سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
انوشیروان و پیرمرد کشاورز
روزی انوشیروان که پادشاهی دادگر بود در راهی میرفت که به پیرمردی فرتوت و تکیده رسید. پیرمرد داشت درخت گردو میکاشت. انوشیروان به او گفت: تو که موهایت مثل شیر سفید شده و چند روزی بیش زنده نیستی! چرا درختی بکاری که ده سال دیگر میوه و ثمر دهد! پیرمرد جواب داد: یک دلیل برای درخت کاشتن بس است و آن اینکه تا زندهای باید کاری انجام دهی و بیکار نمانی! همان طور که دیگران هم بیکار ننشستند و برای ما درخت کاشتند و خودشان از دنیا رفتند... تا زندهایم باید به دیگران بهره برسانیم! دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند!
شاه از این حرف خوشش آمد و مشتی طلا به پیرمرد داد.
پیرمرد گفت: ای شاه! درخت من همین امروز میوه داد! حالا که عمر من از هفتاد سال هم گذشته از این درخت ثمر گرفتم و ده سال انتظار نکشیدم انوشیروان از این جواب پیرمرد هم خوشش آمد و به او هدیهای دیگر داد.
فخرالدین طبیبیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست