دنیوی باقی نمی ماند، مورد نقد قرار داده است.

۵) داشتن نظام اجتماعی مبتنی بر تفاهم و اجماع های پسین، درون فضای دینی صورت می گیرد. برخورداری از زندگی متغیر و سیال که لازمه زندگی اجتماعی متعادل و اصل تکامل مفروض در نظریه کنش ارتباطی است، نه با نقض ثابت های فرهنگی - دینی بلکه دائما از درون آن ها در سطح جهان زیست، جریان می یابد. بنابراین ثابت ها و متغیرها هم زمان در سرشت اجتماعی تضمین کننده انسجام، بالندگی و پویایی آن خواهد بود. جهان زیست های استعمار ناشده دائما در فرایند کنش های ارتباطی صیقل خورده و شکوفاتر می گردند و بخش خودآگاه آن افزایش می یابد و در عین حال جهان زیست تمامی کنش های ارتباطی را در مسیر رهایی تاریخی هدایت می کند. به این ترتیب می توان مدعی شد که ثابت های پیشین تغذیه کنند جهان زیست و تغییرات پسین برآمده از توافق های عقلانی - ارتباطی در هم تنیده اند. تغییرات سیستمی درون چنین جهان زیست استعمار ناشده ای تکامل تاریخی را تضمین خواهد کرد.

۶) هر چند حوزه تغییرات سیستمی اساسا معطوف به امور دنیوی است و با عقلانیت راهبردی صورت می گیرد، به وسیله جهان زیست چارچوب بندی شده و در نتیجه تمایلات یک سویه آن به نظارت آن در می آید. تغییرات سیستمی ممکن است با واسط پول یا قدرت صورت گیرد. استعمار جهان زیست زمانی است که تغییرات سیستمی، با واسط پول یا قدرت سیاسی یا هر دو در وضعیت جدا افتادن آن از جهان زیست استعمار ناشده صورت گیرد و در نتیجه به استعمار جهان زیست منتهی شود. درباره تاریخ معاصر ایران به نظر می رسد که این وضعیت استعماری با گسترش بی حد و حصر واسط قدرت سیاسی شکل گرفته است.

۷) حوزه سیاست جدا افتاده از جهان زیست، ذاتا فسادآور است؛ دلیل این است که در چنین شرایطی انسجام اجتماعی با کنش های راهبردی حاصل می گردد. در چنین وضعیتی اختلال و بحران در ابعاد مختلف از جمله بحران مشروعیت، حادث خواهد شد. راه برون رفت از وضعیت بحرانی، گسترش عقلانیت ارتباطی است. بحث قرآنی شورا، تایید کننده آن چنان کنش ارتباطی است که نتیجه آن شکل گیری انسجام اجتماعی از طریق اجماع و تفاهم های پسین خواهد بود. تنها شیوه رسیدن به توافق مشروع در میان مردم در یک جامعه دینی ارتباط شورایی است.

۸) بکارگیری واسط زبان برای برقرای ارتباط در دو سطح صورت می گیرد: گاهی ارتباط درون هنجار های مشترک پذیرفته شده، برای رسیدن به توافق های جدید است و گاهی درباره خود هنجار های مشترک صورت می گیرد. هنجارهای مشترک یا برخاسته از ثابت های دینی است و یا بیرون از آن بدست آمده است. در صورتی که از ثابت های دینی باشد، در این صورت این ارتباط، آنچنان گفتمانی تخصصی خواهد بود که کارشناسان دینی برای تعیین مرزهای قوانین پیشین و ثابت و منطقه الفراغ یا حوزه خالی از احکام پیشین، انجام خواهند داد. از آن جا که تعامل بین جهان زیست و سیستم دایما مرز ثابت های دینی را تحت تاثیر قرار می دهند، پویایی دائمی مقتضی برقراری گفتمانی همیشگی در سطح کارشناسان دینی خواهد بود. در این فرایند در واقع شریعت نیز برای بهره برداری عملی از آن به شکلی زبانی در خواهد آمد.

۹) درون سنت اسلامی، فرهنگ دینی زیربنای زندگی دنیوی است. زیربنا بودن فرهنگ به این معنی است که زندگی دنیوی نباید بیرون از چارچوبه های آن جریان یابد وگرنه مطلوب نخواهد بود. زیربنا بودن فرهنگ به معنی این نیست که حوزه های دنیوی، اصالت نداشته باشند. حوزه سیاست به مثابه بخشی از سیستم نیز در کنار فرهنگ، از اصالت برخوردار بوده و به لحاظ تاریخی در شکل گیری جوامع و تحولات آن به شکلی مستقل موثر خواهد بود، اما ادعا این است که بهترین نوع جامعه انسانی آن است که حوزه های مختلف شکل گرفته در عرصه سیستم با حوزه های مختلف شکل گرفته در عرصه فرهنگ در تعامل باشند وگرنه کلیت اجتماعی با استعمار شدن جهان زیست با بحران روبرو خواهد شد. زیربنا بودن فرهنگ به لحاظ برتری نهایی است وگرنه در عمل زندگی مادی شرط رسیدن به زندگی معنوی در سطح مادی است و بدون برطرف شدن نیاز های مادی، نیاز های معنوی بروز نخواهد کرد. هم زیربنا و هم روبنا مستقلند و در تعامل با همدیگر، برای دیگری محدودیت ایجاد می کنند.

۱۰) تفکیک زندگی معنوی و دنیوی در نظام اجتماعی مبتنی بر آموزه های دینی، به معنی وسیع بودن قوانین پیشین الهی و تنگ شدن عرصه زندگی دنیوی برای مومنان نیست.

▪ بررسی نموداری

۱) نمودار وضعیت مطلوب

۲) نمودار وضعیت موجود قبل از ج ۱.۱.

۳) نمودار وضعیت موجود بعد از ج ۱.۱.

نیمه استعمار شدن جهان زیست (کم رنگی عقلانیت ارتباطی) ، بحران نظام (مشروعیت) و لزوم حرکت به سمت وضعیت مطلوب از طریق گسترش عقلانیت ارتباطی.

گلناز مقدم فر

منابع

۱. فرهنگ و سیاست، برتران بدیع.

۲. نظریه دولت در ایران، لمبتون.

۳. قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، داود فیرحی.

۴. امامت و رهبری، مرتضی مطهری.