دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
شایستگی سخن در شاهنامه فردوسی
سخن گفتن و نوشتن مطلب برای بیان مقصود و برقراری ارتباط برای هر فردی لازم است . سخن گفتن ابزار مهم ارتباط انسانی است . بیان روان و ساده نویسی از محاسن سخنوری و نویسندگی می باشد . سخنور و نویسنده باید به نحوی عمل نماید که شنونده یا خواننده هم به تامل و تفکر واداشته شود و به وی فرصت داده شود که طعم و نغزی گفتار و نوشتار پخته و سنجیده را بچشد.
« برای ادای معنی واحد غالبا عبارتهای متعدد می توان به کار برد و از واژه ها و تعبیرهای متعدد می توان استفاده کرد . لیکن همواره یکی از عبارتهای یا یکی از این واژه ها و تعبیرهاست که در شرایط پیام رسانی معین بهتر افاده مقصود می کند .
برای انتخاب واژه و تعبیر نغز گنجینه لغوی نویسنده باید در حد لازم غنی باشد ، یعنی نویسنده باید چیزی در آستین داشته باشد .
فصاحت و بلاغت تا حد زیادی به گزینش واژه ها و تعبیرها بستگی دارد . گاهی انتخاب یک فعل ، یا صفت یا یک قید بجا و پر محتوا ، کار چند جمله را می کند.»
« کتاب شاهنامه که امروز یکی از خزائن لغت و گنجینه های فصاحت زبان ماست برای وسعت و قوت فکر و قدرت بیان و استواری طبع و اقتدار کلامی و احاطه تعبیری این استاد بزرگ بهترین نمونه و قویترین دلیل است و از انجا می توان دانست که در گزارش معانی و پرداخت افکار ، وی را چه مایه فراوان حاصل بود تا توانست آن داستانها و معناهای سخت عبارت را به این صورت زیبا و در الفاظ جزل و روان جلوه دهد .
از این بگذریم شاهنامه خود دارای معانی مختلف است و تنها کتاب قصه نیست . فلسفه هست ،اخلاق هست ،غزل هست و بالاخره تمام فنون سخن هست ».
برای آنکه بتوان سخن پخته گفت و در نوشتن مطالب از تنوع واژه ها و کلام استفاده کرد شاهنامه حکیم فردوسی بهترین منبع برای تنوع در واژه و کلام است . در این نوشته ،حدود ۹۰ واژه بدیع در باره کلمه « سخن » از شاهنامه فردوسی انتخاب گردیده است . این واژه ها ترکیبی از کلمه سخن و اغلب یک صفت ساده یا مرکب است. با انتخاب و کاربرد این واژه های متنوع، می توان در سخن استوار راندن و آراستگی بیان و کلام ،نوشتن هرگونه مطلب علمی و گفته های پرنگاراجتماعی استفاده کرد به نحوی که مقصود از بیان یا نوشتن مطلب ، و پیام سخن بایسته یا نوشته آراسته برای شنونده بهتر قابل فهم و درک باشد .
کلماتی که حکیم فردوسی از آنها در گفتن اشعار استفاده کرده است تنها تنوع واژه ها نیست بلکه در بعضی موارد بار روان شناسی و روابط اجتماعی هم در بر دارد، به طور مثال به این بیت توجه نمائید :
سخن های امید گویم کنون
که دل را به شادی بود رهنمون
یعنی سخن و گفته ای که در آن امید به آینده و ایجاد دیدگاه مثبت نسبت به آینده برای کسی گفته شود ، موجب ایجاد شادی و مسرت در وی خواهد شد .
یا به بیت زیر توجه شود که عینیت آن را در جامعه خود و در رفتار اطرافیان خود مشاهده می کنیم :
سخن گفت کژ ز بیچارگیست
به بیچارگان بر بباید گریست
به راستی که در بسیاری موارد فرد دورغ گو از بیچارگی و از سر استیصال اقدام به گفتن سخن کژ می نماید و در اینگونه موارد بیشتر باید به حال فرد دلسوزی کرد تا واکنش شدید نشان داد .
بهرحال سخن حکیم سراینده نامورنامه مشحون از اصطلاحات ناب و پرمعنی است که می توان آنها را در نوشتن متون و گفتار خود بکار برد تا سخن نوشته و بیان شده برای خواننده یا شنوند مفهوم دقیق تری داشته باشد .
سخن آبدار
نبشتند نامه یکی شاهوار
سخن های شایسته آبدار ۳۵۴/ ۳۰۴
سخن آراسته
جهاندار خاقان مرا خواسته است
سخن ها ز هر گونه آراسته ست ۲۸۶۹/ ۲۱۴۴
سخن استوار
گهی بردبار و گهی رازدار
که باشد سخن نزد او استوار ۶۹/ ۱۶۷۴
سخن آگنده
دبیر پژوهنده را پیش خواند
سخن های آگنده را برفشاند ۲۲۲۵/ ۴۷۹
سخن آلوده
چو فرزند را گیو گم بوده دید
سخن را بران گونه آلوده دید ۵۵۳/ ۸۰۸
که آلوده بینم همی زو سخن
پر از دردم از روزگار کهن ۱۷۱۴/ ۱۸۲۰
سخن امید
سخن های امید گویم کنون
که دل را به شادی بود رهنمون ۲۵۳۶/ ۱۸۵۴
سخن باریک
سخن های باریک و مرد خرد
چو دل تیره باشد ، کجا بگذرد؟ ۴۱۴/ ۱۳۸۸
سخن دارد از موی باریکتر
ترا دل ز آهن نه تاریکتر ۴۱۶/ ۱۳۸۸
بیاورد و بنشاند نزدیک خویش
بگفت آن سخن های باریک خویش ۵۰۲/ ۱۵۵۴
سخن با فروغ
اگر دیو نمام که جز دروغ
نداند ، نراند سخن با فروغ ۲۵۲۳/ ۱۸۵۴
سخن با مغز
مران نامه را زود پاسخ نوشت
سخن های با مغز و فرخ نوشت ۷۸/ ۱۳۷۴
چو یک ماه شد نامه پاسخ نوشت
سخن های با مغز و فرخ نوشت ۳۴۱۸/ ۲۱۶۷
سخن باندازه
همی دور مانی ز رسم کهن
براندازه باید که رانی سخن ۲۵۲۴/ ۱۲۴۰
به بخشش بیارای و زفتی مکن
با اندازه باید به هر در سخن ۶۸۴/ ۱۷۷۷
اگر زو براندازه یابم سخن
نو آیین بدیهاش گردد کهن ۱۹۴/ ۲۰۳۳
سخن بایسته
ز بهر شما از پدر خواستم
سخن های بایسته آراستم ۱۵۴/ ۶۴
جهاندیدگان را ز کشور بخواند
سخن های بایسته چندی براند ۳۰۶/ ۱۱۹
زمانی بپیچید و رنجور بود
سخن های بایسته گفت و شنود ۹۰۰/ ۱۴۴
از آن پس یکی داستان برگشاد
سخن های بایسته را درگشاد ۱۱۴/ ۲۴۸
وزان پس گرانمایگان را بخواند
سخن های بایسته چندی براند ۱۲۶۶/ ۴۳۸
ز پهلو همه موبدان را بخواند
سخن های بایسته چندی براند ۱۴۹/ ۵۷۲
وزین روی رستم یلان را بخواند
سخن های بایسته چندی براند ۳۶۵/ ۷۲۴
چو بشنید گردنفراز اردشیر
سخن های بایسته دلپذیر ۳۵۵/ ۱۴۶۹
دبیر خردمند را پیش خواند
سخن های بایسته با او براند ۵۱۶/ ۱۷۷۰
دبیر سرافراز را پیش خواند
سخن های بایسته چندی براند ۱۶۹۰/ ۲۰۹۵
سخن براز
شبی تیره هرمزد شهران گراز
سخن ها همی گفت چندی براز ۳۰/ ۲۲۳۰
سخن با محابا
بدانید کین عرض ، آزرم نیست
سخن با محابا و با شرم نیست ۱۸۹/ ۱۷۵۷
سخن به آزرم
چو پرسدت با وی سخن گرم گوی
سخن ها به آزرم و با شرم گوی ۱۰۹۱/ ۱۶۴۲
سخن بهتر
سه روز اندر این کار رای آوریم
سخن های بهتر بجا آوریم ۲۰۴۲/ ۴۷۱
سخن بیداد
سخن های بیداد گوید همی
بزرگی به شمشیر جوید همی ۱۰۴/ ۱۷۱۹
سخن بیهوده
ز قیصر چو بیهوده آید سخن
بخندد بران کار مرد کهن ۳۴۴۸/ ۲۱۶۸
سخن پاک
از آن رفتن جندل و رای خویش
سخنها همه پاک بنهاد پیش ۱۵۰/ ۴۶
چو بشنید زال آین سخن های پاک
بیازید انگشت برزد به خاک ۲۹۹۹/ ۱۰۸۴
سخن های پاک نو باید شنید
تو داری در رازهای و کلید ۱۵۶۴/ ۲۰۹۰
سخن پراکنده
ستاره زند رای با چرخ ماه
سخن ها پراکنده گردد به راه ۹۹۳/ ۱۷۹۰
سخن پر گزاف
تو چندین چه رانی سخن پر گزاف
ز دارا شده ستی خداوند لاف ۷۴۸/ ۱۴۰۲
سخن پر نگار
به هر جای چربی بکار آوری
سخن ها چنین پر نگار آوری ۱۲۲۲/ ۸۹۳
سخن پند مند
مگر او گشاید یکی پندمند
سخن در دل شهریار بلند ۶۴/ ۲۴۶
سخن پیر( پخته )
مرا جام از و پر می و شیر بود
جوانی به بالا ، سخن پیر بود ۱۰۳۳/ ۶۱۰
سخن پهلوانی
سکندر دل خسروانی گرفت
سخن گفتن پهلوانی گرفت ۱۱۹ / ۱۳۵۰
سخن پوشیده
که خراد برزین بر شهریار
سخن های پوشیده کرد آشکار ۱۵۴۶/ ۲۰۰۵
سخن تازه
گر از گنج پرسی ، خود اندازه نیست
سخن های او د رجهان تازه نیست ۷۲۳/ ۱۴۰۱
بدو گفن کین را خود اندازه نیست
اگر بشمری این سخن تازه نیست ۸۳۳/ ۱۹۷۵
سخن تلخ
من اکنون هیونی فرستم به بلخ
ابا نامه و با سخن های تلخ ۱۰۱۹/ ۴۲۸
ز پیش پدر گیو شد به بلخ
گرفته با یاد آن سخن های تلخ ۲۱۱/ ۸۵۳
دل زنگ خورده ز تلخی سخن
ببرد از و زنگ باره ی کهن ۳۱۹۳/ ۱۰۹۳
سخن تنگ
گر آرام گیری سخن تنگ نیست
ترا پوزش از اندر پدر ننگ نیست ۱۱۲۲/ ۴۳۲
سخن تیره
به گودرز گفت این سخن تیره گشت
سر بخت ایرانیان خیره گشت ۸۱۹/ ۶۷۵
سخن جفت با خرد
فرستاده برگشت پاسخ بگفت
سخن ها همه با خرد بود جفت ۱۳۴۰/ ۱۴۲۶
سخن جوی
پزشکی سراینده برزوی بود
به پیری رسیده سخن جوی بود ۳۴۴۷/ ۱۸۹۱
سخن چرب
خردمند و هشیار و با رای و شرم
سخن گفتن چرب و آواز نرم ۷۳۸/ ۱۷۸۰
که دانای هنودش خواند اثیر
سخن های چرب آرد و دلپذیر ۱۵۲۴/ ۲۰۸۸
سخن چرب رانیم یک ماه نیز
ز راه درشتی بگوییم چیز ۳۷۸/ ۲۲۱۶
سخن چین
سخن چین بیدانش و چاره گر
نباید که یابند پیشت گذر ۴۱/ ۱۵۲۰
سدیگر سخن چین و دوریه مرد
بکوشد برانگیزد از آب گرد ۱۴۸۳/ ۱۸۱۰
سخن خام
ندانی که دهقان ز دین کهن
نپیچد ، چرا خام گویی سخن ۲۱۷۵/ ۲۱۱۵
سخن خسروانی
بیامد گلینوس نزد گوان
بگفت این سخن گفتن خسروان ۸۶/ ۲۲۰۴
سخن خوار
بدو گفت جاماسب کای شهریار
منم رفتنی کین سخن نیست خوار ۱۲۰۷/ ۱۱۸۵
به نزدیک ایشان سخن خوار بود
سپاهش همه سست و ناهار بود ۱۰۸۹/ ۲۰۷۰
سخن خواره
چنین گفت کز آمدن چاره نیست
چو در زمانه سخن خواره نیست ۵۰۵/ ۲۲۲۱
سخن خوب
کجا آن بتان پر از ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم ؟ ۱۷۰۳/ ۴۵۷
بیندیش و این را یکی چاره جوی
سخن های خوب و به اندازه گوی ۲۱۶۹/ ۴۷۶
کنون هر چه گفتم تو آن گوش دار
سخن های خوب اندر آغوش دار ۱۲۴/ ۷۱۴
تو آن گوی کز پادشاهان سزاست
نگوید سخن شاه جز خوب و راست ۳۰۳۶/ ۱۲۶۲
دلارای و با رای و با ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم ۶۵/ ۱۳۷۳
روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتنت خوب و آواز نرم ۳۷/ ۱۵۲۰
هم اندر زمان زود پاسخ نوشت
سخن هر چه بود اندرو خوب و زشت ۶۷/ ۱۷۲۴
سپهبد فرستاده را پیش خواند
بخوبی سخن ها فراوان بخواند ۳۲۴۴/ ۱۸۸۳
تو پاسخ مرو را به اندازه گوی
سخن های خوب آور و تازه گوی ۴۱۸۷/ ۱۹۲۲
سخن هر چه دیدی بخوبی بگوی
و زین پاسخ نامه زشتی مجوی ۴۲۴۸/ ۱۹۲۵
زدی دست بر پشت او نرم نرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم ۹۷۱/ ۲۰۶۵
بخوبی سخن گوی و بنوازشان
به مردانگی سر برافرازشان ۲۹۱۸/ ۲۱۴۶
سخن خودکامه
زن چاره گر بستد آن نامه را
شنید آن سخن های خودکامه را ۳۰۸۲/ ۲۱۳۵
سخن خیره
ز گرگین سخن سربسر خیره دید
همه چشمش از روی او تیره دید ۵۵۱/ ۸۰۸
سخن هر چه گفتم همه خیره بود
که آب روان از بنه تیره بود ۱۲۸۸/ ۲۰۷۸
سخن چرب و نرم
همان به که با او با آواز گرم
سخن گویمش اندکی چرب و نرم ۳۱۹/ ۳۹۷
ترا چند خواهی ، سخن چرب هست
بدل نیستی پاک و یزدانپرست ۱۲۴۳/ ۱۰۰۹
تو او را به تن زیردستی نمای
یکی در سخن نیز چربی فزای ۲۶۰/ ۱۳۶۲
شب تیره بهرام را پیش خواند
بچربی سخن چند با او براند ۲۰۱/ ۱۹۴۹
مرو را به دامت فراز آورم
سخن های چرب و دراز آورم ۶۱۳/ ۱۹۶۶
بچربی سخن گفت باید بسی
نهانی نباید که داند کسی ۲۵۲۸/ ۲۱۳۰
سخن چین
بماند سخن چین و دوروی دیو
بریده دل از ترس گیهان خدیو ۲۵۲۴/ ۱۸۵۴
سخن چو رعد
چو شعبه بیامد به نزدیک سعد
ابا آن سخن ها چو درنده رعد ۲۴۲/ ۲۲۴۷
سخن داد
بدان ای پدر کین سخن داد نیست
مگر جنگ لاون ترا یاد نیست ۲۲۶۱/ ۹۴۰
نگفته است مادر سخن جز به داد
ترا دل چرا شد ز بیداد شاد ۳۰۰۸/ ۱۸۷۴
چنین گفت ای مهتر سودمند
سخن گفتن داد به یا پسند ؟ ۸۴۳/ ۲۰۶۰
سخن گفت پس راد فرخ بداد
که ای نامداران فرخ نژاد ۸۶۰/ ۲۰۶۰
سخن دانندگان ( داننده )
یکی رنج بردار و او را ببین
سخن های دانندگان برگزین ۱۴۵۶/ ۲۰۸۵
بینداخت باید پس آنگه برید
سخن های داننده باید شنید ۳۸۸۵/ ۲۱۸۶
سخن دراز
سخن زین درازی چه باید کشید
هنر برتر از گوهر آمد پدید ۲۱۳/ ۳۳۲
سخن های خوب و دراز آوری
مگر بخت گم بوده باز آوری ۵۴۷/ ۳۴۶
تو شو کینه و تاختن را بساز
از این در سخن ها مگردان دراز ۱۰۵۴/ ۴۲۹
اگر آسمانی جز این است راز
چه باید کشیدن سخن ها دراز ۱۱۳۲/ ۴۳۲
برو لشکر آورد ز هر سو فراز
سخن ها نباید که گردد دراز ۶۰۹/ ۱۰۱۴
چنین گفت شنکل که ای سرفراز
چه باید کشیدن سخن ها دراز ۳۲۵/ ۷۲۲
بدو گفت گودرز کای شهریار
سخن ها درازست ازین کارزار ۱۴۹۵/ ۷۷۱
نبشته نگردد به پرهیز باز
نباید کشیدن سخن ها دراز ۲۲۶۴/ ۹۴۱
بدو گفت ای شاه گردنفراز
سخن های چوبین ز من شد دراز ۱۸۱۱/ ۲۰۱۶
سخن ها درازست و کاری درست
به یزدان کنون باز هشتیم پشت ۶۸۳/ ۲۰۵۳
مگر پاسخ شاه یابیم باز
که امروز شد سخن ها دراز ۳۵۷۵/ ۲۱۷۴
سخن در پرده
بدان تا بپرسند از و چند و چیز
نهفته سخن های در پرده نیز ۱۴۱۸/ ۱۶۵
سخن درخور
به گودرز گفت این سخن درخورست
لب پیر با پند نیکوترست ۵۷۳/ ۳۴۷
سخن در دل
برفتند و شبگیر بازآمدند
سخن در دل و پر گداز آمدند ۲۲۷/ ۱۷۴۰
سخن درست
یکی پهلوان گفت کین کارتست
سخن گر درستست گر نادرست ۷۸۷/ ۲۲۶۹
سخن درشت
بگفتش سخن ها از ین سان درشت
بتندی از آنجای بنمود پشت ۱۲۵۳/ ۵۵۶
چو یابید گو را نبایدش کشت
نه با او سخن نیز گفتن درشت ۳۲۰۱/ ۱۸۸۲
سخن ها شنیدم چندی درشت
به پیروزگر باز هشتیم پشت ۲۸۸/ ۲۰۳۷
سخن دروغ
همی تاج و تخت از تو گیرد فروغ
سخن هرچه گویی نباشد دروغ ۱۲۳۰/ ۶۹۳
سخن در نهفت
چو بهرام را دید با او بگفت
سخن ها کجا داشت اندر نهفت ۶۱۵/ ۱۹۶۶
سخن دشوار
سخن هر چه بر بنده دشوارتر
تنش خسته تر زان و دل زارتر ۸۰۴/ ۱۴۰
سخن دگرگونه
اگر خود دگرگونه گردد سخن
تو زاری نساز و نژندی مکن ۱۰۳۲/ ۳۶۶
وگر خود دگرگونه باشد سخن
شه نو گزیند سپهر کهن ۴۴۱/ ۱۹۵۹
سخن دلپذیر
دلیر جوان سر به گفتار پیر
بداد و ببود این سخن دلپذیر ۱۱۰۶/ ۳۶۹
چنین داد پاسخ به پیران پیر
که هست این سخن ها هم دلپذیر ۱۱۲۰۱/ ۴۳۵
تو بشنو ز گفتار دهقان پیر
اگر چه نباشد سخن دلپذیر ۱۸/ ۷۷۴
چو اگه شد از هفتواد اردشیر
نبود آن سخن ها ورا دلپذیر ۵۷۰/ ۱۴۷۸
ز جاده سخن گفت و وز شهد و شیر
بدو گفت هست این سخن دلپذیر ۱۷۱۸/ ۱۸۲۰
بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگویی همی یک سخن دلپذیر ۲۲۳۳/ ۱۸۴۲
سخن دیرینه
سخن های دیرینه دستان بگفت
که با داد یزدان خرد باد جفت ۳۱۳۸/ ۱۹۰
بیامد ورا تنگ در برگرفت
سخن های دیرینه اندرگرفت ۸۷۷/ ۱۱۳۱
سخن های دیرینه یاد آوریم
به گفتار لب را به داد آوریم ۲۳۸۹/ ۱۲۳۴
جوانان و پیران رومی نژاد
سخن های دیرینه کردند یاد ۱۲۶۰/ ۲۰۷۷
بتبه نوبت ورا پیش بنشاندی
سخن های دیرینه بر خواندی ۳۲۷۵/ ۲۱۶۱
سخن راز
نفرمود بردن به پیشش نماز
ز یاران سخن را همی داشت راز ۵۹۵/ ۱۶۹۶
سخن راست
بر و بوم ایران دو رویه مراست
بباید شنیدن سخن های راست ۳۸۲/ ۳۰۵
بگویش که راست گویی سخن
مر با تو گفتار آمد به بن ۱۳۵/ ۶۴۷
بدو گفت کسری سخن راست گوی
مکن چاره و هیچ کژی مجوی ۱۷۲۱/ ۱۸۲۰
سراسر سخن راست زروان بگفت
نهفته پدید آورید از نهفت ۱۷۲۳/ ۱۸۲۰
همه راست گوید سخن کم و بیش
نگردد به هر کار از آیین خویش ۱۴۲۹/ ۱۸۰۸
نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ
که باشد سخن گفتن راست تلخ ۴۷۶/ ۲۰۴۵
پس مرگ من یادگاری بود
سخن گفتن راست باری بود ۱۲۹/ ۲۲۰۶
سخن رایگان
حسین قتیبست ز آزادگان
که از من نخواهد سخن رایگان ۸۹۷/ ۲۲۷۴
سخن زشت
بدیشان نمود آن سخن های زشت
کجا شاه ترکان سوی او نوشت ۲۰۶/ ۱۱۴۲
سخن سبک
سخن ها سبک گوی و بسته مگوی
مکن خام گفتار با رنگ و بوی ۱۵۵۲/ ۱۸۱۳
سخن سرد
چو رستم بیاید به فرمان من
ز من نشنود سرد هر گز سخن ۲۵۷۷/ ۱۲۴۳
سخن گر نرفتی بدین گونه سرد
ورا و ترا نیستی دل بدرد ۱۲۶۹/ ۱۹۹۳
سخن سست
به نظم اندرون سست گشتش سخن
از و نو نشد روزگار کهن ۱۰۵۴/ ۱۱۷۹
سخن سنج
سخن سنج و دینار گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوارست گنج ۱۵۰۸/ ۱۸۱۱
سخن سنج بی رنج اگر مرد لاف
نبیند ز کردار او جز گزاف ۴۶۷/ ۲۲۲۰
سخن سودمند
چو گفتار دانا پسند آمدش
سخن های او سودمند آمدش ۴۸۷/ ۱۳۹۱
همی زیست نه سال با رای و پند
جهان را سخن گفتنش سودمند ۱۲/ ۱۵۲۹
چو بشنید رومی پسند آمدش
سخن های او سودمند آمدش ۱۰۵/ ۱۶۷۵
فراوان بگفتند با او ز بند
سخن ها که بودی ورا سودمند ۳/ ۱۷۲
اگر کار بندید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا ۱۸/ ۱۷۲۲
کنون بند فرمود بندم سزاست
سخنهای سودمندم جزاست ۹۷/ ۱۷۳۵
سخن ها که جان را بود سودمند
وزان مرد بی ارج گردد بلند ۱۴۷۲/ ۱۸۱۰
نخستین سخن گفتن سودمند
خوش آواز خواند ورا بی گزند ۴۰۳۸/ ۱۹۱۶
بگویم به تو هر چه باید ز بند
سخن چند یاد آمدم سودمند ۵۷۷/ ۱۹۶۵
ز قیصر یکی نامه آمد بلند
سخن گفتنش سربسر سودمند ۱۳۸۶/ ۲۰۸۲
داد و نخست اندر آمد به پند
سخن ها همی راندی سودمند ۱۴۶۲/ ۲۰۸۶
چو بشنید قیصر پسند آمدش
سخن های او سودمند آمدش ۱۵۶۲/ ۲۰۸۹
سپهدار نشنید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا ۲۷۳۳/ ۲۱۳۸
سخن شایسته
نبشتند نامه یکی شاهوار
سخن های شایسته آبدار ۳۵۴/ ۳۰۴
کنون برگشایم در داستان
سخن های شایسته باستان ۱۶۹۵/ ۴۵۶
دبیر خردمند را پیش خواند
سخن های شایسته با او براند ۹۹۸/ ۸۸۶
فرستاده ای نیکدل را بخواند
سخن های شایسته چندی براند ۱۷۱۴/ ۱۰۲۹
همه خواند بر ما یکایک دبیر
سخن های شایسته و دلپذیر ۳۴۳۷/ ۲۱۶۸
بود بیت شش بار بیورد هزار
سخن های شایسته غمگسار ۳۴۸۳/ ۲۱۷۰
سخن شیرین
سپهبد پرستنده را گفت گرم
سخن های شیرین به آواز نرم ۵۷۸/ ۱۳۰
فرستاده را چند گفتند گرم
سخن های شیرین به آواز نرم ۱۸۹۳/ ۱۰۳۷
سخن فاش
همینست فرجام و آغاز ما
سخن گفتن فاش و هم راز ما ۵۸/ ۱۹۴۳
سخن فرخ
پس آن نامه سام پاسخ نوشت
شگفتی سخن های فرخ نوشت ۱۵۲۳/ ۱۷۰
هم اندر زمان زود پاسخ نوشت
سخن های با پند فرخ نوشت ۲۶۷/ ۱۵۷۸
بگوید که آن نامه پاسخ نویس
به پاسخ سخن های فرخ نویس ۴۷۱/ ۱۵۹۶
سخن فریب
که پیران نداند سخن جز فریب
چو داند که تنگ اندر آمد نشیب ۱۶۰/ ۶۴۸
سخن کژ
وزیشان بکشتم فزون از شمار
نگویم سخن کژ بر شهریار ۲۴۹۷/ ۱۲۳۹
سخن گفتن کژ ز بیچارگیست
به بیچارگان بر بباید گریست ۲۴/ ۱۷۵۰
دروغست گفتار تو سربسر
سخن گفتن کژ نباشد هنر ۴۴۷/ ۲۰۴۳
ز گفتار چون این سخن شرم دار
نباید سخن کژ بر شهریار ۵۰۲/ ۲۲۲۱
سخن کوتاه
اگر جنگ فرمان دهد جنگ ساز
سخن کوته است ار نگیری دراز ۱۱۲۱/ ۴۳۲
سخن های کوته ازو شد دراز
تو با لشکری چاره او بساز ۱۱۱۹/ ۷۵۶
سخن های کوتاه و معنی بسی
که آن یاد گیرد دل هرکسی ۱۱۸۸/ ۲۰۷۴
سخن گرم
بشد منذر و شاه را کرد نرم
بگسترد پیشش سخن های گرم ۶۱/ ۱۵۹۹
چو بشنید شاه آن سخن های گرم
ز گردان چینی به آوای نرم ۲۱۵۴/ ۱۸۳۸
سخن گزاف
نگوییم چندین سخن بر گزاف
که بیچاره باشد خداوند لاف ۵۳۰/ ۱۳۹۳
چهارم نراند سخن از گزاف
ز بی دانشی نام جوید ز لاف ۱۵/ ۱۵۶۳
هران کس که راند سخن بر گزاف
بود بر سر انجمن مرد لاف ۴۵۲۲/ ۱۹۳۶
سخن گزافه
که گویی ورا زنده بردار کن
ز شاهان نباید گزافه سخن ۵۴۶/ ۳۴۶
جهان گر براندازه جویی همی
سخن برگزافه نگویی همی ۱۷۵/ ۲۲۴۴
سخن گفتن سودمند
همه گوش دارید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا ۴۸۶/ ۱۵۰۷
سخن نابکار
من این را نبشتم که تا شهریار
بداند سخن گفتن نابکار ۱۰۳۹/ ۱۱۷۸
چنین گفت خسرو که ای ترسگار
نباید سخن گفتن بابکار ۱۱۶۳/ ۲۰۷۳
سخن ناخوش
سخن های ناخوش ز من دور دار
به بدها دل دیو رنجور دار ۲۸۰۲/ ۱۲۵۲
سخن ناسازگار
سخن چند برگفت ناسازگار
از آن بیشه و گور و آن مرغزار ۶۰۲/ ۸۱۰
سخن نرم
چو بینیش با وی سخن نرم گوی
برهنه مکن تیغ و تندی مجوی ۱۵۹/ ۷۱۵
سخن ناخوش
بیامد برش گرد بیژن چو باد
سخن های ناخوش همی کرد یاد ۷۷۱/ ۵۹۹
سخن نادلپذیر
بدو گفت توس ای خردمند پیر
چه گویی سخن های نادلپذیر ۱۳۰۶/ ۵۵۹
بدو گفت رستم که ای یاد گیر
چه گویی سخن های نادلپذیر ۳۰۳۴/ ۱۲۶۲
سخن ناسودمند
زمانی فرود آی و بگشای بند
چه گویی سخن های ناسودمند ۳۰۲/ ۱۶۸۴
یکی آگهی یافتم ناپسند
سخن های ناخوب و ناسودمند ۱۸۸۱/ ۱۸۲۷
شنیدم سخن های ناسودمند
دلم گشت ترسان ز بیم گزند ۷۶۱/ ۱۹۷۲
سخن نرم
رخ شاه کاووس پر شرم شد
سخن گفتنش با پسر نرم شد ۵۲۷ / ۴۰۶
سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد
میازار لب را به گفتار سرد ۵۷۳/ ۵۹۰
چو پرسدت با وی سخن نرم گوی
سخن ها به آزرم و باشرم گوی ۱۰۹۱/ ۱۶۴۲
سخن نغز
تو دانی که کاووس را مغز نیست
بتندی سخن گفتنش نغز نیست ۵۸۳/ ۳۴۷
پس از کینه اندر سخن های نغز
بیارای اکنون به پاکیزه مغز ۲۵۴۵/ ۹۵۳
چو بشنید قارن سخن های نغز
از آن نامور بچه پاک مغز ۵۰۳/ ۹۷۸
کنون زین سپس هفت خوان آورم
سخن های نغز و جوان آورم ۱۵۳۴/ ۱۱۹۹
همان یاد دار این سخن های نغز
بیفزاید اندر تنت خون و مغز ۴۴۲/ ۱۳۸۹
چو آن نامه بر نامور خواندند
سخن های نغزش بر افشاندند ۵۲۲/ ۱۵۵۴
چو بودرجمهر آن سخن های نغز
شنید و به دانش بیاراست مغز ۱۴۴۸/ ۱۸۰۹
سخن گفتن نغز و گفتار نیک
نگردد کهن تا جهانست و یک ۲۴۸۱/ ۱۸۵۲
چو سالار شاه این سخن های نغز
بخواند ببیند به پاکیزه مغز ۳۴۸۹/ ۲۱۷۰
سخن نیک
به من گفتن و کار دردست اوست
سخن گفتن نیک هر جا نکوست ۵۱۸/ ۱۱۱۶
سخن نیکو
چه نیکو سخن گفت آن رایزن
ز مردان مکن یاد ، در پیش زن ۴۴۹/ ۱۲۵
به نوذر در پندها را گشاد
سخن های نیکو بدو کرد یاد ۶۳/ ۱۹۴
خرد را و دین را رهی دیگرست
سخن های نیکو به بند اندرست ۵۴۳/ ۳۱۲
چنین گفت بهرام نیکو سخن
که با مردگان آشنایی مکن ۱۴۴۸/ ۳۸۳
چه گفت آن سپهدار نیکو سخن
که با بد دلی شهریاری مکن ۵۰۶/ ۴۰۵
ازان چار یک بهر موبد نهاد
که دارد سخن های نیکو به یاد ۳۲۵۸/ ۲۱۶۰
سخن نو
تو از مرگ من هیچ غمگین مشو
که اندر زمان این سخن نیست نو ۱۸۰۳/ ۱۴۴۶
سخن یادگار
چو کوتاه شد گردش روزگار
سخن ماند زان مهتران یادگار ۵۸۷/ ۱۶۲۱
ازیشان سخن یادگار است و بس
سرای سپنجی نماند به کس ۳۹۷۸/ ۱۹۱۴
برفت و بماند این سخن یادگار
تو این یادگارش به زنهار دار ۴۶۰۹/ ۱۹۴۰
یکی تخت و آن گرزه گاوسار
که ماند آن سخن در جهان یادگار ۳۶۴۷/ ۲۱۷۷
کجا رستم و زال و اسفندیار
کزیشان سخن ماندمان یادگار ۳۳۰/ ۲۲۱۴
حجت الله مهریاری
توضیحات :
۱ - منبع اشعار از شاهنامه به کوشش پرویز اتابکی از انتشارات علمی و فرهنگی است .
۲- عدد سمت راست مندرج در جلوی ابیات ؛ شماره صفحه و عدد بعد از ممیز شماره بیت است.
حجت الله مهریاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست