پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

فیلمساز عاشقانه های نامتعارف


فیلمساز عاشقانه های نامتعارف

یادداشتی درباره «قصه پریا» و مقایسه آن با دیگر آثار فریدون جیرانی

سینمای جیرانی یعنی سینمای عشق‌های نامتعارف، عشق‌هایی که وجه اشتراک‌شان تهی بودن آنها از منطق است. عشق‌هایی که همواره به فاجعه ختم می شود. ناصر ملک در «قرمز» با عشق جنون آمیزش به هستی مشرقی سرانجامی بهتر از مرگ به دست معشوق پیدا نمی‌کند. مریم در «آب و آتش» بهای عشقش به علی مشرقی را با جان دادنی تکان‌دهنده می‌دهد. مانی معترف در «شام آخر» در اولین شب ازدواج با میهن مشرقی به‌دست دختر وی که عاشقش بود، به قتل می‌رسد و ... حال بعد از چند فیلم سینمایی و سریال جنجالی «مرگ تدریجی یک رویا»، جیرانی این‌بار نیز سراغ روایت یک عاشقانه ناآرام دیگر رفته است. حکایت «قصه پریا» شبیه همان دیالوگی است که یکی از کاراکترهایش (سروین فروزش) در وصف زندگی خود می‌گوید:«زندگی من یعنی لحظه‌های خوش، نه روزهای خوش.»

فیلم در دقایقی نبض تماشاگر را در دست گرفته و او را تحت تاثیر قرار می‌دهد اما در کل موفق نمی‌شود تماشاگر را با فراز و فرودهای عاشقانه‌اش همراه کند. اتفاقی که در فیلم‌هایی که جیرانی خود فیلمنامه‌نویس آنها بوده به شکل بهتری رخ می‌دهد. جیرانی این‌بار هم از فیلمنامه فیلمش ضربه می‌خورد. ضعف در فیلمنامه (از ابهام در شخصیت‌پردازی و ارتباط میان شخصیت‌ها گرفته تا اغراق بیش از حد در لحظاتی از داستان) پاشنه آشیل تمامی فیلم‌های جیرانی است که همیشه زحمات انکار ناپذیر او را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد و اجازه نمی‌دهد کارگردانی، فیلمبرداری، موسیقی، طراحی صحنه و دیگر اجزای فیلمش دیده شود.

«قصه پریا» آغاز خوبی دارد. اما فیلم هرچه جلوتر می‌رود، از یکدستی و روایت روان‌اش فاصله می‌گیرد و جامپ‌کات‌‌های بی‌مورد در دقایقی بیننده را دچار ابهام کرده و به ساختار فیلم خدشه وارد می‌کند. آشنایی سیاوش و سروین خیلی باورپذیر شکل نمی‌گیرد و پافشاری سروین برای ایجاد ارتباط با سیاوش بسیار خام و ابتدایی اجرا می‌شود. به‌رغم صحبت‌های جیرانی در برنامه «هفت» که در توصیف شخصیت سیاوش چنین گفت: «این افراد دنبال چیزی هستند که ندارند» باید گفت حضور یک دختر تا آن وقت شب در بیمارستان (چیزی که به گفته جیرانی برای سیاوش تازگی دارد ) آنقدر نمی‌تواند محرک قوی باشد که سیاوش قید همه چیز را بزند و روی عشقش به دختری که معتاد است، پافشاری کند. مسئله وقتی غیرقابل باور می‌شود که مادر سیاوش (کسی که سیاوش در روایت زندگی خود درباره‌اش می‌گوید: «این شهر سرد، با مادر گرم می‌شد.») هم با این ازدواج مخالف است و بعد از ازدواج او با سروین، سیاوش را ترک می‌کند. از طرف دیگر هر چه داستان جلوتر می‌رود متوجه این نکته می‌شویم که «حدیث» چندان هم دختر سنتی نیست که سیاوش با دیدن دختری با مشخصات سروین، هیجان‌زده شود.وقتی به آثار جیرانی نگاه می‌کنیم، چه در فیلم هایی که خود نویسنده و کارگردان بوده و چه در آنهایی که تنها نویسنده بوده، می‌بینیم که وی معمولا به دور از هرگونه انتقال پیام گل درشت یا شعاری (البته به جز سریال تلویزیونی‌اش) صرفا به روایت داستانش می پردازد و تاملات درونی خود را در دل قصه اش بیان می کند، «قصه پریا» در ادامه همان مسیری است که وی در سریال خود آغاز کرد. از طرفی گاه و بی‌گاه به نقد اجتماعی می‌پردازد و از رانت خواری و ریاکاری و فامیل سالاری و اوضاع روزنامه‌نگاران و برخورد نامناسب نیروی انتظامی و ... (که بود و نبودش نقش چندانی در فیلم و پیشبرد داستان ندارد) انتقاد می‌کند و از طرفی دیگر مجبور است از اثرات خانمان‌سوز(!) اعتیاد بگوید و همین دو مورد که یکی اختیاری و دیگری اجباری بوده، فیلم را غرق در انبوه حرف‌هایی که قصد دارد بیان کند و داستانی که قرار است با دو راوی روایت شود، می‌کند که همین باعث ابهام و پیچیدگی های کاذبی شده که با اصول ابتدایی ملودرام که معمولا داستان ساده و سرراستی دارند، در تناقض است.موسیقی به عنوان یکی از اجزای جدانشدنی ملودرام یکی از اجزای همیشگی سینمای جیرانی است.

یکی از نکات متمایز در آثار جیرانی حضور کاراکتری ثابت در فیلم های اوست، «مشرقی» های جیرانی کاراکتر ثابت او در تمام فیلم های وی هستند. کاراکتری کنشگر که یا بار عاطفی داستان را به دوش می‌کشد یا داستان با محوریت او جلو می‌رود. کاراکتر مشرقی که نامش یادگاری جیرانی از ایام نوجوانی‌اش است، در «قصه پریا» شخصیتی کاملا منفعل و کمرنگ دارد. شخصیتی که بود و نبودش فرق چندانی ندارد و تنها کارکرد آن در داستان در تکمیل شخصیت هادی مسرور(با بازی بیژن امکانیان) است که با توجه به شخصیتی که از وی ارائه می‌شود، برای نشان دادن پنهان کاری و عدم صداقت وی نیازی به خلق یک کاراکتر جدید که نام مشرقی را یدک می‌کشد، نبود. ناهید مشرقی نه مانند هستی و میهن مشرقی در برابر عرف می‌ایستد و تصویری متفاوت از یک زن ایرانی نشان می‌دهد، نه مانند آراس مشرقی(پولاد کیمیایی در مرگ تدریجی یک رویا) به داد قهرمان یا ضد قهرمان فیلم می‌رسد، نه همچون عادل مشرقی (خسرو شکیبایی در سالاد فصل) عشقی دارد که بیننده را مجذوب خود کند و نه همچون علی مشرقی (پرویز پرستویی در آب و آتش) از کاراکترهای اصلی و تاثیرگذار فیلم است.

به گفته جیرانی«قصه پریا» داستان دختری است که به خاطر عشقش از خود می‌گذرد. اگر فیلمنامه نویسان این خط داستانی را با داستان پسری که به‌خاطر عشقش تن به اعتیاد می‌دهد، در هم می‌آمیختند و تمرکز خود را روی پرداخت صرف به همین موضوع می‌گذاشتند و از گنجاندن دیگر دغدغه‌ها و دلمشغولی‌هایشان در فیلمنامه پرهیز می‌کردند، بدون شک شاهد یکی از بهترین ملودرام‌های چند سال اخیر بودیم. «قصه پریا» به لحاظ فرم و شیوه روایت متفاوت با دیگر آثار جیرانی است. فیلم‌های جیرانی معمولا از نقطه‌ای آغاز می‌شود که حس کنجکاوی را در و بعد از طی اتفاقاتی در نقطه‌ای ملتهب به پایان می‌رسند، در «قصه پریا» پایانی که در ابتدای فیلم می‌بینیم، پایان نهایی فیلم نیست، بعد از این پایان ظاهری است که تازه نقش «حدیث» پررنگ می‌شود و تازه اینجاست که فیلمساز عشق حدیث به سیاوش را به تصویر می‌کشد و ما متوجه می‌شویم که حدیث اصلا دختری سنتی نیست. دختری که به خاطر عشقش رو‌به‌روی پدرش می‌ایستد و طلب آمبولانس می‌کند و تمام تلاشش را می‌کند تا سیاوش سروین را ببیند و صدایش را بشنود، پس اینکه علاقه سیاوش به سروین را صرفا به همان تک مونولوگی که سیاوش در بیمارستان می‌گوید، محدود کنیم، چندان منطقی به نظر نمی‌رسد و این مهمترین ایراد این ملودرام عاشقانه است.

امیر عباس صباغ