پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مردی که از هیچ, همه چیز می آفریند


مردی که از هیچ, همه چیز می آفریند

به مناسبت تولد گاس ون سنت

گاس ون‌سنت در ۲۴ ژوئیه ۱۹۵۲ در شهر لویی ویل ایالت کنتاکی متولد شد. او از ابتدا به نقاشی و فیلم‌سازی با دوربین‌های سوپر۸ علاقه داشت و زمانی که در دبیرستان بود، فیلم‌های کوتاهی با الهام از زندگی خودش با هزینه‌هایی در حدود ۳۰ تا ۵۰ دلار ساخت.

بعد از مدتی زندگی در اروپا، ون‌سنت در ۱۹۷۶ به لس‌آنجلس رفت. او در آنجا دستیار تولید کن شاپیرو -کارگردان و نویسنده- شد و به همراه او بر روی چند طرح کار کردند که هیچ وقت به نتیجه‌ای نرسیدند.

او سپس به نیویورک رفت و در یک شرکت تبلیغاتی شروع به کار کرد. با ۲۰۰۰۰ دلاری که در مدت دو سال کار در آنجا پس‌انداز کرده بود، فیلم «شب بد» را به صورت سیاه و سفید ساخت که در مورد رابطه عاشقانه یک مهاجر مکزیکی با فروشنده یک فروشگاه بود. این فیلم برای او در جشنواره‌ها آوازه زیادی به همراه آورد، تا اندازه‌ای که لس‌آنجلس تایمز آن را بهترین فیلم مستقل سال نامید.

بعد از آن، او به پورتلند برگشت و شروع کرد به کار بر روی طرح‌هایی که یونیورسال رد کرده بود. او در ۱۹۸۹ در مورد معتادانی که به یک داروخانه دستبرد می‌زنند تا مواد مورد نیازشان را تامین کنند، فیلم «گاوچران‌های داروخانه» را ساخت. این فیلم نیز در میان منتقدان بسیار محبوب شد و علاوه بر تثبیت جایگاه ون‌سنت، به مت دیلون به عنوان بازیگر کمک بسیاری کرد.

فیلم بعدی ون سنت «آیداهوی اختصاصی» خودم بود با بازی ریور فینیکس و کیانو ریوز. این فیلم هم مثل «گاوچران‌های داروخانه»، برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد و علاوه بر آن، ریوز را به منتقدان شناساند.

در ۱۹۹۷، با ساختن «ویل‌هانتینگ خوب» براساس فیلم‌نامه‌ای از مت دیمون و بن افلک، گاس ون‌سنت برای اولین بار به عموم مردم شناسانده شد و فیلم علاوه بر فروش ۲۲۰ میلیون دلاری، نامزد چند اسکار، از جمله بهترین کارگردانی برای ون‌سنت شد. همچنین مت دمون و بن افلک و رابین ویلیامز برای این فیلم برنده اسکار شدند.

علاقه ون‌سنت به سینمای جمع‌وجورتر، باعث شد که کار برای استودیوها را موقتا کنار بگذارد و با الهام از کارهای بلا تار، کارگردان و جان کاساوت، در سال ۲۰۰۲ فیلمی به نام «جری» با حضور کیسی افلک و مت دیمون در بیابان‌های آرژانتین، یوتا و نوادا بسازد. این فیلم در جشنواره ساندنس برای اولین بار اکران شد و با خط داستانی بی‌حادثه و فیلمبرداری درخشان هریس سویدز، به همان اندازه که تشویق شد، مورد انتقاد هم قرار گرفت.

یک سال بعد ون‌سنت مشغول ساخت فیلم بعدی‌اش «فیل» بود. او از سوی تهیه‌کننده فیلم، دایان کیتون، برای ساختن فیلمی در مورد کشتار سال ۱۹۹۹ در دبیرستان کلمباین انتخاب شد و تصمیم گرفت که فیلم را در دبیرستانی در شهر خودش پورتلند، با حضور تعداد زیادی دانش‌آموز بسازد. با برداشت‌های طولانی و فیلمبرداری روی دست و معلق، فیلم در جشنواره فیلم کن بسیار تشویق شد. البته در بین داوران اتفاق‌نظری وجود نداشت ولی با این حال، فیلم برنده نخل طلا و تندیس بهترین کارگردانی برای گاس شد. موفقیت «فیل» باعث شد که ون‌سنت، درآمد حاصل از فروش اولین اکران آن در آمریکا را به موسسه‌ای هدیه کند که به نوجوانان خیابانی کمک می‌کند.

در سال ۲۰۰۵، ون‌سنت فیلم «آخرین روزها» را با حضور مایکل پیت ساخت. فیلمی که خود او از آن به عنوان آخرین قسمت از سه‌گانه مرگ‌اش –در کنار «جری» و «فیل»- یاد می‌کند. این فیلم روایتی داستانی از آخرین روزهای پیش از مرگ کرت کوبین، خواننده گروه نیروانا است که در آن ون‌سنت با الهام از اتفاقات واقعی، زندگی یک هنرمند راک افسرده را روایت می‌کند.

سال بعد، در ۲۰۰۶، ون‌سنت فیلمی با اقتباس از کتاب بلیک نلسون به نام «پارانوئید پارک»، در مورد پسر نوجوان اسکیت‌بازی که اتفاقی کسی را می‌کشد، ساخت. فیلم در فوریه ۲۰۰۸ در اروپا اکران شد و قبل از آن هم در جشنواره کن، جایزه ویژه شصتمین سال جشنواره را به خود اختصاص داد.

آخرین فیلم او یعنی «میلک» با بازی شون پن که اسکار بهترین بازیگری را هم برد، درباره یک سیاستمدار و اولین همجنس گرایی است که در یک انتخابات شرکت کرده.

در این جا به بررسی مضامین چند فیلم مطرح وی به اجمال می‌پردازیم:

هوای صاف که کم‌کم ابری می‌شود و همه جا را تیره و تار می‌کند، مضمون فیلم برنده نخل طلای او، یعنی«فیل» است. دوربین متحرک گاس ون‌سنت به درون مدرسه‌ای می رود و با همان مولفه‌های‌اشنای گاس ون‌سنت، نظم عجیب مدرسه را به رخ می‌کشد، این که در این مدرسه همه چیز سر جایش است هیچ اتفاقی نیفتاده ( در واقع آرامش قبل از طوفان ) بچه‌ها همه چیز را قبول کرده‌اند و زندگی عادی‌شان را می کنند در این جا ۲ پسر که این نظم و هیچ اتفاقی نیفتادن را نمی‌توانند تحمل کنند با قبول احتمال مردن دست به شکست این روزمرگی می‌زنند و حادثه‌ای می‌آفرینند تا جاودانه شوند. دیالوگ کلیدی این فیلم همان جمله تکان‌دهنده‌ای است که یکی از پسرها می‌گوید: «خوب شد ترس از گناهم ریخت. » و دقیقا این چیزی است که فیلم می‌خواهد بگوید.

فیلم «روزهای واپسین» نشانگر آخرین روزهای زندگی یک خواننده راک است که به افسردگی مبتلا می‌باشد، این فیلم هم در راستای باقی آثار او در این دهه قرار می‌گیرد، همان روایت همیشگی و همان آرامشی که در فیلم دیده می‌شود. این جا هم هیچ اتفاقی نمی‌افتد فقط شاهد زندگی سرد این خواننده هستیم یکی از بارزترین نکات فیلم نقطه‌های اوج آن است در ۲ صحنه این خواننده شروع به نواختن می کند و نقاط اوج فیلم هم همین لحظات است زیرا او یاداوری می کند که دیگر توان نواختن هم ندارد و این ۲ سکانس به قدری قدرتمند هستند که به تنهایی فیلم را از ان حالت سکون و بی اتفاقی خارج می کند.

«پارانویید پارک»، همان فیلمی است که گاس ون سنت باید می‌ساخت. آن نگاه کاملا مستند وار و بدون توجه به خط داستانی که در «فیل» بود، در این فیلم دیده نمی‌شود. او موفق شده از همان شکست‌های داستانی و روایت نوین‌اش، برای برجسته کردن بعضی سکانس‌ها و لحظات استفاده کند.

در این جا هم مدرسه به عنوان سوژه مورد علاقه ون‌سنت دستمایه اصلی فیلم قرار گرفته است.

الکس پسری است که ناخواسته دست به قتلی وحشتناک زده. و گاس ون سنت می‌کوشد عذاب و جنگ درونی او را به نمایش بگذارد. ( این جاست که آن سکانس درخشان تعویض لباس در خانه که از دو دید مورد بررسی قرار می‌گیرد و خودش را نشان می‌دهد. ) این‌جا همه مولفه‌های ون‌سنت را داریم با یک داستان قدرتمندتر.

بهترین سکانس فیلم که در واقع در راستای همان «فیل» قرار می‌گیرد، جایی است که الکس اعترافات خود را خیلی ساده می‌سوزاند و در تصویر می‌بینیم که خود او هم کم‌کم در شعله‌های آتش محو می‌شود. این‌جاست که الکس از آن ترس گناه رهایی می‌یابد و گویا باز هم هیچ اتفاقی نیفتاده است. این فیلم کامل‌ترین فیلم گاس ون سنت است که شخصی‌ترین فیلمش نیز نام می‌گیرد.

سینا حبیبی