یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

ماجرای اسباب‌بازی‌های علی کوچولو


ماجرای اسباب‌بازی‌های علی کوچولو

علی کوچولو پسر کنجکاوی بود. او دوست داشت هر چیزی را که می‌بیند، در مورد آن همه چیز را بفهمد. برای همین هر اسباب‌بازی که برای او می‌خریدند، پس از چند روز کاملاً خراب می‌شد. به همین …

علی کوچولو پسر کنجکاوی بود. او دوست داشت هر چیزی را که می‌بیند، در مورد آن همه چیز را بفهمد. برای همین هر اسباب‌بازی که برای او می‌خریدند، پس از چند روز کاملاً خراب می‌شد. به همین علت پدر و مادر علی کوچولو تصمیم گرفتند، دیگر برای پسر کوچولو اسباب‌بازی نخرند.

علی کوچولو چند بار از پدر و مادرش خواسته بود که برای او یک ماشین اسباب‌بازی بخرند، ولی پدر به او گفته بود:

- تا زمانی که مراقب اسباب‌بازی‌ها و وسایلت نباشی، برای تو اسباب‌بازی نمی‌خرم.

علی کوچولو با خودش فکر کرد، چرا پدر و مادر از او می‌خواهند که مراقب اسباب‌بازی‌هایش باشد. به همین دلیل به پدر گفت:

- وقتی شما اسباب‌بازی برای من می‌خرید ، آن اسباب‌بازی دیگر مال من است و شما به اینکه من با آنها چطور بازی می‌کنم، نباید کاری داشته باشید.

پدر علی کوچولو به او گفت:

- درست است که من همیشه به تو می‌گویم هر کسی باید به وسایل خودش دست بزند و به وسایل دیگران کاری نداشته باشد، ولی پسرم تو باید بدانی پدر و مادر تو در برابر تمام چیزهایی که برای تو می‌خرند، خیلی زحمت می‌کشند.

پدر‌ها و مادر‌ها ناچار هستند به سختی کار و تلاش کنند و هر زمان برای بچه‌های خود وسیله‌ای یا اسباب‌بازی می‌خرند، بچه‌ها باید به خوبی از آنها مراقبت کنند و قبل از اینکه آن را به گوشه‌ای پرتاب یا آن را خراب کنند، باید به خاطر بیاورند پدر و مادرشان باسختی زیاد و با چند ساعت کار، آن را برای فرزندانشان خریده‌اند و همانطور که آنها اینقدر به بچه‌های خود علاقه داشته‌اند، بچه‌ها هم باید به والدین خود علاقه و محبت داشته باشند.

علی کوچولو وقتی حرف‌های پدرش را شنید به فکر فرو رفت. او با خودش فکر کرد هر روز صبح زود پدرش سرکار می‌رود و تا شب که به خانه باز می‌گردد حتماً خیلی کار می‌کند. یادش آمد شب‌ها مامان وقتی بابا به خانه می‌آید، به او خسته نباشید می‌گوید.

او فکر کرد حتماً بابا خیلی خسته است که مامان به او خسته نباشید می‌گوید. روز بعد وقتی پدر علی کوچولو از محل کار به خانه آمد، یک ماشین اسباب‌بازی قشنگ برای پسرش خریده بود. علی کوچولو آن ماشین را روی میز کوچک اتاقش گذاشت. او تصمیم گرفته بود تا از وسایلش به خوبی استفاده کند. چون می‌دانست پدرش چقدر او را دوست دارد و چقدر برای خرید وسایل او زحمت کشیده است.

علی کوچولو هم تصمیم گرفت تا بعد از آن از عروسک خرسی، ماشین کنترلی، پازل ها و توپش خوب مراقبت کند تا آنها هم سالم باشند و تا همیشه با آنها بازی کند. پدر علی کوچولو هم وقتی دید علی کوچولو پسر مرتب و منظمی شده و از اسباب بازی ها و وسایلش مراقبت می کند او را یک روز عصر به پارک بازی برد و علی کوچولو با خوشحالی درکنار پدر بازی کرد.