پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

مقالات قدیمی: فصلی از یک کتاب؛ جشنی در کشور خداوندان آفتاب (1338)



      مقالات قدیمی: فصلی از یک کتاب؛ جشنی در کشور خداوندان آفتاب (1338)
نویسنده: هانس هلفریتس / برگردان کیکاووس جهانداری / تایپ: رضا واعظی

هانس هلفریتس Hans Helfritzنویسنده ومحقق جهاندیدۀ آلمانی سه بار به آمریکای جنوبی سفر کرد وآثار باستانی متعلق به بومیان قدیم آن دیار را که روز گاری تمدنی وسیع وعظیم موسوم به «اینکا» داشتند مورد تحقیق قرار داد.

حاصل این تجربیات و مشاهدات را نویسنده درکتابی به نام«عبور از سرزمین خداوند آفتاب»(Durchs Reich der Sonnemgot ter) گرد کرده و در آن از آداب و رسوم بومیان نیز به تفصیل سخن به میان آورده است.در زیر ترجمۀ فصلی از این کتاب را که به زبانی ساده و شیرین نوشته شده به نام«جشنی در کشور خداوندان آفتاب» به فارسی نقل می کنیم:هرچند که«تیاهواناکو»1 سرشار از چیزهای تماشائی بود و افکار و گفتگوهای ما مصروف و موقوف این تمدن باستانی بود باز ناچار بودیم هرچه زودتر خیمه و خرگاه خود را جمع کنیم و در فکر نقل مکان باشیم. واقعه مهمی ما را وادار به مسافرت به جنوبی ترین نقاط دریای«تی تی کاکا» می کرد که، به هیچ وجه نمی خواستیم آنرا از دست بدهیم.

جشن باکره«کوپاکابانا»2 در آن دیار برپا می شد. این محل زیارتگاه بومیانی است که درنقاط مرتفع سکنی دارند و در دماغۀ باریکی واقع است که در دل دریا پیش رفته است.

چند نشیمن از کامیونی را کرایه کردیم تا خود را به آنجا برسانیم اما همین که در موعد مقرر در میعادگاه حاضر شدیم کامیون درجای خود حاضر بود اما مسافران که قبلاً در آن جا خوش کرده بودند چندان زیاد بودند که به نظرمان محال آمد بتوانیم با آن وسیلۀ متزلزل و غیر مطمئن مسافرت کنیم. «کلاوس» چندتا از آن فحش های آبدار محلی را که می دانست نثار راننده کرد.

راننده از این ماجرا متعجب شد اما همچنان خونسرد برجای ماند ولی هنگاهی

که «فری» هم دشنام دادن آغاز کرد دیگر فحاشی ها و سر وصدای «خارجی»ها که بومیان آنها را«گرینگو» خطاب می کنند کاملاً خالی از تأثیر نماند. بومیان که مردمی مهربان و باگذشت بودند تا می توانستند به یکدیگر فشار می آوردند تا برای همۀ ما سه نفر جائی پیدا شد. زائرین چه چیزها که با خود برنداشته  بودند! نوزادان شیر خوار با چشمان شفاف وسیاه خود از زیر حاشیۀ کلاههای پشمین خود نگاه می کردند و با حیرت بسیار خاموش نگران تدارک های سفر بودند. بسته های بزرگ و بی شکل و قواره که آنها را با الیاف کنف بسته  بودند به داخل کامیون پرتاب می شد. زائران به حق سازهای خود را حساس تر از جمجه های گرد و پوشیده از موهای سیاه کودکانشان می پنداشتند و با کمال دقت از آنها مواظبت می کردند. تا قبل از حرکت هرکس می کوشید تا از فضای محدودی که در اختیارخود دارد بهتر استفاده کند، بطور دائم مردم به خود می لولیدند و کف اتومبیل پا می کشیدند.کوشیدم حس بویائی خود را برای مدتی نادیده انگارم اما این ممکن نمی شد. بوی تن ناشستۀ مردم سیر، آمونیاک و قنداق تر بچه ها درهم آمیخته آدمی را از هوش می برد. می ترسیدم مبادا دل و روده ام از جا کنده شود. اما همین که مرکب ما نالان وتق تق کنان به راه افتاد و جریان هوای ناشی از حرکت، هوای خنکی را از میان انبوه جمعیت عبورداد، وضع تا آنجا بهبود یافت که بتوانم از مسافرت خود لذت ببرم.

از «تیا هواناکو» بزودی به کنار دریا رسیدیم و در جهت جنوب شرقی قدری آنرا دور زدیم به طور دائم سلسله جبال باجلال«کوردیلر»شرقی که افسری از برف برقلل شامخ خود داشت روبروی ما و دریای نیلگون هوش ربا با جزیره ها وخلیج هایش درکنار ما واقع بود. صحاری بایر ولم یزرع ناگهان و بدون مقدمه تبدیل به سرزمینی دایر و مزروعی شد. منظرۀ دشت های کشت شده که ما کمی قبل از وصول به مقصد از آن گذشتیم سخت زیبا و دلربا  بود. در «تی کوینا» که گوشه ای از دریا توسط دو دماغه که در دل دریا فرو رفته اند سخت تنگ شده است ناچار بودیم از آن معبر تنگ بگذریم. در اینجا از آمد و شد وسایل حمل ونقل دریائی غوغایی بر پا بود. این وسایل عبارت  بودند از قایق های چوبی بادبانی که عرض آنها به اندازه قرار گرفتن دوکامیون در کنار یکدیگر است. به هنگام جشن «کوپا کابانا» در اینجا یعنی نزدیک «تی کونیا» همیشه ازدحام غیر قابل توصیفی حکمفرماست زیرا فقط از این نقطه است که می توان از قسمت جنوبی دریا با قایق ها و سایر وسایل عبور کرد. از«تی کونیا» تا«کوپاکابانا» راه دور و درازی نیست. جاده به بالا می پیچد وقدری ارتفاع می گیرد آنگاه باز به دره ها و قسمت های مشجر کوهستانی سرازیر می شود و ناگهان منظرۀ بدیع تنگه ای که مقصود ما یعنی زیارتگاه«کوپاکابانا» همان جاست برابر دیدگان آدمی قرار می گیرد. از اطراف و اکناف زایران بدان نقطه روی آوربودند. هرگز آنقدر از بومیان را کنار هم و یک جا، جمع ندیده بودم. اینها یا پیاده و یا سوار بر کامیونی که از مسافر لبالب بود به این زیارتگاه می آمدند. جمعی دیگر یا خر سوار بودند و یا از قایق استفاده می کردند. تماشای منظرۀ کوششهای این جمع که می خواستند برای بیتوتۀ شب خود را مهیا کنند بسیار جالب بود زیرا معلوم است که درآنجای کوچک برای این جمع کثیر به اندازۀ کافی خانه و سر پناه پیدا نمی شد. وضع ما بر چه منوال بود؟ البته شب را راحت تر و بهتر خوابیدیم اما وقتی وقایعی در شرف وقوع است که آدم می خواهد درجمیع آنها حاضر و ناظر باشد مگر خواب به چشم کسی می آید؟

در ابتدای جشن هزاران تن از زایران درخود «کوپاکابانا» و اطراف آن جمع بودند اما هنوز سیل جمعیت واردین قطع نگردیده  بود. چون این ناحیه از زمان «اینکاها» شهرت بسیار داشت کلیسای کاتولیک مقدس بودن آنرا به رسمیت شناخت و ازآنجا زیارتگاهی ترتیب داد. در تاریخ دوم فوریه1583مجسمه گرانبهائی از مادونا را به «کوپاکابانا» آوردند و این امر خود مسبب جشنهای بعدی گردید. بومی ساده ای از اعقاب «اینکاها» به نام «فرانسیسکوتی تویوپانکی»3 این مجسمه را ساخته بود. روزی از روزها از جانب خدا به او الهام شد که مجسمۀ مریم عذار را بسازد و او فوراً دست بکار شد. سه بار پیاپی کوشید تا این وظیفه را انجام دهد اما از عهده برنیامد. نخستین بار کوشش خود را با گل آغاز کرد و دوباره بعد نزد زرگران «پوتوزی» با سیم ناب کوشش خود را از سر گرفت. سرانجام به «لایاز» نزد یکی از مجسمه سازان اسپانیائی رفت و از او درسهائی گرفت و دانست که گچ را باید با الیاف گیاه خاصی در آمیزد و آنگاه به کار آغاز کند.    

 

«یوپانکی» از این ماده پس از سه ماه کار بلا انقطاع  مجسمه یک متری مریم عذرا را که به روی گلی سیمین خم شده وعیسی مسیح را درآغوش دارد ساخت. هنگامی که مرد بومی به همراهی اثر هنری خود با قایقی از دریا گذشت و به ساحل رسید خلق انبوهی از «کوپاکابانا» را با احترام بسیار در انتظار خود دید. مردم با تعظیم و تکریم بسیار مجسمه را به معبد کوچکی انتقال دادند.

مجمسمه سالیان متمادی در این محل ماند تا این که در سال1670مسیحی،کلیسای رفیعی به افتخار مجسمۀ مادونا درآن محل برپا شد. بدین صورت کلیسای باشکوهی به سبک مستعمراتی که از هنر باروک اسپانیائی متأثر است برپا گردید. این سبک بخصوص در ارتفاعات «آندن» در کلیساهائی که دراین دوران برپا شده اند به بهترین وجه متجلی گردیده است. علامت مشخصۀ این سبک اختلاط نقوش مورد توجه مذهب مسیح است با جانوران وگیاهان بومی و اشکالی که از اساطیر دوران تمدن اینکا بجامانده است. چنین سبکی بیشتر درنماها و سردرهای کلیساها بکار رفته است. در جوار تصاویر یوزپلنگ ها و عقابهای عظیم، مارها ،میمون ها، طوطی ها و مرغابی هائی که منقارهائی بسیار بزرگ دارند نقش هائی از آناناس، ذرت و یکی از گلهای خاص دوران«اینکا» بنام«Flore de Cantuto» به چشم می خورد.

باری جشن تاجگذاری مادونا در بعد از ظهر روزچهارم اوت مقابل همین کلیسا آغازشد. صدای طبل و نای هائی که از عرض نواخته می شوند توأم با پای کوبی بومیان از نگاه همه به زمین و یا بهتر بگوئیم به ربة النوع زمین دوخته شده بود. هنگامی که رقاصان از بر ما می گذشتند توانستیم قسمتی از جامه های بسیار زیبای آنها را ببینیم. بعد نوبت گاوبازان ماسک دار رسید. اینها شبیهی از گاو درست کرده و به روی سر گذارده بودند. دستۀ دیگر شاید به یاد بود لباسهای قدیم اسپانیائی شلوارهای سرخ به پا و خودهای بزرگ و سیاه بر سر داشتند و شمشیرهای دراز چوبی به کمر بسته بودند. از آن پس نای نوازان که به«کناکنا»4 موسومند پدیدار شدند. اینها همه سینه و پشت را با زرهی که پوست پلنگ بر روی آن کشیده شده بود پوشیده بودند. دیگران دامن های چین دار(پلیسه) با پوست روباه به تن و کلاههای عجیبی از پرهای رنگارنگ طوطی که برچهارچوبی نئین مزین به انواع گلها استوار شده بود بر سر داشتند. هرکس پنداشته بود موی هایش از حد اندازه سیاهتر است کلاه گیسی با موی بور بر سر گذاشتند و پوست قهوه ای رنگ خود را در پس صورتکی که به رنگ سفید نقاشی کرده بودند و به اروپائیان می مانست پنهان کرده بود. از این گذشته انواع و اقسام ماسکهای جانوران و لباسهائی که آدمیان را به حیوانات شبیه می کرد دیده می شد. مرغانی با منقار هایی پهن و دمهائی گسترده با پرهای رنگارنگ به چشم می خوردند. اما از همه زیباتر قباهای بزرگ و گشادی بود که از هزاران پر طوطی کرک دار رنگارنگ که هر دم به رنگی دیگر جلوه می کند ساخته  بودند. این هنر از قرون قدیم در این دیار سابقه دارد. در گورهای ساحل «پرو» هنوز هم از این لباسهای از پر ساخته شده به دست می آید. اما این نکته حیرت انگیز است که با وجود صدها سال در گور ماندن این پرها هیچ طراوت و رنگینی خود را از دست نداده اند. در چنین جشنهائی بومیان که غالباً مردمی قانع هستند چنان دست و دل بازی از خود نشان می دهند که می توان گفت تعداد کسانی که در اثر این جشن خانه خراب می شوند و به دیار خود باز می گردند اندک نیست.

درخارج، درطول دیوارهائی که صحن کلیسا را محصور می کند غرفه های دستفروشها و بازرگانان موسمی و سیاری بود که انواع و اقسام چیزهائی را که به مخیله خطور می کند برای فروش عرضه می داشتند. برای زائرین گرسنه و بی وسیله هم تدارکی اندیشیده بودند میوه به اندازه کافی پیدا می شد و از آن گذشته کباب خاصی که به «آنتی کوچو» موسوم است و همچنین انواع مختلف نان ها وشیرینی ها برای فروش عرضه می گردید. در اینجا دیگر هرکس می توانست تا بخواهد دمی به خمره بزند زیرا مشروبهای«چی چا» و «پیسکو»از متعلقات غیر قابل اجتناب جشنهای بومیان است. در داخل حصار بومیانی که به تراشیدن«کنا»5 اشتغال داشتند نشسته بودند وبعضی از زایرین به این ها مراجعه می کردند تا با کمال دقت نی مناسبی برای خود انتخاب کنند و بلافاصله با آن درنوازندگی عمومی شرکت جویند.

هنگامی که ما با گروهی از از زایرین وارد کلیسا شدیم این نی تراشان به زانو درافتادند و درحالی که با نی خود آهنگ لطیفی را می نواختند با زانو تا آستانۀ محراب لغزیدند. اما صدای نای این ها در صدای پر مهابت طبل گروهی که درداخل کلیسا به رقص مشغول بودند خاموش می شد. احدی از آن سر و صدای گوش خراش احساس ناراحتی نمی کرد و من تصور می کنم همه از آن صدای رعد آسای چندین طبل خوششان می آمد. مگر بازی و رقص یکی از وسایل خاص ادای احترام به مریم عذرا محسوب نمی شد؟ خود حضرت مریم نیز ارزش چنین جشن و سروری که طبق رسوم و سنن بومیان برپا می شد می دانست و در ایام قدیم لباسی از لباسهای گرانبهای سرخ پوستان را نیز برتن کرده  بود. حتی امروز نیز این لباس را با سایر لباسهائی که این مجسمه صاحب کرامت بر تن داشته است در کلیسا محفوظ نگاه داشته اند. آنگاه به زیارت «مادونا» که تاجی دو کیلوئی از زر ناب مرصع به زمرد و الماس بر سر داشت توفیق یافتیم. او که بر تخت روانی که بر دوش چهار بومی حمل می شد جلوس کرده بود از فراز سر مؤمنانی که به زانو افتاده بودند می گذشت و چندین هزار تن را که بر سر راه او که با گل وگیاه آراسته بود اجتماع کرده بودند متبرک می گرداند.

پس از آن که بدین نحو جشن و سرور به حد اعلای خود رسید در شب روز بعد به افتخار حضرت مریم مراسم آتش بازی ترتیب داده شد. بومیان خود همۀ وسایل این آتش بازی را فراهم کرده بودند. سروصدای فشفشه ها و موشک ها شکوه خاصی داشت وبازی دلکش رنگ ها در آسمان واخگرهائی که به هرسو می جست بسیار دلپذیر و فرح بخش بود. چرخ های این برج نیز از نی بود. چرخ ها دراثر فشفشه هائی که آتش به آنها افتاده بود به حرکت در آمده از چهار سوی خود جرقه پخش می کردند.

جشنی که با سکوت وجلال آغاز شده  بود با سروصدای بسیار پایان یافت. زایران خسته و کوفته، ومست نشئۀ بادۀ ناب که دردقایق آخر به حد وفور نوشیده بودند بار دیگر لباس های خود را دربسته های بی شکل و قواره بستند وهمان طور که آمده بودند به خانه بازگشتند یعنی: یا پیاده و یا بر کامیونی که از مسافر لبالب بود، یا سوار بر خر و یا با استفاده از قایق.

 

پی نوشت:    

Tiahuanaco-1 نزدیک انتهای جنو.ب شرقی دریاچۀ تی تی کاکاTiticacaواقع در مغرب بولیوی است.آثار باستانی موجود دراین ناحیه مشتمل برمجسمه ها،ستونها،حکاکی ها و بقایای معبد عظیم آفتاب وغیره که برتمدنهای موسوم به«اینکا»Incaو«آِی مارا» Aymara مقدم هستند 

2-copacabana

  3-Francisco Tito YuPanqui                   

4-KenaKena

5-Kena نوعی نی خاص آن دیار است.

 

اطلاعات مقاله:

 

ماهنامه ادبی - هنری سخن، آبان ماه 1338، دوره دهم، شماره 8، صفحات 858 تا 862