چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کی یر که گور و نیچه و حدیث آرزومندی


کی یر که گور و نیچه و حدیث آرزومندی

۲۵ آگوست سالمرگ فردیش ویلهلم نیچه ۱۹۰۰ ـ ۱۸۴۴ است

۲۵ آگوست سالمرگ فردیش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰ ـ ۱۸۴۴) است. فیلسوفی که بیشتر به براندازی شهره است تا سازندگی و اگرچه تاثیرگذارترین فیلسوف قرن بیستم به شمار می‌آید، اما لزوما بهترینشان نیست چراکه اگر ملاک ارزشگذاری‌مان تفکر انتقادی دور از اغراق باشد که نزدیک‌ترین گزینه به فلسفه‌ورزی واقعی است آن‌گاه بسیاری از سخنان آتشین نیچه در نقد تاریخ و شخصیت‌های آن، در نظر غیرقابل دفاع خواهد آمد.

ولی این را نباید از نظر دور داشت که نیچه به همین بیان فریادگونه‌اش نیچه است و اساسا تاثیرگذاری او در قرن بیستم نیز مرهون همین ستیزه آگاهانه‌اش با مدرنیته و نگون‌بختی‌های محصول آن است. با این همه اگر تفکر فلسفی نیچه درباره هستی و انسان، پذیرفتنی یا دست‌کم قابل دفاع باشد، روش بیانی او هرگز چنین نیست.

بی‌توجهی به این مهم، آثار سوء را در پی داشته که اصلی‌ترین آنها از یک‌سو مخالفت با نظام اندیشگی نیچه به بهانه روش بیانی اوست و از سوی دیگر موافقت با روش بیانی‌ نیچه به بهانه نظام اندیشگی او. بحث الحاد نیچه با عبارت «خدا مرده است» نیز می‌تواند مصداقی از همین امر مشتبه باشد.

الحاد نیچه را صریح‌ترین الحادها در میان فیلسوفان تاریخ فلسفه دانسته‌اند و در مقابل، ایمان فیلسوف اگزیستانسیالیست دیگر، سورن کی‌یرکه‌گور (۱۸۵۵ـ۱۸۱۳) را صریح‌ترین ایمان‌ها.

این تقابل شاید به‌ظاهر این دو را بیش از دیگران از یکدیگر دور نماید، اما درواقع چنین نیست چنان که گفته‌اند مرز میان کفر و ایمان از تار مو نازکتر است. الحادی که یقینی باشد، به ایمان اصیل یعنی ایمان یقینی بسیار نزدیک‌تر است و حال آن که اهل ظاهر برای ایمان تقلیدی چنین حکمی قائلند.

درواقع اگر قرار باشد گروهی را در یک سر این طیف فرض کنیم و گروه دیگر را در سر دیگر، بی‌شک این ایمان و الحاد نیستند که در مقابل هم قرار می‌گیرند بلکه یقین و تقلید هستند. یعنی در یک سر طیف، ما ایمان و الحاد یقینی را خواهیم داشت و در سر دیگر ایمان و الحاد تقلیدی را. اگر اصول دین ما نمی‌تواند تقلیدی باشد، انتخاب یقینی می‌تواند میان بنده و خدا حجت بوده و بنده را در مقابل پروردگارش معذور بدارد.

ه.ج. بلاکهام، نویسنده کتاب «شش متفکر اگزیستانسیالیست» در مقام مقایسه میان این دو مظهر ایمان و الحاد در قرن بیستم به زیبایی می‌نگارد: «نیچه و کی‌یرکه‌گور به دوری دو قطب و به نزدیکی دو همزادند.»

بلاکهام، سپس به بیان برخی تفاوت‌ها و شباهت‌های این دو متفکر برجسته اگزیستانسیالیست پرداخته، نخست اصلی‌ترین تفاوت‌ها را چنین برمی‌شمارد: «نیچه انتخاب والایش را بر جهان متناهی که کی‌یرکه‌گور آن را رد نموده و واگذاشته بود، مبتنی ساخت. کی‌یرکه‌گور با تمام وجود طنزش را نوشت و نیچه چکامه‌اش را. درام هر دوی آنها به فاجعه گریزناپذیرش انجامید.

کی‌یرکه‌گور خود را در یا‌‌این یا آن حمله نابخشودنی نهایی‌اش به مسیحیت غرقه ساخت و نیچه خود را در نیست‌انگاری دیونیزوسی‌اش، در سرخوشی و سرانجام جنونش.» سپس بلاکهام در مقام بیان شباهت‌های این دو ادامه می‌دهد: «آنها هر دو دشوارخو، رنجور و رقت‌انگیزند؛ هر دو با هیبت هستند و دیگران را به احترام وامی‌دارند. هر دو با فرهنگ زمانه به ستیز برخاستند و به فرهنگ یونان روی نمودند.

کی‌یرکه‌گور برای رستگار نمودن زمانه نقش سقراط را برای خویش برگزید و نیچه، سقراط را تباه‌کننده زمانه نامید. هر دو تنهایند و خود را به جدایی دلتنگی‌آوری کشانده‌اند. هر دو اگزیستانسیالیستند. چراکه اگزیستانسیالیسم نه درباره نکته‌هایی از آموزه‌ای مکتبی، که درباره یادآوری فلسفه به فرد وجودی‌ که می‌کوشد در پرتوی اندیشه زندگی کند، همان‌گونه که اینها به‌ گونه‌ای برجسته چنین کردند، سخن می‌گوید.» (شش متفکر اگزیستانسیالیست، ه. ج. بلاکهام، ترجمه محسن حکیمی، تهران، مرکز، ۱۳۶۸)‌

برخی دیگر اما بر آنند که نیچه اصلا ملحد نیست و اصولا الحاد یقینی در تمامی تاریخ بشریت مصداق چندانی ندارد، چراکه انکار خداوند امری نیست که با تعلیل و تفکر فلسفی عمیق بسادگی ممکن باشد چنان که در نظر کی‌یرکه‌گور ایمان نیز چنین است: «ایمان ساحتی از ساحات هستی است نه ماحصل تعلیل و تفکر فلسفی.»

یا به بیان کافکا: «آن‌که ایمان دارد نمی‌تواند از آن تعریفی عرضه کند و آن‌که ایمان ندارد تعریفی عرضه می‌کند که از رحمت بهره‌ای نبرده است. مومن نمی‌تواند سخنی بگوید، پس بی‌ایمان نیز بهتر است سخنی نگوید.» (گفتگو با کافکا، گوستاو یانوش، ترجم? فرامرز بهزاد، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۲)‌

سیاوش جمادی، مترجم کتاب «هستی و زمان» مارتین‌هایدگر، با اتخاذ چنین موضعی درخصوص الحاد نیچه و دیگران، ستیز با خداوند را مترادف با الحاد نمی‌داند، چراکه معتقد است ستیز با دشمن یعنی تایید وجود او. بدین معنا که اگر خدا در بیان برخی فیلسوفان مورد حمله قرار گرفته، این امر از بی‌اعتقادی این فیلسوفان به وجود خدا یا از آن بالاتر اعتقاد ایشان به عدم وجود خدا، نشات نمی‌گیرد چراکه «هر متفکر بزرگی هر چند که از کینه و عناد نسبت به اهل دین (که البته در آن صورت دیگر متفکر بزرگ نیست) مالامال باشد به صرافت طبع می‌داند خدا آن‌گونه که در ادیان بزرگ آن‌ را متذکر شده‌اند اگر عقلا قابل اثبات نباشد صدچندان قابل انکار نیز نیست.»

جمادی در رساله «سینما و زمان» سخن راندن نیچه از مرگ خدا را نه فقط به معنای الحاد نیچه نمی‌داند بلکه آن را «اعلام گسستن آدمی از خدا بلکه‌ ای بسا حدیث آرزومندی خدا» می‌شمارد و در جای دیگر نیچه را در کنار دیگر فیلسوفان و نویسندگان اگزیستانسیالیست، معاند با الحاد گزافه و مبارز با آن معرفی می‌کند: «حد فاصل کانت و فیلسوفان اگزیستانس، نیچه، داستایفسکی، کی‌یرکه‌گور و کافکا قرار دارند. این چهار تنی که هر یک به نحوی از یک‌سو نظریه‌پردازی و از سوی دیگر تعارف و مماشات را کنار نهاده‌اند و دلاورانه هم ایمان و هم الحادی را که سیستم‌سازان به گزاف از آن دم زده‌اند به زیر سوال برده‌اند.» (سینما و زمان، سیاوش جمادی، تهران، شادگان، ۱۳۷۷)‌

در اینجا نیز نیچه و کی‌یرکه‌گور در یک جبهه قرار گرفتند. در جبهه مخالفت با تقلید. چه ایمانی و چه الحادی‌اش. جبهه‌ای که دین، خود از مهم‌ترین پایه‌گذاران آن به شمار می‌آید و اسلام در میان همه ادیان، تکیه و تاکید بیشتری بر این مهم دارد. چنان‌که شهید مرتضی مطهری بر آن است که هیچ کتاب آسمانی به اندازه قرآن انسان را از تقلید بازنداشته و به تفکر دعوت ننموده است. پس ستیز نیچه با ایمان تقلیدی نه ستیز با دین و نه حتی فقط حدیث آرزومندی خدا، که چه‌بسا اصلا پیراستن ساحت خدا و دین از جزمیات سطحی‌انگارانه باشد و از این‌رو دفاع از ایمان.

آزاد جعفری



همچنین مشاهده کنید