سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
صنعتی شدن و سرمایه داری در آثار ماکس وبر
در آثار ماکس وبر صنعتیشدن و سرمایهداری از دو حیث به مسأله بدل شدند: نخست به عنوان تقدیر تاریخی غرب و دوم به عنوان تقدیر معاصر آلمان، آلمانی که بسیمارک آن را به وجود آورد.
به عنوان تقدیر غرب این دو مفهوم تحقق قطعی عقلانیت غربی هستند، یعنی تحقق همان ایدهی عقل که وبر آن را در تجلیات آشکار و مستور، ترقی خواهانه و سرکوب کنندهاش پی میگیرد. از نظر او این تجلیات به عنوان تقدیر آلمان مدرن تعیین کنندهی سیاستهای رایش هستند، تکلیفی که در وهلهی اول تکلیف تاریخی بورژوازی آلمان است- یعنی تکلیف بورژوازی در تغییر شکل دولت فئودال محافظه کار و سپس در دموکراتیزه کردن [جامعه] و نهایتاً در مبارزه علیه انقلاب و سوسیالیسم. در نهایت ایدهی وجود ارتباط مقدر میان صنعتی شدن و سرمایهداری و بقای ملی است که انگیزهی مبارزهی پرشور- بگذارید صریح باشیم و کینه جویانهی ماکس وبر علیه تلاشهای سوسیالیستها در سال ۱۹۱۸ است. بنابر نظر او سوسیالیسم ناقض ایدهی عقل غربی است همانگونه که ناقض دولت ملی نیز هست: از این رو سوسیالیسم اگر نگوییم جنایتی تاریخی- جهانی، بلکه خطایی تاریخی- جهانی است (میتوان پرسید اگر عمر ماکس وبر کفایت میداد چه میگفت وقتی میدید که این شرق است و نه غرب که با شعار سوسیالیسم، عقلانیت غربی مدرن را در افراطیترین وجه آن بسط و گسترش داده است). بنا به نظر وبر صرف نظر از هرگونه تأثیری که سرمایهداری بر زندگی آدمیان میگذارد، در وهلهی اول و پیش از هرگونه ارزیابی باید آن را به عنوان عقلی ضروری مد نظر گرفت.
در تحلیل وبر از سرمایهداری صنعتی، انگیزههای فلسفی و جامعه شناختی- تاریخی و سیاسی به شکل بنیادی به یکدیگر مربوط میشوند. نظریهی او دربارهی ارزش خنثایی با بیطرفی اخلاقی علم، در عمل بدین صورت خود را نشان میدهد: تلاشی برای «رها » ساختن علم از پذیرش ارزشگذاریهایی اجباری که از خارج بر آن تحمیل میشوند. این بعد از نظریهی معرفتی وبر از زمان خطابهی آغاز کار دانشگاهی او در سال ۱۸۹۵ در فرایبورگ کاملاً روشن بوده است. وبر در این خطابه با صراحتی آشکرا اقتصاد ارزشخنثی را تابع داعیههای سیاستهای قدرت ملی دانست. مدت زمانی بعد (در اجلاس Verein fur Sozialplitik در سال ۱۹۰۹) وبر خود این مطلب را روشنترین وجه ممکن بیان میکند:
علت اینکه من در همهی موارد تابدین حد قطعی و شاید هم خردهگیرانه علیه آمیخته شدن «آنچه هست» و «آنچه باید باشد» استدلال میکنم، این نیست که برای مسایل مربوط به «آنچه باید باشد» ارزشی قائل نیستم، برعکس، خرده گیریم بدین سبب است که تحمل این را ندارم که ببینم مسائلی که اهمیت جهانی دارند، مسائل مربوط به عالیترین ثمرههای فکری و ممعنوی یا به تعبیری مشخص، پیچیدهترین مسائلی که وجدان و قلب و روح انسان را تحت تاثیر قرار میدهند، به پرسشهایی دربارهٔ تولید اقتصادی تکنیکی بدل شوند و موضوع بحث رشتهای فنی مثل اقتصاد قرار گیرند.
ولی هنگامی که «آنچه باید باشد» از علم جدا شود (که «نظام فنی» محض است) آنگاه به طور همزمان از علم و نقد علمی مصون دنگه داشته میشود: «ارزبش این ایدئال هیچگاه به خودی خود نمیتواند از مصالح خود آثار علمی استنتاج» شود.
به هر تقدیر، به دقت، تحلیل ماکس وبر از سرمایهداری صنعتی است که نشان میدهد مفهوم بیطرفی علمی یا بهتر بگویم ناتوانی در برابر «آنچه باید باشد» قابل دفاع نیست: مفهوم پردازی جامعه شناختی- فلسفی ارزشخنثای ناب، در جریان ساخته شدن خود به نقدی ارزشی بدل میشود. برعکس، مفاهیم علمی ارزشخثای ناب، ارزشگذاریهایی را آشکار میسازند که در خود مفاهیم و در پرتو تأثیری که امر داده بر آدمیان (یا براشیاء) میگذارد به نقد امر داده بدل میشود. «آنچه باید باشد» خود را در «آنچه هست» نشان میدهد: تلاش خستگی ناپذیر و بی وقفهٔ تفکر مفهومی آن را آشکار میسازد. کتاب اقتصاد و جامعه اثری است از ماکس وبر که به نهایت ارزشخنثی و آنجاست که روش تعاریف صوری و طبقهبندیها و نوع سازیها دست بالا را میگیرند و صورتگرایی به همان اعتبار و اهمیتی دست مییابدد که محتوا داراست. این مجموعهٔاصیل ثمرهٔ تسلط وبر بر مصالحی عظیم و بر شیوهٔ تحقیقی است که اکنون به نظر باورنکردنی میرسد، همچنین ثمرهٔ تسلط وی بر معرفتی است که با آن میتوانست به انتزاع بزند چرا که این معرفت میتوانست میان امر ضروری و غیرضروری و واقعیت به انتزاع بزند چرا که این معرفت میتوانست میان امر ضروری و غیر ضروری و واقعیت تمایز قائل شود. نظریهٔ صوری با مددگرفتن از مفاهیم انتزاعیش به هدفی دست مییابد که جامعه شناسی پوزیتیویستی و تجربی نما که با هر نوع نظریه در خصومت است برای رسیدن به آن بیهوده دست و پا میزنند: تعریف واقعی واقعیت. از این رو مفهوم سرمایه داری صنعتی در قالب نظریهٔ صوری عقلانیت و سلطه که دو مضمون بنیادی کتاب جامعه و اقتصاد هستند به امری انضمامی بدل میشود.
اجازه دهید سعی کنیم ارتباط میان سرمایه داری و عقلانیت و سلطه را در آثار ماکس وبر نشان دهیم. این ارتباط را در کلیترین شکل آن میتوان اینگونه تدوین کرد: ایدهِ خاص غربی عقل در نظامی از فرهنگ مادی و معنوی (اقتصاد، فن «آداب زندگی» علم و هنر) متجلی میشود که به طور کامل در سرمایهداری صنعتی تحول مییابد و این همان نظامی است که جهتگیری آن به سوی نوع خاصی از سلطه است که سرنوشت و تقدیر دورهی معاصر است: بوروکراسی تام. این مفهوم جامع و اساسی همان ایدهی عقل و معنای عقلانیت غربی است و ما با این مفهوم کار خود را آغاز میکنیم.
از نظر وبر عقلانیتی وجود دارد که فقط در غرب متجلی شده و سرمایهداری را شکل داده (یا حداقل به شکل گیری آن کمک کرده) و آیندهی پیش بینیپذیر ما را رقم زده است. تعیین این عقلانیت که مظاهر متعددی (و اغلب مظاهر متناقضی) دارد، تلاشی است که بخش عمدهیآثار او را تشکیل میدهد. «روح سرمایهداری» آنطور که در جلد اول مجموعه مقالات وبر دربارهی جامعه شناسی دین، توصیف شده است یکی از مظاهر عقلانیت است، مقدمهی این اثر به شکل منظمی نشان میدهد که عقلانیتی که در سرمایهداری، تدوین شده (Fromulated) و به کار گرفتن شده است به شکل بنیادی، صنعتی شدن غرب را از دیگر اشکال اقتصادی و تکنولوژی متمایز میسازد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست