سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا

باران


باران

«باران» عنوانی است که گرچه قابلیت بالایی برای تبدیل به یک شاهکار داشت ولی بخوبی از آن استفاده نکرده و در سطح یک بازی خوب که حداقل یک بار تجربه کردنش ضرری ندارد, باقی مانده است

عنوان انگلیسی بازی: Rain پلتفرم: PS۳ ناشر: Sony Computer Entertainment سازنده: Playstation C.A.M.P ‌/‌ Acquire ‌/‌ SCE Japan Studio سبک: ماجرایی امتیاز: ۷.۵

«باران» عنوانی است که گرچه قابلیت بالایی برای تبدیل به یک شاهکار داشت ولی بخوبی از آن استفاده نکرده و در سطح یک بازی خوب که حداقل یک بار تجربه کردنش ضرری ندارد، باقی مانده است.

داستان باران در مورد پسر و دختر بچه‌ای است که یک شب بارانی با هم ملاقات می‌کنند. ماجرا از آنجا آغاز می‌شود که پسرک یعنی شخصیت اصلی داستان از شدت صدای باران از خواب بیدار شده و به پشت پنجره می‌رود تا آن را تماشا کند؛ اما در میان قطرات آبی که از آسمان فرو می‌ریزد، شبحی از یک دختر بچه را می‌بیند که به نظر می‌رسد سرگردان و تنها، در حال فرار از چیزی است. پسرک به دنبال او از خانه خارج شده و قدم به کوچه خیس می‌گذارد. کمی جلوتر، از دروازه‌ای مرموز و نورانی عبور کرده و ناگهان خود را در همان دنیای تاریک و بارانی‌ای می‌یابد که دخترک در آن قرار دارد. این‌که این دنیا چیست، او و دخترک چگونه وارد آن شده‌اند و اصلا همین که خود دخترک کیست و از دست چه چیزی فرار می‌کند، سوالاتی است که ذهن پسرک را مشغول کرده است.

البته آنها در این دنیا تنها نیستند، موجوداتی وجود دارند که به‌دنبال نابودی این دو هستند، در راس تمام آنها آنتاگونیست‌بازی معروف به «ناشناخته» است.

حالا پسرک اول باید از دست دشمنان فرار کند سپس بکوشد با پیدا کردن دختر و ملحق شدن به او پاسخ پرسش‌هایش را به دست آورد. سرانجام نیز این دو به یکدیگر می‌رسند و از آنجا به بعد است که هدف بازی به جای پیدا کردن دختر، به همکاری بااو برای فرار از دنیایی که در آن گرفتار شده‌اند تغییر پیدا می‌کند.

در باران دیالوگی برای روایت داستان وجود ندارد، وقایع و مشاهدات کاراکترها به صورت متن‌های کوتاه روی تصویر نقش می‌بندند و می‌روند. متاسفانه به اقتضای موقعیت دوربین، گاهی اوقات این نوشته‌ها قبل از آن‌که خوانده شوند، نمایش داده شده و برای همیشه غیب می‌شوند. کات‌سین ابتدایی و انتهایی بازی نیز به سبک نقاشی‌های آبرنگ پیاده‌سازی شده‌ که با وجود سادگی فراوان، زیبا و جذاب است. باران از هشت فصل تشکیل شده و از فصل سوم به بعد که دختر و پسر با هم رو‌به‌رو می‌شوند، گیم‌پلی بازی در نگاه اول ما را به یاد شاهکاری به نام ایکو می‌اندازد. البته در باران نیاز نیست که همانند «ایکو» دست یوردا را گرفته و او را به‌دنبال خود بکشید، در واقع دخترک خیلی خوب از پس کارهای خودش برمی‌آید فقط سرعتش کمی از شما کمتر است که اگر از لحاظ احساسی به او وابسته شدید ـ که می‌شوید ـ کافی است اندکی صبور باشید تا خود را به شما برساند.

یکی از ویژگی‌های بسیار خوب بازی آن است که قوانین دنیایش را به‌سادگی و زیبایی برای شما تعریف می‌کند. در «باران» پسرک، دخترک و دشمنان تنها زمانی دیده می‌شوند که زیر باران قرار داشته باشند. دشمن‌ معمولی که موجوداتی شبیه سگ، اسب‌های بزرگ و کرگدن هستند بجز اندک مواردی تمایلی به آمدن زیر فضاهای مسقف ندارند و تازه ناشناخته هم که دشمن اصلی شماست، فقط به اقتضای داستان قدم به چنین فضاهایی می‌گذارد. بنابراین اولویت اول برای فرار از دست دشمنان، مخفی شدن زیر فضاهای مسقف است. قانون دیگر دنیای بازی این است، اگر شما می‌توانید کاراکتر خود را ببینید، پس دشمنان هم می‌توانند.

این قانون را اصلا فراموش نکنید، زیرا جلوتر علاوه بر چاله‌های آب معمولی که بیشتر برای سر و صدا کردن و پرت کردن حواس دشمنان از آنها استفاده می‌شود، چاله‌های آب گل آلود نیز معرفی می‌شوند که با قدم گذاشتن در آنها و رفتن به زیر فضاهای سقف‌دار، می‌توانید پاهای گلی کاراکتر را مشاهده کنید. این گل آن‌قدر با شماست تا مجددا قدم به درون چاله‌های معمولی آب بگذارید. مکانیک‌های بازی بسیار ساده و محدود است و به راه رفتن، دویدن، پریدن و تعامل‌های داستانی مثل هل دادن و کشیدن بعضی از اشیا خلاصه می‌شوند. سبک بازی اقتضا می‌کند معما پیش روی شما قرار دهد اما متاسفانه این معماها که همگی با ترکیبی از مکانیک‌های اشاره شده حل می‌شوند، بسیار ساده بوده و نوآوری یا ایده جدیدی در آنها دیده نمی‌شود. این مساله وقتی نمود پیدا می‌کند که تا انتهای بازی متوجه می‌شوید تقریبا تمام معماها از یک ساختار واحد برای حل شدن پیروی می‌کنند.

باران به دید یک بازی ماجرایی عنوان متوسطی است؛ اما از آن دست بازی‌هایی به‌شمار می‌رود که باید تجربه کنید زیرا اتمسفر، فیزیک و سبک گرافیکی بازی از نقاط قوت آن به‌شمار می‌رود و موسیقی ملایم پیانو که زیر باران نواخته می‌شود، شما را کاملا به جهان بازی می‌کشد.

مجید رحمانی