سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

شایستگی سخن در شاهنامه فردوسی


شایستگی سخن در شاهنامه فردوسی

سخن گفتن و نوشتن مطلب برای بیان مقصود و برقراری ارتباط برای هر فردی لازم است سخن گفتن ابزار مهم ارتباط انسانی است بیان روان و ساده نویسی از محاسن سخنوری و نویسندگی می باشد

سخن گفتن و نوشتن مطلب برای بیان مقصود و برقراری ارتباط برای هر فردی لازم است . سخن گفتن ابزار مهم ارتباط انسانی است . بیان روان و ساده نویسی از محاسن سخنوری و نویسندگی می باشد . سخنور و نویسنده باید به نحوی عمل نماید که شنونده یا خواننده هم به تامل و تفکر واداشته شود و به وی فرصت داده شود که طعم و نغزی گفتار و نوشتار پخته و سنجیده را بچشد.

« برای ادای معنی واحد غالبا عبارتهای متعدد می توان به کار برد و از واژه ها و تعبیرهای متعدد می توان استفاده کرد . لیکن همواره یکی از عبارتهای یا یکی از این واژه ها و تعبیرهاست که در شرایط پیام رسانی معین بهتر افاده مقصود می کند .

برای انتخاب واژه و تعبیر نغز گنجینه لغوی نویسنده باید در حد لازم غنی باشد ، یعنی نویسنده باید چیزی در آستین داشته باشد .

فصاحت و بلاغت تا حد زیادی به گزینش واژه ها و تعبیرها بستگی دارد . گاهی انتخاب یک فعل ، یا صفت یا یک قید بجا و پر محتوا ، کار چند جمله را می کند.»

« کتاب شاهنامه که امروز یکی از خزائن لغت و گنجینه های فصاحت زبان ماست برای وسعت و قوت فکر و قدرت بیان و استواری طبع و اقتدار کلامی و احاطه تعبیری این استاد بزرگ بهترین نمونه و قویترین دلیل است و از انجا می توان دانست که در گزارش معانی و پرداخت افکار ، وی را چه مایه فراوان حاصل بود تا توانست آن داستانها و معناهای سخت عبارت را به این صورت زیبا و در الفاظ جزل و روان جلوه دهد .

از این بگذریم شاهنامه خود دارای معانی مختلف است و تنها کتاب قصه نیست . فلسفه هست ،اخلاق هست ،غزل هست و بالاخره تمام فنون سخن هست ».

برای آنکه بتوان سخن پخته گفت و در نوشتن مطالب از تنوع واژه ها و کلام استفاده کرد شاهنامه حکیم فردوسی بهترین منبع برای تنوع در واژه و کلام است . در این نوشته ،حدود ۹۰ واژه بدیع در باره کلمه « سخن » از شاهنامه فردوسی انتخاب گردیده است . این واژه ها ترکیبی از کلمه سخن و اغلب یک صفت ساده یا مرکب است. با انتخاب و کاربرد این واژه های متنوع، می توان در سخن استوار راندن و آراستگی بیان و کلام ،نوشتن هرگونه مطلب علمی و گفته های پرنگاراجتماعی استفاده کرد به نحوی که مقصود از بیان یا نوشتن مطلب ، و پیام سخن بایسته یا نوشته آراسته برای شنونده بهتر قابل فهم و درک باشد .

کلماتی که حکیم فردوسی از آنها در گفتن اشعار استفاده کرده است تنها تنوع واژه ها نیست بلکه در بعضی موارد بار روان شناسی و روابط اجتماعی هم در بر دارد، به طور مثال به این بیت توجه نمائید :

سخن های امید گویم کنون

که دل را به شادی بود رهنمون

یعنی سخن و گفته ای که در آن امید به آینده و ایجاد دیدگاه مثبت نسبت به آینده برای کسی گفته شود ، موجب ایجاد شادی و مسرت در وی خواهد شد .

یا به بیت زیر توجه شود که عینیت آن را در جامعه خود و در رفتار اطرافیان خود مشاهده می کنیم :

سخن گفت کژ ز بیچارگیست

به بیچارگان بر بباید گریست

به راستی که در بسیاری موارد فرد دورغ گو از بیچارگی و از سر استیصال اقدام به گفتن سخن کژ می نماید و در اینگونه موارد بیشتر باید به حال فرد دلسوزی کرد تا واکنش شدید نشان داد .

بهرحال سخن حکیم سراینده نامورنامه مشحون از اصطلاحات ناب و پرمعنی است که می توان آنها را در نوشتن متون و گفتار خود بکار برد تا سخن نوشته و بیان شده برای خواننده یا شنوند مفهوم دقیق تری داشته باشد .

• سخن آبدار

نبشتند نامه یکی شاهوار

سخن های شایسته آبدار ۳۵۴/ ۳۰۴

• سخن آراسته

جهاندار خاقان مرا خواسته است

سخن ها ز هر گونه آراسته ست ۲۸۶۹/ ۲۱۴۴

• سخن استوار

گهی بردبار و گهی رازدار

که باشد سخن نزد او استوار ۶۹/ ۱۶۷۴

• سخن آگنده

دبیر پژوهنده را پیش خواند

سخن های آگنده را برفشاند ۲۲۲۵/ ۴۷۹

• سخن آلوده

چو فرزند را گیو گم بوده دید

سخن را بران گونه آلوده دید ۵۵۳/ ۸۰۸

که آلوده بینم همی زو سخن

پر از دردم از روزگار کهن ۱۷۱۴/ ۱۸۲۰

• سخن امید

سخن های امید گویم کنون

که دل را به شادی بود رهنمون ۲۵۳۶/ ۱۸۵۴

• سخن باریک

سخن های باریک و مرد خرد

چو دل تیره باشد ، کجا بگذرد؟ ۴۱۴/ ۱۳۸۸

سخن دارد از موی باریکتر

ترا دل ز آهن نه تاریکتر ۴۱۶/ ۱۳۸۸

بیاورد و بنشاند نزدیک خویش

بگفت آن سخن های باریک خویش ۵۰۲/ ۱۵۵۴

• سخن با فروغ

اگر دیو نمام که جز دروغ

نداند ، نراند سخن با فروغ ۲۵۲۳/ ۱۸۵۴

• سخن با مغز

مران نامه را زود پاسخ نوشت

سخن های با مغز و فرخ نوشت ۷۸/ ۱۳۷۴

چو یک ماه شد نامه پاسخ نوشت

سخن های با مغز و فرخ نوشت ۳۴۱۸/ ۲۱۶۷

• سخن باندازه

همی دور مانی ز رسم کهن

براندازه باید که رانی سخن ۲۵۲۴/ ۱۲۴۰

به بخشش بیارای و زفتی مکن

با اندازه باید به هر در سخن ۶۸۴/ ۱۷۷۷

اگر زو براندازه یابم سخن

نو آیین بدیهاش گردد کهن ۱۹۴/ ۲۰۳۳

• سخن بایسته

ز بهر شما از پدر خواستم

سخن های بایسته آراستم ۱۵۴/ ۶۴

جهاندیدگان را ز کشور بخواند

سخن های بایسته چندی براند ۳۰۶/ ۱۱۹

زمانی بپیچید و رنجور بود

سخن های بایسته گفت و شنود ۹۰۰/ ۱۴۴

از آن پس یکی داستان برگشاد

سخن های بایسته را درگشاد ۱۱۴/ ۲۴۸

وزان پس گرانمایگان را بخواند

سخن های بایسته چندی براند ۱۲۶۶/ ۴۳۸

ز پهلو همه موبدان را بخواند

سخن های بایسته چندی براند ۱۴۹/ ۵۷۲

وزین روی رستم یلان را بخواند

سخن های بایسته چندی براند ۳۶۵/ ۷۲۴

چو بشنید گردنفراز اردشیر

سخن های بایسته دلپذیر ۳۵۵/ ۱۴۶۹

دبیر خردمند را پیش خواند

سخن های بایسته با او براند ۵۱۶/ ۱۷۷۰

دبیر سرافراز را پیش خواند

سخن های بایسته چندی براند ۱۶۹۰/ ۲۰۹۵

• سخن براز

شبی تیره هرمزد شهران گراز

سخن ها همی گفت چندی براز ۳۰/ ۲۲۳۰

• سخن با محابا

بدانید کین عرض ، آزرم نیست

سخن با محابا و با شرم نیست ۱۸۹/ ۱۷۵۷

• سخن به آزرم

چو پرسدت با وی سخن گرم گوی

سخن ها به آزرم و با شرم گوی ۱۰۹۱/ ۱۶۴۲

• سخن بهتر

سه روز اندر این کار رای آوریم

سخن های بهتر بجا آوریم ۲۰۴۲/ ۴۷۱

• سخن بیداد

سخن های بیداد گوید همی

بزرگی به شمشیر جوید همی ۱۰۴/ ۱۷۱۹

• سخن بیهوده

ز قیصر چو بیهوده آید سخن

بخندد بران کار مرد کهن ۳۴۴۸/ ۲۱۶۸

• سخن پاک

از آن رفتن جندل و رای خویش

سخنها همه پاک بنهاد پیش ۱۵۰/ ۴۶

چو بشنید زال آین سخن های پاک

بیازید انگشت برزد به خاک ۲۹۹۹/ ۱۰۸۴

سخن های پاک نو باید شنید

تو داری در رازهای و کلید ۱۵۶۴/ ۲۰۹۰

• سخن پراکنده

ستاره زند رای با چرخ ماه

سخن ها پراکنده گردد به راه ۹۹۳/ ۱۷۹۰

• سخن پر گزاف

تو چندین چه رانی سخن پر گزاف

ز دارا شده ستی خداوند لاف ۷۴۸/ ۱۴۰۲

• سخن پر نگار

به هر جای چربی بکار آوری

سخن ها چنین پر نگار آوری ۱۲۲۲/ ۸۹۳

• سخن پند مند

مگر او گشاید یکی پندمند

سخن در دل شهریار بلند ۶۴/ ۲۴۶

• سخن پیر( پخته )

مرا جام از و پر می و شیر بود

جوانی به بالا ، سخن پیر بود ۱۰۳۳/ ۶۱۰

• سخن پهلوانی

سکندر دل خسروانی گرفت

سخن گفتن پهلوانی گرفت ۱۱۹ / ۱۳۵۰

• سخن پوشیده

که خراد برزین بر شهریار

سخن های پوشیده کرد آشکار ۱۵۴۶/ ۲۰۰۵

• سخن تازه

گر از گنج پرسی ، خود اندازه نیست

سخن های او د رجهان تازه نیست ۷۲۳/ ۱۴۰۱

بدو گفن کین را خود اندازه نیست

اگر بشمری این سخن تازه نیست ۸۳۳/ ۱۹۷۵

• سخن تلخ

من اکنون هیونی فرستم به بلخ

ابا نامه و با سخن های تلخ ۱۰۱۹/ ۴۲۸

ز پیش پدر گیو شد به بلخ

گرفته با یاد آن سخن های تلخ ۲۱۱/ ۸۵۳

دل زنگ خورده ز تلخی سخن

ببرد از و زنگ باره ی کهن ۳۱۹۳/ ۱۰۹۳

• سخن تنگ

گر آرام گیری سخن تنگ نیست

ترا پوزش از اندر پدر ننگ نیست ۱۱۲۲/ ۴۳۲

• سخن تیره

به گودرز گفت این سخن تیره گشت

سر بخت ایرانیان خیره گشت ۸۱۹/ ۶۷۵

• سخن جفت با خرد

فرستاده برگشت پاسخ بگفت

سخن ها همه با خرد بود جفت ۱۳۴۰/ ۱۴۲۶

• سخن جوی

پزشکی سراینده برزوی بود

به پیری رسیده سخن جوی بود ۳۴۴۷/ ۱۸۹۱

• سخن چرب

خردمند و هشیار و با رای و شرم

سخن گفتن چرب و آواز نرم ۷۳۸/ ۱۷۸۰

که دانای هنودش خواند اثیر

سخن های چرب آرد و دلپذیر ۱۵۲۴/ ۲۰۸۸

سخن چرب رانیم یک ماه نیز

ز راه درشتی بگوییم چیز ۳۷۸/ ۲۲۱۶

• سخن چین

سخن چین بیدانش و چاره گر

نباید که یابند پیشت گذر ۴۱/ ۱۵۲۰

سدیگر سخن چین و دوریه مرد

بکوشد برانگیزد از آب گرد ۱۴۸۳/ ۱۸۱۰

• سخن خام

ندانی که دهقان ز دین کهن

نپیچد ، چرا خام گویی سخن ۲۱۷۵/ ۲۱۱۵

• سخن خسروانی

بیامد گلینوس نزد گوان

بگفت این سخن گفتن خسروان ۸۶/ ۲۲۰۴

• سخن خوار

بدو گفت جاماسب کای شهریار

منم رفتنی کین سخن نیست خوار ۱۲۰۷/ ۱۱۸۵

به نزدیک ایشان سخن خوار بود

سپاهش همه سست و ناهار بود ۱۰۸۹/ ۲۰۷۰

• سخن خواره

چنین گفت کز آمدن چاره نیست

چو در زمانه سخن خواره نیست ۵۰۵/ ۲۲۲۱

• سخن خوب

کجا آن بتان پر از ناز و شرم

سخن گفتن خوب و آواز نرم ؟ ۱۷۰۳/ ۴۵۷

بیندیش و این را یکی چاره جوی

سخن های خوب و به اندازه گوی ۲۱۶۹/ ۴۷۶

کنون هر چه گفتم تو آن گوش دار

سخن های خوب اندر آغوش دار ۱۲۴/ ۷۱۴

تو آن گوی کز پادشاهان سزاست

نگوید سخن شاه جز خوب و راست ۳۰۳۶/ ۱۲۶۲

دلارای و با رای و با ناز و شرم

سخن گفتن خوب و آوای نرم ۶۵/ ۱۳۷۳

روانت خرد باد و دستور شرم

سخن گفتنت خوب و آواز نرم ۳۷/ ۱۵۲۰

هم اندر زمان زود پاسخ نوشت

سخن هر چه بود اندرو خوب و زشت ۶۷/ ۱۷۲۴

سپهبد فرستاده را پیش خواند

بخوبی سخن ها فراوان بخواند ۳۲۴۴/ ۱۸۸۳

تو پاسخ مرو را به اندازه گوی

سخن های خوب آور و تازه گوی ۴۱۸۷/ ۱۹۲۲

سخن هر چه دیدی بخوبی بگوی

و زین پاسخ نامه زشتی مجوی ۴۲۴۸/ ۱۹۲۵

زدی دست بر پشت او نرم نرم

سخن گفتن خوب و آواز نرم ۹۷۱/ ۲۰۶۵

بخوبی سخن گوی و بنوازشان

به مردانگی سر برافرازشان ۲۹۱۸/ ۲۱۴۶

• سخن خودکامه

زن چاره گر بستد آن نامه را

شنید آن سخن های خودکامه را ۳۰۸۲/ ۲۱۳۵

• سخن خیره

ز گرگین سخن سربسر خیره دید

همه چشمش از روی او تیره دید ۵۵۱/ ۸۰۸

سخن هر چه گفتم همه خیره بود

که آب روان از بنه تیره بود ۱۲۸۸/ ۲۰۷۸

• سخن چرب و نرم

همان به که با او با آواز گرم

سخن گویمش اندکی چرب و نرم ۳۱۹/ ۳۹۷

ترا چند خواهی ، سخن چرب هست

بدل نیستی پاک و یزدانپرست ۱۲۴۳/ ۱۰۰۹

تو او را به تن زیردستی نمای

یکی در سخن نیز چربی فزای ۲۶۰/ ۱۳۶۲

شب تیره بهرام را پیش خواند

بچربی سخن چند با او براند ۲۰۱/ ۱۹۴۹

مرو را به دامت فراز آورم

سخن های چرب و دراز آورم ۶۱۳/ ۱۹۶۶

بچربی سخن گفت باید بسی

نهانی نباید که داند کسی ۲۵۲۸/ ۲۱۳۰

• سخن چین

بماند سخن چین و دوروی دیو

بریده دل از ترس گیهان خدیو ۲۵۲۴/ ۱۸۵۴

• سخن چو رعد

چو شعبه بیامد به نزدیک سعد

ابا آن سخن ها چو درنده رعد ۲۴۲/ ۲۲۴۷

• سخن داد

بدان ای پدر کین سخن داد نیست

مگر جنگ لاون ترا یاد نیست ۲۲۶۱/ ۹۴۰

نگفته است مادر سخن جز به داد

ترا دل چرا شد ز بیداد شاد ۳۰۰۸/ ۱۸۷۴

چنین گفت ای مهتر سودمند

سخن گفتن داد به یا پسند ؟ ۸۴۳/ ۲۰۶۰

سخن گفت پس راد فرخ بداد

که ای نامداران فرخ نژاد ۸۶۰/ ۲۰۶۰

• سخن دانندگان ( داننده )

یکی رنج بردار و او را ببین

سخن های دانندگان برگزین ۱۴۵۶/ ۲۰۸۵

بینداخت باید پس آنگه برید

سخن های داننده باید شنید ۳۸۸۵/ ۲۱۸۶

• سخن دراز

سخن زین درازی چه باید کشید

هنر برتر از گوهر آمد پدید ۲۱۳/ ۳۳۲

سخن های خوب و دراز آوری

مگر بخت گم بوده باز آوری ۵۴۷/ ۳۴۶

تو شو کینه و تاختن را بساز

از این در سخن ها مگردان دراز ۱۰۵۴/ ۴۲۹

اگر آسمانی جز این است راز

چه باید کشیدن سخن ها دراز ۱۱۳۲/ ۴۳۲

برو لشکر آورد ز هر سو فراز

سخن ها نباید که گردد دراز ۶۰۹/ ۱۰۱۴

چنین گفت شنکل که ای سرفراز

چه باید کشیدن سخن ها دراز ۳۲۵/ ۷۲۲

بدو گفت گودرز کای شهریار

سخن ها درازست ازین کارزار ۱۴۹۵/ ۷۷۱

نبشته نگردد به پرهیز باز

نباید کشیدن سخن ها دراز ۲۲۶۴/ ۹۴۱

بدو گفت ای شاه گردنفراز

سخن های چوبین ز من شد دراز ۱۸۱۱/ ۲۰۱۶

سخن ها درازست و کاری درست

به یزدان کنون باز هشتیم پشت ۶۸۳/ ۲۰۵۳

مگر پاسخ شاه یابیم باز

که امروز شد سخن ها دراز ۳۵۷۵/ ۲۱۷۴

• سخن در پرده

بدان تا بپرسند از و چند و چیز

نهفته سخن های در پرده نیز ۱۴۱۸/ ۱۶۵

• سخن درخور

به گودرز گفت این سخن درخورست

لب پیر با پند نیکوترست ۵۷۳/ ۳۴۷

• سخن در دل

برفتند و شبگیر بازآمدند

سخن در دل و پر گداز آمدند ۲۲۷/ ۱۷۴۰

• سخن درست

یکی پهلوان گفت کین کارتست

سخن گر درستست گر نادرست ۷۸۷/ ۲۲۶۹

• سخن درشت

بگفتش سخن ها از ین سان درشت

بتندی از آنجای بنمود پشت ۱۲۵۳/ ۵۵۶

چو یابید گو را نبایدش کشت

نه با او سخن نیز گفتن درشت ۳۲۰۱/ ۱۸۸۲

سخن ها شنیدم چندی درشت

به پیروزگر باز هشتیم پشت ۲۸۸/ ۲۰۳۷

• سخن دروغ

همی تاج و تخت از تو گیرد فروغ

سخن هرچه گویی نباشد دروغ ۱۲۳۰/ ۶۹۳

• سخن در نهفت

چو بهرام را دید با او بگفت

سخن ها کجا داشت اندر نهفت ۶۱۵/ ۱۹۶۶

• سخن دشوار

سخن هر چه بر بنده دشوارتر

تنش خسته تر زان و دل زارتر ۸۰۴/ ۱۴۰

• سخن دگرگونه

اگر خود دگرگونه گردد سخن

تو زاری نساز و نژندی مکن ۱۰۳۲/ ۳۶۶

وگر خود دگرگونه باشد سخن

شه نو گزیند سپهر کهن ۴۴۱/ ۱۹۵۹

• سخن دلپذیر

دلیر جوان سر به گفتار پیر

بداد و ببود این سخن دلپذیر ۱۱۰۶/ ۳۶۹

چنین داد پاسخ به پیران پیر

که هست این سخن ها هم دلپذیر ۱۱۲۰۱/ ۴۳۵

تو بشنو ز گفتار دهقان پیر

اگر چه نباشد سخن دلپذیر ۱۸/ ۷۷۴

چو اگه شد از هفتواد اردشیر

نبود آن سخن ها ورا دلپذیر ۵۷۰/ ۱۴۷۸

ز جاده سخن گفت و وز شهد و شیر

بدو گفت هست این سخن دلپذیر ۱۷۱۸/ ۱۸۲۰

بدو گفت خاتون که ای مرد پیر

نگویی همی یک سخن دلپذیر ۲۲۳۳/ ۱۸۴۲

• سخن دیرینه

سخن های دیرینه دستان بگفت

که با داد یزدان خرد باد جفت ۳۱۳۸/ ۱۹۰

بیامد ورا تنگ در برگرفت

سخن های دیرینه اندرگرفت ۸۷۷/ ۱۱۳۱

سخن های دیرینه یاد آوریم

به گفتار لب را به داد آوریم ۲۳۸۹/ ۱۲۳۴

جوانان و پیران رومی نژاد

سخن های دیرینه کردند یاد ۱۲۶۰/ ۲۰۷۷

بتبه نوبت ورا پیش بنشاندی

سخن های دیرینه بر خواندی ۳۲۷۵/ ۲۱۶۱

• سخن راز

نفرمود بردن به پیشش نماز

ز یاران سخن را همی داشت راز ۵۹۵/ ۱۶۹۶

• سخن راست

بر و بوم ایران دو رویه مراست

بباید شنیدن سخن های راست ۳۸۲/ ۳۰۵

بگویش که راست گویی سخن

مر با تو گفتار آمد به بن ۱۳۵/ ۶۴۷

بدو گفت کسری سخن راست گوی

مکن چاره و هیچ کژی مجوی ۱۷۲۱/ ۱۸۲۰

سراسر سخن راست زروان بگفت

نهفته پدید آورید از نهفت ۱۷۲۳/ ۱۸۲۰

همه راست گوید سخن کم و بیش

نگردد به هر کار از آیین خویش ۱۴۲۹/ ۱۸۰۸

نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ

که باشد سخن گفتن راست تلخ ۴۷۶/ ۲۰۴۵

پس مرگ من یادگاری بود

سخن گفتن راست باری بود ۱۲۹/ ۲۲۰۶

• سخن رایگان

حسین قتیبست ز آزادگان

که از من نخواهد سخن رایگان ۸۹۷/ ۲۲۷۴

• سخن زشت

بدیشان نمود آن سخن های زشت

کجا شاه ترکان سوی او نوشت ۲۰۶/ ۱۱۴۲

• سخن سبک

سخن ها سبک گوی و بسته مگوی

مکن خام گفتار با رنگ و بوی ۱۵۵۲/ ۱۸۱۳

• سخن سرد

چو رستم بیاید به فرمان من

ز من نشنود سرد هر گز سخن ۲۵۷۷/ ۱۲۴۳

سخن گر نرفتی بدین گونه سرد

ورا و ترا نیستی دل بدرد ۱۲۶۹/ ۱۹۹۳

• سخن سست

به نظم اندرون سست گشتش سخن

از و نو نشد روزگار کهن ۱۰۵۴/ ۱۱۷۹

• سخن سنج

سخن سنج و دینار گنجی مسنج

که بر دانشی مرد خوارست گنج ۱۵۰۸/ ۱۸۱۱

سخن سنج بی رنج اگر مرد لاف

نبیند ز کردار او جز گزاف ۴۶۷/ ۲۲۲۰

• سخن سودمند

چو گفتار دانا پسند آمدش

سخن های او سودمند آمدش ۴۸۷/ ۱۳۹۱

همی زیست نه سال با رای و پند

جهان را سخن گفتنش سودمند ۱۲/ ۱۵۲۹

چو بشنید رومی پسند آمدش

سخن های او سودمند آمدش ۱۰۵/ ۱۶۷۵

فراوان بگفتند با او ز بند

سخن ها که بودی ورا سودمند ۳/ ۱۷۲

اگر کار بندید پند مرا

سخن گفتن سودمند مرا ۱۸/ ۱۷۲۲

کنون بند فرمود بندم سزاست

سخنهای سودمندم جزاست ۹۷/ ۱۷۳۵

سخن ها که جان را بود سودمند

وزان مرد بی ارج گردد بلند ۱۴۷۲/ ۱۸۱۰

نخستین سخن گفتن سودمند

خوش آواز خواند ورا بی گزند ۴۰۳۸/ ۱۹۱۶

بگویم به تو هر چه باید ز بند

سخن چند یاد آمدم سودمند ۵۷۷/ ۱۹۶۵

ز قیصر یکی نامه آمد بلند

سخن گفتنش سربسر سودمند ۱۳۸۶/ ۲۰۸۲

داد و نخست اندر آمد به پند

سخن ها همی راندی سودمند ۱۴۶۲/ ۲۰۸۶

چو بشنید قیصر پسند آمدش

سخن های او سودمند آمدش ۱۵۶۲/ ۲۰۸۹

سپهدار نشنید پند مرا

سخن گفتن سودمند مرا ۲۷۳۳/ ۲۱۳۸

• سخن شایسته

نبشتند نامه یکی شاهوار

سخن های شایسته آبدار ۳۵۴/ ۳۰۴

کنون برگشایم در داستان

سخن های شایسته باستان ۱۶۹۵/ ۴۵۶

دبیر خردمند را پیش خواند

سخن های شایسته با او براند ۹۹۸/ ۸۸۶

فرستاده ای نیکدل را بخواند

سخن های شایسته چندی براند ۱۷۱۴/ ۱۰۲۹

همه خواند بر ما یکایک دبیر

سخن های شایسته و دلپذیر ۳۴۳۷/ ۲۱۶۸

بود بیت شش بار بیورد هزار

سخن های شایسته غمگسار ۳۴۸۳/ ۲۱۷۰

• سخن شیرین

سپهبد پرستنده را گفت گرم

سخن های شیرین به آواز نرم ۵۷۸/ ۱۳۰

فرستاده را چند گفتند گرم

سخن های شیرین به آواز نرم ۱۸۹۳/ ۱۰۳۷

• سخن فاش

همینست فرجام و آغاز ما

سخن گفتن فاش و هم راز ما ۵۸/ ۱۹۴۳

• سخن فرخ

پس آن نامه سام پاسخ نوشت

شگفتی سخن های فرخ نوشت ۱۵۲۳/ ۱۷۰

هم اندر زمان زود پاسخ نوشت

سخن های با پند فرخ نوشت ۲۶۷/ ۱۵۷۸

بگوید که آن نامه پاسخ نویس

به پاسخ سخن های فرخ نویس ۴۷۱/ ۱۵۹۶

• سخن فریب

که پیران نداند سخن جز فریب

چو داند که تنگ اندر آمد نشیب ۱۶۰/ ۶۴۸

• سخن کژ

وزیشان بکشتم فزون از شمار

نگویم سخن کژ بر شهریار ۲۴۹۷/ ۱۲۳۹

سخن گفتن کژ ز بیچارگیست

به بیچارگان بر بباید گریست ۲۴/ ۱۷۵۰

دروغست گفتار تو سربسر

سخن گفتن کژ نباشد هنر ۴۴۷/ ۲۰۴۳

ز گفتار چون این سخن شرم دار

نباید سخن کژ بر شهریار ۵۰۲/ ۲۲۲۱

• سخن کوتاه

اگر جنگ فرمان دهد جنگ ساز

سخن کوته است ار نگیری دراز ۱۱۲۱/ ۴۳۲

سخن های کوته ازو شد دراز

تو با لشکری چاره او بساز ۱۱۱۹/ ۷۵۶

سخن های کوتاه و معنی بسی

که آن یاد گیرد دل هرکسی ۱۱۸۸/ ۲۰۷۴

• سخن گرم

بشد منذر و شاه را کرد نرم

بگسترد پیشش سخن های گرم ۶۱/ ۱۵۹۹

چو بشنید شاه آن سخن های گرم

ز گردان چینی به آوای نرم ۲۱۵۴/ ۱۸۳۸

• سخن گزاف

نگوییم چندین سخن بر گزاف

که بیچاره باشد خداوند لاف ۵۳۰/ ۱۳۹۳

چهارم نراند سخن از گزاف

ز بی دانشی نام جوید ز لاف ۱۵/ ۱۵۶۳

هران کس که راند سخن بر گزاف

بود بر سر انجمن مرد لاف ۴۵۲۲/ ۱۹۳۶

• سخن گزافه

که گویی ورا زنده بردار کن

ز شاهان نباید گزافه سخن ۵۴۶/ ۳۴۶

جهان گر براندازه جویی همی

سخن برگزافه نگویی همی ۱۷۵/ ۲۲۴۴

• سخن گفتن سودمند

همه گوش دارید پند مرا

سخن گفتن سودمند مرا ۴۸۶/ ۱۵۰۷

• سخن نابکار

من این را نبشتم که تا شهریار

بداند سخن گفتن نابکار ۱۰۳۹/ ۱۱۷۸

چنین گفت خسرو که ای ترسگار

نباید سخن گفتن بابکار ۱۱۶۳/ ۲۰۷۳

• سخن ناخوش

سخن های ناخوش ز من دور دار

به بدها دل دیو رنجور دار ۲۸۰۲/ ۱۲۵۲

• سخن ناسازگار

سخن چند برگفت ناسازگار

از آن بیشه و گور و آن مرغزار ۶۰۲/ ۸۱۰

• سخن نرم

چو بینیش با وی سخن نرم گوی

برهنه مکن تیغ و تندی مجوی ۱۵۹/ ۷۱۵

• سخن ناخوش

بیامد برش گرد بیژن چو باد

سخن های ناخوش همی کرد یاد ۷۷۱/ ۵۹۹

• سخن نادلپذیر

بدو گفت توس ای خردمند پیر

چه گویی سخن های نادلپذیر ۱۳۰۶/ ۵۵۹

بدو گفت رستم که ای یاد گیر

چه گویی سخن های نادلپذیر ۳۰۳۴/ ۱۲۶۲

• سخن ناسودمند

زمانی فرود آی و بگشای بند

چه گویی سخن های ناسودمند ۳۰۲/ ۱۶۸۴

یکی آگهی یافتم ناپسند

سخن های ناخوب و ناسودمند ۱۸۸۱/ ۱۸۲۷

شنیدم سخن های ناسودمند

دلم گشت ترسان ز بیم گزند ۷۶۱/ ۱۹۷۲

• سخن نرم

رخ شاه کاووس پر شرم شد

سخن گفتنش با پسر نرم شد ۵۲۷ / ۴۰۶

سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد

میازار لب را به گفتار سرد ۵۷۳/ ۵۹۰

چو پرسدت با وی سخن نرم گوی

سخن ها به آزرم و باشرم گوی ۱۰۹۱/ ۱۶۴۲

• سخن نغز

تو دانی که کاووس را مغز نیست

بتندی سخن گفتنش نغز نیست ۵۸۳/ ۳۴۷

پس از کینه اندر سخن های نغز

بیارای اکنون به پاکیزه مغز ۲۵۴۵/ ۹۵۳

چو بشنید قارن سخن های نغز

از آن نامور بچه پاک مغز ۵۰۳/ ۹۷۸

کنون زین سپس هفت خوان آورم

سخن های نغز و جوان آورم ۱۵۳۴/ ۱۱۹۹

همان یاد دار این سخن های نغز

بیفزاید اندر تنت خون و مغز ۴۴۲/ ۱۳۸۹

چو آن نامه بر نامور خواندند

سخن های نغزش بر افشاندند ۵۲۲/ ۱۵۵۴

چو بودرجمهر آن سخن های نغز

شنید و به دانش بیاراست مغز ۱۴۴۸/ ۱۸۰۹

سخن گفتن نغز و گفتار نیک

نگردد کهن تا جهانست و یک ۲۴۸۱/ ۱۸۵۲

چو سالار شاه این سخن های نغز

بخواند ببیند به پاکیزه مغز ۳۴۸۹/ ۲۱۷۰

• سخن نیک

به من گفتن و کار دردست اوست

سخن گفتن نیک هر جا نکوست ۵۱۸/ ۱۱۱۶

• سخن نیکو

چه نیکو سخن گفت آن رایزن

ز مردان مکن یاد ، در پیش زن ۴۴۹/ ۱۲۵

به نوذر در پندها را گشاد

سخن های نیکو بدو کرد یاد ۶۳/ ۱۹۴

خرد را و دین را رهی دیگرست

سخن های نیکو به بند اندرست ۵۴۳/ ۳۱۲

چنین گفت بهرام نیکو سخن

که با مردگان آشنایی مکن ۱۴۴۸/ ۳۸۳

چه گفت آن سپهدار نیکو سخن

که با بد دلی شهریاری مکن ۵۰۶/ ۴۰۵

ازان چار یک بهر موبد نهاد

که دارد سخن های نیکو به یاد ۳۲۵۸/ ۲۱۶۰

• سخن نو

تو از مرگ من هیچ غمگین مشو

که اندر زمان این سخن نیست نو ۱۸۰۳/ ۱۴۴۶

• سخن یادگار

چو کوتاه شد گردش روزگار

سخن ماند زان مهتران یادگار ۵۸۷/ ۱۶۲۱

ازیشان سخن یادگار است و بس

سرای سپنجی نماند به کس ۳۹۷۸/ ۱۹۱۴

برفت و بماند این سخن یادگار

تو این یادگارش به زنهار دار ۴۶۰۹/ ۱۹۴۰

یکی تخت و آن گرزه گاوسار

که ماند آن سخن در جهان یادگار ۳۶۴۷/ ۲۱۷۷

کجا رستم و زال و اسفندیار

کزیشان سخن ماندمان یادگار ۳۳۰/ ۲۲۱۴

حجت الله مهریاری

توضیحات :

۱ - منبع اشعار از شاهنامه به کوشش پرویز اتابکی از انتشارات علمی و فرهنگی است .

۲- عدد سمت راست مندرج در جلوی ابیات ؛ شماره صفحه و عدد بعد از ممیز شماره بیت است.

حجت الله مهریاری